آزاد (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== مترادفات قرآنی آزاد  ==
== مترادفات قرآنی آزاد  ==
. مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، «»، «»، «»، «»
'''«آزاد»''' بمعنى غير بنده كه عرب عتيق ضدّ عبيد كويد و بى‌قيد و بى‌تعلّق را نيز گفته‌اند.<ref>فرهنگ انجمن آرای ناصری , ص92</ref> مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حُر»، «مُحصن» و «سُدی».


== مترادفات «آزادی» در قرآن ==
== مترادفات «آزادی» در قرآن ==
خط ۲۴: خط ۲۴:


== معانی مترادفات قرآنی «آزاد» ==
== معانی مترادفات قرآنی «آزاد» ==
=== «حُر» ===
الحَرَارَة- (ضدّ برودت) گرماست، كه بر دو گونه است:
1- حرارتى كه در بدن انسان عارض مى‏شود و بوجود مى‏آيد، مثل حرارت شخص تب دار.
مى‏گويند: حَرَّ يومنا- روزمان گرم شد.
حَرَّ الرّيح‏ يَحَرُّ حَرّاً و حَرَارَةً- (باد گرمى است و باد حرارت‏زا است از باب ضرب و سمع) كه در صورت ايجاد حرارت از باد در جسمى آن جسم را، محرور گويند و همينطور حَرَّ الرّجل- يعنى آن مردم گرم و خشمگين شد.
خداى تعالى گويد: (لا تَنْفِرُوا فِي‏ الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا- 81/ توبه) يعنى از گرمى هوا در جنگ مگريزيد كه آتش جهنّم شديدتر است.
حَرُور- باد گرم، در آيه (وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ- 21/ فاطر). (نه سايه و نه باد و هواى گرم).
اسْتَحَرَّ القيظ- گرماى تابستان شديد شد.
الحَرَر- يبوست و خشكى كه از تشنگى به كبد عارض مى‏شود، حَرَّة مفرد حَرّ است.
اصطلاح- حرّة تحت قرّة[[آزاد (مترادف)#%20ftn1|[1]]] از همين واژه است يعنى (در باطن داغ و خشمگين و در ظاهر آرام و خونسرد).
حَرَّة- سنگى كه از شدّت گرماى هواى سياه شده باشد و در همين معنى بصورت استعاره، اسْتَحَرَّ القتل- يعنى كشتار شدّت گرفت، بكار رفته است.
حَرُّ العمل- سختى و شدّت گرماى كار، و گفته‏اند:
إنّما يتولى‏ حَارَّهَا من تولّى قارّها- يعنى كسى كه سختى آن را تحمّل كرده، سهولت آن را هم عهده‏دار مى‏شود. حُرِّيَّة آزادى، حر و آزاد نقطه مقابل عبد و بنده است مى‏گويند حُرٌّ بَيِّنُ‏ الحَرُورِيَّة آزاديكه بطور مطلق آزاد است دو گونه است: اوّل- كسيكه حكم چيزى عليه او جريان نيافته است مثل آيه (الْحُرُّ بِالْحُرِّ- 187/ بقره) يعنى حكم غير از او در باره‏اش اجرا نشده.
دوّم- بكسى حرّ گويند كه اخلاق زشت و ناپسند براى دستيابى باموال دنيوى بر وجود او احاطه نداشته باشد مانند: حرص و آزمندى كه نبايد به شخص- حرّ- چيره باشد و نيز بايستى بسوى عبوديّت و بندگى اللّه روى آورد كه ضدّ صفات قبلى است و همانست كه پيامبر (ص) اشاره كرده است كه:
تعس عبد الدّرهم، تعس عبد الدّينار.
» (نگونسار و هلاك شد بنده درهم و دينار و زر پرست).
شاعر گويد: و رقّ ذوى الأطماع رقّ مخلّد (بندگى آزمندان بندگى جاودانه است).
