آزمایش (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
(صفحه‌ای تازه حاوی «== مترادفات قرآنی آزمایش == . مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، «»، «»، «»، «» == مترادفات «آزمایش» در قرآن == {| class="wikitable sortable" style="margin-right:auto;margin-left:auto" |واژه |مشاهده ریشه و مشتقات |نمونه قرآنی |- | |ریشه و مشتقات سکن | |- | |س...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
== مترادفات قرآنی آزمایش  ==
== مترادفات قرآنی آزمایش  ==
. مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، «»، «»، «»، «»
راه‌هاى گوناگون براى پى بردن به حقيقت چيزى؛ عملى كه براى كشف موضوعى يا روشن ساختن حقيقتى انجام مى‌شود مانند اعمال آزمايشگاه‌ها<ref>لغت نامه دهخدا , ص33</ref>. مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اِمتَحَنَ»، «بلی/ابتلی/یبلو/بلاءً»، «فَتَنَ».


== مترادفات «آزمایش» در قرآن ==
==مترادفات «آزمایش» در قرآن==
{| class="wikitable sortable" style="margin-right:auto;margin-left:auto"  
{| class="wikitable sortable" style="margin-right:auto;margin-left:auto"  


|واژه
| واژه
|مشاهده ریشه  و مشتقات
|مشاهده ریشه  و مشتقات
|نمونه قرآنی  
|نمونه قرآنی
|-
|-
|
| اِمتَحَنَ
|[[سکن (واژگان)|ریشه و  مشتقات سکن]]
|[[محن (واژگان)|ریشه و  مشتقات محن]]
|
|{{AFRAME|Surah=49|Ayah=3}}
|-
|-
|  
|بلی/ابتلی/یبلو/بلاءً
|[[سکن (واژگان)|ریشه و  مشتقات سکن]]
|[[بلو (واژگان)|ریشه و  مشتقات بلو]]
|
|{{AFRAME|Surah=18|Ayah=7}}
|-
|-
|
|فَتَنَ
|[[سکن (واژگان)|ریشه و  مشتقات سکن]]
|[[فتن (واژگان)|ریشه و  مشتقات فتن]]
|
|{{AFRAME|Surah=51|Ayah=13}}
|-
|-
|}
|}


== معانی مترادفات قرآنی آزمایش ==
==معانی مترادفات قرآنی آزمایش==
 
=== «امتحن» ===
مَحْن‏ و امْتِحَان‏ مانند- ابتلاء- است خدا فرمود (فَامْتَحِنُوهُنَ‏) كه در واژه ابتلاء توضيح داده شد و گفت: أُولئِكَ الَّذِينَ‏ امْتَحَنَ‏ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏- الحجرات 3. مثل آيه‏ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً. و اين همان معنى آيه: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‏- الاحزاب/ 33 است‏.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 206-207</ref>
 
=== «بلی» ===
كهنه شد، مى‏گويند: بَلِيَ‏ الثّوب‏ بَلًى‏ و بَلَاءيعنى آن جامه و لباس كهنه شد، بكسى كه سفر كرده است مى‏گويند- بَلَاهُ‏ سَفَرٌ- يعنى مسافرت او را خسته و فرسوده كرد. (يعنى‏ أَبْلَاهُ‏ السّفرُ).
 
و بَلَوْتُهُ‏- او را آزمودم، مثل اينست كه از زيادى آزمايش خسته‏اش كردم و آيه بعد اينطور خوانده شده (هُنالِكَ‏ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ‏- 30/ يونس) يعنى حقيقت كار هر نفسى و هر كسى را مى‏شناسيم و لذا گفته مى‏شود- أَبْلَيْتُ‏ فلانا- يعنى- اختبرته- او را آزمودم و با آزمايش باو آگاهى يافتم و گفته مى‏شود غم و اندوه نيز- بَلَاء- ناميده شده، از آن جهت كه جسم را فرسايش مى‏دهد، خداى تعالى گويد: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‏- 49/ بقره) و (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏- 155/ بقره) و إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏- 106/ صافات). تكليف هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:
 
اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونه‏اى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.
 
دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏- 106/ صافات). تكليف، هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:
 
اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونه‏اى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.
 
دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ‏- 31/ محمّد) (ناپايداران و كوشندگانتان را در آزمايشات و ابتلائات باز شناسيم).
 
سوّم- اينكه آزمون خداى تعالى از بندگان گاهى با مسرّت و سرورست تا سپاس گزارند و شكر كننده و گاهى نيز با ضررها و زيان‏هاست تا پايدارى و صبر پيشه كنند[[آزمایش (مترادف)#%20ftn1|[1]]] پس محنت و منحت يعنى زحمت و رحمت، يا كوشش با رنج و كشش با بخشش، همگى آزمون و بلاء است.
 
پس رنج و محنت صبر، افزون‏تر از بخشش شكر آفرين است ولى قيام كردن بر حقّ شكر گزارى و از اينروى در آسايش بودن و نعمت داشتن بلائى و آزمايشى است بس بزرگتر، لذا عمر گفت‏
 
«بُلِينَا بالضّرّاء فصبرنا و بُلِينَا بالسّرّاء فلم نصبر».
 
(به سختى‏ها مبتلا شديم صبر كرديم ولى با شاديها آزمايش شديم پايدار نبوديم و صبر نكرديم).
 
و لذا امير المؤمنين (ع) مى‏فرمايد:
 
(من وسّع عليه دنياه فلم يعلم أنّه قد مكر به‏ فهو مخدوع عن عقله).
 
(كسى كه دنيايش بر او فراخ و پر نعمت شد، و نفهميد كه آنها او را مى‏فريبند او بخدعه و فريب عقلش دچار شده است).
 
و خداى فرموده: (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً- 35/ انبياء) و (وَ لِيُبْلِيَ‏ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً- 17/ انفال) و خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‏- 49/ بقره) (در باره بنى اسرائيل است) و اين معنى در آيه اخير بد و امر بر مى‏گردد يا بسوى محنت و سختى كه گفت (يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ‏- 49/ بقره) و يا به نعمت و لطفى كه باعث نجاتشان شده، و همچنين فرمود (وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ‏- 33/ دخان) كه به هر دو امر اشاره مى‏كند، چنانكه قرآنش را وصف كرد و گفت (قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ- 44/ فصّلت).
 
وقتى كه گفته مى‏شود- ابْتَلَى‏ فلان كذا و أَبْلَاهُ‏- اين ابتلاء متضمّن دو امر است:
 
اوّل- اينكه شناختن حال او بخودش و آگاهى بر آنچه را كه نمى‏داند و برايش مجهول است.
 
دوّم- ظهور و نماياندن خوبى يا بدى و يا نيكوكارى و زشتكاريش. چه بسا كه در آزمايش يكى از اين دو موضوع يا تنها يكى از آنها مورد نظر باشد پس اگر در باره آزمون خداى گفته شود- بَلَا كذا أو أَبْلَاهُ‏- او را آزمايش كرد يا مبتلا كرد، مقصود از آن چيزى نيست مگر ظهور و نمايان شدن نيكى و زشتى او بدون اينكه شناختن حال يا آگاهى به نادانسته‏هاى كارش در ميان باشد، زيرا خداوند علّام الغيوب است.
 
و بر اين معنى فرمايد: (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ‏- 124/ بقره) (خداوند ابراهيم (ع) را با سخنانى و فرمانى چند بيازمود و آن را فرو نگذاشت و به إتمام رساند و گفت من ترا براى مردم پيشواى در دين قرار دادم او گفت آيا از فرزندان من هم، خداوند گفت عهد من در دين به ستمكاران نمى‏رسد كه- أتمّهنّ- در آيه امامت ابراهيم (ع) پس از پيامبرى است).
 
