گسترش (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «== مترادفات قرآنی ؟ == مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». == مترادفات «» در قرآن == {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |ریشه ؟ |هون (...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== مترادفات قرآنی | == مترادفات قرآنی گسترش == | ||
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از | مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ذرأ»، «مدّ»، «دحی»، «نشر»، «بسط»، «بثّ». | ||
== مترادفات | == مترادفات «گسترش» در قرآن == | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|+ | |+ | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
!نمونه آیات | !نمونه آیات | ||
|- | |- | ||
|ذرأ | |||
|[[ذرو (ریشه)|ریشه ذرو]] | |||
|[[ذرو (واژگان)|مشتقات ذرو]] | |||
| | | | ||
|[[ | |- | ||
|[[ | |مدّ | ||
|[[مدد (ریشه)|ریشه مدد]] | |||
|[[مدد (واژگان)|مشتقات مدد]] | |||
| | | | ||
|- | |- | ||
|دحی | |||
|[[دحو (ریشه)|ریشه دحو]] | |||
|[[دحو (واژگان)|مشتقات دحو]] | |||
| | | | ||
|[[ | |- | ||
|[[ | |نشر | ||
|[[نشر (ریشه)|ریشه نشر]] | |||
|[[نشر (واژگان)|مشتقات نشر]] | |||
| | | | ||
|- | |- | ||
|بسط | |||
|[[بسط (ریشه)|ریشه بسط]] | |||
|[[بسط (واژگان)|مشتقات بسط]] | |||
| | | | ||
| | |- | ||
| | |بثّ | ||
|[[بثث (ریشه)|ریشه بثث]] | |||
|[[بثث (واژگان)|مشتقات بثث]] | |||
| | | | ||
|} | |} | ||
== معانی مترادفات قرآنی | == معانی مترادفات قرآنی گسترش== | ||
=== «ذرأ» === | |||
الذَّرْء: يعنى عينيّت بخشيدن خداى تعالى به آنچه را كه آفرينششان را مقدّم داشته است اظهارُ اللّهِ تعالى ما أَبْدَاهُ گفته مىشود: | |||
ذَرَأَ اللّهُ الخَلْقَ: يعنى ظاهر موجودات و جرم و جسمشان را ايجاد كرد. خداى تعالى گويد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس 179/ اعراف و آيه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً 136/ انعام يعنى: براى خدا هم نصيبى از آنچه را كه او از زراعت و چهار پايان براى شما موجوديت داده است قرار دادند و آيه وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ- 11/ شورى آيه تَذْرَؤُهُ الرِّيَاحُ- 45/ كهف نيز خوانده شده. كه در قرآن تَذْرُوهُ الرِّياحُ بدون همزه است. | |||
الذُّرْأَة: سپيدى موى سر و سپيدى نمك. مىگويند- مِلْحٌ ذَرْآنِيٌّ نمك سپيد. | |||
رَجُل أَذْرَأُ و امْرَأَة ذَرْآء- مردى و زنى سپيد موى. | |||
ذَرِئَ شَعْرُه: مويش سپيد شد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 9-8</ref> | |||
=== «مدّ» === | |||
اصل مَدّ كشيدن است و از اين معنى واژه- مُدَّتْ براى وقت و زمانى است كه ادامه دارد. مِدَّةُ الجرح- چيزيكه از زخم خارج ميشود، مَدَّ النَّهْرُ و مَدَّهُ نهرٌ آخَرُ- رودخانه امتداد يافت و رودى ديگر به آن پيوست. مَدَدْتُ عينى إلى كذا- به آن چشم دوختم. در آيه گفت:وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ الحجر/ 88. ديدگانت را به آن مدوز، مَدَدْتُهُ في غيه- و مَدَدْتُ الابلَ- آب و دانه و آرد به شتر دادم. | |||
أَمْدَدْتُ الجيشَ بمدد- سپاه را يارى رساندم- امددت الانسان بطعام- در آيه گفت:أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ- الفرقان/ 45.آيا نمىنگرى كه پروردگارت چگونه سايه را امتداد ميدهد. | |||
واژه- إِمْدَاد بيشتر در چيزها و كارهاى مورد محبت بكار ميرود ولى مد- در غير آن، مثل آيه:وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ- الطور/ 22 و آيه أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ المؤمنون/ 55.يعنى (چنين مىپندارند كه ما او را به مال و فرزندان يارى ميدهيم).وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ النور/ 12. يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ- آل عمران/ 125 و آيات أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ- النمل/ 36 و وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا - مريم/ 79. وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ- البقره/ 15 و آيه وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ- الاعراف/ 202 برادرانشان در گمراهى آنها را مدد كنند.و وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ- لقمان/ 27. اما در باره دريا كه ميگويند- مده نهر آخر- اين كلمه از امداد نيست زيرا واژه- مد- گاهى هم در سود و خوبى و هم در زمان و ناپسند بكار ميرود، و اين همان عبارت- مَدَدْتُ الدواة- است، دوات را براى نوشتن پر كردم. در آيه گفت:وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً- الكهف/ 109.كه همين معنى اخير است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 212-210</ref> | |||
