بازایستادن (مترادف)
مترادفات قرآنی بازایستادن
«بازایستادن»؛ خوددارى كردن، روى گرداندن، جدا شدن، قطع شدن.[۱] مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «انتهی»، «انفَکَ».
مترادفات «بازایستادن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
انتهی | ریشه نهی | مشتقات نهی | |
انفک | ریشه فکک | مشتقات فکک |
معانی مترادفات قرآنی بازایستادن
«انتهی»
منع كردن و باز داشتن از چيزى.
أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى- العلق/ 9 (آيا كسيكه بنده نماز گزار را منع ميكرد ملاحظه كردى و دانستى) كه اين باز داشتن و نهى كردن از جهت معنى است تفاوتى هم ندارد چه با زبان نهى كند و چه با غير زبان. آنچه هم كه با زبان ميگويد تفاوتى ندارد كه با لفظ- انجام بده يا انجام نداده باشد مثل اجتنب كذا- از آن دورى كن و يا با لفظ- لا تفعل- مكن و انجام مده اگر چنين بگويند يعنى- لا تفعل- و از جهت لفظ و معنى هر دو است مثل آيه:
وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ- البقره/ 35 و از اين رو شيطان گفت:
ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ الاعراف- (يعنى گفته است نزديك نشويد نه اينكه نخوريد) و آيه: وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى- النازعات/ 41
يعنى مقصود اين نيست كه خودش بگويد- لا تفعل كذا- بلكه مقصود دور كردن او از شهوت و خواهش نفس است و دور كردن از چيزى كه بان تمايل دارد و همت ميگمارد. و همين طور نهى از زشتى و منكر كه گاهى با دست است و زمانى با زبان و يا با دل و قلب در آيه فرمود: أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا- هود/ 62 (آيا از پرستش چيزى كه پدرانمان مىپرستيدند نهى ميكنى و باز ميدارى) و آيه وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ- النحل/ 9 يعنى به كار نيك تشويق ميكند و واميدارد و از بدى و زشتى نهى ميكند، كه بعضى با عقل و خردى كه در خلقت ما نهاده است انجام ميشود و بعضى هم دستور شريعت و دين است كه آنرا ميشناسيم و در پايان آيه دورى از آنچه را كه نهى فرموده است. خداى تعالى فرمود: قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ- انفال/ 38 اگر كافران دست از كفر بردارند گذشته آنان آمرزيده ميشود. و گفت: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ- الشعراء/ 16 قوم كفران پيشه به نوح عليه السّلام مىگويند اگر دست از تبليغ برندارى حتما از رانده شدگان و سنگ باران شدگان خواهى بود و آيه: فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ- المائده/ 91 و فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ- البقره/ 275 يعنى نتيجهاش باو ميرسد.
إِنْهَاء- در اصل همان ابلاغ نهى است سپس براى هر ابلاغى بكار رفته است و گفته ميشود.
أَنْهَيْتُ إلى فلان خبر كذا- يعنى من خبر را باو رساندم.
نَاهِيكَ من رجلٍ- مثل عبارت حسبك است يعنى براى تو كافيست و معنايش اينست كه آن مقصود و هدفى است كه ميخواهى و تو را از خواستن غير از آن نهى ميكند.
ناقة نِهْيَةٌ- شترى كه بىاندازه فربه و چاق است.
نُهْيَة- عقل و خرديست كه از زشتىها باز ميدارد جمعش- نُهًى- است، فرمود:
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى- طه/ 128 تَنْهِيَة- زمينى است كه سيلاب بآن جا ميرسد. نَهَاءُ النهارِ 1- بالا آمدن روز 2- و خواستن نياز تا سر حد نهى و منع از آن يعنى خواستش به پايان رسيد خواه آن نياز را يافته باشد يا نه.[۲]
«انفَکَ»
الفَكُ: گشودن [دور كردن غم و اندوه].
فَكُ الرهنِ: خلاص كردن گروى و رهن.
فَكُ الرقبةِ: آزاد كردن بنده، در آيه گفت: فَكُّ رَقَبَةٍ (13/ بلد)در اين مورد دو سخن گفته شده:
اول- فك رقبة: همان آزادى برده و مملوك است و بلكه آزاد شدن نفس و جان انسان از عذاب با سخنان پاك و عمل صالح و آزاد كردن ديگرى به هر چه كه براى او از آن كار مفيد باشد.
دوم- فكّ رقبة: چيزى است كه براى انسان بعد از حصول هدايت حاصل ميشود و بدست مىآيد زيرا تا كسى هدايت نشده است نمىتواند و توانايى ندارد كه ديگرى را هدايت كند چنانكه در كتاب «مكارم الشريعه» بيان كردم
الفَكُ: جدا شدن شانه از مفصل بخاطر ضعف و سستى آن.
الفَكَّان: دو فك دهان و محل اتصال كام آدمى.
در آيه: لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ (1/ بينه) يعنى كفار يهود و نصارى و مشركين جدا از هم نيستند و پراكنده نشدهاند بلكه همگيشان با هم در گمراهيند مثل: كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً ... (213/ بقره)
ما انْفَكَ يفعل كذا- مثل- ما زال يفعل كذا- است يعنى پيوسته آن را انجام ميدهد[۳]