أَبْلَيْتُ‏ فلانا يمينا- در وقتى بكار مى‏رود كه كسى را با سوگند بيازمائى و او را در معرض آن قرار دهى.
 
بَلَى‏، پاسخى است براى ردّ كردن سخن منفى، مانند آيه (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ- 80/ بقره) (بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً- 81/ بقره) (يعنى آرى، كسيكه گناه مى‏كند، و گناهش بر او چيره شود دوزخى است.
 
يا اينكه‏ بَلَى‏ در جواب سؤال و پرسشى است كه در معنى نزديك به سخن منفى است مثل آيه (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا بَلى‏- 172/ اعراف) يعنى (بلى پروردگار مائى) نبودن را ردّ مى‏كند ولى واژه- نعم- در پاسخ استفهام مثبت و مجرّد است مانند (فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ قالُوا نَعَمْ‏- 28/ نحل) (آيا وعده خدايتان را حقّ يافتيد، گفتند آرى) كه در اين مورد گفتن- بلى- صحيح نيست.
 
امّا اگر گفته شود ما عندى شي‏ء- و تو بگويى- بلى- در آن صورت سخن او را رد كرده‏اى يعنى چيزى نزد تو هست، امّا اگر بگوئى- نعم- سخن او را اقرار و تأكيد كرده‏اى، يعنى كه نيست.
 
خداى تعالى گويد: (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏- 28/ نحل) و (قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ‏- 3/ سباء) و (وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى‏- 71/ زمر) و (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏- 50/ غافر).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 309-313</ref>
 
=== «فتن» ===
اصل- فَتْن‏- داخل كردن و گداختن طلا در آتش است تا خالص از ناخالص و خوب از بدش آشكار شود و براى دخول در آتش هم اين واژه استعاره شده است، در آيات زير:
 
يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ‏ (13 ذاريات). ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ‏ (14 ذاريات) يعنى عذابتان را بچشيد. مثل آيات: كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ‏ (56/ نساء). النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها ... (46/ غافر). و گاهى آنچه را كه از آن عذاب حاصل ميشود فتنه مى‏نامند پس در آن‏ مورد بكار ميرود، مثل آيه‏ أَلا فِي‏ الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه).
 
و زمانى- فتنه- به معنى آزمون است، مثل آيه: وَ فَتَنَّاكَ‏ فُتُوناً (40/ طه).
 
واژه- فِتْنة- مثل واژه- بلاء- است و هر دو واژه هم در سختى و هم در آسايشى كه انسان از آنها ناگزير است بكار ميروند ولى معنى فتنه و بلا- در شدت و سختى آشكارتر و بكار بردنش بيشتر است، در باره هر دو واژه و معنى آنها خداوند گفت: وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً (35/ انبياء). و در مورد سختى و شدت گفت: إِنَّما نَحْنُ‏ فِتْنَةٌ (102/ بقره). وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره). وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (193/ بقره). و گفت: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي‏ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه). يعنى مرا گرفتار منماى و عذابم مكن، و اين مطلب را از آن جهت گفتند كه در بليه و عذاب افكنده شدند، و در آيه گفت: فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ‏ يَفْتِنَهُمْ‏ (83/ يونس) يعنى به بلايا، مبتلا و عذابشان مى‏نمايد. و گفت: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ‏ يَفْتِنُوكَ‏ (49/ مائده).
 
وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ‏ (73/ اسراء). يعنى: تو را با منصرف كردن از آنچه كه به تو وحى شده است در بليه و سختى مى‏افكنند. و آيه: فَتَنْتُمْ‏ أَنْفُسَكُمْ‏ (14/ حديد) يعنى نفس و جانتان را در بليه و عذاب افكنديد و بر اين اساس: آيه: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً (25/ انفال) و در آيه: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28/ انفال) فرزندان و اموال را در اين آيه به اعتبار آنچه را كه از آزمودن آنها به انسان ميرسد «فِتْنة» ناميده است و همچنين آنها را دشمن نيز ناميده است.
 