=== «دحی» === | |||
خداى تعالى گويد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها 30/ نازعات). يعنى: و بعد از آن زمين را از جايش دور كرد و جابجا نمود مثل آيه يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ- 14/ مزمّل) (هنگامهاى كه زمين، و كوهها مىلرزند و جابجا مىشوند).دَحَا المطر الحصى من وجه الأرض- يعنى باران، ريگها را از سطح زمين روبيد و دور كرد. | |||
مرّ الفرس يَدْحُو- دَحْواً: آن اسب دستانش را روى زمين كشيد. | |||
فَيَدْحُو ترابها- سپس خاكش را جاروب كرد، و از همين واژه عبارت أُدْحِيُّ النّعام- يعنى جاى پنهانى تخم گذاران شتر مرغ كه بر وزن أفعول از دَحَوْتُ- است. | |||
دِحْيَة هم اسم مردى است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 660-659</ref> | |||
=== «نشر» === | |||
نَشْر اين واژه براى- لباس- نامه- ابر- نعمت و سخن بكار ميرود يعنى گسترده شدن و باز نمودن و بسط دادن آنها. در آيه گفت:وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ التكوير/ 10 زمانى كه نامهها باز و گسترده شد و آيه: وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ ... وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ الشورى/ 28 وَ النَّاشِراتِ نَشْراً- المرسلات/ 3 يعنى فرشتگانى كه كار گزار وزش بادها هستند و يا بادهائيكه ابرها را پراكنده و بحركت در ميآوريد جمع- ناشر- نشر است كه در آيه- نُشْراً هم خوانده شده: مثل اينست كه كسى بگويد از اين واژه- سخنى كه نيكوست و منتشر شده ميشنوم كه از مدح و ستايش است. | |||
نَشِرَ الميتُ نُشُوراً- در باره زنده شدن انسانها در قيامت است در آيه گفت:وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ- الملك/ 15 بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً- الفرقان/ 40 وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً- الفرقان/ 3 (پارهاى از مردم غير از اللّه پديدهها و بتانى را براى خود معبود گرفتهاند در حاليكه نه سود و زيانى را قدرت دارند و نه امر موت و زندگى و بعثت و بر انگيخته شدن در قيامت را توانا هستند). | |||
فعل ثلاثى مجرد و مزيد فيه آن يعنى نشور و انشار در آن بيك معنى- أَنْشَرَ اللّهُ الميتَ فَنُشِرَ- در آيه گفت:ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ- العبس/ 22 و فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً- الزخرف/ 11 در مورد وزش بادها و ريزش بارانهاى بهارى است كه زمين بىحركت و مرده را زنده ميكند كه در واقع بعثت پياپى زمين است (بگفته مولوى- | |||
اين بهار نو- بعد برگ ريز - هست برهان بر وجود- رستخيز | |||
) حقيقت معنى واژه نشر استعاره از عبارت- نشر الثوب- است شاعر ميگويد: | |||
طوتك خطوب دهرك بعد نشر كذاك خطوبه طيّا و نشرا | |||
(حوادث روزگارت بعد از اندك انبساطى مانند جامهاى تو را در هم پيچيد و در ميان گرفت و اين شيوه زمانه است چه در حال شادى و چه در حال سختى) و گفت وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً- الفرقان/ 47 يعنى در روز گستردگى و يافتن رزق و روزى و رحمت و نعمت برايتان قرار داد، چنانكه در آيه ديگرى فرمود:وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ- القصص/ 73 انْتِشَار الناس- تصرف و مبادرت مردم در نيازمنديها، در آيه:ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ- الروم/ 20 و فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ- الجمعه/ 10 نشروا هم در معنى انتشروا است آيه:و اذا قيل انشروا فَانْشُرُوا- المجادله/ 11 خوانده شده يعني پراكنده شويد. | |||
انْتِشَار- يعنى ورم كردن عصب حيوان و چهارپاست، نَوَاشِر- رگهاى دستهاست زيرا گسترده و روشن است، ديده ميشود. | |||
نَشْر- ابر پراكنده كه بجاى مفعول هم بكار ميرود مثل- نقص بجاى منقوص، نشر هم بجاى منشور بكار ميرود. | |||