گفته‏ اند:
عبد الشّهوة أذلّ من عبد الرّقّ. - بنده شهوت ذليل‏تر از بنده بردگى است.
تَحْرِير- آزاد كردن انسان 1- يا از بردگى غير و يا از بردگى شهوات كه ذكر شد.
در معنى اوّل، آيه (فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ- 92/ نساء) آزاد كردن بردگان مؤمن.
در معنى دوّم- آيه (نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي‏ مُحَرَّراً-(35/ آل عمران). (مادر مريم مى‏گويد: خداوندا نذر كردم فرزندى كه در رحم دارم برايت آزاده‏اى باشد).
گفته ‏اند: منظور اينست كه فرزندش را در راهى قرار دهد كه از بهره‏هاى دنيوى و شهوات و منابع دنيا كه قبلا ذكر شد بهره‏مند نشود و منظور در اين سخن خداى تعالى است كه فرمود: (بَنِينَ وَ حَفَدَةً- 72/ نمل). يعنى پسران و فرزند زادگان، كه او را براى عبادت خداى خالص گرداند.
از همين جهت- شعبى‏ معنى محرّر- را در آيه قبل، با اخلاص معنى‏ كرده. مجاهد- او را خادم عبادتگاه مى‏داند.
جعفر- معنى- محرّر- را آزاد از امور دنيايى مى‏داند، و همه اينها اشاره بيك معنى است.
حَرَّرْتُ‏ القوم- قوم را از بندگى و بردگى و حبس رها و آزاد كرده‏ام.
حُرُّ الوجه- كسيكه نياز و حاجت، او را به بردگى نمى‏كشاند.
حُرُّ الدّار- وسط خانه و خير و خوبى آن.
أَحْرَار البقل- تره‏هايى كه ناپخته و با بقيّه سبزيجات خام مى‏خورند.
شاعر گويد:جادت عليه كلّ بكر حرّة.
حرّة- در مصراع شعر فوق و عبارت- المرأة بليلة حرّة- همه اينها بصورت استعاره بكار رفته (معنى عبارت اين است كه مى‏گويد همسر او شب اوّل زفاف موفّق نشد و لذا براى زن شب سپيدى بود و شب زفاف را ليله شيبا- گويند).
حَرِير- پارچه بسيار نازك است، خداى تعالى گويد: (وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ-23/ حجّ) يعنى لباس بهشتيان.
=== «مُحصِن» ===
الحِصْن‏- دژ و قلعه، كه جمعش- حُصُون‏- است. خداى تعالى گويد: (مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ- 2/ حشر). و (لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً‏ مُحَصَّنَةٍ- 14/ حشر).
يعنى: همچون دژهاى محكم ساخته شده.
تَحَصَّنَ‏- قلعه و دژ را مسكن خويش قرار داد، سپس اين معنى به هر چيزى كه حفظ كننده و نگاهدارنده است اطلاق شده مانند:
درع‏ حَصِينَة- يعنى زره‏اى محكم و استوار، براى اينكه بدن را از خطر حفظ مى‏كند.
فرس‏ حِصَان‏- اسبى كه نگاهدارنده سوار خويش و دور كننده او از خطرات است، از اين نظر شاعر گويد: إنّ‏ الحُصُون‏ الخيل لا مدن القرى.يعنى: ستوران و اسبان قلعه‏هايند، نه شهرهاى روستاها. و آيه (إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ‏- 48/ يوسف). (راجع به قحط سالى هفت ساله مصر است). يعنى در آن مكانهاى محكم كه چون قلعه و دژ است غلّات را حفظ مى‏كنيد مگر اندكى از آن را.
إمرأة حَصَانٌ‏ و حَاصِن‏- زن پاكدامن و خويشتن دار از پليديها، و زشتيها.
