آتش افروختن (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «== مترادفات قرآنی آتش افروختن == مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». == مترادفات «آتش افروختن» در قرآن == {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |هو...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== مترادفات قرآنی آتش افروختن == | == مترادفات قرآنی آتش افروختن == | ||
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از | «'''آتش افروختن'''»روشن كردن آتش. مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «قَدَحَ»، «اری(وری)»، «اوقد/استوقد»، «قبس»، «سَعَّرَ»، «سَجَّرَ» و «تَلَظی» | ||
== مترادفات «آتش افروختن» در قرآن == | == مترادفات «آتش افروختن» در قرآن == | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
!نمونه آیات | !نمونه آیات | ||
|- | |- | ||
|قَدَحَ | |||
|[[قدح (ریشه)|ریشه قدح]] | |||
|[[قدح (واژگان)|مشتقات قدح]] | |||
| | | | ||
|[[ | |- | ||
|[[ | |اری(وری) | ||
|[[وری (ریشه)|ریشه وری]] | |||
|[[وری (واژگان)|مشتقات وری]] | |||
| | | | ||
|- | |- | ||
|اوقد/استوقد | |||
|[[وقد (ریشه)|ریشه وقد]] | |||
|[[وقد (واژگان)|مشتقات وقد]] | |||
| | | | ||
|[[ | |- | ||
|[[ | |قبس | ||
|[[قبس (ریشه)|ریشه قبس]] | |||
|[[قبس (واژگان)|مشتقات قبس]] | |||
| | | | ||
|- | |- | ||
|سَعَّرَ | |||
|[[سعر (ریشه)|ریشه سعر]] | |||
|[[سعر (واژگان)|مشتقات سعر]] | |||
| | | | ||
|- | |||
|سَجَّرَ | |||
|[[سجر (ریشه)|ریشه سجر]] | |||
|[[سجر (واژگان)|مشتقات سجر]] | |||
| | | | ||
| | |- | ||
|تَلَظی | |||
|[[لظی (ریشه)|ریشه لظی]] | |||
|[[لظی (واژگان)|مشتقات لظی]] | |||
| | | | ||
|} | |} | ||
== معانی مترادفات قرآنی آتش افروختن== | == معانی مترادفات قرآنی آتش افروختن== | ||
=== «قدح» === | |||
وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً. فَالْمُورِياتِ قَدْحاً عاديات: 1 و 2. قدح بمعنى زدن است مثل زدن آهن بسنگ براى بيرون آمدن آتش «قَدَحَ بالزّند: رام الايراء به» بنظر ميايد «قَدْحاً» منصوب بنزع الخافض و تقدير «بالقدح» باشد يعنى قسم بدوندگان با حمحمه و بآتش افروزان با زدن سم بسنگ. تفصيل سخن در «عدو» گذشت در نهج البلاغه خطبه 35 فرموده: | |||
«حَتَّى ارْتَابَ النَّاصِحُ بِنُصْحِهِ وَ ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ». | |||
تا نصيحت گو در نصيحت خويش بشك افتاد و آتش زنه از زدن و آتش بيرون كردن بخل ورزيد. | |||
قدح گاهى بمعنى طعن در نسب و عدالت و غيره نيز آيد ولى در كلام اللّه يكبار بيشتر نيامده است، آنهم بمعنى زدن.<ref>قاموس قرآن، ج5، ص: 245-244</ref> | |||
=== «اری(وری)» === | |||
=== «اوقد/استوقد» === | |||
=== «قبس» === | |||
القَبَسُ: آتشى كه بدست مىآيد و در دسترس هست [قسمتى از خرمن آتش، كه بوسيله چوبى برداشته ميشود.] در آيه: أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ (7/ نمل). | |||
القَبَسُ و الاقْتِبَاسُ: طلب آتش است، سپس بصورت استعاره براى خواستن و طلب علم و هدايت نيز بكار رفته، گفت: انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ (13/ حديد) أَقْبَسْتُهُ ناراً او علما: آتشى يا علمى به او بخشيدم القَبِيسُ: نرينهاى كه به سرعت لقاح مىكند تشبيهى است به فروزش آتش و سرعت آن.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص: 118-117</ref> | |||