در گشودن پر و بال باز شكارى هم واژه- نشر گفته ميشود، هم چنين به گياه و علف خشك در وقتى كه بارانى بر او ببارد و دوباره برويد و چيزى كرم مانند از آن علوفهها ظاهر ميشود كه نوعى بيمارى در دامها بوجود ميآورد. | |||
ناشيره- زمين- نشرت الخشب بالنشار- چوبها را با اره بريدم بهمان اعتبار | |||
كه ذرات چوب پراكنده ميشود، نُشْرَة | |||
افسون و درمان غير طبيعى و خرافى براى بيمار.<ref> ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 336-333</ref> | |||
=== «بسط» === | |||
بَسَطَ الشّيء: آن را گسترش داد و پخش كرد كه گاهى هر دو معنى- يعنى- نشر و توسعه از آن فهميده مىشود و زمانى يكى از آن معانى، مثلا:بَسَطَ الثّوب: جامه و لباس را پهن كرد و گسترد. | |||
بِسَاط- در باره هر چيزى كه گسترده شود، بكار مىرود. | |||
خداى تعالى فرمايد (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً- 19/ نوح)- بساط زمين و بسط آن يعنى وسعت و گستردگى زمين. | |||
بسيط الأرض: گسترده شده و پهنه زمين. | |||
عدّهاى از علماء واژه- بسط- را براى هر چيزى كه در آن نظم و پيوستگى و تركيبى نباشد بطور استعاره بكار بردهاند. | |||
خداى فرمايد: (وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ- 245/ بقره) و (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ- 27/ شورى) يعنى هر گاه خداى وسعت و فراخى دهد، عدّهاى گفتهاند: در آيه (وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ)- عبارت بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ: علمى است كه كسى خودش از آن علم بهرهمند مىشود و به ديگران نيز سود علمى مىرساند يعنى هم بخود و هم بديگران كه اين حالت بصورت جود و بخشش در آمده است. | |||
بَسْط اليد: دراز كردن دست، و در اين معنى خداى عزّ و جلّ فرمايد: (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ- 18/ كهف) (در باره سگ اصحاب كهف است كه مىفرمايد سگشان در حالتى خوابيده بود كه دستانش را بر درگاه غار دراز كرده بود).بسط الكفّ: دراز كردن دست براى خواستن و مطالبه، مثلا در آيه (كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ- 14/ رعد). (دستش را به سوى آب برد كه به دهانش برساند و نرساند).و گاهى براى گرفتن، مانند آيه (وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ- 93/ انعام).و گاهى براى زدن و حمله، مانند (وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ- 2/ ممتحنه) و موقعى هم براى بخشش و اعطاء، مانند آيه (بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ- 64/ مائده). | |||
البَسْط: شترى است كه با بچّهاش رها مىشود كه در معنى مفعول بكار رفته است مانند نكث- و- نقض- در معنى- منكوث و منقوض.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 267-266</ref> | |||
=== «بثّ» === | |||
بَثّ اصل معنى اين واژه، تفريق و جدايى و زير و رو كردن چيزى است مانند زير و رو شدن خاك به وسيله باد. | |||
بثّ النّفس- رسيدن و فرا گرفتن غم و اندوه بر نفس و جان آدمى است گفتهاند بَثَثْتُهُ و انْبَثَّ- يعنى پراكندمش و پراكنده شد. | |||
خداى تعالى فرمايد: (فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا- 6/ واقعه) (پس خوار و تباه و پراكنده شد).و آيه (وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ- 64/ بقره) اشاره به آفريدن و ايجاد كردن موجوداتى است كه موجود نبودهاند و خداى تعالى آنها را پديدار و ظاهر كرده است و آيه (كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ - 6/ قارعه) يعنى همانند پروانهگانى كه بعد از سكون و پنهانى ناگهان به پرواز و خيزش در مىآيند و آيه (إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي- 84/ يوسف) اندوه و غم را كه بعد از پوشيده بودن آشكار شود، بازگو مىكنيم، در اين آيه، بثّ- مصدر است و در تقدير مفعول بكار رفته است يا به معنى غمى است كه فكر مرا پريشان كرده است مانند- توزّعنى الفكر (فكر و انديشه مرا پريشان كرده است). كه در معنى فاعل است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 240</ref> | |||
== ارجاعات == | == ارجاعات == | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۴
مترادفات قرآنی گسترش
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ذرأ»، «مدّ»، «دحی»، «نشر»، «بسط»، «بثّ».