جمع- حَصَان- حُصُن‏ و جمع حَاصِن- حَوَاصِن‏- است و حَصَان‏: صفتى است براى زنانى كه عفيف و پرهيزگارند.
خداى تعالى گويد: (وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي‏ أَحْصَنَتْ‏ فَرْجَها- 12/ مريم)، يعنى: مريم دختر عمران كه عفّت و ناموس خويش حفظ كرد).
أَحْصَنَتْ‏ و حَصَنَتْ‏- در معنى يكى است، خداى تعالى گويد: (فَإِذا أُحْصِنَ‏- 25/ نساء).
يعنى هر گاه همسر برگزينند، أحصنّ- يعنى شوى گزيدند و شوهر كردند.
حَصَان‏- همان- مُحْصَنَة- است يعنى. زن عفيف و پاكدامن كه يا بخاطر عفيف بودن و همسر برگزيدن و يا بخاطر موانعى مانند شرافت و آزادگى از خطا، محفوظ است، گفته مى‏شود:
إمرأة مُحْصِن‏ و مُحْصَن‏- كه اسم فاعل و مفعول هر دو بصورت صفت براى زن بكار رفته است، پس، محصن- بصورت اسم فاعل را باين تصوّر گويند كه او خود خويشتن را از محرّمات و زشتيها حفظ مى‏كند، محصن- بصورت اسم مفعول باين جهت است كه نگهداريش از غير او است.
(يعنى: يا از طرف شوهر و يا از طرف والدين و شخصيت خانوادگى مصون از خطا است).
خداى تعالى گويد: (وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ‏ مُحْصَناتٍ‏ غَيْرَ مُسافِحاتٍ‏- 25/ نساء) و بعدش مى‏گويد: (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ‏- 25/ نساء).
از اين روى مى‏گويند: محصنات يعنى حفظ شده‏ها و شوهر كرده‏ها براى اينكه داشتن همسر و وجود او همان چيزى است كه آن زنان را از خطاها مصونيت مى‏دهد، واژه- محصنات- با فتحه حرف صاد يعنى زنانى كه شوهر دارند و مصونيت و حريّت نسبى و خانوادگى دارند، تجاوز بحرمت چنان زنان، و شكستن مصونيت ايشان را با واژه حرمت (كه در آغاز آيه 22/ نساء) محرمات را معيّن مى‏كند) روشن كرده است، بنابر اين بايستى با فتحه حرف صاد باشد يعنى (محصنات) امّا در ساير موارد هم با فتحه و هم با كسره است زيرا زنانى كه ازدواج با عدّه‏اى از آنان حرام است ولى با شرايط غير خويشاوندى كه در قرآن ذكر شده ازدواج مى‏كنند غير از زنانى هستند كه مى‏توانند شوهر كنند و ازدواجشان جايز است، ولى به عللى پاكدامنى و خويشتن دارى مى‏ورزند، پس چنين زنان را مى‏توان با- محصنات و محصنات- يعنى با فتحه و كسره حرف صاد دانست و در ساير موارد احتمال هر دو وجه هست.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 499-502</ref>
=== «سُدی» ===
سدى: مهمل. چنانكه در مجمع آمده‏ «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ‏ سُدىً‏» قيامة: 36. آيا انسان گمان ميكند كه مهمل و بدون تكليف و بدون ثواب و عقاب گذاشته ميشود در نهج البلاغه حكمت 370 فرموده‏ «فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُوَ. وَ لَا تُرِكَ سُدًى فَيَلْغُوَ». اين كلمه در قرآن فقط يكبار آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏3، ص: 248</ref>


== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۱۰

مترادفات قرآنی آزاد

«آزاد» بمعنى غير بنده كه عرب عتيق ضدّ عبيد كويد و بى‌قيد و بى‌تعلّق را نيز گفته‌اند.[۱] مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حُر»، «مُحصن» و «سُدی».

مترادفات «آزادی» در قرآن

واژه مشاهده ریشه و مشتقات نمونه قرآنی
حُر ریشه و مشتقات حرر
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ كُتِبَ عَلَيْكُمُ ٱلْقِصَاصُ فِى ٱلْقَتْلَى ٱلْحُرُّ بِٱلْحُرِّ وَٱلْعَبْدُ بِٱلْعَبْدِ وَٱلْأُنثَىٰ بِٱلْأُنثَىٰ فَمَنْ عُفِىَ لَهُۥ مِنْ أَخِيهِ شَىْءٌ فَٱتِّبَاعٌۢ بِٱلْمَعْرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَٰنٍ ذَٰلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ ٱعْتَدَىٰ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِيمٌ
مُحصِن ریشه و مشتقات حصن
وَلْيَسْتَعْفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِۦ وَٱلَّذِينَ يَبْتَغُونَ ٱلْكِتَٰبَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِىٓ ءَاتَىٰكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا۟ فَتَيَٰتِكُمْ عَلَى ٱلْبِغَآءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا۟ عَرَضَ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ مِنۢ بَعْدِ إِكْرَٰهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
سُدی ریشه و مشتقات سدی
أَيَحْسَبُ ٱلْإِنسَٰنُ أَن يُتْرَكَ سُدًى

معانی مترادفات قرآنی «آزاد»

«حُر»

الحَرَارَة- (ضدّ برودت) گرماست، كه بر دو گونه است:

1- حرارتى كه در بدن انسان عارض مى‏شود و بوجود مى‏آيد، مثل حرارت شخص تب دار.

مى‏گويند: حَرَّ يومنا- روزمان گرم شد.

حَرَّ الرّيح‏ يَحَرُّ حَرّاً و حَرَارَةً- (باد گرمى است و باد حرارت‏زا است از باب ضرب و سمع) كه در صورت ايجاد حرارت از باد در جسمى آن جسم را، محرور گويند و همينطور حَرَّ الرّجل- يعنى آن مردم گرم و خشمگين شد.

خداى تعالى گويد: (لا تَنْفِرُوا فِي‏ الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا- 81/ توبه) يعنى از گرمى هوا در جنگ مگريزيد كه آتش جهنّم شديدتر است.

حَرُور- باد گرم، در آيه (وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ- 21/ فاطر). (نه سايه و نه باد و هواى گرم).

اسْتَحَرَّ القيظ- گرماى تابستان شديد شد.

الحَرَر- يبوست و خشكى كه از تشنگى به كبد عارض مى‏شود، حَرَّة مفرد حَرّ است.

اصطلاح- حرّة تحت قرّة[1] از همين واژه است يعنى (در باطن داغ و خشمگين و در ظاهر آرام و خونسرد).

حَرَّة- سنگى كه از شدّت گرماى هواى سياه شده باشد و در همين معنى بصورت استعاره، اسْتَحَرَّ القتل- يعنى كشتار شدّت گرفت، بكار رفته است.

حَرُّ العمل- سختى و شدّت گرماى كار، و گفته‏اند:

إنّما يتولى‏ حَارَّهَا من تولّى قارّها- يعنى كسى كه سختى آن را تحمّل كرده، سهولت آن را هم عهده‏دار مى‏شود. حُرِّيَّة آزادى، حر و آزاد نقطه مقابل عبد و بنده است مى‏گويند حُرٌّ بَيِّنُ‏ الحَرُورِيَّة آزاديكه بطور مطلق آزاد است دو گونه است: اوّل- كسيكه حكم چيزى عليه او جريان نيافته است مثل آيه (الْحُرُّ بِالْحُرِّ- 187/ بقره) يعنى حكم غير از او در باره‏اش اجرا نشده.

دوّم- بكسى حرّ گويند كه اخلاق زشت و ناپسند براى دستيابى باموال دنيوى بر وجود او احاطه نداشته باشد مانند: حرص و آزمندى كه نبايد به شخص- حرّ- چيره باشد و نيز بايستى بسوى عبوديّت و بندگى اللّه روى آورد كه ضدّ صفات قبلى است و همانست كه پيامبر (ص) اشاره كرده است كه:

تعس عبد الدّرهم، تعس عبد الدّينار.