در آيه: إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ‏ (14/ تغابن) به اعتبار چيزهايى كه از آنها سر ميزند. و در آيه ديگر زنان و فرزندان را براى انسان زينت قرار داده مى‏گويد:
 
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ .... (14/ آل عمران) كه اشاره به تمام لوازم زندگى دارد آيه اخير اشاره به حالات گوناگون‏ در آراسته شد نشان در متاع دنيوى است.
 
و آيه: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏ (1/ عنكبوت) يعنى مردم چنين مى‏پندارند كه به حال خود رها شده هستند و مبتلا و آزموده نميشوند تا خبيث و ناپاكشان از پاكانشان جدا شود!؟ چنانكه گفت: لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ‏ (37/ انفال).
 
و آيه: أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ‏ (116/ توبه) اشاره به چيزى است كه در آيه:
 
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏ (155/ بقره) بيان شده است و لذا فرمود:وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ (71 ط مائده).
 
واژه «فتنه» از افعالى است كه هم از خداى تعالى و هم از بندگان است مثل بليه و مصيبت و قتل و عذاب و غير از اينها از افعال ناپسند و كريه.
 
هر گاه فتنة از خداى تعالى باشد به مقتضاء و وجه حكمت است و اگر فتنه از انسان بدون امر و حكم خداى سر بزند نقطه مقابل حكمت الهى است و لذا خداوند انسان را در ايجاد انواع فتنه ها در هر جا و مكان مذمت مى‏كند، مثل آيات: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره) إِنَّ الَّذِينَ‏ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ‏ (10/ بروج).
 
و آيه: ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ‏ بِفاتِنِينَ‏ (162/ صافات) يعنى شما براى او به مصداق گمراهان نيستند.
 
و در آيه: بِأَيِّكُمُ‏ الْمَفْتُونُ‏ (6/ قلم)، اخفش گفته است- الْمَفْتُونُ‏- در اينجا همان- فتنه- است، چنانكه مى‏گويى- ليس له معقول- يعنى عقلى ندارد و عبارت:
 
و خذ ميسوره و دع معسوره: سهل و آسانش را بگير و ناگوار و سختش را رها كن و واگذار، پس تقديرش بِأَيِّكُمُ‏ الْفُتُونُ‏ است.
 
ديگرى غير از اخفش گفته است در آيه: (بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ‏- 6/ قلم) حرف (ب) زايد است مثل حرف (ب) در آيه‏ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً 79/ نساء) يعنى خداى از نظر شهادت كافى است.
 
و آيه: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ‏ (49/ مائدة). كه با حرف (عن) متعدّى شده است و به معنى- خدعوك- است چنانكه معنى آن را با- عن- براى متعدى شدن اشاره كرده است‏<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 9-13</ref>


== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۵

مترادفات قرآنی آزمایش

راه‌هاى گوناگون براى پى بردن به حقيقت چيزى؛ عملى كه براى كشف موضوعى يا روشن ساختن حقيقتى انجام مى‌شود مانند اعمال آزمايشگاه‌ها[۱]. مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اِمتَحَنَ»، «بلی/ابتلی/یبلو/بلاءً»، «فَتَنَ».

مترادفات «آزمایش» در قرآن

واژه مشاهده ریشه و مشتقات نمونه قرآنی
اِمتَحَنَ ریشه و مشتقات محن
إِنَّ ٱلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَٰتَهُمْ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱمْتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ
بلی/ابتلی/یبلو/بلاءً ریشه و مشتقات بلو
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى ٱلْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا
فَتَنَ ریشه و مشتقات فتن
يَوْمَ هُمْ عَلَى ٱلنَّارِ يُفْتَنُونَ

معانی مترادفات قرآنی آزمایش

«امتحن»