=== «سعّر» === | |||
=== «سجّر» === | |||
=== «تلظی» === | |||
لَظَى شعله و لهيب خالص آتش است- لَظِيَتِ النارُ و تَلَظَّتْ به آتش شعله ور شد. در آيه گفت- ناراً تَلَظَّى اللّيل 14) يا تَتَلَظَّى، و در حالت غير متصرف اسمى است خاص براى دوزخ چنانكه گفت إِنَّها لَظى- معارج/ 15). اخگر دوزخ سوزان و فروزان است. | |||
(اين آيه بيم و وعيدى است براى مجرمينى كه در قيامت هم مىخواهند فرزندان، همسران، دوستان، برادران، خويشان و هر كه هست براى نجات خود از عذاب خدا كنند چنانكه در دنيا هم سود خويش را بر منافع ديگران ترجيح ميدادند و آنها را فداى شهوات خود مينمودند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 134</ref> | |||
== ارجاعات == | == ارجاعات == | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ ۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۲
مترادفات قرآنی آتش افروختن
«آتش افروختن»روشن كردن آتش. مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «قَدَحَ»، «اری(وری)»، «اوقد/استوقد»، «قبس»، «سَعَّرَ»، «سَجَّرَ» و «تَلَظی»
مترادفات «آتش افروختن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
قَدَحَ | ریشه قدح | مشتقات قدح | |
اری(وری) | ریشه وری | مشتقات وری | |
اوقد/استوقد | ریشه وقد | مشتقات وقد | |
قبس | ریشه قبس | مشتقات قبس | |
سَعَّرَ | ریشه سعر | مشتقات سعر | |
سَجَّرَ | ریشه سجر | مشتقات سجر | |
تَلَظی | ریشه لظی | مشتقات لظی |
معانی مترادفات قرآنی آتش افروختن
«قدح»
وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً. فَالْمُورِياتِ قَدْحاً عاديات: 1 و 2. قدح بمعنى زدن است مثل زدن آهن بسنگ براى بيرون آمدن آتش «قَدَحَ بالزّند: رام الايراء به» بنظر ميايد «قَدْحاً» منصوب بنزع الخافض و تقدير «بالقدح» باشد يعنى قسم بدوندگان با حمحمه و بآتش افروزان با زدن سم بسنگ. تفصيل سخن در «عدو» گذشت در نهج البلاغه خطبه 35 فرموده:
«حَتَّى ارْتَابَ النَّاصِحُ بِنُصْحِهِ وَ ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ».
تا نصيحت گو در نصيحت خويش بشك افتاد و آتش زنه از زدن و آتش بيرون كردن بخل ورزيد.
قدح گاهى بمعنى طعن در نسب و عدالت و غيره نيز آيد ولى در كلام اللّه يكبار بيشتر نيامده است، آنهم بمعنى زدن.[۱]
«اری(وری)»
«اوقد/استوقد»
«قبس»
القَبَسُ: آتشى كه بدست مىآيد و در دسترس هست [قسمتى از خرمن آتش، كه بوسيله چوبى برداشته ميشود.] در آيه: أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ (7/ نمل).
القَبَسُ و الاقْتِبَاسُ: طلب آتش است، سپس بصورت استعاره براى خواستن و طلب علم و هدايت نيز بكار رفته، گفت: انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ (13/ حديد) أَقْبَسْتُهُ ناراً او علما: آتشى يا علمى به او بخشيدم القَبِيسُ: نرينهاى كه به سرعت لقاح مىكند تشبيهى است به فروزش آتش و سرعت آن.[۲]
«سعّر»
«سجّر»
«تلظی»
لَظَى شعله و لهيب خالص آتش است- لَظِيَتِ النارُ و تَلَظَّتْ به آتش شعله ور شد. در آيه گفت- ناراً تَلَظَّى اللّيل 14) يا تَتَلَظَّى، و در حالت غير متصرف اسمى است خاص براى دوزخ چنانكه گفت إِنَّها لَظى- معارج/ 15). اخگر دوزخ سوزان و فروزان است.
(اين آيه بيم و وعيدى است براى مجرمينى كه در قيامت هم مىخواهند فرزندان، همسران، دوستان، برادران، خويشان و هر كه هست براى نجات خود از عذاب خدا كنند چنانكه در دنيا هم سود خويش را بر منافع ديگران ترجيح ميدادند و آنها را فداى شهوات خود مينمودند).[۳]