پرش به محتوا

گسترش (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵٬۸۷۵ بایت اضافه‌شده ،  دیروز در ‏۱۳:۱۴
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== مترادفات قرآنی ؟ == مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». == مترادفات «» در قرآن == {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |ریشه ؟ |هون (...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== مترادفات قرآنی ؟ ==
== مترادفات قرآنی گسترش ==
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ».
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ذرأ»، «مدّ»، «دحی»، «نشر»، «بسط»، «بثّ».


== مترادفات «» در قرآن ==
== مترادفات «گسترش» در قرآن ==
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|+
|+
خط ۱۰: خط ۱۰:
!نمونه آیات
!نمونه آیات
|-
|-
|ذرأ
|[[ذرو (ریشه)|ریشه ذرو]]
|[[ذرو (واژگان)|مشتقات ذرو]]
|
|
|[[یسر (ریشه)|ریشه ؟]]
|-
|[[یسر (واژگان)|مشتقات ؟]]
|مدّ
|[[مدد (ریشه)|ریشه مدد]]
|[[مدد (واژگان)|مشتقات مدد]]
|
|
|-
|-
|دحی
|[[دحو (ریشه)|ریشه دحو]]
|[[دحو (واژگان)|مشتقات دحو]]
|
|
|[[هون (ریشه)|ریشه ؟]]
|-
|[[هون (واژگان)|مشتقات ؟]]
|نشر
|[[نشر (ریشه)|ریشه نشر]]
|[[نشر (واژگان)|مشتقات نشر]]
|
|
|-
|-
|بسط
|[[بسط (ریشه)|ریشه بسط]]
|[[بسط (واژگان)|مشتقات بسط]]
|
|
|
|-
|
|بثّ
|[[بثث (ریشه)|ریشه بثث]]
|[[بثث (واژگان)|مشتقات بثث]]
|
|
|}
|}


== معانی مترادفات قرآنی ؟==
== معانی مترادفات قرآنی گسترش==
 
=== «ذرأ» ===
الذَّرْء: يعنى عينيّت بخشيدن خداى تعالى به آنچه را كه آفرينششان را مقدّم داشته است اظهارُ اللّهِ تعالى ما أَبْدَاهُ گفته مى‏شود:
 
ذَرَأَ اللّهُ الخَلْقَ: يعنى ظاهر موجودات و جرم و جسمشان‏ را ايجاد كرد. خداى تعالى گويد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏  179/ اعراف و آيه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً  136/ انعام يعنى: براى خدا هم نصيبى از آنچه را كه او از زراعت و چهار پايان براى شما موجوديت داده است قرار دادند و آيه وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ‏- 11/ شورى آيه تَذْرَؤُهُ الرِّيَاحُ- 45/ كهف نيز خوانده شده. كه در قرآن تَذْرُوهُ الرِّياحُ بدون همزه است.
 
الذُّرْأَة: سپيدى موى سر و سپيدى نمك. مى‏گويند- مِلْحٌ ذَرْآنِيٌّ نمك سپيد.
 
رَجُل أَذْرَأُ و امْرَأَة ذَرْآء- مردى و زنى سپيد موى.
 
ذَرِئَ شَعْرُه: مويش سپيد شد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 9-8</ref>
 
=== «مدّ» ===
اصل مَدّ كشيدن است و از اين معنى واژه- مُدَّتْ براى وقت و زمانى است كه ادامه دارد. مِدَّةُ الجرح- چيزيكه از زخم خارج ميشود، مَدَّ النَّهْرُ و مَدَّهُ نهرٌ آخَرُ- رودخانه امتداد يافت و رودى ديگر به آن پيوست. مَدَدْتُ عينى إلى كذا- به آن چشم دوختم. در آيه گفت:وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ‏ الحجر/ 88. ديدگانت را به آن مدوز، مَدَدْتُهُ في غيه- و مَدَدْتُ الابلَ- آب و دانه و آرد به شتر دادم.
 
أَمْدَدْتُ الجيشَ بمدد- سپاه را يارى رساندم- امددت الانسان بطعام- در آيه گفت:أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ‏- الفرقان/ 45.آيا نمى‏نگرى كه پروردگارت چگونه سايه را امتداد ميدهد.
 
