یافتن (مترادف): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←«وجد») |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
|- | |- | ||
|الفی | |الفی | ||
|[[لفو (ریشه)|ریشه | |[[لفو (ریشه)|ریشه لفو]] | ||
|[[لفو (واژگان)|مشتقات | |[[لفو (واژگان)|مشتقات لفو]] | ||
|{{AFRAME|Surah=12|Ayah=25}} | |{{AFRAME|Surah=12|Ayah=25}} | ||
|} | |} | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
===«وجد»=== | ===«وجد»=== | ||
وُجُود انواعى دارد اول وجودى كه با يكى از حواس پنج گانه حس ميشود مثل: وَجَدْتُ زيداً- زيد را يافتم و- وَجَدْتُ طعمَهُ- مزهاش را دانستم و چشيدم و صدايش را حس كردم تا با حس لامسه زبرى و سختى آنرا فهميدم. | |||
دوم: وجودى كه با نيروى غريزه و شهوت درك ميشود مانند اينكه ميگوئى گرسنگى را حس كردم و وجودى كه با نيروى غضب دانسته ميشود مثل وجود اندوه و خشم. | |||
سوم: وجودى كه با عقل و خرد درك ميشود مثل معرفت و شناخت خداى تعالى و پيامبرى و نبوت وقتى كه در باره وجود خداى تعالى سخن ميگوئيم بمعنى علم مجردى است كه وجودش را درك و استدلال ميكند زيرا خداوند منزّه از اينست كه با حواس محسوس ما و ابزارهاى دانسته شود مثل آيه: | |||
وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ- الاعراف/ 102 و وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ- الاعراف/ 102 اين چنين يافت نشدنى و معدوم بر چند وجه است: | |||
اول: اما وجود خداى تعالى براى اشياء بصورتى برتر از اينهاست كه به تمكن يعنى بودن در مكانى و جائى تعبير شود مثل: | |||
فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ- التوبه/ 5 يعنى در جائيكه آنها را مىبينيد و آيه: | |||
فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ- القصص/ 15 يعنى در آنجا مكان داشتند و كشته شده بودند و آيه: | |||
وَجَدْتُ امْرَأَةً- النمل/ 23 تا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ پس وجود محسوس با حواس و چشم و با چشم دل و بصيرت وجوديست كه با چشم ديده ميشود و حالات آن با چشم دل درك ميشود. اگر چنين نبود حكم نميشد به اين كه: | |||
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها- النمل/ 24 و آيه فَلَمْ تَجِدُوا ماءً- النساء/ 43 معنايش اينست كه بر دسترسى به آب توانا نيستيم و آيه: | |||
مِنْ وُجْدِكُمْ- الطلاق/ 6 يعنى توانائى شما و قدرت بر بىنيازىتان كه در معنى وجدان وُجْد تعبير ميشود (اين واژه يعنى وجدان باشد حركت ضمه و فتحه و كسره حرف- و- هر سه حكايت شده است) كه اندوه و محبت به وُجْد تعبير شده است خشم و غضب به مَوْجِدَة، و ضاله به وُجُود تعبير و بيان ميشود. | |||
عدهاى از علما گفتهاند موجودات سه نوعند: | |||
1- موجوداتى كه مبدء و پايانشان نامعلوم است و اين جز خداى تعالى نيست | |||
2- موجوداتى كه هم آغاز و هم پايانشان معلوم است مثل انسان در نشاة دنيا و آنچه كه دنيائيست و ذاتشان معلوم است. | |||
3- موجوداتى كه آغاز و مبدئشان روشن و پايانشان نامعلوم است مثل انسان در جهان آخرت و قيامت.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 421-419</ref> | |||
===«ثَقَفَ»=== | ===«ثَقَفَ»=== | ||
الثَّقْفُ، تيز هوشى و زيركى در ادراك و فهم اشياء، فعلى كه از اين واژه استعاره شده است مُثَاقَفَة- است. | |||
رمح مُثَقَّف- نيزه راست و محكم. | |||
الثَّقَّاف- استاد كار در ساختن نيزههاى خوب و وسيله ساخت آنها است. | |||
ثَقِفْتُ كذا- در وقتى گفته مىشود كه با ديدن دقيق و درست، چيزى را درك كنى و بعدا براى ادراك فكرى و انديشه نيز- ثَقَافَة بكار بردهاند هر چند كه معنى اخير يعنى دقّت نظر در آن نيست. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ- 191/ بقره) و (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ- 57/ انفال) (كه در هر دو آيه در معنى دست يافتن به كفّار است). | |||
و سخن خداى عزّ و جلّ كه: (مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا- 61/ احزاب) (آنان رانده شدگان از ايمان و رحمتند كه هر كجا يافت شوند گرفتار و كشته شوند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 357</ref> | |||
===«الفی»=== | ===«الفی»=== | ||
لفو: الفاء بمعنى پيدا كردن است در لغت آمده: «الفاه: وجده»: | |||
وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ يوسف: | |||
25. شوهر آن زن را در كنار در پيدا كردند و ديدند در آنجاست. قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا بقره: | |||
170. گفتند بلكه پيروى ميكنيم از آنچه پدران خود را در آن يافتهايم.<ref>قاموس قرآن، ج6، ص: 198</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۵
مترادفات قرآنی یافتن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «وجد»، «ثَقَفَ»، «الفی».
