جام (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
(صفحه‌ای تازه حاوی «== مترادفات قرآنی ؟ == مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». == مترادفات «» در قرآن == {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |ریشه ؟ |هون (...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== مترادفات قرآنی ؟ ==
== مترادفات قرآنی جام ==
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ».
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اکواب»، «کأس»، «سقایة»، «صواع».


== مترادفات «» در قرآن ==
== مترادفات «جام» در قرآن ==
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|+
|+
خط ۱۰: خط ۱۰:
!نمونه آیات
!نمونه آیات
|-
|-
|
|اکواب
|[[یسر (ریشه)|ریشه ؟]]
|[[کوب (ریشه)|ریشه کوب]]
|[[یسر (واژگان)|مشتقات ؟]]
|[[کوب (واژگان)|مشتقات کوب]]
|
|{{AFRAME|Surah=56|Ayah=18}}
|-
|-
|
|کأس
|[[هون (ریشه)|ریشه ؟]]
|[[کاس (ریشه)|ریشه کأس]]
|[[هون (واژگان)|مشتقات ؟]]
|[[کأس (واژگان)|مشتقات کأس]]
|
|{{AFRAME|Surah=56|Ayah=18}}
|-
|-
|
|سقایة
|
|[[سقی (ریشه)|ریشه سقی]]
|
|[[سقی (واژگان)|مشتقات سقی]]
|
|{{AFRAME|Surah=12|Ayah=70}}
|-
|صواع
|[[صوع (ریشه)|ریشه صوع]]
|[[صوع (واژگان)|مشتقات صوع]]
|{{AFRAME|Surah=12|Ayah=72}}
|}
|}


== معانی مترادفات قرآنی ؟==
== معانی مترادفات قرآنی جام==
 
=== «اکواب» ===
الْكُوب‏- قدح و كاسه بدون دسته و دستگيره- جمعش- اكْوَاب‏ است در آيه گفت:
 
بِأَكْوابٍ‏ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ‏- 18/ واقعه.
 
كُوبَه‏- طبلى است كه در بازيها به آن ميكوبند و ميزنند<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 90-89</ref>
 
=== «کأس» ===
در آيه گفت: كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا.
 
كَأْس‏ ظرفى است كه شربت يا نوشيدنى در آن ميريزند (كاسه) كه آن نوشيدنى و ظرف را هم جداگانه- كأس- ناميدند، ميگويند- شربت كأسا- و- كأس طيبة- يعنى شربتى پاك.
 
در آيه گفت: وَ كَأْسٍ‏ مِنْ مَعِينٍ‏- واقعة 18) كَاسَتِ‏ الناقةُ تَكوُسُ‏- آن شتر با سه پا راه ميرود (از يك دست يا يك پا ناقص است).
 
كيس- تيزهوشى و قريحه سرشار- اكْأَسَ الرجلُ و أَكْيَسَ‏- آن مرد فرزندان باهوش و با كياستى دارد، مكر و نيرنگ يا خدعه را هم «كَيْسَان‏» گويند.
 
يا بتصور اينكه غدر و مكر نوعى زيركى و كياست است كه بكار ميرود يا اينكه- كيسان- نام مردى بوده به حيله‏گرى معروف، سپس هر فريبكار و مكارى را- كيسان گفته‏اند مثل اينكه- هالكى- نام آهنگرى است كه به فن آهنگرى معروف شده و بعدا هر آهنگر و حدادى را هالكى ناميدند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 94-93</ref>
 
=== «سقایة» ===
السَّقْي‏ و السُّقْيَا: آنچه كه مى‏نوشد به او مى‏دهد، ولى- إسْقَاء- اينست كه نوشيدنى را در اختيارش بگذارد و او هر طور خواست مصرف كند پس إسقاء- از- سَقْي- رساتر و بليغ‏تر است زيرا- إسقاء- يعنى چيزى كه از آن نوشيده مى‏شود و مى‏نوشد در اختيارش قرار دهى چنانكه مى‏گوئى‏ أَسْقَيْتُه‏ نَهَراً: او را از نهر آب دادم.
 
خداى تعالى گويد: (وَ سَقاهُمْ‏ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا21/ انسان) و (وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً- 15/ محمّد) و (وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ‏- 79/ شعراء). و در معنى إسقاء مى‏گويد: (وَ أَسْقَيْناكُمْ‏ ماءً فُراتاً- 27/ مرسلات) (و آبى گوارا، شما را نوشانيديم و بشما داديم).
 
