پهلو (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی پهلو== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جنب»، «جناح»، «عطف». ==مترادفات «پهلو» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |جنب |ریشه جنب |مشتقات جنب | |-...» ایجاد کرد) |
(←«جنب») |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[جنب (ریشه)|ریشه جنب]] | |[[جنب (ریشه)|ریشه جنب]] | ||
|[[جنب (واژگان)|مشتقات جنب]] | |[[جنب (واژگان)|مشتقات جنب]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=10|Ayah=12}} | ||
|- | |- | ||
|جناح | |جناح | ||
|[[جنح (ریشه)|ریشه جنح]] | |[[جنح (ریشه)|ریشه جنح]] | ||
|[[جنح (واژگان)|مشتقات جنح]] | |[[جنح (واژگان)|مشتقات جنح]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=26|Ayah=215}} | ||
|- | |- | ||
|عطف | |عطف | ||
|[[عطف (ریشه)|ریشه عطف]] | |[[عطف (ریشه)|ریشه عطف]] | ||
|[[عطف (واژگان)|مشتقات عطف]] | |[[عطف (واژگان)|مشتقات عطف]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=22|Ayah=9}} | ||
|} | |} | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== «جنب» === | === «جنب» === | ||
<nowiki>:</nowiki> اصل جَنْب عضوى از بدن (پهلو) و جمع آن- جُنُوب- است، خداى تعالى گويد: | |||
(فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ- 35/ توبه). | |||
پيشانيها و پهلوهاشان را با همان زر و سيم اندوخته و مورد پرستش دنيائيشان داغ مىكنند). | |||
و آيه (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ- 16/ سجده). | |||
(شب هنگام براى عبادت، پهلوها را از استراحت دور مىكنند و برمىخيزند). | |||
در آيه (قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ- 191/ آل عمران) واژه جنوب بطور استعاره چنانكه عادت اعراب است در باره ساير اعضاء استعاره شده است و مثل- يمين و شمال بكار رفته است. | |||
چنانكه شاعر گويد: (گاهى از جانب راستم و گاهى پيشارويم). | |||
جَنْبُ الحائط و جانبه- يعنى كنار ديوار و سوى او. | |||
و آيه (وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب 36/ نساء) يعنى با همسفر و نزديك. | |||
و آيه (يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ- 56/ زمر) يعنى افسوس بر من و بر زيانبارى من كه از خدا و امر او و حدودى كه براى ما معيّن فرمود دورى كردم. | |||
سار جَنِيبَهُ، جَنِيبَتَهُ، جَنَابَيْهِ و جَنَابِيَتَهُ- يعنى به سويش. | |||
جَنَبْتُهُ- به پهلويش زدم مثل- كبدته و فأدته- به كبد و دلش زدم و نيز مربوط به بيمارى دل و كبد است يعنى (ذات الجنب- پهلو درد). | |||
جُنِبَ- از درد پهلو شكايت كرد مثل- كبد و فئد- از درد كبد و دل شكايت كرد. | |||
از اسم مصدر- الجَنْب- به دو صورت فعل ساخته شده: | |||
اوّل- در معنى- به طرف او رفتن به جانب و ناحيه او رفتن. | |||
دوّم- در معنى رفتن به كنار كسى و به حضور كسى رفتن. | |||
فعل اوّل مثل- جَنَبْتُهُ و أَجْنَبْتُهُ (به جانب او و حول و حوش او رفتم). | |||
و آيه (وَ الْجارِ الْجُنُبِ- 46/ نساء) يعنى همسايه دورتر و غير خويشاوند شاعر گويد:فلا تحرمنّى نائلا عن جَنَابَة | |||
رجل جَنِبٌ و جَانِبٌ- مردى كه از راه، دور و منحرف مىشود، خداى عزّ و جل فرمايد: (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ- 31/ نساء) و (الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ- 37/ شورى) و (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ- 30/ حج) و (وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ- 36/ نحل). | |||
كه اجْتِنَاب- در آيات فوق عبارتست از ترك كردنشان و دور شدنشان از كبائر و دروغ و طاغوت، و در آيه (فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون 90/ مائده) واژه- فَاجْتَنِبُوهُ- در اين آيه يعنى- آن را دور كنيد از واژه- اتركوه- يعنى شما او را ترك كنيد، در معنى رساتر است. | |||