مترادفات «گسترش» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
ذرأ | ریشه ذرو | مشتقات ذرو | |
مدّ | ریشه مدد | مشتقات مدد | |
دحی | ریشه دحو | مشتقات دحو | |
نشر | ریشه نشر | مشتقات نشر | |
بسط | ریشه بسط | مشتقات بسط | |
بثّ | ریشه بثث | مشتقات بثث |
معانی مترادفات قرآنی گسترش
«ذرأ»
الذَّرْء: يعنى عينيّت بخشيدن خداى تعالى به آنچه را كه آفرينششان را مقدّم داشته است اظهارُ اللّهِ تعالى ما أَبْدَاهُ گفته مىشود:
ذَرَأَ اللّهُ الخَلْقَ: يعنى ظاهر موجودات و جرم و جسمشان را ايجاد كرد. خداى تعالى گويد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس 179/ اعراف و آيه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً 136/ انعام يعنى: براى خدا هم نصيبى از آنچه را كه او از زراعت و چهار پايان براى شما موجوديت داده است قرار دادند و آيه وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ- 11/ شورى آيه تَذْرَؤُهُ الرِّيَاحُ- 45/ كهف نيز خوانده شده. كه در قرآن تَذْرُوهُ الرِّياحُ بدون همزه است.
الذُّرْأَة: سپيدى موى سر و سپيدى نمك. مىگويند- مِلْحٌ ذَرْآنِيٌّ نمك سپيد.
رَجُل أَذْرَأُ و امْرَأَة ذَرْآء- مردى و زنى سپيد موى.
ذَرِئَ شَعْرُه: مويش سپيد شد.[۱]
«مدّ»
اصل مَدّ كشيدن است و از اين معنى واژه- مُدَّتْ براى وقت و زمانى است كه ادامه دارد. مِدَّةُ الجرح- چيزيكه از زخم خارج ميشود، مَدَّ النَّهْرُ و مَدَّهُ نهرٌ آخَرُ- رودخانه امتداد يافت و رودى ديگر به آن پيوست. مَدَدْتُ عينى إلى كذا- به آن چشم دوختم. در آيه گفت:وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ الحجر/ 88. ديدگانت را به آن مدوز، مَدَدْتُهُ في غيه- و مَدَدْتُ الابلَ- آب و دانه و آرد به شتر دادم.
أَمْدَدْتُ الجيشَ بمدد- سپاه را يارى رساندم- امددت الانسان بطعام- در آيه گفت:أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ- الفرقان/ 45.آيا نمىنگرى كه پروردگارت چگونه سايه را امتداد ميدهد.
