پرش به محتوا

جنگ (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی جنگ== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «قتال»، «حرب»، «زحف»، «بأس»، «جهاد»، «غزی». ==مترادفات «جنگ» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |قتال |ریشه قتل |قتل (...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[قتل (ریشه)|ریشه قتل]]
|[[قتل (ریشه)|ریشه قتل]]
|[[قتل (واژگان)|مشتقات قتل]]
|[[قتل (واژگان)|مشتقات قتل]]
|
|{{AFRAME|Surah=2|Ayah=216}}
|-
|-
|حرب
|حرب
|[[حرب (ریشه)|ریشه حرب]]
|[[حرب (ریشه)|ریشه حرب]]
|[[حرب (واژگان)|مشتقات حرب]]
|[[حرب (واژگان)|مشتقات حرب]]
|
|{{AFRAME|Surah=5|Ayah=64}}
|-
|-
|زحف
|زحف
|[[زحف (ریشه)|ریشه زحف]]
|[[زحف (ریشه)|ریشه زحف]]
|[[زحف (واژگان)|مشتقات زحف]]
|[[زحف (واژگان)|مشتقات زحف]]
|
|{{AFRAME|Surah=8|Ayah=15}}
|-
|-
|بأس
|بأس
|[[باس (ریشه)|ریشه بأس]]
|[[باس (ریشه)|ریشه بأس]]
|[[باس (واژگان)|مشتقات بأس]]
|[[باس (واژگان)|مشتقات بأس]]
|
|{{AFRAME|Surah=2|Ayah=177}}
|-
|-
|جهاد
|جهاد
|[[جهد (ریشه)|ریشه جهد]]
|[[جهد (ریشه)|ریشه جهد]]
|[[جهد (واژگان)|مشتقات جهد]]
|[[جهد (واژگان)|مشتقات جهد]]
|
|{{AFRAME|Surah=9|Ayah=86}}
|-
|-
|غزی
|غزی
|[[غزو (ریشه)|ریشه غزو]]
|[[غزو (ریشه)|ریشه غزو]]
|[[غزو (واژگان)|مشتقات غزو]]
|[[غزو (واژگان)|مشتقات غزو]]
|
| {{AFRAME|Surah=3|Ayah=156}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی جنگ==
==معانی مترادفات قرآنی جنگ==


=== «قتال» ===
===«قتال»===
اصل‏ قَتْل‏ زايل كردن روح از جسد است مثل مرگ و موت، ولى بكار بردن واژه- قتل- به اعتبار كارى است كه قاتل انجام ميدهد و اگر به اعتبار فوت شدن حيات و زندگى باشد موت بكار ميرود.


=== «حرب» ===
أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ‏ (144/ آل عمران)فَلَمْ‏ تَقْتُلُوهُمْ‏ وَ لكِنَّ اللَّهَ‏ قَتَلَهُمْ‏ (17/ انفال) قُتِلَ‏ الْإِنْسانُ‏ (17/ عبس).


=== «زحف» ===
گفته شده واژه قتل در آيه: قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ‏ (10 ذاريات) بصورت فعل مجهول درخواستى است از خدا عليه آنها و قتل از سوى خداى تعالى ايجاد آنست [نه انجام آن‏]:


=== «بأس» ===
و در آيه: فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ‏ (54/ بقرة) گفته‏اند معنايش اينستكه بايستى بعضى از شما بعض ديگر را به قتل برساند.


=== «جهاد» ===
و نيز گفته شده مقصود از قتل نفس كه در آيه اخير آمده، ميراندن شهوات است و از اين معنى به صورت مبالغه عبارت:


=== «غزی» ===
قَتَلْتُ‏ الخمرَ بالماء- استعاره شده است در وقتى كه خمر را با آب زياد درآميزى و مخلوط كرده باشى تا از خمر بودن خارج شود.
 