واژه- إِمْدَاد بيشتر در چيزها و كارهاى مورد محبت بكار ميرود ولى مد- در غير آن، مثل آيه:وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ- الطور/ 22 و آيه أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ‏ المؤمنون/ 55.يعنى (چنين مى‏پندارند كه ما او را به مال و فرزندان يارى ميدهيم).وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ‏ النور/ 12.  يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ- آل عمران/ 125  و آيات أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ- النمل/ 36 و وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا - مريم/ 79.  وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ- البقره/ 15 و آيه وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ- الاعراف/ 202 برادران‏شان در گمراهى آنها را مدد كنند.و وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ- لقمان/ 27. اما در باره دريا كه ميگويند- مده نهر آخر- اين كلمه از امداد نيست زيرا واژه- مد- گاهى هم در سود و خوبى و هم در زمان و ناپسند بكار ميرود، و اين همان عبارت- مَدَدْتُ الدواة- است، دوات را براى نوشتن پر كردم. در آيه گفت:وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً- الكهف/ 109.كه همين معنى اخير است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 212-210</ref>
 
=== «دحی» ===
خداى تعالى گويد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها 30/ نازعات). يعنى: و بعد از آن زمين را از جايش دور كرد و جابجا نمود مثل آيه يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ- 14/ مزمّل) (هنگامه‏اى كه زمين، و كوهها مى‏لرزند و جابجا مى‏شوند).دَحَا المطر الحصى من وجه الأرض- يعنى باران، ريگها را از سطح زمين روبيد و دور كرد.
 
مرّ الفرس يَدْحُو- دَحْواً: آن اسب دستانش را روى زمين كشيد.
 
فَيَدْحُو ترابها- سپس خاكش را جاروب كرد، و از همين واژه عبارت أُدْحِيُّ النّعام- يعنى جاى پنهانى تخم گذاران شتر مرغ كه بر وزن أفعول از دَحَوْتُ- است.
 
دِحْيَة هم اسم مردى است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 660-659</ref>
 
=== «نشر» ===
نَشْر اين واژه براى- لباس- نامه- ابر- نعمت و سخن بكار ميرود يعنى گسترده شدن و باز نمودن و بسط دادن آنها. در آيه گفت:وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ‏ التكوير/ 10   زمانى كه نامه‏ها باز و گسترده شد و آيه: وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ ... وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ‏ الشورى/ 28 وَ النَّاشِراتِ نَشْراً- المرسلات/ 3 يعنى فرشتگانى كه كار گزار وزش بادها هستند و يا بادهائيكه ابرها را پراكنده و بحركت در ميآوريد جمع- ناشر- نشر است كه در آيه- نُشْراً هم خوانده شده: مثل اينست كه كسى بگويد از اين واژه- سخنى كه نيكوست و منتشر شده ميشنوم كه از مدح و ستايش است.
 
نَشِرَ الميتُ نُشُوراً- در باره زنده شدن انسانها در قيامت است در آيه گفت:وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ- الملك/ 15 بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً- الفرقان/ 40 وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً- الفرقان/ 3 (پاره‏اى از مردم غير از اللّه پديده‏ها و بتانى را براى خود معبود گرفته‏اند در حاليكه نه سود و زيانى را قدرت دارند و نه امر موت و زندگى و بعثت و بر انگيخته شدن در قيامت را توانا هستند).
 
فعل ثلاثى مجرد و مزيد فيه آن يعنى نشور و انشار در آن بيك معنى- أَنْشَرَ اللّهُ الميتَ فَنُشِرَ- در آيه گفت:ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ- العبس/ 22 و فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً- الزخرف/ 11 در مورد وزش بادها و ريزش بارانهاى بهارى است كه زمين بى‏حركت و مرده را زنده ميكند كه در واقع بعثت پياپى زمين است (بگفته مولوى-
 
        اين بهار نو- بعد برگ ريز            - هست برهان بر وجود- رستخيز
 
) حقيقت معنى واژه نشر استعاره از عبارت- نشر الثوب- است شاعر ميگويد:
 
        طوتك خطوب دهرك بعد نشر             كذاك خطوبه طيّا و نشرا
 
(حوادث روزگارت بعد از اندك انبساطى مانند جامه‏اى تو را در هم پيچيد و در ميان گرفت و اين شيوه زمانه است چه در حال شادى و چه در حال سختى) و گفت وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً- الفرقان/ 47 يعنى در روز گستردگى و يافتن رزق و روزى و رحمت و نعمت برايتان قرار داد، چنانكه در آيه ديگرى فرمود:وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ- القصص/ 73 انْتِشَار الناس- تصرف و مبادرت مردم در نيازمنديها، در آيه:ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ‏- الروم/ 20 و فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ‏- الجمعه/ 10 نشروا هم در معنى انتشروا است آيه:و اذا قيل انشروا فَانْشُرُوا- المجادله/ 11 خوانده شده يعني پراكنده شويد.
 
انْتِشَار- يعنى ورم كردن عصب حيوان و چهارپاست، نَوَاشِر- رگهاى دست‏هاست زيرا گسترده و روشن است، ديده ميشود.
 