جَنَّبَ بنو فلان- وقتى در شترانشان شير نيست. | |||
جَنَبَ فلان خيرا و جنب شرّا- از خير و شر رانده و دور شده، خداى تعالى در باره آتش عذاب گويد: | |||
(وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى- 17/ اللّيل). (آتش عذاب را از پرهيزكارى كه مال خود را در راه خدا و بخاطر تزكيه بنفس مىدهد دور خواهد كرد). | |||
اگر واژه جنب- بدون مفعول بكار رود مثل: | |||
جَنَبَ فلان- از خير دور شد و همينطور در دعاى به خير، و در آيه مباركه (وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ- 35/ ابراهيم). | |||
(مرا و پسرانم را از پرستش بتها دور دار). | |||
گفته شده- وَ اجْنُبْنِي- از- جنبته عن كذا است- يعنى از آن دورش كردم. | |||
و نيز گفتهاند- از جَنَبْتُ الفرس است- يعنى اسب را به سوى خودم كشاندم. | |||
و در آيه اخير گويى حضرت ابراهيم (ع) از خداوند مىخواهد با الطاف خودش و با وسائل و اسباب خفيّهاش او و تبار و فرزندانش را از شرك و پرستش بتها دور دارد. | |||
الجَنْب- يعنى فاصله و گشادى ميان دو پا، كه گويى تركيب و خلقت او طورى است كه يكى از پاها از ديگرى دورتر است و آيه (وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا- 6/ مائده) يعنى اگر جنب شديد و جنابتى در اثر انزال بشما رسيد خود را پاكيزه كنيد. | |||
افعال واژه جنب- در معنى آيه فوق- جَنُبَ و أَجْنَبَ و اجْتَنَبَ و تَجَنَّبَ- است و چون جنابت سبب دور شدن از نماز و حكم شرعى است- جَنَابَة- يعنى دور كننده ناميده شده. | |||
جَنُوب- نقطه مقابل- و ناميدن آنجا بجنوب يا به اعتبار اين است كه جنوب، آمدن از جانب كعبه است و درست هم همين است و يا به اعتبار رفتن از آنجا است و هر دو معنى در معنى جنوب هست. | |||
و از واژه جنوب عبارتهاى: جَنَبَتِ الرّيحُ- يعنى باد جنوبى وزيد | |||
فَأَجْنَبْنَا- در باد جنوب داخل شديم | |||
جُنِبْنَا- باد جنوبى بما رسيد و: | |||
سحابة مَجْنُوبَة- باد جنوب بر ابر ورزيده، مشتقّ شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 421-417</ref> | |||
=== «جناح» === | === «جناح» === | ||
الجَنَاح، بال پرنده است، گفته مىشود- جَنَحَ الطّائر- يعنى بالش شكست. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ- 38/ انعام). | |||
جناحيه- پهلوها و كرانههاى هر چيز، يعنى دو بالش و مىگويند: | |||
جَنَاحَا السّفينة- دو پهلويش. | |||
جَنَاحَا الوادى- دو طرف دره كوه. | |||
جَنَاحَا الإنسان- دو پهلو و دو طرف بدن. | |||
خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ- 22/ طه) يعنى دستت را به پهلو و بر خويش بگذار. وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ- يعنى دستت را، زير بال در پرندگان مثل دست در انسان و چهار پايان است از اين روى به بالهاى پرنده هم- يداه گويند. | |||
خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ- 24/ اسراء) كه بطور استعاره بكار رفته است، يعنى: براى پدر و مادرت بال تواضع و رحمت بگستر و فرو بگذار، زيرا واژه- ذلّ- دو وجه دارد: | |||
اوّل- ذلّى كه انسان را كم ارزش مىكند و فرو مىآورد. | |||
دوّم- ذلّى كه انسان را رفعت مىدهد و بالا مىبرد، و آيه (جَناحَ الذُّلِّ مِن (الرَّحْمَةِ- 24/ اسراء) يعنى: فروتنى و تواضعى كه رفعتش مىدهد و ارزش انسان را بالا مىبرد نه آن تواضعى كه از لفظ جناح- در معنى خوارى به صورت استعاره بكار مىرود گوئى كه آدمى در پيشگاه خداى تعالى رفعت مىدهد و بزرگى مىبخشد و اين رفعت و شكوه از عاليترين وسيله دستيابى به رحمت است و يا بهترين رحمت فرزند نسبت به پدر و مادر، و آيه: | |||
(وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ- 32/ قصص) يعنى: اگر بيم دارى دو دست خويش با خود محكم و پيوسته دار). | |||
