پرش به محتوا

تحویل دادن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴٬۱۳۹ بایت اضافه‌شده ،  دیروز در ‏۱۵:۵۰
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۳۴: خط ۳۴:


=== «بلّغ» ===
=== «بلّغ» ===
البُلُوغ‏ و البَلَاغ‏- به انتهاى هدف و مقصد رسيدن و يا انجام دادن كارى در پايان زمان و مكانى معيّن و بسا گاهى مقصود از بلوغ يعنى به پايان رسيدن، تسلّط يافتن و اشراف داشتن به چيزى، تعبير شود هر چند كه به انتهايش نرسيده باشند.
يكى از معانى انتها و بپايان رسيدن- بَلَغَ أَشُدَّهُ‏- است يا- بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً، خداى عزّ و جلّ فرمايد: (فَبَلَغْنَ‏ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَ‏- 232/ بقره) و (ما هُمْ‏ بِبالِغِيهِ‏-56/ غافر) و (فَلَمَّا بَلَغَ‏ مَعَهُ السَّعْيَ‏- 102/ صافّات) و (لَعَلِّي‏ أَبْلُغُ‏ الْأَسْبابَ‏- 36/ زمر) و (أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ- 39/ قلم) يعنى پيمان و عهد استوار و محكم.
بَلاغ‏- در معنى- تبليغ نيز هست مثل سخن خداى عزّ و جلّ (هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ‏- 52/ ابراهيم) و (بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ‏- 35/ احقاف) و (وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ‏- 17/ يس) و (فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ‏- 40/ رعد). همچنين: بلاغ- در معنى كفايت و كافى بودن هم هست مثل اين آيات (إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ‏- 106/ انبياء) و (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ‏ رِسالَتَهُ‏- 67/ مائده) يعنى اگر اين را نرسانى يا چيزى را كه به عهده دارى تبليغ نكنى در حكم اين خواهى بود كه گويى چيزى را از رسالتش نرسانده‏اى، اين تأكيد براى اين است كه حكم پيامبران و تكاليفشان مشكلتر و سخت‏تر است، و حكمشان مانند ساير مردم كه از زير بار آن شانه خالى مى‏كنند نيست كه گاهى كار شايسته و صالح را با كار سوئى مخلوط مى‏كنند.
و امّا سخن خداى عزّ و جلّ كه: (فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ‏- 2/ طلاق) يعنى به نيكى نگهداشتن زنانى كه عدّه‏شان سپرى شده، كه تنها از جهت بزرگوارى و فخر و شرف است زيرا اگر زنان عدّه‏اى را به پايان رساندند رجوع و نگهداشتن آنها صحيح نيست.
بَلَّغْتُهُ‏ الخبر و أَبْلَغْتُهُ‏- هر دو يكى است، با اين تفاوت كه معنى و مفهوم- بلّغته- بيشتر است، (در آيه ذيل حضرت نوح (ع) بقومش) مى‏گويد: (أُبَلِّغُكُمْ‏ رِسالاتِ رَبِّي‏- 62/ اعراف) و (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ‏ بَلِّغْ‏ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ‏- 67/ مائده) و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ‏ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ‏- 57/ هود) و (بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ- 40/ آل عمران) و در همين معنى آيه (وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا- 8/ مريم) مثل اين است كه مى‏گوئى:
أدركنى الجهد و أدركت الجهد- يعنى جهد و سختى به من رسيد يا من به سختى رسيدم.
امّا- بلغنى المكان و أدركنى- صحيح نيست، زيرا مكان به كسى نمى‏رسد و كسى مكان را در نمى‏يابد.
بَلاغَة (منظور بلاغت در سخن است كه صنعتى است ادبى) بر دو گونه است:
اوّل- اينكه چيزى به ذات خود بليغ باشد كه بايد داراى سه وصف و حالت باشد:
1- از نظر زبان و لغت، صواب و نيكو باشد.
2- مطابقت با معنى مورد نظر و مقصد داشته باشد.
3- سخن در واقع راست و مطابق حقيقت باشد.
و اگر هر يك از اين سه شرط در آن نباشد از نظر بلاغت آن سخن ناقص است.
دوّم- سخن به اعتبار گوينده و شنونده و مفهوم بليغ و رسا باشد، يعنى گوينده مقصودى و امرى را در نظر داشته باشد و با وجهى نيكو و شايسته آن را ايراد كند بطوريكه مورد قبول و پذيرش طرف سخن يا وافى بهدف سخن باشد.
ولى در اين آيه كه خداى تعالى گويد: (وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً- 63/ نساء) تعبير و حمل آن با دو معنى صحيح است اوّل- اين معنى است كه مى‏گويد: به ايشان بگوى اگر آنچه را كه در دلهاتان داريد آشكار كنيد كشته مى‏شويد و تعبير ديگر مى‏گويد آنها را به عواقب زيانبارى كه بايشان مى‏رسد آگاهشان كن و بيمشان ده كه اشاره‏اى است به بعضى از آنچه عموم لفظ و كلّى آيه اقتضاى آن را دارد.
بلغة- رزق و روزى و آنچه از زندگى به انسان مى‏رسد (بهره مادّى و معنوى عمر).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 309-307</ref>


