پرش به محتوا

فراموشی (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی فراموشی== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «نسی»، «سها»، «ضل»، «ذهل». ==مترادفات «فراموشی» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |نسی |ریشه نسی |نسی (واژگان)|مش...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۲: خط ۳۲:


==معانی مترادفات قرآنی فراموشی==
==معانی مترادفات قرآنی فراموشی==
«نسی» «سها» «ضل» «ذهل»
 
=== «نسی» ===
نِسْيَان‏ و فراموشى از ياد بردن چيزيست كه در خاطر انسان ضبط شده است يا از ضعف خاطر و يا از غفلت، يا از روى قصد و عمد تا اينكه يا دو نام آن از دل و خاطر زدوده شود.
 
فعلش- نَسِيتُهُ‏ نِسْيَاناً- است در آيه فرمود:
 
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ‏ فَنَسِيَ‏ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً- طه/ 115 و فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ‏- السجده/ 14 و فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ‏ إِلَّا الشَّيْطانُ‏- الكهف/ 63 و لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ‏- الكهف/ 73 و فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ‏- الانعام/ 44 و ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ‏- الزمر/ 8 و سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى‏- الاعلى/ 6 در اين آيه خداوند به پيامبر خبر ميدهد و تضمين ميكند كه رسيدن وحى به او و شنيدن آن از حق فراموشش نخواهد شد. خداوند هر نسيان و فراموشى را از انسان مذمّت كرد كه اصلش از روى عمد و يا عذرهائى در آنها باشد مثل اينكه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت شده است كه:
 
«رفع عن امتى الخطا و النسيان.».
 
از امت من خطا و نسيان برداشته شده باين معنى كه مقدمه و سبب خطا و نسيان از خود او نباشد در آيه گفت:فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا إِنَّا نَسِيناكُمْ‏- السجده/ 14 چون قيامت و لقاء پروردگارتان را عمدا فراموش كرديد و خدا هم امروز رحمت خويش از شما دور كرد پس نتيجه آنرا دريابيد و بچشيد.
 
اين عذاب و سرنوشت بخاطر اينست كه با قصد و عمد خود را به غفلت و فراموشى زدند و با اهانت- ايمان به قيامت را ترك كردند، واژه- إِنَّا نَسِيناكُمْ‏- كه به خداى تعالى نسبت يافته و آنها را با خوارى به مجازات رسانده براى دور شدن و ترك نمودن ايمان آنهاست. چنانكه در آيات- زير هم به آن حقيقت اشاره ميكند.
 
فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا- الاعراف/ 51 و نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ‏- التوبه/ 67 كه تفسير روشن‏تر آن آيه است. و در آيه:
 
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ‏- الحشر/ 19 اين آيه كه ميگويد: مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند خدا هم خودشان بخويشتن‏شان فراموشى داد، آگاهى و هشداريست بر اينكه انسان با معرفت به نفس و جان خويش خدا را خواهد شناخت، پس فراموشى آنها از سوى خداى همان فراموش نمودن انسان معرفت و شناخت خويش است‏.
 
در آيه فرمود: وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ‏- الكهف/ 24 ابن عباس در تفسير اين آيه ميگويد: يعنى وقتى كه چيزى را كه ميخواهى عمل كنى بزبان آوردى و عبارت- ان شاء اللّه- را نگفته‏اى هر وقت بيادت آمد آنرا تكرار كن، از اين روى گفتن- ان شاء اللّه- بعد از مدتى هم جائز است- عكرمه‏
ميگويد: معنى‏ نَسِيتَ‏ يعنى فراموش كردى در آيه فوق يعنى گناهى مرتكب شدى، پس معنى آيه اينست كه هر گاه اراده و قصد انجام كار زشت يا گناهى نمودى خدايرا بياد بياور تا ترا از آن كار باز دارد، پس اصلش يادآورى چيزى است كه فراموش شده مثل- نقص- يعنى چيزى كه ناقص شده و در سخن معمولى نسيان اسمى است كه به آن كمتر توجه شده، از اين روى ميگويند- احفظوا أَنْسَاءَكُمْ‏- يعنى فراموش شده را بخاطر بياور و آنرا در خاطرت حفظ كن، شاعر ميگويد:كان لها في الارض‏ نِسْياً نقصه‏
در آيه: نَسْياً مَنْسِيًّا مريم/ 23 سخن ما در حضرت عيسى عليه السّلام است‏ يعنى اى كاش بگونه‏اى ميبودم، فراموش شده كه به آن كم توجهى ميشود هر چند كه فراموش نشده باشد، از اين روى با واژه- مَنْسِيًّا- ذكر شده زيرا- نَسْي‏- به چيزى كه كم اهميت است گفته مى‏شود اگر چه يادآورى شود و فراموش نشده باشد بصورت مصدر هم- نِسِيّاً- با كسره حرف اول و دوم نيز خوانده شده كه در محل مفعول قرار گرفته است مثل تحصى عصيا و عصيانا. در آيه:
 
ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها- البقره/ 106 واژه‏ نُنْسِها از مصدر- إِنْسَاء- در مورد حذف و بر طرف كردن چيزى از دلها يا نيروى الهى است.
 