و (فَأَسْقَيْناكُمُوهُ‏- 22/ حجر) (آن را آبشخورتان قرار داديم).
 
و آيه: (نُسْقِيكُمْ‏ مِمَّا فِي بُطُونِها- 21/ مؤمنون) كه با فتحه و ضمّه حرف اوّل (حرف نون) هر دو هست. نصيب و بهره از آب و نوشيدنى را هم- سقى- گفته‏اند.
 
ولى- سقى- زمينى است كه آبيارى مى‏شود چون سقى و سقى هر دو مفعولند مثل- نقض- بجاى- منقوض.
 
اسْتِسْقَاء: آب خواستن و طلب نصيب و سهم، آب خداى تعالى گويد: (وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏- 60/ بقره).
 
سِقَاء: مشك و ظرف آب.
 
أَسْقَيْتُك‏ جِلْداً: پوست و چرمى به تو دادم كه مشك درست كنى.
 
خداى تعالى گويد: (جَعَلَ‏ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ‏- 70/ يوسف)- سِقَاية- همان- صاع و صُوَاع- يعنى پيمانه ملك بوده بخاطر اينكه با آن آب داده مى‏شود سقاية و يا بخاطر اينكه با آن وزن و پيمانه مى‏كردند- صُواع- ناميده شد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 231-230</ref>
 
=== «صواع» ===
آيه: (صُواعَ‏ الْمَلِكِ‏- 72/ يوسف) (ظرف آبخورى، و پيمانه‏اى است كه آن را صَاع‏- گويند. مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است، خداى تعالى گويد:
 
(نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ‏- 72/ يوسف) سپس گفت: (ثُمَّ اسْتَخْرَجَها- 76/ يوسف) كه ضمير (ها) براى صواع مؤنّث آمده است).
 
وزن كردن هم به همين واژه تعبير مى‏شود، در سخن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه فرمود: «صاع من برّ او صاع من شعير». (وزنى از گندم يا وزنى از جو- اين حديث مربوط به فطريّه است كه در مآخذ ديگر- او صاع من قمح- هم روايت شده).
 
گفته شده- صَاع‏- دل زمين است، شاعر گويد:ذكروا بكفّى لاعب في صاع‏ گفته شده بلكه- صَاع‏- در اين شعر چوگان است كه در توپ بازى به گوى مى‏زنند. (يعنى چوب چوگان را كه در دو كف دست چوگان باز است ياد نمودند).
 
تَصَوَّعَ‏ النّبتُ: گياه گسترده شده.
 
تَصَوَّعَ‏ الشَّعرُ: موى پراكنده شده.
 
الكَمِيُ‏ يَصُوعُ‏ أقرانَهُ: پهلوان مرد، رقيبانش را متفرّق كرد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 434-433</ref>


== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۳

مترادفات قرآنی جام

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اکواب»، «کأس»، «سقایة»، «صواع».

مترادفات «جام» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
اکواب ریشه کوب مشتقات کوب
بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ
کأس ریشه کأس مشتقات کأس
بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ
سقایة ریشه سقی مشتقات سقی
فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ ٱلسِّقَايَةَ فِى رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا ٱلْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَٰرِقُونَ
صواع ریشه صوع مشتقات صوع
قَالُوا۟ نَفْقِدُ صُوَاعَ ٱلْمَلِكِ وَلِمَن جَآءَ بِهِۦ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا۠ بِهِۦ زَعِيمٌ

معانی مترادفات قرآنی جام

«اکواب»

الْكُوب‏- قدح و كاسه بدون دسته و دستگيره- جمعش- اكْوَاب‏ است در آيه گفت:

بِأَكْوابٍ‏ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ‏- 18/ واقعه.

كُوبَه‏- طبلى است كه در بازيها به آن ميكوبند و ميزنند[۱]

«کأس»

در آيه گفت: كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا.

كَأْس‏ ظرفى است كه شربت يا نوشيدنى در آن ميريزند (كاسه) كه آن نوشيدنى و ظرف را هم جداگانه- كأس- ناميدند، ميگويند- شربت كأسا- و- كأس طيبة- يعنى شربتى پاك.

در آيه گفت: وَ كَأْسٍ‏ مِنْ مَعِينٍ‏- واقعة 18) كَاسَتِ‏ الناقةُ تَكوُسُ‏- آن شتر با سه پا راه ميرود (از يك دست يا يك پا ناقص است).