=== «اورد» ===
=== «اورد» ===
وُرُود اصلش بسوى آبشخور رفتن است و سپس در غير از اين معنى بكار رفته است، فعل آن‏ وَرَدْتُ‏ الماءَ- وُرُوداً- است فأنا وَارِدٌ- اسم فاعل و- الماء مَوْرُودٌ اوْرَدْتُ‏ الإبلَ الماءَ- شتر را به آب وارد كردم در آيه گفت:
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ‏- القصص/ 23 وِرْد- آبى كه براى وارد شدن در نظر گرفته شده، و نقطه مقابل- صدر- است و نيز- وِرْد- روز تب نوبه كه بخاطر سختى آن در باره آتش دوزخ بكار رفته است در آيه فرمود: فَأَوْرَدَهُمُ‏ النَّارَ وَ بِئْسَ‏ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ- هود/ 97 و إِلى‏ جَهَنَّمَ‏ وِرْداً- مريم/ 86 و أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ‏- انبياء/ 98 و ما وَرَدُوها- الانبياء/ 99 وَارِد- كسى است كه پيش از مردم وارد آبشخور مى‏شود و شترانش را سيراب و براى آنها مى‏نوشاند.
فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ‏- يوسف/ 19 يعنى آب دهنده را بسوى آب روانه كردند و بهر كس كه به آب وارد ميشود وارد- گويند و در آيه:
وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها- مريم/ 71 گفته‏اند- وَرَدْتُ‏ ماءَ كذا- براى حاضر شدن در آنجاست، هر چند از آبشخور و چشمه آب يا نهر آبى نخورده باشى. ولى گفته وارد شدن در جهنم در خبر فوق اقتضاى نوشيدن آب در جهنم دارد، اما كسانى كه از اولياى خدا و صالحين هستند وارد شدن تأثيرى از نظر ورود در دوزخ براى آنها نيست بلكه مانند حضرت ابراهيم عليه السّلام هستند كه فرمود: يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ‏- الانبياء/ 69 بنابراين در آيه فوق: وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها- مريم/ 71 ورود در دوزخ براى اينها با عذاب همراه نيست. (سخن مفصل در اين باره بموقع ديگر موكول مى‏شود).
محموم بمعنى‏ مَوْرُود حمى- و از آوردن آن‏ وِرْد- تعبيرى است از همين معنى كه گفته شد.
شعرٌ وَارِدٌ- موى سرى كه به پشت سر يا شانه‏ها مى‏رسد.
وَرِيد- رگى كه به كبد و قلب متصل است كه مجراى خون و روح است فرمود:
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ‏ الْوَرِيدِ- ق/ 16 يعنى از روح او به او نزديك تريم.
وَرْد- يعنى گل كه گفته‏اند وجه تسميه و نامگذارى گل به ورد براى اين است كه قبل از هر چيزى به آب مى‏رسد و سيراب مى‏شود و اولين ميوه سال را تشكيل مى‏دهد. به شكوفه هر درختى هم‏ وَرْد مى‏گويند.
وَرَّدَ الشجرُ- درخت شكوفه داد، رنگ اسب هم به آن تشبيه شده مى‏گويند فرسٌ‏ وَرْدٌ- اسبى سرخ رنگ.
به باره سرخ شدن افق و آسمان هم همين واژه بكار مى‏رود يعنى آسمان مثل قيامت سرخ است در آيه گفت: فَكانَتْ‏ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏- الرحمن/ 37.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 444-442</ref>