مَحْن‏ و امْتِحَان‏ مانند- ابتلاء- است خدا فرمود (فَامْتَحِنُوهُنَ‏) كه در واژه ابتلاء توضيح داده شد و گفت: أُولئِكَ الَّذِينَ‏ امْتَحَنَ‏ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏- الحجرات 3. مثل آيه‏ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً. و اين همان معنى آيه: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‏- الاحزاب/ 33 است‏.[۲]

«بلی»

كهنه شد، مى‏گويند: بَلِيَ‏ الثّوب‏ بَلًى‏ و بَلَاءيعنى آن جامه و لباس كهنه شد، بكسى كه سفر كرده است مى‏گويند- بَلَاهُ‏ سَفَرٌ- يعنى مسافرت او را خسته و فرسوده كرد. (يعنى‏ أَبْلَاهُ‏ السّفرُ).

و بَلَوْتُهُ‏- او را آزمودم، مثل اينست كه از زيادى آزمايش خسته‏اش كردم و آيه بعد اينطور خوانده شده (هُنالِكَ‏ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ‏- 30/ يونس) يعنى حقيقت كار هر نفسى و هر كسى را مى‏شناسيم و لذا گفته مى‏شود- أَبْلَيْتُ‏ فلانا- يعنى- اختبرته- او را آزمودم و با آزمايش باو آگاهى يافتم و گفته مى‏شود غم و اندوه نيز- بَلَاء- ناميده شده، از آن جهت كه جسم را فرسايش مى‏دهد، خداى تعالى گويد: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‏- 49/ بقره) و (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏- 155/ بقره) و إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏- 106/ صافات). تكليف هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:

اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونه‏اى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.

دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏- 106/ صافات). تكليف، هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:

اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونه‏اى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.

دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ‏- 31/ محمّد) (ناپايداران و كوشندگانتان را در آزمايشات و ابتلائات باز شناسيم).

سوّم- اينكه آزمون خداى تعالى از بندگان گاهى با مسرّت و سرورست تا سپاس گزارند و شكر كننده و گاهى نيز با ضررها و زيان‏هاست تا پايدارى و صبر پيشه كنند[1] پس محنت و منحت يعنى زحمت و رحمت، يا كوشش با رنج و كشش با بخشش، همگى آزمون و بلاء است.

پس رنج و محنت صبر، افزون‏تر از بخشش شكر آفرين است ولى قيام كردن بر حقّ شكر گزارى و از اينروى در آسايش بودن و نعمت داشتن بلائى و آزمايشى است بس بزرگتر، لذا عمر گفت‏

«بُلِينَا بالضّرّاء فصبرنا و بُلِينَا بالسّرّاء فلم نصبر».

(به سختى‏ها مبتلا شديم صبر كرديم ولى با شاديها آزمايش شديم پايدار نبوديم و صبر نكرديم).

و لذا امير المؤمنين (ع) مى‏فرمايد:

(من وسّع عليه دنياه فلم يعلم أنّه قد مكر به‏ فهو مخدوع عن عقله).

(كسى كه دنيايش بر او فراخ و پر نعمت شد، و نفهميد كه آنها او را مى‏فريبند او بخدعه و فريب عقلش دچار شده است).

و خداى فرموده: (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً- 35/ انبياء) و (وَ لِيُبْلِيَ‏ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً- 17/ انفال) و خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‏- 49/ بقره) (در باره بنى اسرائيل است) و اين معنى در آيه اخير بد و امر بر مى‏گردد يا بسوى محنت و سختى كه گفت (يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ‏- 49/ بقره) و يا به نعمت و لطفى كه باعث نجاتشان شده، و همچنين فرمود (وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ‏- 33/ دخان) كه به هر دو امر اشاره مى‏كند، چنانكه قرآنش را وصف كرد و گفت (قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ- 44/ فصّلت).

وقتى كه گفته مى‏شود- ابْتَلَى‏ فلان كذا و أَبْلَاهُ‏- اين ابتلاء متضمّن دو امر است:

اوّل- اينكه شناختن حال او بخودش و آگاهى بر آنچه را كه نمى‏داند و برايش مجهول است.

