گستراندن (مترادف)
مترادفات قرآنی گستراندن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «دحی»، «طحی»، «سَطَحَ»، «فَرَشَ»، «مهد».
مترادفات «گستراندن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
دحی | ریشه دحو | مشتقات دحو | |
طحی | ریشه طحو | مشتقات طحو | |
سَطَحَ | ریشه سطح | مشتقات سطح | |
فَرَشَ | ریشه فرش | مشتقات فرش | |
مهد | ریشه مهد | مشتقات مهد |
معانی مترادفات قرآنی گستراندن
«دحی»
خداى تعالى گويد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها 30/ نازعات). يعنى: و بعد از آن زمين را از جايش دور كرد و جابجا نمود مثل آيه يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ- 14/ مزمّل) (هنگامهاى كه زمين، و كوهها مىلرزند و جابجا مىشوند).
دَحَا المطر الحصى من وجه الأرض- يعنى باران، ريگها را از سطح زمين روبيد و دور كرد.
مرّ الفرس يَدْحُو- دَحْواً: آن اسب دستانش را روى زمين كشيد.
فَيَدْحُو ترابها- سپس خاكش را جاروب كرد، و از همين واژه عبارت أُدْحِيُ النّعام- يعنى جاى پنهانى تخم گذاران شتر مرغ كه بر وزن أفعول از دَحَوْتُ- است.
دِحْيَة هم اسم مردى است.[۱]
«طحی»
طَحْو مثل- دَهْو- است يعنى گستردن چيزى و بردن آن در آيه گفت: (وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها- 6/ شمس) شاعر گويد:طَحَا بك قلبٌ في الحسان طروب
- (طحا در اين مصراع يعنى رفت) (دلى با تو همراه است و رفته است كه در خوبى و حسن طرب ناك است)[۲]
«سَطَحَ»
السَّطْح: بام خانه.
سَطَحْتُ البيتَ: پشت بام خانه را ساختم.
سَطَحْتُ المكانَ: آنجا را چون بام هموار كردم، و آيه: (وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ- 20/ غاشيه).
انْسَطَحَ الرَّجُلُ: بر پشت دراز كشيد و خوابيد. و گفته شده نام. سَطِيحُ كاهن: براى اين بوده كه زمانهاى زيادى بر پشت بر زمين قرار داشته كه چنين ناميده شده.
مِسْطَح: عمود خيمه و سايبان كه بر روى آن چادر گسترانند.
سَطَحْتُ الثَّرِيدةَ فى القَصْعَة: نان و تريد را در كاسه نهادم.[۳]
«فَرَشَ»
الفَرْش: پهن كردن جامه و پارچه.
به مَفْرُوش- هم فَرْش و فِرَاش گفته ميشود، در آيه گفت:
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً (22/ بقره).
يعنى زمين را برايتان رام و ذلول كرد كه چون فرش، زير پا و در اختيارتان هست و آن را در دسترس شما قرار داده است تا آرامش و استقرار در آن برايتان ممكن باشد.
فِرَاش- جمعش- فُرُش است، گفت:
فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (34/ واقعه).
فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ (54/ الرحمن).
و نيز- فَرْش- ستوران و چهارپايانى است كه سوار ميشوند، خداى تعالى گويد:
حَمُولَةً وَ فَرْشاً 142/ انعام) يعنى ستوران باربر و سوارى. يا ذبايح- (مقاييس اللغه 4/ 487).
و بطور كنايه به هر يك از دو همسر- فراش- گفتهاند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«الولد للفِرَاش»[۴]
«مهد»
مَهْد گهوارهاى كه براى كودك آماده ميشود، خداى تعالى فرمود:
كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا- مريم/ 29 (سخن مردميست كه حضرت عيسى را در گهواره ديدند و باور نميكردند كه بتوانند با او تكلم كنند).
مَهْد و مِهَاد- جائيست كه مانند گهواره آماده پرورش است در آيه گفت:
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً و مهادا- طه/ 53 و اين معنى مثل آيه:
الْأَرْضَ فِراشاً- البقره/ 22 (زمين را مانند فرشى گسترده برايتان قرار داده است).
مَهَّدْتُ لك كذا- آنرا براى تو آماده و مهيا كردم. امْتَهَدَ السنامُ- كوهان شتر مثل گهواره آماده كرد.[۵]