جَنَحَتِ العير فى سيرها- يعنى شتر شتاب كرد گويى كه از دستانش يارى مىجويد. | |||
جَنَحَ اللّيل- شب سياهيش را بگسترانيد. | |||
الجُنْح- قسمتى از شب تاريك است، خداى تعالى گويد: | |||
(وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها- 611/ انفال) يعنى اگر به آشتى و صلح مايل شدند پس آشتى كن. چنانكه مىگويند: جَنَحَتِ السّفينة- كشتى بيك پهلو كج شد. | |||
جُنَاح- يعنى: اثم و گناه، و چون انسان را از حقّ دور و منحرف مىكند- جناح- ناميده شده و سپس هر گناهى را جناح ناميدهاند. در سخن خداى تعالى: (لا جُناحَ عَلَيْكُمْ- 235/ بقره) يعنى در غير مورد گناه (و كارهائى كه گناه نيست و مباح است). | |||
جَوَانَح الصّدر- دندههائى كه سر آنها باستخوان وسط سينه و چنبر گردن متّصل است و جلوى ريهها قرار دارد و مفرد آن- جانحة- است بخاطر اينكه- إنحناء- دارد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 422-421</ref> | |||
=== «عطف» === | === «عطف» === | ||
العَطْف: در چيزى گفته مىشود كه يكطرف آن به طرف ديگرش تا خورده و خم شود مثل خم شدن و تا كردن زير انداز و بالش و دولا كردن طناب و ريسمان و از اين معنى به عبا و روپوش لباس كه تا مىشود- عِطَاف- گويند. | |||
عِطْفَا الإنسان: دو پهلوى انسان از سر تا كنارههاى ران و پاها كه در موقع خوابيدن بر زمين قرار مىگيرد. | |||
ثَنَى عِطْفَهُ: وقتى است كه كسى روى خود برگرداند و دور شود، مثل آيه: (نَأى بِجانِبِهِ- 83/ اسراء). | |||
مثل: صعّر بخدّه: روى برگرداند و از اين قبيل كه اگر با حرف (على) متعدّى شود به معنى شفقت و رغبت و تمايل است، مىگويند: عَطَفَ عليه: به او توجّه كرد. | |||
ثناه عَاطِفَةُ رحمٍ: عطوفت رحم و خويشاوندى او را دو برابر و تقويت كرد. ظبيةٌ عاطفةٌ على ولدها: مادّه آهويى كه بنوزادش توجّه مىكند. | |||
ناقةٌ عَطُوف على بَوِّها: مادّه شترى كه به بچّهاش مهربان است و اگر واژه عطف با (عن) متعدّى شود ضدّ معنى تمايل و عطوفت است مثل عبارت عَطَفْتُ عن فلان: از او دورى گزيدم و بى توجّهى نمودم.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 616-615</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۲۴
مترادفات قرآنی پهلو
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جنب»، «جناح»، «عطف».
مترادفات «پهلو» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
جنب | ریشه جنب | مشتقات جنب | وَإِذَا مَسَّ ٱلْإِنسَٰنَ ٱلضُّرُّ دَعَانَا لِجَنۢبِهِۦٓ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُۥ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَآ إِلَىٰ ضُرٍّ مَّسَّهُۥ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ
|
جناح | ریشه جنح | مشتقات جنح | وَٱخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ
|
عطف | ریشه عطف | مشتقات عطف | ثَانِىَ عِطْفِهِۦ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُۥ فِى ٱلدُّنْيَا خِزْىٌ وَنُذِيقُهُۥ يَوْمَ ٱلْقِيَٰمَةِ عَذَابَ ٱلْحَرِيقِ
|
معانی مترادفات قرآنی پهلو
«جنب»
: اصل جَنْب عضوى از بدن (پهلو) و جمع آن- جُنُوب- است، خداى تعالى گويد:
(فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ- 35/ توبه).
پيشانيها و پهلوهاشان را با همان زر و سيم اندوخته و مورد پرستش دنيائيشان داغ مىكنند).
و آيه (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ- 16/ سجده).
(شب هنگام براى عبادت، پهلوها را از استراحت دور مىكنند و برمىخيزند).
در آيه (قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ- 191/ آل عمران) واژه جنوب بطور استعاره چنانكه عادت اعراب است در باره ساير اعضاء استعاره شده است و مثل- يمين و شمال بكار رفته است.
چنانكه شاعر گويد: (گاهى از جانب راستم و گاهى پيشارويم).
جَنْبُ الحائط و جانبه- يعنى كنار ديوار و سوى او.