قَتَلْتُ‏ فلاناً و قَتَّلْتُهُ‏: وقتى استكه او را خوار كنى، شاعر گفت:كانّ عينىّ في غَرْبَيْ‏ مُقَتَّلَة قَتَلْتُ‏ كذا علماً: از نظر علمى آنرا دانستم. (قَتَلْتُ‏ الشي‏ءَ قَتْلًا: عرفته- آنرا شناختم و دانستم- مصاح المنير).
 
در آيه: وَ ما قَتَلُوهُ‏ يَقِيناً (157/ نساء) يعنى مصلوب شدن حضرت مسيح را بطور قطع و يقين ندانستند.
 
مُقَاتَلَة: محاربه و جدال به قصد كشتن و قتل، در آيات:
 
وَ قاتِلُوهُمْ‏ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (193/ بقرة).وَ لَئِنْ‏ قُوتِلُوا (123/ حشر).
 
قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ‏ (123/ توبه).
 
وَ مَنْ‏ يُقاتِلْ‏ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏ فَيُقْتَلْ‏ (84/ نساء)
 
گفته شده- قتل- يعنى دشمن و هماورد و هم‏نبرد، و اصلش مقاتل است.
 
در آيه: قاتَلَهُمُ‏ اللَّهُ‏ (30/ توبه) گفته‏اند معنى آن- لعنهم اللّه- است و يا- قَتَلَهُمْ، و صحيح آن اينستكه از باب مفاعلة است و به اين معنى است كه آنها يعنى (منافقين) طورى هستند كه محاربه و جدال با خداى را مكلّف شده‏اند زيرا كسى كه با خدا مقاتله مى‏كند مقتول يا ملعون است و كسى كه با حق مى‏ستيزد در واقع مغلوب است زيرا همواره سپاهيان خداوند غالب و پيروزند:
 
چنانكه فرمود: وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ‏ (173/ صافات)
 
در آيه: وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ‏ (151/ انعام).
 
گفته شده اين آيه نهى از زنده بگور كردن دختران. (موئودات) است.
 
بعضى از علماء گفته‏اند بلكه نهى از تضييع و از بين بردن بذر يعنى نطفه با عزلت گزينى و باز داشتن از وسيله ازدواج است. و يا قرار دادن بذر نسل در غير موضع آن.
 
و نيز گفته شده آيه اخير نهى از كار كردن اولاد (در حال كودكى و صغر سن) او است، در صورتى كه او را از علم بازدارد و يا او را از خواستن و پيگيرى چيزى كه حيات ابدى در آن هست مانع شود زيرا جاهلان و غافلان يا بى‏خبران‏ از آخرت در حكم مردگانند مگر نمى‏بينى كه چنان كسان را خداوند با آيه:
 
أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ (21/ نحل) وصف كرده است و بر اين اساس گفت: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ‏ (29/ نساء) آيا نمى‏بينى كه در اين باره گفت: هر كه به باطل تجارت كند خود را بآتش افكنده‏ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ‏ (30/ نساء)(يعنى ستم كند).
 
در آيه: لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ‏ قَتَلَهُ‏ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ‏ مِنَ النَّعَمِ‏ (95/ مائدة).
 
در اين آيه لفظ قتل را غير از ذبح و كشتن شرعى حيوان ياد كرده است زيرا قتل اعم از آن الفاظ است تا هشدارى و آگاهى بر اين باشد كه فوت روح يا كشتن بهر صورت كه باشد (در مسجد الحرام و در حالت احرام) ممنوع است.
 
مى‏گويند: أَقْتَلْتُ‏ فلاناً: او را در معرض كشتن قرار دادم.
 
اقْتَتَلَهُ‏ العشقُ و الجنُ: عشق و پرى يا جن او را به هلاكت رساند كه فقط در اين دو مورد بكار ميرود و در غير آنها گفته نمى‏شود.
 