كيس- تيزهوشى و قريحه سرشار- اكْأَسَ الرجلُ و أَكْيَسَ‏- آن مرد فرزندان باهوش و با كياستى دارد، مكر و نيرنگ يا خدعه را هم «كَيْسَان‏» گويند.

يا بتصور اينكه غدر و مكر نوعى زيركى و كياست است كه بكار ميرود يا اينكه- كيسان- نام مردى بوده به حيله‏گرى معروف، سپس هر فريبكار و مكارى را- كيسان گفته‏اند مثل اينكه- هالكى- نام آهنگرى است كه به فن آهنگرى معروف شده و بعدا هر آهنگر و حدادى را هالكى ناميدند.[۲]

«سقایة»

السَّقْي‏ و السُّقْيَا: آنچه كه مى‏نوشد به او مى‏دهد، ولى- إسْقَاء- اينست كه نوشيدنى را در اختيارش بگذارد و او هر طور خواست مصرف كند پس إسقاء- از- سَقْي- رساتر و بليغ‏تر است زيرا- إسقاء- يعنى چيزى كه از آن نوشيده مى‏شود و مى‏نوشد در اختيارش قرار دهى چنانكه مى‏گوئى‏ أَسْقَيْتُه‏ نَهَراً: او را از نهر آب دادم.

خداى تعالى گويد: (وَ سَقاهُمْ‏ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا21/ انسان) و (وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً- 15/ محمّد) و (وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ‏- 79/ شعراء). و در معنى إسقاء مى‏گويد: (وَ أَسْقَيْناكُمْ‏ ماءً فُراتاً- 27/ مرسلات) (و آبى گوارا، شما را نوشانيديم و بشما داديم).

و (فَأَسْقَيْناكُمُوهُ‏- 22/ حجر) (آن را آبشخورتان قرار داديم).

و آيه: (نُسْقِيكُمْ‏ مِمَّا فِي بُطُونِها- 21/ مؤمنون) كه با فتحه و ضمّه حرف اوّل (حرف نون) هر دو هست. نصيب و بهره از آب و نوشيدنى را هم- سقى- گفته‏اند.

ولى- سقى- زمينى است كه آبيارى مى‏شود چون سقى و سقى هر دو مفعولند مثل- نقض- بجاى- منقوض.

اسْتِسْقَاء: آب خواستن و طلب نصيب و سهم، آب خداى تعالى گويد: (وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏- 60/ بقره).

سِقَاء: مشك و ظرف آب.

أَسْقَيْتُك‏ جِلْداً: پوست و چرمى به تو دادم كه مشك درست كنى.

خداى تعالى گويد: (جَعَلَ‏ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ‏- 70/ يوسف)- سِقَاية- همان- صاع و صُوَاع- يعنى پيمانه ملك بوده بخاطر اينكه با آن آب داده مى‏شود سقاية و يا بخاطر اينكه با آن وزن و پيمانه مى‏كردند- صُواع- ناميده شد.[۳]

«صواع»

آيه: (صُواعَ‏ الْمَلِكِ‏- 72/ يوسف) (ظرف آبخورى، و پيمانه‏اى است كه آن را صَاع‏- گويند. مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است، خداى تعالى گويد:

(نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ‏- 72/ يوسف) سپس گفت: (ثُمَّ اسْتَخْرَجَها- 76/ يوسف) كه ضمير (ها) براى صواع مؤنّث آمده است).

وزن كردن هم به همين واژه تعبير مى‏شود، در سخن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه فرمود: «صاع من برّ او صاع من شعير». (وزنى از گندم يا وزنى از جو- اين حديث مربوط به فطريّه است كه در مآخذ ديگر- او صاع من قمح- هم روايت شده).

گفته شده- صَاع‏- دل زمين است، شاعر گويد:ذكروا بكفّى لاعب في صاع‏ گفته شده بلكه- صَاع‏- در اين شعر چوگان است كه در توپ بازى به گوى مى‏زنند. (يعنى چوب چوگان را كه در دو كف دست چوگان باز است ياد نمودند).

تَصَوَّعَ‏ النّبتُ: گياه گسترده شده.

تَصَوَّعَ‏ الشَّعرُ: موى پراكنده شده.

الكَمِيُ‏ يَصُوعُ‏ أقرانَهُ: پهلوان مرد، رقيبانش را متفرّق كرد.[۴]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 90-89
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 94-93
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 231-230
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 434-433