=== «جبا» ===
=== «جبا» ===
جمع كردن، جَبَيْتُ‏ الماء فى الحوض- آب را در حوض جمع كردم.
جَابِيَة- حوضى كه آب در آن جمع باشد- جمعش- جَوَابٍ‏- است خداى تعالى گويد (وَ جِفانٍ‏ كَالْجَوابِ‏- 13/ سباء) (كاسه‏هايى چون آبگير بزرگ و حوض) از اين واژه- جَبَيْتُ‏ الخراج‏ جِبَايَةً ماليات قانونى را گرفتم، بطور استعاره بكار رفته است، خداى تعالى گويد: (يُجْبى‏ إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ- 57/ قصص).
(منظور كعبه است كه كثرت نعمت و بركت ثمرات هر چيزى در آن فراهم مى‏شود).
اجْتِبَاء- جمع كردن با انتخاب و برگزيدن، خداى تعالى گويد:
(فَاجْتَباهُ‏ رَبُّهُ‏- 50/ قلم) و (وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها- 203/ اعراف) (وقتى كه آيتى و پيامى كه طلب مى‏كنند و مى‏خواهند به ايشان نمى‏رسد با كنايه مى‏گويند تو آيات را بر نمى‏گيرى و نمى‏آورى) مى‏گويند- همان مگر آنها را جمع و فراهم نكرده‏اى؟! كنايه از اينكه اين آيات را تو خود ساخته‏اى و از خدا نيست.
اجتباء اللّه العبد- خداوند او را ويژه فيض و بخشش الهى گردانيد كه گونه گون نعمتها بدون رنج برايش فراهم آيد و اين ويژگى براى انبياء و بعضى از مقرّبين ايشان از صدّيقين و شهدا است، چنانكه خداى تعالى گفت: (وَ كَذلِكَ‏ يَجْتَبِيكَ‏ رَبُّكَ‏- 6/ يوسف) و (فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ‏- 50/ قلم) و (وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏- 87/ انعام) و (ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏- 122/ طه) مفهوم آيات فوق در اين آيه است كه مى‏گويد: (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّار46/ ص).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 381-380</ref>


=== «ادلی» ===
=== «ادلی» ===
دَلَوْتُ‏ الدَّلْوَ- آوند و دلو را در چاه رها كردم.
أَدْلَيْتُهَا- فرستادم، نيز هست، نظر دوّم از ابو منصور در كتاب (الشامل) است خداى تعالى گويد: فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ‏- 29/ يوسف).
واژه- دَلْو- بطور استعاره براى رسيدن به چيزى نيز بكار رفته است شاعر گويد:و ليس الرّزق عن طلب حثيث‏/و لكن ألق دلوك فى‏ الدِّلَاء (روزيت را در وسايل ديگران قرار ده).
و همچنين وسيله‏اى و كسى كه دلو پر از آب مى‏كند- مائح- ناميده‏اند شاعر گويد:و لي مائح لم يورد النّاس قبله‏/معلّ و أشطان الطّوى كثير (وسيله‏اى و كسى براى پر كردن دلو آبم دارم كه با سرعت و شتاب با ريسمانهاى بلندش بسرعت بآب مى‏رسد و كسى قبل از آن نمى‏تواند وارد آب شود).
خداى تعالى گويد: وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ‏- 188/ بقره)تَدَلِّي‏- پائين رفتن و به پائين فرستادن است.
خداى تعالى گويد: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‏- 8/ نجم) (پس نزديك شد و پائين آمد).
يعنى: جبرئيل به پيامبر خدا (ص) نزديك شد و واژه- تدلى- مثلى است براى قرب و نزديكى و تأييدى بر- دَنا- يعنى نزديك شد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 684-683</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۵۸

ویرایش