پرش به محتوا

لغزش (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱٬۹۳۶ بایت اضافه‌شده ،  دیروز در ‏۱۳:۱۲
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== مترادفات قرآنی ؟ == مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». == مترادفات «» در قرآن == {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |ریشه ؟ |هون (...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== مترادفات قرآنی ؟ ==
== مترادفات قرآنی لغزش ==
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ».
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «زلق»، «زلّ»، «دحض»، «هال»، «راود».


== مترادفات «» در قرآن ==
== مترادفات «لغزش» در قرآن ==
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|+
|+
خط ۱۰: خط ۱۰:
!نمونه آیات
!نمونه آیات
|-
|-
|زلق
|[[زلق (ریشه)|ریشه زلق]]
|[[زلق (واژگان)|مشتقات زلق]]
|
|
|[[یسر (ریشه)|ریشه ؟]]
|-
|[[یسر (واژگان)|مشتقات ؟]]
|زلّ
|[[زلل (ریشه)|ریشه زلل]]
|[[زلل (واژگان)|مشتقات زلل]]
|
|
|-
|-
|دحض
|[[دحض (ریشه)|ریشه دحض]]
|[[دحض (واژگان)|مشتقات دحض]]
|
|
|[[هون (ریشه)|ریشه ؟]]
|-
|[[هون (واژگان)|مشتقات ؟]]
|هال
|[[هیل (ریشه)|ریشه هیل]]
|[[هیل (واژگان)|مشتقات هیل]]
|
|
|-
|-
|
|راود
|
|[[رود (ریشه)|ریشه رود]]
|
|[[رود (واژگان)|مشتقات رود]]
|
|
|}
|}


== معانی مترادفات قرآنی ؟==
== معانی مترادفات قرآنی لغزش==
 
=== «زلق» ===
الزَّلَق و الزَّلَل در معنى به هم نزديكند، آيه: (صَعِيداً زَلَقاً - 40/ كهف) يعنى زمينى كه گياه در آن نيست (زمين بى گياه) مثل آيه: (فَتَرَكَهُ صَلْداً- 264/ بقره) (زمين سفت و سخت بى گياه) و- مَزْلَق- جاى سنگى و سخت. آيه: (لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِم‏ / قلم) مثل سخن اين شاعر است كه مى‏گويد: نَظَراً يُزِيلُ مواضعَ الأَقْدامِ  ..یعنى: (با نگريستن و نظرى كه قدمگاهها را از جاى خود دور مى‏كند و بر مى‏گرداند).
 
مى‏گويند- زَلَقَه و أَزْلَقَه فَزَلَقَ: لغزاندش پس لغزيد.
 
يونس مى‏گويد: واژه الزَّلَق و الإزْلَاق: جز در قرآن شنيده نشده است.
 
و از أبىّ بن كعب روايت شده است كه آيه: (وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ- 64/ شعراء) را- أَزْلَقْنَا- خوانده است يعنى هلاكشان كرديم.<ref>                      ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 153</ref>
 
=== «زلّ» ===
الزَّلَّة: در اصل يعنى بدون قصد و هدف پاى نهادن و گام برداشتن، مى‏گويند:زَلَّتْ رِجْلٌ تَزِلُّ: (گامى و قدمى لغزيد).
 
و مَزِلَّة: لغزشگاه و نيز گناه بدون قصد و غير عمد كه تشبيهى به لغزيدن پا است.خداى تعالى گويد: (فَإِنْ زَلَلْتُمْ‏- 209/ بقره) و (فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ‏- 36/ بقره).
 
و- اسْتَزَلَّهُ- وقتى است كه قصد لغزش او را دارد. (يعنى به خطايش افكند) در آيه: (إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ‏- 155/ آل عمران) شيطان آنها را مى‏كشاند تا بلغزند و به خطا بيفتند، زيرا اگر انسان در خطا و گناه كوچك خود را آزاد نگهدارد انجام آنها در نظرش آسان مى‏نمايد و آن گناهان كوچك راهى مى‏شوند براى نفوذ شيطان در نفس و جان.
 