اقْتِتَال‏- مثل- مقاتله است، در آيه: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ اقْتَتَلُوا (9/ حجرات)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 132-129</ref>
 
===«حرب»===
الحَرْب‏ يعنى جنگ كه معروف است اصل واژه حرب تاراج و غارت و ربودن غنائم در جنگ است، سپس هر تاراجى حرب ناميده شده اشتقاق معنى حرب- يعنى كارزار و روبودن و خشمگين شدن از مصدر الحرب است.
 
و قد حُرِبَ‏- يعنى او (حريب) يا غارت زده شده.
 
تَحْرِيب‏- آتش جنگ افروختن است.
 
رجل‏ مِحْرَب‏- مرد بسيار جنگجوى، گوئى كه خود ابزار يا وسيله جنگ است.
 
حَرْبَة- يعنى خنجر، كه وسيله‏اى معروف براى جنگيدن است، و اصلش بر وزن- فعلة- از حرب- يا حراب- است.
 
مِحْرابُ‏ المسجد- براى اين گويند كه 1- جايگاه محاربة و مجاهده با شيطان و هواى نفس است.
 
2- و نيز گفته‏اند نامگذارى محراب مسجد براى اين است كه شايسته است انسان در آنجا از پريشانى خاطر دور و با سرگرمى بامور دنيا در ستيزد.
 
3- و باز گفته‏اند- محراب مسجد- بر اين اساس است كه محراب بيت يا خانه، صدر مجلس و قسمت بالاى خانه است، سپس اين اصطلاح در باره مسجد بكار رفته و صدر مسجد محراب ناميده شده است.
 
4- و همچنين گفته‏اند محراب مسجد براى اين گويند كه محراب اساس و پايه مسجد است و نامى است كه ويژه بالاى مجلس است و آنگاه صدر مجلس و بالاى خانه را هم محراب ناميده‏اند كه تشبيهى از محراب مسجد است گويى كه اين معنى صحيح‏تر است، خداى عزّ و جلّ گويد: (يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ‏ مَحارِيب‏ وَ تَماثِيلَ‏- 13/ سبا).
 
حِرْبَاءُ- ميخ نوك تيزى كه به سوسمار پوزه باريك و راه راه كه چهار پا دارد و مسموم كننده است، تشبيه شده، چنانكه در سخن معموليشان مى‏گويند:
 
ضبّة و كلب- مثل سوسمار زهرى و سگ گزنده است كه تشبيهى به ضبّ يعنى سوسمار ماده و كلب- يعنى سگ هار و گزنده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 465-464</ref>
 
===«زحف»===
اصل‏ زَحْف‏: خزيدن و راه رفتن با كشاندن پاهاست، مثل حركت كودك قبل از براه افتادن و رفتن شتر وقتى كه خسته شده و سمّش را روى زمين مى‏كشد و همچنين سربازان انبوه و متراكمى كه از زيادى نفراتشان نمى‏توانند خوب حركت كنند (و يا سينه خيز رفتن آنها).
 
خداى تعالى گويد: (إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً- 15/ انفال) (هر گاه كفّار را انبوه ديديد از آنها روى بر مى‏گردانيد و پشت به دشمنان نكنيد) زاحف: تيرى است كه به غير هدف مى‏نشيند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 139</ref>
 
===«بأس»===
البُؤْس‏ و البَأْس‏ و البَأْسَاء- شدّت سختى و زشتى و ناروائى است جز اينكه واژه- بؤس- بيشتر در فقر و جنگ بكار مى‏رود.
 
البَأْس‏ و البَأْسَاء- در كشتن دشمن و مجروح كردن بكار مى‏رود، مثل آيه (وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلًا- 84/ نساء) و (فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ- 42/ انعام) و (وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ‏- 177/ بقره) و (بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ- 14/ حشر) فعل اين واژه- بَؤُسَ‏، يَبْؤُسُ‏ است.
 
