درخت/گیاه (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی درخت/گیاه== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «شجر»، «نجم»، «اثل»، «یقطین»، «ضریع»، «زقوم». ==مترادفات «درخت/گیاه» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |شجر |شجر (ریشه)|ریش...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[شجر (ریشه)|ریشه شجر]]
|[[شجر (ریشه)|ریشه شجر]]
|[[شجر (واژگان)|مشتقات شجر]]
|[[شجر (واژگان)|مشتقات شجر]]
|
|{{AFRAME|Surah=56|Ayah=72}}
|-
|-
|نجم
|نجم
|[[نجم (ریشه)|ریشه نجم]]
|[[نجم (ریشه)|ریشه نجم]]
|[[نجم (واژگان)|مشتقات نجم]]
|[[نجم (واژگان)|مشتقات نجم]]
|
|{{AFRAME|Surah=55|Ayah=6}}
|-
|-
|اثل
|اثل
|[[اثل (ریشه)|ریشه اثل]]
|[[اثل (ریشه)|ریشه اثل]]
|[[اثل (واژگان)|مشتقات اثل]]
|[[اثل (واژگان)|مشتقات اثل]]
|
|{{AFRAME|Surah=34|Ayah=16}}
|-
|-
|یقطین
|یقطین
خط ۳۳: خط ۳۳:
|[[ضرع (ریشه)|ریشه ضرع]]
|[[ضرع (ریشه)|ریشه ضرع]]
|[[ضرع (واژگان)|مشتقات ضرع]]
|[[ضرع (واژگان)|مشتقات ضرع]]
|
|{{AFRAME|Surah=88|Ayah=6}}
|-
|-
|زقوم
|زقوم  
|[[زقم (ریشه)|ریشه زقم]]
|[[زقم (ریشه)|ریشه زقم]]
|[[زقم (واژگان)|مشتقات زقم]]
|[[زقم (واژگان)|مشتقات زقم]]
|
|{{AFRAME|Surah=44|Ayah=43}}
|}
|}


خط ۴۴: خط ۴۴:


===«شجر»===
===«شجر»===
الشجر: گياهى است كه ساقه داشته باشد.
شجرة و شجر- مثل- ثمرة و ثمر.
در آيات: (إذ يبايعونك تحت الشجرة- 18/ فتح) (أ أنتم أنشأتم شجرتها- 72/ واقعه) (و النجم و الشجر- 6/ الرحمن) (من شجر من زقوم‏- 52/ واقعه) (إن شجرة الزقوم‏- 43/ دخان) (كه هم مؤنث و هم مذكر، بكار رفته است.) واد شجير: دره‏اى پر درخت.
هذا الوادى‏ أشجر من ذلك: اين دره از آن ديگرى، سرسبزتر است. الشجار و المشاجرة و التشاجر: مجادله و نزاع كردن، مثل آيه: (فيما شجر بينهم‏- 65/ نساء).
شجرني‏ عنه: مرا از آن كار با مجادله بازگرداند.
در حديث:
«فان‏ اشتجروا فالسلطان ولى من لا ولى له».
يعنى: (هر گاه منازعه كردند پس برترى و تسلط ياور كسى است كه سرپرستى و ياورى ندارد).
الشجار: چوب هودج و كجاوة (وسيله‏اى دكه مانند با سايبانى كه بر پشت ستوران مى‏نهادند و در مسافرت، زنان يا كودكان و پيران، و بيماران را در آن مى‏نشاندند، امروز هم در هندوستان مرسوم است).
مشجر: چيزى است كه لباس بر آن مى‏اندازند.
شجره‏ بالرمح: او را با نيزه زد، بطوريكه نيزه را در بدنش باقى گذارد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 305</ref>