نَشْر- ابر پراكنده كه بجاى مفعول هم بكار ميرود مثل- نقص بجاى منقوص، نشر هم بجاى منشور بكار ميرود.
 
در گشودن پر و بال باز شكارى هم واژه- نشر گفته ميشود، هم چنين به گياه و علف خشك در وقتى كه بارانى بر او ببارد و دوباره برويد و چيزى كرم مانند از آن علوفه‏ها ظاهر ميشود كه نوعى بيمارى در دام‏ها بوجود ميآورد.
 
ناشيره- زمين- نشرت الخشب بالنشار- چوبها را با اره بريدم بهمان اعتبار
 
كه ذرات چوب پراكنده ميشود، نُشْرَة
 
افسون و درمان غير طبيعى و خرافى براى بيمار.<ref> ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 336-333</ref>
 
=== «بسط» ===
بَسَطَ الشّي‏ء: آن را گسترش داد و پخش كرد كه گاهى هر دو معنى- يعنى- نشر و توسعه از آن فهميده مى‏شود و زمانى يكى از آن معانى، مثلا:بَسَطَ الثّوب: جامه و لباس را پهن كرد و گسترد.
 
بِسَاط- در باره هر چيزى كه گسترده شود، بكار مى‏رود.
 
خداى تعالى فرمايد (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً- 19/ نوح)- بساط زمين و بسط آن يعنى وسعت و گستردگى زمين.
 
بسيط الأرض: گسترده شده و پهنه زمين.
 
عدّه‏اى از علماء واژه- بسط- را براى هر چيزى كه در آن نظم و پيوستگى و تركيبى نباشد بطور استعاره بكار برده‏اند.
 
خداى فرمايد: (وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ- 245/ بقره) و (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ‏- 27/ شورى) يعنى هر گاه خداى وسعت و فراخى دهد، عدّه‏اى گفته‏اند: در آيه (وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ‏)- عبارت بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ: علمى است كه كسى خودش از آن علم بهره‏مند مى‏شود و به ديگران نيز سود علمى مى‏رساند يعنى هم بخود و هم بديگران كه اين حالت بصورت جود و بخشش در آمده است.
 
بَسْط اليد: دراز كردن دست، و در اين معنى خداى عزّ و جلّ فرمايد: (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ- 18/ كهف) (در باره سگ اصحاب كهف است كه مى‏فرمايد سگشان در حالتى خوابيده بود كه دستانش را بر درگاه غار دراز كرده بود).بسط الكفّ: دراز كردن دست براى خواستن و مطالبه، مثلا در آيه (كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ- 14/ رعد). (دستش را به سوى آب برد كه به دهانش برساند و نرساند).و گاهى براى گرفتن، مانند آيه (وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ‏- 93/ انعام).و گاهى براى زدن و حمله، مانند (وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ- 2/ ممتحنه) و موقعى هم براى بخشش و اعطاء، مانند آيه (بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ‏- 64/ مائده).
 
البَسْط: شترى است كه با بچّه‏اش رها مى‏شود كه در معنى مفعول بكار رفته است مانند نكث- و- نقض- در معنى- منكوث و منقوض.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 267-266</ref>
 
=== «بثّ» ===
بَثّ اصل معنى اين واژه، تفريق و جدايى و زير و رو كردن چيزى است مانند زير و رو شدن خاك به وسيله باد.
 
بثّ النّفس- رسيدن و فرا گرفتن غم و اندوه بر نفس و جان آدمى است گفته‏اند بَثَثْتُهُ و انْبَثَّ- يعنى پراكندمش و پراكنده شد.
 
خداى تعالى فرمايد: (فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا- 6/ واقعه) (پس خوار و تباه و پراكنده شد).و آيه (وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ- 64/ بقره) اشاره به آفريدن و ايجاد كردن موجوداتى است كه موجود نبوده‏اند و خداى تعالى آنها را پديدار و ظاهر كرده است و آيه (كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ‏ - 6/ قارعه) يعنى همانند پروانه‏گانى كه بعد از سكون و پنهانى ناگهان به پرواز و خيزش در مى‏آيند و آيه (إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي‏- 84/ يوسف) اندوه و غم را كه بعد از پوشيده بودن آشكار شود، بازگو مى‏كنيم، در اين آيه، بثّ- مصدر است و در تقدير مفعول بكار رفته است يا به معنى غمى است كه فكر مرا پريشان كرده است مانند- توزّعنى الفكر (فكر و انديشه مرا پريشان كرده است). كه در معنى فاعل است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 240</ref>


== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۹۵

ویرایش