دوّم- ظهور و نماياندن خوبى يا بدى و يا نيكوكارى و زشتكاريش. چه بسا كه در آزمايش يكى از اين دو موضوع يا تنها يكى از آنها مورد نظر باشد پس اگر در باره آزمون خداى گفته شود- بَلَا كذا أو أَبْلَاهُ‏- او را آزمايش كرد يا مبتلا كرد، مقصود از آن چيزى نيست مگر ظهور و نمايان شدن نيكى و زشتى او بدون اينكه شناختن حال يا آگاهى به نادانسته‏هاى كارش در ميان باشد، زيرا خداوند علّام الغيوب است.

و بر اين معنى فرمايد: (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ‏- 124/ بقره) (خداوند ابراهيم (ع) را با سخنانى و فرمانى چند بيازمود و آن را فرو نگذاشت و به إتمام رساند و گفت من ترا براى مردم پيشواى در دين قرار دادم او گفت آيا از فرزندان من هم، خداوند گفت عهد من در دين به ستمكاران نمى‏رسد كه- أتمّهنّ- در آيه امامت ابراهيم (ع) پس از پيامبرى است).

أَبْلَيْتُ‏ فلانا يمينا- در وقتى بكار مى‏رود كه كسى را با سوگند بيازمائى و او را در معرض آن قرار دهى.

بَلَى‏، پاسخى است براى ردّ كردن سخن منفى، مانند آيه (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ- 80/ بقره) (بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً- 81/ بقره) (يعنى آرى، كسيكه گناه مى‏كند، و گناهش بر او چيره شود دوزخى است.

يا اينكه‏ بَلَى‏ در جواب سؤال و پرسشى است كه در معنى نزديك به سخن منفى است مثل آيه (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا بَلى‏- 172/ اعراف) يعنى (بلى پروردگار مائى) نبودن را ردّ مى‏كند ولى واژه- نعم- در پاسخ استفهام مثبت و مجرّد است مانند (فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ قالُوا نَعَمْ‏- 28/ نحل) (آيا وعده خدايتان را حقّ يافتيد، گفتند آرى) كه در اين مورد گفتن- بلى- صحيح نيست.

امّا اگر گفته شود ما عندى شي‏ء- و تو بگويى- بلى- در آن صورت سخن او را رد كرده‏اى يعنى چيزى نزد تو هست، امّا اگر بگوئى- نعم- سخن او را اقرار و تأكيد كرده‏اى، يعنى كه نيست.

خداى تعالى گويد: (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏- 28/ نحل) و (قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ‏- 3/ سباء) و (وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى‏- 71/ زمر) و (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏- 50/ غافر).[۳]

«فتن»

اصل- فَتْن‏- داخل كردن و گداختن طلا در آتش است تا خالص از ناخالص و خوب از بدش آشكار شود و براى دخول در آتش هم اين واژه استعاره شده است، در آيات زير:

يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ‏ (13 ذاريات). ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ‏ (14 ذاريات) يعنى عذابتان را بچشيد. مثل آيات: كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ‏ (56/ نساء). النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها ... (46/ غافر). و گاهى آنچه را كه از آن عذاب حاصل ميشود فتنه مى‏نامند پس در آن‏ مورد بكار ميرود، مثل آيه‏ أَلا فِي‏ الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه).

و زمانى- فتنه- به معنى آزمون است، مثل آيه: وَ فَتَنَّاكَ‏ فُتُوناً (40/ طه).