واژه- إِمْدَاد بيشتر در چيزها و كارهاى مورد محبت بكار ميرود ولى مد- در غير آن، مثل آيه:وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ- الطور/ 22 و آيه أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ المؤمنون/ 55.يعنى (چنين مىپندارند كه ما او را به مال و فرزندان يارى ميدهيم).وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ النور/ 12. يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ- آل عمران/ 125 و آيات أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ- النمل/ 36 و وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا - مريم/ 79. وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ- البقره/ 15 و آيه وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ- الاعراف/ 202 برادرانشان در گمراهى آنها را مدد كنند.و وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ- لقمان/ 27. اما در باره دريا كه ميگويند- مده نهر آخر- اين كلمه از امداد نيست زيرا واژه- مد- گاهى هم در سود و خوبى و هم در زمان و ناپسند بكار ميرود، و اين همان عبارت- مَدَدْتُ الدواة- است، دوات را براى نوشتن پر كردم. در آيه گفت:وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً- الكهف/ 109.كه همين معنى اخير است.[۲]
«دحی»
خداى تعالى گويد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها 30/ نازعات). يعنى: و بعد از آن زمين را از جايش دور كرد و جابجا نمود مثل آيه يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ- 14/ مزمّل) (هنگامهاى كه زمين، و كوهها مىلرزند و جابجا مىشوند).دَحَا المطر الحصى من وجه الأرض- يعنى باران، ريگها را از سطح زمين روبيد و دور كرد.
مرّ الفرس يَدْحُو- دَحْواً: آن اسب دستانش را روى زمين كشيد.
فَيَدْحُو ترابها- سپس خاكش را جاروب كرد، و از همين واژه عبارت أُدْحِيُّ النّعام- يعنى جاى پنهانى تخم گذاران شتر مرغ كه بر وزن أفعول از دَحَوْتُ- است.
دِحْيَة هم اسم مردى است.[۳]
«نشر»
نَشْر اين واژه براى- لباس- نامه- ابر- نعمت و سخن بكار ميرود يعنى گسترده شدن و باز نمودن و بسط دادن آنها. در آيه گفت:وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ التكوير/ 10 زمانى كه نامهها باز و گسترده شد و آيه: وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ ... وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ الشورى/ 28 وَ النَّاشِراتِ نَشْراً- المرسلات/ 3 يعنى فرشتگانى كه كار گزار وزش بادها هستند و يا بادهائيكه ابرها را پراكنده و بحركت در ميآوريد جمع- ناشر- نشر است كه در آيه- نُشْراً هم خوانده شده: مثل اينست كه كسى بگويد از اين واژه- سخنى كه نيكوست و منتشر شده ميشنوم كه از مدح و ستايش است.
نَشِرَ الميتُ نُشُوراً- در باره زنده شدن انسانها در قيامت است در آيه گفت:وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ- الملك/ 15 بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً- الفرقان/ 40 وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً- الفرقان/ 3 (پارهاى از مردم غير از اللّه پديدهها و بتانى را براى خود معبود گرفتهاند در حاليكه نه سود و زيانى را قدرت دارند و نه امر موت و زندگى و بعثت و بر انگيخته شدن در قيامت را توانا هستند).
فعل ثلاثى مجرد و مزيد فيه آن يعنى نشور و انشار در آن بيك معنى- أَنْشَرَ اللّهُ الميتَ فَنُشِرَ- در آيه گفت:ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ- العبس/ 22 و فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً- الزخرف/ 11 در مورد وزش بادها و ريزش بارانهاى بهارى است كه زمين بىحركت و مرده را زنده ميكند كه در واقع بعثت پياپى زمين است (بگفته مولوى-
اين بهار نو- بعد برگ ريز - هست برهان بر وجود- رستخيز
) حقيقت معنى واژه نشر استعاره از عبارت- نشر الثوب- است شاعر ميگويد:
طوتك خطوب دهرك بعد نشر كذاك خطوبه طيّا و نشرا
(حوادث روزگارت بعد از اندك انبساطى مانند جامهاى تو را در هم پيچيد و در ميان گرفت و اين شيوه زمانه است چه در حال شادى و چه در حال سختى) و گفت وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً- الفرقان/ 47 يعنى در روز گستردگى و يافتن رزق و روزى و رحمت و نعمت برايتان قرار داد، چنانكه در آيه ديگرى فرمود:وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ- القصص/ 73 انْتِشَار الناس- تصرف و مبادرت مردم در نيازمنديها، در آيه:ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ- الروم/ 20 و فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ- الجمعه/ 10 نشروا هم در معنى انتشروا است آيه:و اذا قيل انشروا فَانْشُرُوا- المجادله/ 11 خوانده شده يعني پراكنده شويد.
انْتِشَار- يعنى ورم كردن عصب حيوان و چهارپاست، نَوَاشِر- رگهاى دستهاست زيرا گسترده و روشن است، ديده ميشود.
