کلام بیهوده (مترادف)
مترادفات قرآنی کلام بیهوده
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «لغو»، «هزل»، «نزف».
مترادفات «کلام بیهوده» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
لغو | ریشه لغو | مشتقات لغو | لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَٰمًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا
|
هزل | ریشه هزل | مشتقات هزل | وَمَا هُوَ بِٱلْهَزْلِ
|
نزف | ریشه نزف | مشتقات نزف | لَّا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی کلام بیهوده
«لغو»
لَغْو در سخن و كلام خبرى است كه قابل توجه نيست و از روى دقّت و انديشه گفته نشود كه در حقيقت مانند- لَغَا- يعنى صداى گنجشكان است يا صداى پرندگان (غير قابل فهم و درك).
ابو عبيده مىگويد:- لغو و لغا مثل- عيب و عاب است چنانكه شاعرى گفته است:(يعنى از روى خطا و باطل و بيهوده سخن گفت).
- لغيت مثل لقيت- است، هر سخن زشت و قبيحى را- لغو- گويند، چنانكه در آيات لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذَّاباً- قصص 57)و گفت:
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ- نباء 34)و باز در وصف محيط پاك بهشت گفت: لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً- در آيه وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً- الفرقان/ 72) يعنى زشتى را آشكار نكردهاند كه گفتهاند معنايش اينست كه عباد الرحمن يا پارسايان و خداپرستان اگر به پوچ گرايان يا بدكاران برخورد كردند با آنها در نمىآميزند و خود را آلوده نميسازند- لم يخوضوا معهم- با آنها همراه و هم كردار نيستند.
واژه- لغو- چنانكه گفته شد به چيزى كه اعتبارى ندارد گفته ميشود كه از اين معنى- لغو در سوگند و قسم است يعنى چيزى كه پيمانى در آن بسته نشده مانند عادتى كه بعضى از مردم دارند كه ميگويند (نه بخدا- آرى بخدا) كه قابل توجه نيست چنانكه خداوند فرمود:
لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ- المائده/ 89). و از اين معنى شاعر الهام گرفته و گفته است.و لست بمأخوذ بلغو تقوله-/اذا لم تعمد عاقدات العزائم. توبه سوگند لفظيت كه گفتى اگر قصدى براى پيمان كار بزرگى نداشتهاى مسئول و مواخذ نيستى). در آيه گفت- (لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً- الغاشيه/ 11) يعنى لغو و باطل، در اينكه باز وصف بهشت است ميگويد در آنجا سخن زشت نمىشنود، كه واژه- لاغيه بصورت اسم فاعل وصف كلام است مثل- كاذبه- و گفتهاند واژه- لغو- در ديه شتر كه پرداخت نميشود و بىاعتبار است بكار ميرود، شاعر ميگويد:كما الغيت في الدّية الحوارا
لغى بكذا- يعنى نامفهوم و بيهوده سخن گفت مثل جيك جيك گنجشكان و چنين سخن نامفهوم را زبانى و كلماتى جدا جدا و ناپيوسته گويند.[۱]
«هزل»
در آيه إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ- الطارق/ 14 قرآن سخنى جدا كننده حق و باطل است نه سخنى شوخى بردار به هر- سخن بيهوده و پوچى هم گفته ميشود.[۲]
«نزف»
نَزَفَ الماءَ- تمام آب چاه را بتدريج كشيد تا خشك شد.- بئر نَزُوف- چاهيكه آبش خشك شده- نُزْفَة بمعنى غرفه و اطاق است جمعش- نُزَف- است.
نُزِفَ دَمُهُ او دمعه- خون و اشكش خشك شد و با خونريزى خونش تمام شد. و از اين معنى به مرد مستى كه در اثر مستى فهم و شعورش را از دست داده نَزِيف- ميگويند، در آيه فرمود:
لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يَنْزِفُونَ- الواقعه/ 19 كه يُنْزِفُونَ- با ضمه حرف اول هم خوانده شده. يعنى:
بهشتيان از نعمتها و نوشابههاى پاك بهشتى نه هرگز سر دردى ميكشند و نه به كم خردى و بى عقلى و خمار دچار ميشوند بلكه به نعمتهائى كه پاداش عمل دنيوى آنهاست ميرسند- جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
أَنْزَفُوا- يعنى با نوشيدن شراب عقلشان از دست رفت و تمام شده كه از همان معنى تمام شدن آب چاه مشتق شده. (خشك مغز و بى خرد شدند).
اين فعل در باب افعال مثل- أَنْزَفْتُ الشىءَ- يعنى آن كار را تمام كردم رساتر از فعل ثلاثى آن يعنى- نزفت- است.
در باره كسى كه در دعوا و خصومت دليل و برهانى ندارد ميگويند- نَزَفَ الرجل في خصومة- در مثل هم گفتهاند- هو أَجْبَنُ من الْمَنْزُوف ضرطا- (اين مثل در مورد كسانيست كه بنظر قوى هستند ولى بهنگام سختى و خطر باد و بروتشان از بين ميرود و از ترس ميميرند، ميگويند مَنْزُوف- حيوانيست كه به سگ و گرگ شبيه است اما با يك فرياد جا خالى ميكند و از ترس جان ميدهد.(مجمع الامثال 1/ 180)[۳]