و آيه (وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب 36/ نساء) يعنى با همسفر و نزديك. و آيه (يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ- 56/ زمر) يعنى افسوس بر من و بر زيانبارى من كه از خدا و امر او و حدودى كه براى ما معيّن فرمود دورى كردم. سار جَنِيبَهُ، جَنِيبَتَهُ، جَنَابَيْهِ و جَنَابِيَتَهُ- يعنى به سويش.
جَنَبْتُهُ- به پهلويش زدم مثل- كبدته و فأدته- به كبد و دلش زدم و نيز مربوط به بيمارى دل و كبد است يعنى (ذات الجنب- پهلو درد).
جُنِبَ- از درد پهلو شكايت كرد مثل- كبد و فئد- از درد كبد و دل شكايت كرد.
از اسم مصدر- الجَنْب- به دو صورت فعل ساخته شده:
اوّل- در معنى- به طرف او رفتن به جانب و ناحيه او رفتن.
دوّم- در معنى رفتن به كنار كسى و به حضور كسى رفتن.
فعل اوّل مثل- جَنَبْتُهُ و أَجْنَبْتُهُ (به جانب او و حول و حوش او رفتم).
و آيه (وَ الْجارِ الْجُنُبِ- 46/ نساء) يعنى همسايه دورتر و غير خويشاوند شاعر گويد:فلا تحرمنّى نائلا عن جَنَابَة
رجل جَنِبٌ و جَانِبٌ- مردى كه از راه، دور و منحرف مىشود، خداى عزّ و جل فرمايد: (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ- 31/ نساء) و (الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ- 37/ شورى) و (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ- 30/ حج) و (وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ- 36/ نحل).
كه اجْتِنَاب- در آيات فوق عبارتست از ترك كردنشان و دور شدنشان از كبائر و دروغ و طاغوت، و در آيه (فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون 90/ مائده) واژه- فَاجْتَنِبُوهُ- در اين آيه يعنى- آن را دور كنيد از واژه- اتركوه- يعنى شما او را ترك كنيد، در معنى رساتر است.
جَنَّبَ بنو فلان- وقتى در شترانشان شير نيست.
جَنَبَ فلان خيرا و جنب شرّا- از خير و شر رانده و دور شده، خداى تعالى در باره آتش عذاب گويد:
(وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى- 17/ اللّيل). (آتش عذاب را از پرهيزكارى كه مال خود را در راه خدا و بخاطر تزكيه بنفس مىدهد دور خواهد كرد).
اگر واژه جنب- بدون مفعول بكار رود مثل:
جَنَبَ فلان- از خير دور شد و همينطور در دعاى به خير، و در آيه مباركه (وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ- 35/ ابراهيم).
(مرا و پسرانم را از پرستش بتها دور دار).
گفته شده- وَ اجْنُبْنِي- از- جنبته عن كذا است- يعنى از آن دورش كردم.
و نيز گفتهاند- از جَنَبْتُ الفرس است- يعنى اسب را به سوى خودم كشاندم.
و در آيه اخير گويى حضرت ابراهيم (ع) از خداوند مىخواهد با الطاف خودش و با وسائل و اسباب خفيّهاش او و تبار و فرزندانش را از شرك و پرستش بتها دور دارد.
الجَنْب- يعنى فاصله و گشادى ميان دو پا، كه گويى تركيب و خلقت او طورى است كه يكى از پاها از ديگرى دورتر است و آيه (وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا- 6/ مائده) يعنى اگر جنب شديد و جنابتى در اثر انزال بشما رسيد خود را پاكيزه كنيد.
افعال واژه جنب- در معنى آيه فوق- جَنُبَ و أَجْنَبَ و اجْتَنَبَ و تَجَنَّبَ- است و چون جنابت سبب دور شدن از نماز و حكم شرعى است- جَنَابَة- يعنى دور كننده ناميده شده.
جَنُوب- نقطه مقابل- و ناميدن آنجا بجنوب يا به اعتبار اين است كه جنوب، آمدن از جانب كعبه است و درست هم همين است و يا به اعتبار رفتن از آنجا است و هر دو معنى در معنى جنوب هست.
و از واژه جنوب عبارتهاى: جَنَبَتِ الرّيحُ- يعنى باد جنوبى وزيد
فَأَجْنَبْنَا- در باد جنوب داخل شديم
جُنِبْنَا- باد جنوبى بما رسيد و:
سحابة مَجْنُوبَة- باد جنوب بر ابر ورزيده، مشتقّ شده است.[۱]
«جناح»
الجَنَاح، بال پرنده است، گفته مىشود- جَنَحَ الطّائر- يعنى بالش شكست.