سخن پيامبر عليه السّلام كه مى‏فرمايد: (مَنْ أُزِلَّتْ إِلَيْهِ نِعْمَةٌ فَلْيَشْكُرْهَا). كسى كه نعمتى به او مى‏رسد بدون اينكه قصدى در رسيدن و بدست آوردن آن نعمت را داشته باشد (بايستى نسبت به همين نعمت ناخواسته هم سپاسگزار باشد) كه تنبيهى و هشدارى است بر اينكه اگر شكر و سپاس در برابر دريافت چنان نعمتى لازم باشد پس در مقابل رسيدن به نعمتهايى كه خود مى‏خواهد و مى‏رسد شكر و سپاس چگونه بايد باشد؟
 
تَزَلْزُل: اضطراب و نگرانى.
 
تكرار شدن حرف (ز) و (ل) در اين واژه تكرار معنى لغزيدن و در آن حالت را مى‏دهد (هيجان و اضطراب پياپى).
 
در آيات: (إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها- 1/ زلزله) و (إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ‏- 1/ حجّ) و آيه (وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً- 11/ احزاب) يعنى: از رعب و ترس بر خود لرزيدند<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 150</ref>
 
=== «دحض» ===
دَحَضَ (پوچ و باطل شد)، خداى تعالى گويد: حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏- 6/ شورى).يعنى: (دليلشان در پيشگاه پروردگارشان باطل و زوال پذير است).مى‏گويند: أَدْحَضْتُ فلانا فى حجته فَدَحَضَ- دليل و برهانش را باطل كردم و بيهوده شد.
 
خداى تعالى گويد: وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَ‏- 56/ كهف)(يعنى: كافران به كژى و دروغ پيكار و مجادله مى‏كنند تا راه باطل خود و ستيزه باطل خود را حقّ جلوه دهند و حقّ را دور كنند).
 
أَدْحَضْتُ حجّته فَدَحَضَتْ- كه اصلش از عبارت دحض الرّجل يعنى كاويدن و كندن با پا و لغزيدن پاست، گرفته شده و معنى عبارت (يعنى- حجتش را باطل كردم و چنان شد) كه در وصف مناظره و سخن گفتن رو در روى گفته مى‏شود، مثل عبارت:نظرا يزيل مواقع الأقدام- (مناظره‏اى كه پافشاريهاى نظرى، و موقعيّت‏هاى كلامى را سست مى‏كند و از بين مى‏برد).
 
دَحَضَتِ الشّمس- كه براى دور شدن و افول خورشيد، بطور استعاره گفته مى‏شود از همان معنى است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 659</ref>
 
=== «هال» ===
هيل: يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلًا مزمل: 14. هيل بمعنى خاك ريختن است «هَالَ عليه التّراب: صبّه» طبرسى فرموده: «هِلْتُ الرمل و أَهِيلُهُ» آنگاه گويند كه پائين خاك را حركت بدهى و بالايش بريزد. كثيب بمعنى تل بزرگ خاك است. يعنى: روزى زمين و كوه‏ها بلرزه در آيد و كوهها همچون تلّ خاك متحرّك شوند در حديث آمده: «كِيلُوا وَ لَا تَهِيلُوا». پيمانه كنيد و نريزيد اين لفظ فقط يكبار در قرآن مجيد آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏7، ص: 173</ref>
 
=== «راود» ===
الرَّوْد: رفت و آمد با مدارا در طلب چيزى.
 
مى‏گويند- رَادَ و ارْتَادَ- و همينطور- رَائِد- يعنى جوينده گياه و علوفه.
 
رَادَ الابلَ فى طلب الكلاء: (شتران را به طلب علوفه فرستاد). و به اعتبار معنى رفق و مدارا در اين واژه مى‏گويند.
 