» (نگونسار و هلاك شد بنده درهم و دينار و زر پرست).

شاعر گويد: و رقّ ذوى الأطماع رقّ مخلّد (بندگى آزمندان بندگى جاودانه است).

گفته‏ اند:

عبد الشّهوة أذلّ من عبد الرّقّ. - بنده شهوت ذليل‏تر از بنده بردگى است.

تَحْرِير- آزاد كردن انسان 1- يا از بردگى غير و يا از بردگى شهوات كه ذكر شد.

در معنى اوّل، آيه (فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ- 92/ نساء) آزاد كردن بردگان مؤمن.

در معنى دوّم- آيه (نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي‏ مُحَرَّراً-(35/ آل عمران). (مادر مريم مى‏گويد: خداوندا نذر كردم فرزندى كه در رحم دارم برايت آزاده‏اى باشد).

گفته ‏اند: منظور اينست كه فرزندش را در راهى قرار دهد كه از بهره‏هاى دنيوى و شهوات و منابع دنيا كه قبلا ذكر شد بهره‏مند نشود و منظور در اين سخن خداى تعالى است كه فرمود: (بَنِينَ وَ حَفَدَةً- 72/ نمل). يعنى پسران و فرزند زادگان، كه او را براى عبادت خداى خالص گرداند.

از همين جهت- شعبى‏ معنى محرّر- را در آيه قبل، با اخلاص معنى‏ كرده. مجاهد- او را خادم عبادتگاه مى‏داند.

جعفر- معنى- محرّر- را آزاد از امور دنيايى مى‏داند، و همه اينها اشاره بيك معنى است.

حَرَّرْتُ‏ القوم- قوم را از بندگى و بردگى و حبس رها و آزاد كرده‏ام.

حُرُّ الوجه- كسيكه نياز و حاجت، او را به بردگى نمى‏كشاند.

حُرُّ الدّار- وسط خانه و خير و خوبى آن.

أَحْرَار البقل- تره‏هايى كه ناپخته و با بقيّه سبزيجات خام مى‏خورند.

شاعر گويد:جادت عليه كلّ بكر حرّة.

حرّة- در مصراع شعر فوق و عبارت- المرأة بليلة حرّة- همه اينها بصورت استعاره بكار رفته (معنى عبارت اين است كه مى‏گويد همسر او شب اوّل زفاف موفّق نشد و لذا براى زن شب سپيدى بود و شب زفاف را ليله شيبا- گويند).

حَرِير- پارچه بسيار نازك است، خداى تعالى گويد: (وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ-23/ حجّ) يعنى لباس بهشتيان.

«مُحصِن»

الحِصْن‏- دژ و قلعه، كه جمعش- حُصُون‏- است. خداى تعالى گويد: (مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ- 2/ حشر). و (لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً‏ مُحَصَّنَةٍ- 14/ حشر).

يعنى: همچون دژهاى محكم ساخته شده.

تَحَصَّنَ‏- قلعه و دژ را مسكن خويش قرار داد، سپس اين معنى به هر چيزى كه حفظ كننده و نگاهدارنده است اطلاق شده مانند:

درع‏ حَصِينَة- يعنى زره‏اى محكم و استوار، براى اينكه بدن را از خطر حفظ مى‏كند.

فرس‏ حِصَان‏- اسبى كه نگاهدارنده سوار خويش و دور كننده او از خطرات است، از اين نظر شاعر گويد: إنّ‏ الحُصُون‏ الخيل لا مدن القرى.يعنى: ستوران و اسبان قلعه‏هايند، نه شهرهاى روستاها. و آيه (إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ‏- 48/ يوسف). (راجع به قحط سالى هفت ساله مصر است). يعنى در آن مكانهاى محكم كه چون قلعه و دژ است غلّات را حفظ مى‏كنيد مگر اندكى از آن را.