عذاب‏ بَئِيس‏- وزن فعيل از- بأس- است، يا از- بؤس- باب افتعال آن هم مثل‏ فَلا تَبْتَئِسْ‏*- يعنى غمگين و محزون نباش در خبر است، كه در باره پيامبر (ص) آمده است كه‏
 
«كان يكره البؤس و التّباؤس و التّبوّس».
 
يعنى براى فقرا (مستضعفين) زارى و سستى را زشت و ناروا مى‏دانست.
 
(نمى‏خواست آنها اظهار خوارى و ناتوانى و فقر كنند) يا اينكه خود را ذليل كنند و همه آن رنجها را بر خود قرار دهند.
 
بِئْسَ‏- كلمه‏اى است كه در باره تمام ناپسندى‏ها و زشتى بكار رفته است، همانطور كه- نعم- در همه كارهاى پسنديده استعمال مى‏شود و كلماتى كه در جملات بعد از- بئس يا نعم- قرار مى‏گيرند چه معرفه با (الف- لام) باشند و يااينكه اضافه باسم ديگرى شود.
 
در هر دو صورت بئس و نعم- آنها را مرفوع مى‏كنند، مانند- بئس الرّجل زيد- يا- بئس غلام الرّجل زيد- و نكره را نصب مى‏دهند، مانند- بئس رجلا و بئس ما كانوا يفعلون.
 
خداى تعالى گويد: (وَ بِئْسَ الْقَرارُ- 29/ ابراهيم) و (فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ‏- 72/ زمر) و (بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا- 5/ كهف) و (لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ‏- 63/ مائده).
 
اصل واژه- بئيس- بئس- است كه آن هم از- بؤس- مشتّق شده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 325-324</ref>
 
===«جهاد»===
الجَهْد و الجُهْد يعنى طاقت و نيرو و مشقّت و سختى.
 
گفته شده- جهد با فتحه حرف (ج) يعنى مشقّت و سختى و با ضمّه حرف‏ (ج) يعنى كوشش گسترده و وسيع باندازه طاقت و در اين معنى در باره انسان خداى تعالى گويد:
 
(وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ‏- 79/ توبه) و (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ‏ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ‏- 109/ انعام) يعنى سوگند خوردند و تأييد نمودند كه بيشتر از وسع و نيرويشان بكوشند و مومن شوند.
 
اجْتِهَاد- يعنى خود را با صرف نيرو و تحمّل بسختى و مشقّت واداشتن.
 
جَهَدْتُ‏ رأيى و أَجْهَدْتُهُ‏- فكر و انديشه‏ام را تفكّر، قدرت بخشيدم.
 
جِهَاد و مُجَاهَدَة- پرداختن و صرف نيرو براى دفع دشمن و راندن اوست، جهاد بر سه گونه است:
 
1- جنگ و مجاهده براى راندن و دفع دشمن آشكار.
 
2- جهاد با شيطان و اهريمن.
 
3- جهاد در مجاهده با نفس.
 
هر سه معنى فوق در سخن خداى تعالى و در آيات زير آمده است كه: (وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏- 78/ حجّ) و (جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏- 41/ توبه) و (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏- 72/ انفال).
 
و پيامبر عظيم الشّان اسلام فرمود:
 
«جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعدائكم».
 
(با هواهاى نفسانيتان همانگونه جهاد كنيد كه با دشمنانتان).
 
مجاهدة- با دست و زبان هر دو انجام مى‏شود، پيامبر (ص) فرمود:
 
(جاهدوا الكفّار بأيديكم و ألسنتكم)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 424-423</ref>
 
===«غزی»===
الغَزْوُ: بيرون رفتن براى جنگ با دشمن‏ غَزَا، يَغْزُوا، غَزْواً: براى جنگ بيرون‏ رفت. غَازٍ: جنگجو، جمعش‏ غُزَاة و غُزّ- در آيه: (أَوْ كانُوا غُزًّى‏- 156/ آل عمران)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 697-696</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۹۹

ویرایش