نشستن (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی نشستن== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جلس»، «قعد»، «جثا». ==مترادفات «نشستن» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |جلس |ریشه جلس |مشتقات جلس |...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۵
مترادفات قرآنی نشستن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جلس»، «قعد»، «جثا».
مترادفات «نشستن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
جلس | ریشه جلس | مشتقات جلس | |
قعد | ریشه قعد | مشتقات قعد | |
جثا | ریشه جثو | مشتقات جثو |
معانی مترادفات قرآنی نشستن
«جلس»
اصل جَلْس- يعنى زمين سفت و سخت و- نجد- (يعنى زمين مرتفع و بلند كوهستانى) را هم- جلس- مىگويند و بهمين جهت از پيامبر روايت شده كه:
«أعطاهم المعادن القبيلة غوريّها و جلسها».
(پيامبر معادن قبيلهاى را چه در درهها در مرتفعات به آنها بخشيد).
جَلَسَ- يعنى نشست- و اصلش اين است كه كسى جاى بلندى را براى نشستن در نظر مىگيرد سپس مىنشيند بعدا هر قعودى و نشستى، و قرار گرفتنى را- جُلُوس- گفتند، مَجْلِس- هم مكان نشستنى است كه بر آن قرار مىگيرند، خداى تعالى فرمايد:
إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِس فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ- 11/ مجادله).[۱]
«قعد»
القُعُودُ: نشستن، نقطه مقابل- قيام: برخاستن.
قَعْدَة: اسم مرة است يعنى يكبار نشستن، قِعْدَة- حالت نشستن كسى است كه مىنشيند قُعُود- جمع- قاعد- هم است، در آيات:
فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً (103/ نساء).
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً (191/ آل عمران)
مَقْعَد: جاى نشستن، جمعش- مَقَاعِد.
در آيه: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ (55/ قهر) يعنى در مكانى آرام.
و آيه: مَقاعِدَ لِلْقِتالِ (121/ آل عمران) كنايه از معركهها و نبرد گاههايى است كه رزمندگان در آنجا قرار مىگيرند.
و نيز واژه قَاعِد تعبير به شخص تنآسا و تنبلى ميشود كه در كارها باز مىماند، مثل آيه:
لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ (95/ نساء)
و از اين معنى است عبارت:
رجلٌ قُعَدَةٌ و ضُجَعَة: مردى زمينگير و بسيار خواب، در آيه:
فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً (95/ نساء)
كمين كردن در راهها براى كارى يا چيزى نيز با واژه- قعود- تعبير ميشود مثل آيه:
لَأَقْعُدَنَ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ (16/ اعراف).
و در آيه: إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24/ مائده) به انتظار مىمانيم.
و آيه: عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ (17/ ق) فرشتهاى كه مراقب و حافظ اوست و هر چه كه بر سود و زيان انسان باشد مىنويسد.
واژه قَعِيد- در مفرد و جمع هر دو بكار ميرود و نيز- قَعِيد- حيوانى است وحشى كه بدون وسيله دفاع و بدون شاخ است نقطه مقابل آن- نطيح- يعنى حيوان شاخدار است [و نيز- نطيح- حيوانى كه از شاخ زدن مرده است].
قَعِيدَكَ اللّهَ و قِعْدَكَ اللّهَ: كلمه دعا و استعطاف است، يعنى طلب عطوفت و مهربانى به اين معنى كه از خداى مىخواهيم كه حفظ و توبهاش را همراهت گرداند.
قَاعِدَةٌ: كسى كه از دشتان و ازدواج بازنشسته شده، جمعش- قَوَاعِد- است، در آيه:
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ (60/ نور).
مُقْعَد: كسى كه از كار ادارى بازنشسته شده و نيز كسى كه از برخاستن و قيام به خاطر گذراندن مدت خدمت بازمانده و ناتوان است.
و نيز- مُقْعَد- كركسى كه براى شكار و كندن پرهايش مسمومش كردهاند، جمعش- مُقْعَدَات- كه به همان معنى فوق تشبيه شده است و غوك و قورباغه و همينطور پستان فرو نشسته كه بصورت حيوان از كار افتاده تصوير شده است.
و همچنين- مُقْعَد- كنايه از شخص پست است كه از كرامتها و مكارم باز مانده است.
قَواعِدُ البِنَاءِ: بنيان و بناى ساختمان، خداى تعالى گفت:
وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ (127/ بقره).
قَوَاعِدُ الهودجِ: چوبهاى پايه كجاوه كه مثل پايه و بنيان بناهاست.[۲]
«جثا»
جَثَا به زانويش نشست.
جَثَا على ركبتيه جُثُوّاً و جُثِيّاً- كه اسم فاعلش جَاثٍ- است مثل- عتا يعتو، عتوا و عتيّا- جمع جاث- جُثِىّ است مثل باك و بكىّ خدا عزّ و جلّ گويد:
(وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا- 72/ مريم) (كافران را به روى در افتاده بر زانوشان واگذاريم).
اگر- جِثِيًّا- در آيه فوق جمع- جثىّ- باشد صحيح است مثل بكّى و نيز اگر مصدرى باشد كه ستمگران با حالت خفت در آن توصيف شده باشند نيز، صحيح است، و آيه (وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً- 28/ جاثيه) كه جاثيه در حكم جمع است يعنى هر امّتى (بزانو در آمده) و آنگونه هستند مثل:
جماعة قائمة و قاعدة- يعنى گروهى ايستاده يا نشسته.[۳]