===«نجم»===
===«نجم»===
اصل‏ نجم‏- همان ستاره است كه طلوع ميكند جمعش‏ نجوم‏- و نجم‏ بتدريج طلوع كرد، پس واژه نجم- گاهى اسم است و گاهى مصدر نجوم‏- هم گاهى مثل قلوب- اسم است و گاهى مثل طلوع و غروب، مصدر است و ظاهر شدن گياه و فكر و انديشه هم به نجم- تشبيه شده است مثل‏ نجم‏ النبت- گياه ظاهر شد و نجم‏ القرن- شاخ ظاهر شد- نجم‏ لى راى‏ نجما و نجوما- فكر و انديشه‏اى برايم ظاهر شد نجم‏ فلان- او عصيان ورزيد و- نجمت‏ المال عليه- مالش را توزيع كردم گوئى كه برخود فرض كرده‏اى كه با طلوع هر ستاره‏اى قسمتى از آن مال را تقسيم كنى و سپس در هر رد كردن و دفع كردن با هر چيز اين واژه بكار ميرود، خداى‏ تعالى گفت:
و علامات و بالنجم هم يهتدون‏- النحل/ 16 و آيه‏ فنظر نظرة في‏ النجوم‏- الصافات/ 88 يعنى در علم نجوم و ستاره‏شناسى در ستارگان تأمل كرد. و آيه:
و النجم إذا هوى‏- النجم/ 1 كه منظور كواكب- است زيرا با عبارت هوى- ذكر شده است، براى نجم لفظ طلوع دلالت بر پيدايش آن در آسمان دارد و براى كوكب- ظهور كامل و حركت و فرود آمدن بكار ميرود.
گفته شد مقصود از نجم‏ ستاره ثرياست زيرا اعراب وقتى كه لفظ نجم را بطور مطلق بكار ميبرند مقصودشان ستاره ثرياست مثل ضرب المثل- طلع النجم‏ قديه، و ابتغى الراعى سكية- (ستاره و نجم بكوچكى ظاهر شد و چوپان هم هميان از براى آب و شير بدست گرفت).
گفته‏اند در آيه آخر از نامبردن‏ نجم‏ اراده نزول تدريجى قرآن در مدت 23 سال به رسول الله دارد و لذا فرمود:
فلا أقسم بمواقع النجوم‏ الواقعه/ 75 كه به دو صورت تفسير شده است، (يكى نزول و موقعيت آيات قرآن و ديگر موقعيت عظيم و شگفت ديگر ستارگان در فضاى آسمانها) تنجم‏- حكم و نظر در باره ستارگان دادن.
و النجم و الشجر يسجدان‏ الرحمن/ 6 نجم‏- گياه بدون ساقه است كه گفته‏اند منظور كواكب است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 288-286</ref>


===«اثل»===
===«اثل»===
خداى مى‏فرمايد (ذواتي أكل خمط و أثل‏ و شي‏ء من سدر قليل‏- 16/ سباء) أثل درختى است كه ريشه محكم دارد و عبارت- شجر متأثل‏- درختيست كه ريشه‏اش ثابت و استوار است و- تأثل‏ كذا ريشه‏اش ثابت شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله در باره صفت جانشين مى‏فرمايد:
«غير متأثل مالا».
يعنى جانشين و وصى او نبايستى شيفته و مفتون مال و ثروت باشد، نبايد حب دنيا در جان او ريشه داشته و نيز نبايد مال اندوز باشد.
واژه- تأثل- بطور استعاره نيز به كار مى‏رود چنانكه گويند- نحت‏ أثلته‏ او را غيبت كردى و به نرمى تضعيفش نمودى.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 149-148</ref>


===«یقطین»===
===«یقطین»===
در آيه: و أنبتنا عليه شجرة من‏ يقطين‏ (146/ صافات)(در آن صحرا برايش كدو رويانيديم).
قطن‏: پنبه.
قطن‏ الحيوان: ريشه پر حيوان و قسمت پائين پشت انسان [انتهاى مهره‏هاى پشت‏]<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 225-224</ref>


===«ضریع»===
===«ضریع»===
الضرع‏: پستان شتر، گوسفند و غير از آنها.
أضرعت‏ الشاة: شير گوسفند بخاطر نزديكى زائيدنش در پستانش رسيد، مثل:
أتمر و ألبن: خرما و شيرش رسيد و زياد شد.
شاة ضريع‏: گوسفند بزرگ پستان.
و اما آيه: (ليس لهم طعام إلا من ضريع‏- 6/ غاشيه).
گفته شده- ضريع‏- گياه تلخ خشك است يا گياهى سرخ رنگ بدبو (كه شتران آن را نمى‏خورند) و آن را در دريا مى‏اندازند، هر چه كه باشد- ضريع- در آيه اخير اشاره به چيزى زشت و منكر است.
ضرع‏ إليهم: نوزاد حيوان پستان مادرش را گرفت، و از اين معنى گفته شده:
ضرع‏ الرجل‏ ضراعة: خوار و زبون شد.
اسم فاعل از اين فعل- ضارع‏ و ضرع‏- است.
تضرع‏: اظهار زارى و زبونى كردن، در آيات گفت:
(تضرعا و خفية- 63/ انعام) (لعلهم‏ يتضرعون‏- 24/ انعام) (لعلهم‏ يضرعون‏- 94/ اعراف) همان- يتضرعون است كه ادغام شده. (فلو لا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا- 43/ انعام‏
مضارعة: اصلش همسانى در خوارى و زبونى است، سپس مخصوص مشاركت شده است و از اين معنى نحويون لفظ مضارع را استفاده نموده‏اند<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 452-451</ref>


===«زقوم»===
===«زقوم»===
در آيه: (إن شجرة الزقوم‏- 43/ دخان) زقوم- عبارت از طعام و غذاى ناگوار در آتش دوزخ است.
زقم‏ فلان و تزقم‏: به طور استعاره يعنى چيز پليدى و زشتى را بلعيد و خورد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 145</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۹٬۰۷۷

ویرایش