نَشْر- ابر پراكنده كه بجاى مفعول هم بكار ميرود مثل- نقص بجاى منقوص، نشر هم بجاى منشور بكار ميرود.
در گشودن پر و بال باز شكارى هم واژه- نشر گفته ميشود، هم چنين به گياه و علف خشك در وقتى كه بارانى بر او ببارد و دوباره برويد و چيزى كرم مانند از آن علوفهها ظاهر ميشود كه نوعى بيمارى در دامها بوجود ميآورد.
ناشيره- زمين- نشرت الخشب بالنشار- چوبها را با اره بريدم بهمان اعتبار
كه ذرات چوب پراكنده ميشود، نُشْرَة
افسون و درمان غير طبيعى و خرافى براى بيمار.[۴]
«بسط»
بَسَطَ الشّيء: آن را گسترش داد و پخش كرد كه گاهى هر دو معنى- يعنى- نشر و توسعه از آن فهميده مىشود و زمانى يكى از آن معانى، مثلا:بَسَطَ الثّوب: جامه و لباس را پهن كرد و گسترد.
بِسَاط- در باره هر چيزى كه گسترده شود، بكار مىرود.
خداى تعالى فرمايد (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً- 19/ نوح)- بساط زمين و بسط آن يعنى وسعت و گستردگى زمين.
بسيط الأرض: گسترده شده و پهنه زمين.
عدّهاى از علماء واژه- بسط- را براى هر چيزى كه در آن نظم و پيوستگى و تركيبى نباشد بطور استعاره بكار بردهاند.
خداى فرمايد: (وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ- 245/ بقره) و (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ- 27/ شورى) يعنى هر گاه خداى وسعت و فراخى دهد، عدّهاى گفتهاند: در آيه (وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ)- عبارت بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ: علمى است كه كسى خودش از آن علم بهرهمند مىشود و به ديگران نيز سود علمى مىرساند يعنى هم بخود و هم بديگران كه اين حالت بصورت جود و بخشش در آمده است.
بَسْط اليد: دراز كردن دست، و در اين معنى خداى عزّ و جلّ فرمايد: (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ- 18/ كهف) (در باره سگ اصحاب كهف است كه مىفرمايد سگشان در حالتى خوابيده بود كه دستانش را بر درگاه غار دراز كرده بود).بسط الكفّ: دراز كردن دست براى خواستن و مطالبه، مثلا در آيه (كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ- 14/ رعد). (دستش را به سوى آب برد كه به دهانش برساند و نرساند).و گاهى براى گرفتن، مانند آيه (وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ- 93/ انعام).و گاهى براى زدن و حمله، مانند (وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ- 2/ ممتحنه) و موقعى هم براى بخشش و اعطاء، مانند آيه (بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ- 64/ مائده).
البَسْط: شترى است كه با بچّهاش رها مىشود كه در معنى مفعول بكار رفته است مانند نكث- و- نقض- در معنى- منكوث و منقوض.[۵]
«بثّ»
بَثّ اصل معنى اين واژه، تفريق و جدايى و زير و رو كردن چيزى است مانند زير و رو شدن خاك به وسيله باد.
بثّ النّفس- رسيدن و فرا گرفتن غم و اندوه بر نفس و جان آدمى است گفتهاند بَثَثْتُهُ و انْبَثَّ- يعنى پراكندمش و پراكنده شد.
خداى تعالى فرمايد: (فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا- 6/ واقعه) (پس خوار و تباه و پراكنده شد).و آيه (وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ- 64/ بقره) اشاره به آفريدن و ايجاد كردن موجوداتى است كه موجود نبودهاند و خداى تعالى آنها را پديدار و ظاهر كرده است و آيه (كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ - 6/ قارعه) يعنى همانند پروانهگانى كه بعد از سكون و پنهانى ناگهان به پرواز و خيزش در مىآيند و آيه (إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي- 84/ يوسف) اندوه و غم را كه بعد از پوشيده بودن آشكار شود، بازگو مىكنيم، در اين آيه، بثّ- مصدر است و در تقدير مفعول بكار رفته است يا به معنى غمى است كه فكر مرا پريشان كرده است مانند- توزّعنى الفكر (فكر و انديشه مرا پريشان كرده است). كه در معنى فاعل است.[۶]