مترادفات «یافتن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
وجد | ریشه وجد | مشتقات وجد | فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا ٱلْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَٰمَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ ٱللَّهِ إِنَّ ٱللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
|
ثَقَفَ | ریشه ثقف | مشتقات ثقف | وَٱقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَٱلْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلْقَتْلِ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمْ عِندَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَٰتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَٰتَلُوكُمْ فَٱقْتُلُوهُمْ كَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلْكَٰفِرِينَ
|
الفی | ریشه لفو | مشتقات لفو | وَٱسْتَبَقَا ٱلْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُۥ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا ٱلْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَآءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
|
معانی مترادفات قرآنی یافتن
«وجد»
وُجُود انواعى دارد اول وجودى كه با يكى از حواس پنج گانه حس ميشود مثل: وَجَدْتُ زيداً- زيد را يافتم و- وَجَدْتُ طعمَهُ- مزهاش را دانستم و چشيدم و صدايش را حس كردم تا با حس لامسه زبرى و سختى آنرا فهميدم.
دوم: وجودى كه با نيروى غريزه و شهوت درك ميشود مانند اينكه ميگوئى گرسنگى را حس كردم و وجودى كه با نيروى غضب دانسته ميشود مثل وجود اندوه و خشم.
سوم: وجودى كه با عقل و خرد درك ميشود مثل معرفت و شناخت خداى تعالى و پيامبرى و نبوت وقتى كه در باره وجود خداى تعالى سخن ميگوئيم بمعنى علم مجردى است كه وجودش را درك و استدلال ميكند زيرا خداوند منزّه از اينست كه با حواس محسوس ما و ابزارهاى دانسته شود مثل آيه:
وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ- الاعراف/ 102 و وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ- الاعراف/ 102 اين چنين يافت نشدنى و معدوم بر چند وجه است:
اول: اما وجود خداى تعالى براى اشياء بصورتى برتر از اينهاست كه به تمكن يعنى بودن در مكانى و جائى تعبير شود مثل:
فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ- التوبه/ 5 يعنى در جائيكه آنها را مىبينيد و آيه:
فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ- القصص/ 15 يعنى در آنجا مكان داشتند و كشته شده بودند و آيه:
وَجَدْتُ امْرَأَةً- النمل/ 23 تا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ پس وجود محسوس با حواس و چشم و با چشم دل و بصيرت وجوديست كه با چشم ديده ميشود و حالات آن با چشم دل درك ميشود. اگر چنين نبود حكم نميشد به اين كه:
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها- النمل/ 24 و آيه فَلَمْ تَجِدُوا ماءً- النساء/ 43 معنايش اينست كه بر دسترسى به آب توانا نيستيم و آيه:
مِنْ وُجْدِكُمْ- الطلاق/ 6 يعنى توانائى شما و قدرت بر بىنيازىتان كه در معنى وجدان وُجْد تعبير ميشود (اين واژه يعنى وجدان باشد حركت ضمه و فتحه و كسره حرف- و- هر سه حكايت شده است) كه اندوه و محبت به وُجْد تعبير شده است خشم و غضب به مَوْجِدَة، و ضاله به وُجُود تعبير و بيان ميشود.
عدهاى از علما گفتهاند موجودات سه نوعند:
1- موجوداتى كه مبدء و پايانشان نامعلوم است و اين جز خداى تعالى نيست
2- موجوداتى كه هم آغاز و هم پايانشان معلوم است مثل انسان در نشاة دنيا و آنچه كه دنيائيست و ذاتشان معلوم است.
3- موجوداتى كه آغاز و مبدئشان روشن و پايانشان نامعلوم است مثل انسان در جهان آخرت و قيامت.[۱]
«ثَقَفَ»
الثَّقْفُ، تيز هوشى و زيركى در ادراك و فهم اشياء، فعلى كه از اين واژه استعاره شده است مُثَاقَفَة- است.
رمح مُثَقَّف- نيزه راست و محكم.
الثَّقَّاف- استاد كار در ساختن نيزههاى خوب و وسيله ساخت آنها است.
ثَقِفْتُ كذا- در وقتى گفته مىشود كه با ديدن دقيق و درست، چيزى را درك كنى و بعدا براى ادراك فكرى و انديشه نيز- ثَقَافَة بكار بردهاند هر چند كه معنى اخير يعنى دقّت نظر در آن نيست.
خداى تعالى گويد: (وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ- 191/ بقره) و (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ- 57/ انفال) (كه در هر دو آيه در معنى دست يافتن به كفّار است).
و سخن خداى عزّ و جلّ كه: (مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا- 61/ احزاب) (آنان رانده شدگان از ايمان و رحمتند كه هر كجا يافت شوند گرفتار و كشته شوند).[۲]
«الفی»
لفو: الفاء بمعنى پيدا كردن است در لغت آمده: «الفاه: وجده»:
وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ يوسف:
25. شوهر آن زن را در كنار در پيدا كردند و ديدند در آنجاست. قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا بقره:
170. گفتند بلكه پيروى ميكنيم از آنچه پدران خود را در آن يافتهايم.[۳]