رَادَتِ الابلُ فى مشيها تَرُودُ رَوَدَاناً: (شتران به آرامى رفتند) و از اين معنى واژه مرود- ساخته شده يعنى: (ميل سرمه و آهن حلقه‏اى شكل و چرخ آهنين و دلو كه همواره در رفت و آمدند).
 
أَرْوَدَ، يُرْوِدُ، ارْوَادا: مدارا و مهربانى كرد و از همين معنى واژه رُوَيْد- يعنى آرام، مشتقّ شده، مثل:
 
رُوَيْدُك الشِّعْرَ يُغِبَّ: (شعرت را مخوان و بگذار بماند تا وقتى كه كم و كاستى آن بر خودت روشن شود) إرادَة- از- راد، يرود- است يعنى وقتى كه كسى در طلب چيزى سعى و كوشش كند- ارادة- در اصل- قدرت و نيروى است كه از شهوت و نياز و آرزو تركيب شده- ارادة اسمى است براى تمايل نفس به چيزى كه حكم و فرمان انجام دادن و يا انجام ندادن در آن چيز باشد و اينكه سزاوار است انجام بشود يا نشود (تا اراده آزاد و خواست نفسانى يكى از آن دو امر را برگزيند) سپس اينگونه اراده، و خواست نفسانى در باره اصل چيزى، گاهى ميل و كشمكش در مبدأ و آغاز آن چيز است و گاهى در نتيجه حكم و دستور آن چيز كه جايز و شايسته است و انجام گيرد يا نگيرد.
 
اگر واژه- اراده- در خداى تعالى بكار رود مراد حكم و نتيجه و پايان آن است نه تمايل و خواست نفسانى به مبدأ و آغاز چيزى كه او متعالى است از معنى دل بستن و تمايل. هر گاه گفته شود: أَرَادَ اللّهُ بكذا يعنى خداوند در آن حكم كرد كه آنطور هست و آنطور نيست مثل آيه: (إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَة 17/ احزاب) گاهى منظور از يادآورى اراده، امر است چنانكه مى‏گوئى:أُرِيدُ مِنْكَ: به آن كار امرت مى‏كنم.مثل آيه: (يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ- 185/ بقره) (قسمتى از آيه روزه است كه مى‏فرمايد: اگر مريض و مسافر بوديد روزهاى ديگر روزه بگيريد كه اين امر خداى تعالى امر در سهولت براى شماست نه امر در سختى.
 
گاهى واژه- اراده- ذكر مى‏شود و مراد قصد و هدف است مثل آيه: (لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً- 83/ قصص).يعنى: (حيات اخروى را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه قصد برترى جويى و فساد در زمين نداشته و پايان و فرجام كار از آن پرهيزكار است)، نه مى‏خواهند چنان باشند و نه قصد آن را دارند.
 
اراده- در انسان بر حسب نيروى حسّى و جبرى و فطرى است همانطور كه بر اساس نيروى اختيارى نيز هست از اين روى در جماد، و حيوان هر دو بكار مى‏رود مثل:آيه: (جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ- 77/ كهف) (ديوارى كه مى‏خواست فرو ريزد و خراب شود) و مى‏گويند- فرسى تريد التّبن: اسبم كاه و علوفه مى‏خواهد.
 
مُراوَدَة: يا اينكه جدال در امر و فرمان است يعنى تو چيزى را امر مى‏كنى غير از آن چيزى كه ديگرى امر مى‏كند و يا- مراودة- نزاع در خواستن و طلب كردن است يعنى تو چيزى را مى‏خواهى و مى‏طلبى و ديگرى چيز ديگر را.
 
راودت فلانا عن كذا- در همان دو معنى است مثل آيات: (هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي‏- 26/ يوسف) و (تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ‏ 30/ يوسف) يعنى او را از رأيش برمى‏گرداند.
 
و بر اين اساس است آيات: (وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ‏- 32/ يوسف) و (سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ‏ - 61/ يوسف) يعنى: (به زودى پدرش را از او بازمى‏گردانيم).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 122-120</ref>


== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۹۵

ویرایش