إمرأة حَصَانٌ‏ و حَاصِن‏- زن پاكدامن و خويشتن دار از پليديها، و زشتيها.

جمع- حَصَان- حُصُن‏ و جمع حَاصِن- حَوَاصِن‏- است و حَصَان‏: صفتى است براى زنانى كه عفيف و پرهيزگارند.

خداى تعالى گويد: (وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي‏ أَحْصَنَتْ‏ فَرْجَها- 12/ مريم)، يعنى: مريم دختر عمران كه عفّت و ناموس خويش حفظ كرد).

أَحْصَنَتْ‏ و حَصَنَتْ‏- در معنى يكى است، خداى تعالى گويد: (فَإِذا أُحْصِنَ‏- 25/ نساء).

يعنى هر گاه همسر برگزينند، أحصنّ- يعنى شوى گزيدند و شوهر كردند.

حَصَان‏- همان- مُحْصَنَة- است يعنى. زن عفيف و پاكدامن كه يا بخاطر عفيف بودن و همسر برگزيدن و يا بخاطر موانعى مانند شرافت و آزادگى از خطا، محفوظ است، گفته مى‏شود:

إمرأة مُحْصِن‏ و مُحْصَن‏- كه اسم فاعل و مفعول هر دو بصورت صفت براى زن بكار رفته است، پس، محصن- بصورت اسم فاعل را باين تصوّر گويند كه او خود خويشتن را از محرّمات و زشتيها حفظ مى‏كند، محصن- بصورت اسم مفعول باين جهت است كه نگهداريش از غير او است.

(يعنى: يا از طرف شوهر و يا از طرف والدين و شخصيت خانوادگى مصون از خطا است).

خداى تعالى گويد: (وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ‏ مُحْصَناتٍ‏ غَيْرَ مُسافِحاتٍ‏- 25/ نساء) و بعدش مى‏گويد: (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ‏- 25/ نساء).

از اين روى مى‏گويند: محصنات يعنى حفظ شده‏ها و شوهر كرده‏ها براى اينكه داشتن همسر و وجود او همان چيزى است كه آن زنان را از خطاها مصونيت مى‏دهد، واژه- محصنات- با فتحه حرف صاد يعنى زنانى كه شوهر دارند و مصونيت و حريّت نسبى و خانوادگى دارند، تجاوز بحرمت چنان زنان، و شكستن مصونيت ايشان را با واژه حرمت (كه در آغاز آيه 22/ نساء) محرمات را معيّن مى‏كند) روشن كرده است، بنابر اين بايستى با فتحه حرف صاد باشد يعنى (محصنات) امّا در ساير موارد هم با فتحه و هم با كسره است زيرا زنانى كه ازدواج با عدّه‏اى از آنان حرام است ولى با شرايط غير خويشاوندى كه در قرآن ذكر شده ازدواج مى‏كنند غير از زنانى هستند كه مى‏توانند شوهر كنند و ازدواجشان جايز است، ولى به عللى پاكدامنى و خويشتن دارى مى‏ورزند، پس چنين زنان را مى‏توان با- محصنات و محصنات- يعنى با فتحه و كسره حرف صاد دانست و در ساير موارد احتمال هر دو وجه هست.[۲]

«سُدی»

سدى: مهمل. چنانكه در مجمع آمده‏ «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ‏ سُدىً‏» قيامة: 36. آيا انسان گمان ميكند كه مهمل و بدون تكليف و بدون ثواب و عقاب گذاشته ميشود در نهج البلاغه حكمت 370 فرموده‏ «فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُوَ. وَ لَا تُرِكَ سُدًى فَيَلْغُوَ». اين كلمه در قرآن فقط يكبار آمده است.[۳]

ارجاعات

  1. فرهنگ انجمن آرای ناصری , ص92
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 499-502
  3. قاموس قرآن، ج‏3، ص: 248