واژه- فِتْنة- مثل واژه- بلاء- است و هر دو واژه هم در سختى و هم در آسايشى كه انسان از آنها ناگزير است بكار ميروند ولى معنى فتنه و بلا- در شدت و سختى آشكارتر و بكار بردنش بيشتر است، در باره هر دو واژه و معنى آنها خداوند گفت: وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً (35/ انبياء). و در مورد سختى و شدت گفت: إِنَّما نَحْنُ‏ فِتْنَةٌ (102/ بقره). وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره). وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (193/ بقره). و گفت: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي‏ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه). يعنى مرا گرفتار منماى و عذابم مكن، و اين مطلب را از آن جهت گفتند كه در بليه و عذاب افكنده شدند، و در آيه گفت: فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ‏ يَفْتِنَهُمْ‏ (83/ يونس) يعنى به بلايا، مبتلا و عذابشان مى‏نمايد. و گفت: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ‏ يَفْتِنُوكَ‏ (49/ مائده).

وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ‏ (73/ اسراء). يعنى: تو را با منصرف كردن از آنچه كه به تو وحى شده است در بليه و سختى مى‏افكنند. و آيه: فَتَنْتُمْ‏ أَنْفُسَكُمْ‏ (14/ حديد) يعنى نفس و جانتان را در بليه و عذاب افكنديد و بر اين اساس: آيه: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً (25/ انفال) و در آيه: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28/ انفال) فرزندان و اموال را در اين آيه به اعتبار آنچه را كه از آزمودن آنها به انسان ميرسد «فِتْنة» ناميده است و همچنين آنها را دشمن نيز ناميده است.

در آيه: إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ‏ (14/ تغابن) به اعتبار چيزهايى كه از آنها سر ميزند. و در آيه ديگر زنان و فرزندان را براى انسان زينت قرار داده مى‏گويد:

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ .... (14/ آل عمران) كه اشاره به تمام لوازم زندگى دارد آيه اخير اشاره به حالات گوناگون‏ در آراسته شد نشان در متاع دنيوى است.

و آيه: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏ (1/ عنكبوت) يعنى مردم چنين مى‏پندارند كه به حال خود رها شده هستند و مبتلا و آزموده نميشوند تا خبيث و ناپاكشان از پاكانشان جدا شود!؟ چنانكه گفت: لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ‏ (37/ انفال).

و آيه: أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ‏ (116/ توبه) اشاره به چيزى است كه در آيه:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏ (155/ بقره) بيان شده است و لذا فرمود:وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ (71 ط مائده).

واژه «فتنه» از افعالى است كه هم از خداى تعالى و هم از بندگان است مثل بليه و مصيبت و قتل و عذاب و غير از اينها از افعال ناپسند و كريه.

هر گاه فتنة از خداى تعالى باشد به مقتضاء و وجه حكمت است و اگر فتنه از انسان بدون امر و حكم خداى سر بزند نقطه مقابل حكمت الهى است و لذا خداوند انسان را در ايجاد انواع فتنه ها در هر جا و مكان مذمت مى‏كند، مثل آيات: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره) إِنَّ الَّذِينَ‏ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ‏ (10/ بروج).

و آيه: ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ‏ بِفاتِنِينَ‏ (162/ صافات) يعنى شما براى او به مصداق گمراهان نيستند.

و در آيه: بِأَيِّكُمُ‏ الْمَفْتُونُ‏ (6/ قلم)، اخفش گفته است- الْمَفْتُونُ‏- در اينجا همان- فتنه- است، چنانكه مى‏گويى- ليس له معقول- يعنى عقلى ندارد و عبارت:

و خذ ميسوره و دع معسوره: سهل و آسانش را بگير و ناگوار و سختش را رها كن و واگذار، پس تقديرش بِأَيِّكُمُ‏ الْفُتُونُ‏ است.

ديگرى غير از اخفش گفته است در آيه: (بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ‏- 6/ قلم) حرف (ب) زايد است مثل حرف (ب) در آيه‏ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً 79/ نساء) يعنى خداى از نظر شهادت كافى است.

و آيه: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ‏ (49/ مائدة). كه با حرف (عن) متعدّى شده است و به معنى- خدعوك- است چنانكه معنى آن را با- عن- براى متعدى شدن اشاره كرده است‏[۴]

ارجاعات

  1. لغت نامه دهخدا , ص33
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 206-207
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 309-313
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 9-13