خداى تعالى گويد: (وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ- 38/ انعام).
جناحيه- پهلوها و كرانههاى هر چيز، يعنى دو بالش و مىگويند:
جَنَاحَا السّفينة- دو پهلويش.
جَنَاحَا الوادى- دو طرف دره كوه.
جَنَاحَا الإنسان- دو پهلو و دو طرف بدن.
خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ- 22/ طه) يعنى دستت را به پهلو و بر خويش بگذار. وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ- يعنى دستت را، زير بال در پرندگان مثل دست در انسان و چهار پايان است از اين روى به بالهاى پرنده هم- يداه گويند.
خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ- 24/ اسراء) كه بطور استعاره بكار رفته است، يعنى: براى پدر و مادرت بال تواضع و رحمت بگستر و فرو بگذار، زيرا واژه- ذلّ- دو وجه دارد:
اوّل- ذلّى كه انسان را كم ارزش مىكند و فرو مىآورد.
دوّم- ذلّى كه انسان را رفعت مىدهد و بالا مىبرد، و آيه (جَناحَ الذُّلِّ مِن (الرَّحْمَةِ- 24/ اسراء) يعنى: فروتنى و تواضعى كه رفعتش مىدهد و ارزش انسان را بالا مىبرد نه آن تواضعى كه از لفظ جناح- در معنى خوارى به صورت استعاره بكار مىرود گوئى كه آدمى در پيشگاه خداى تعالى رفعت مىدهد و بزرگى مىبخشد و اين رفعت و شكوه از عاليترين وسيله دستيابى به رحمت است و يا بهترين رحمت فرزند نسبت به پدر و مادر، و آيه:
(وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ- 32/ قصص) يعنى: اگر بيم دارى دو دست خويش با خود محكم و پيوسته دار).
جَنَحَتِ العير فى سيرها- يعنى شتر شتاب كرد گويى كه از دستانش يارى مىجويد.
جَنَحَ اللّيل- شب سياهيش را بگسترانيد.
الجُنْح- قسمتى از شب تاريك است، خداى تعالى گويد:
(وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها- 611/ انفال) يعنى اگر به آشتى و صلح مايل شدند پس آشتى كن. چنانكه مىگويند: جَنَحَتِ السّفينة- كشتى بيك پهلو كج شد.
جُنَاح- يعنى: اثم و گناه، و چون انسان را از حقّ دور و منحرف مىكند- جناح- ناميده شده و سپس هر گناهى را جناح ناميدهاند. در سخن خداى تعالى: (لا جُناحَ عَلَيْكُمْ- 235/ بقره) يعنى در غير مورد گناه (و كارهائى كه گناه نيست و مباح است).
جَوَانَح الصّدر- دندههائى كه سر آنها باستخوان وسط سينه و چنبر گردن متّصل است و جلوى ريهها قرار دارد و مفرد آن- جانحة- است بخاطر اينكه- إنحناء- دارد.[۲]
«عطف»
العَطْف: در چيزى گفته مىشود كه يكطرف آن به طرف ديگرش تا خورده و خم شود مثل خم شدن و تا كردن زير انداز و بالش و دولا كردن طناب و ريسمان و از اين معنى به عبا و روپوش لباس كه تا مىشود- عِطَاف- گويند.
عِطْفَا الإنسان: دو پهلوى انسان از سر تا كنارههاى ران و پاها كه در موقع خوابيدن بر زمين قرار مىگيرد.
ثَنَى عِطْفَهُ: وقتى است كه كسى روى خود برگرداند و دور شود، مثل آيه: (نَأى بِجانِبِهِ- 83/ اسراء).
مثل: صعّر بخدّه: روى برگرداند و از اين قبيل كه اگر با حرف (على) متعدّى شود به معنى شفقت و رغبت و تمايل است، مىگويند: عَطَفَ عليه: به او توجّه كرد.
ثناه عَاطِفَةُ رحمٍ: عطوفت رحم و خويشاوندى او را دو برابر و تقويت كرد. ظبيةٌ عاطفةٌ على ولدها: مادّه آهويى كه بنوزادش توجّه مىكند.
ناقةٌ عَطُوف على بَوِّها: مادّه شترى كه به بچّهاش مهربان است و اگر واژه عطف با (عن) متعدّى شود ضدّ معنى تمايل و عطوفت است مثل عبارت عَطَفْتُ عن فلان: از او دورى گزيدم و بى توجّهى نمودم.[۳]