اما- نِسَاء- نِسْوَة- نِسْوَان‏- هر سه واژه جمع- مرأة يعنى زن است كه از لفظ و حروف ديگرى جمع بسته شده مثل واژه قوم- در جمع- مرء و انسان.
 
در آيه فرمود لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ... تا آنجا كه ميفرمايد:
 
وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ- الحجرات/ 11 و نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ‏- البقره/ 223 و يا نِساءَ النَّبِيِ‏- الاحزاب/ 32 و وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ- يوسف/ 30 و ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَ‏- يوسف/ 50 نَسَا رگى است در بدن تثنيه و جمعش‏ نَسْيَان‏ و أَنْسَاء است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 332-328</ref>
 
=== «سها» ===
السَّهْو: خطا از روى غفلت و نادانى، كه بر دو گونه است: اوّل- سهو و خطايى كه انگيزه‏ها و كشش‏هايش از انسانيت انسان نباشد مثل ديوانه‏اى كه انسانى را ناسزا مى‏گويد:
 
دوّم- سهو و خطايى كه انگيزه ايجاد آن از اراده خود اوست، مثل كسى كه شرب خمر مى‏كند و سپس كار منكر و ناروايى از او سر مى‏زند هر چند كه قصد آن كار نكرده باشد.
 
سهو كننده و خطا كار يا غفلت زده اوّل كه ديوانه است قابل بخشش است و از او درمى‏گذرند ولى دوّمى يعنى خطاكار مى‏خواره به جرم گناهش مجازات مى‏شود و بر اساس معنى دوّم مذموم دانستن آن از سوى خداى تعالى است، در آيات:
 
(فِي غَمْرَةٍ ساهُونَ‏- 11/ ذاريات) (در ورطه‏اى غافل، و بى خبرند).
 
(عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ‏- 5/ ماعون) (آيه چنين است، فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ‏: واى بر نماز گزارانى كه از نمازشان غافلند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 270</ref>
 
=== «ضل» ===
الضَّلَال‏: عدول و انحراف از راه مستقيم، نقطه مقابلش هداية- است. خداى تعالى گويد: (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ‏ ضَلَ‏ فَإِنَّما يَضِلُ‏ عَلَيْها- 108/ يونس).
 
(پس كسيكه هدايت يافت به سود خويش هدايت مى‏يابد و كسيكه گمراه شد بر زيان خويش گمراه مى‏شود). واژه- ضَلَال‏- براى هر عدول و انحرافى از راه مستقيم خواه عمدى يا سهوى و كم يا زياد گفته مى‏شود. پس صراط مستقيمى كه مورد رضا و خشنودى است جدّا مشكل است.
 
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
 
«استقيموا و لن تحصوا» (در راه راست پايدارى كنيد و استقامت بورزيد و هرگز آن را حساب نكنيد و مشماريد).
 
بعضى از حكماء گفته‏اند: ما از جهتى در راه صوابيم و از وجوه بسيارى گمراهيم زيرا استقامت و صواب، در حكم شخص تيرانداز است كه به هدف مى‏زند هر تيرى كه به اطراف هدف زده شود همه‏اش گمراهى و جدا از هدف است. و همانطور كه گفتيم از بعضى صالحان و پاكان روايت شده است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در خواب ديد و گفت يارسول اللّه روايت شده است كه گفته‏اى:«شيّبتني سورة هود و أخواتها، فما الّذى شيّبك منها؟ فقال: قوله‏ (فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ).
 
پس هر گاه ضلال- ترك نمودن طريق مستقيم عمدا يا سهوا كم يا زياد باشد در آن صورت صحيح است كه لفظ (ضلال) از كسيكه خطائى از او سر مى‏زند به كار رود از اين روى به پيامبران و بكفّار نيز نسبت داده شده است هر چند كه ميان اين دو ضلال فاصله دو رو زيادى بوده، مگر نمى‏بينى كه در باره پيامبرش صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
 
(وَ وَجَدَكَ‏ ضَالًّا فَهَدى‏- 7/ ضحى) يعنى قبلا به آنچه را كه از نبوّت و پيامبرى به تو رسيده است آگاه و راه يافته به آن نبودى.
 
و اولاد يعقوب به پدرشان گفتند: (إِنَّكَ لَفِي‏ ضَلالِكَ‏ الْقَدِيمِ‏- 95/ يوسف). و باز به ملك مصر گفتند: (إِنَّ أَبانا لَفِي‏ ضَلالٍ‏ مُبِينٍ‏- 8/ يوسف). كه اشاره به شيفتگى و علاقه يعقوب به يوسف و اشتياقش به اوست و همچنين آيه: (قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ‏- 30/ يوسف)و از قول موسى گفت:
 
(وَ أَنَا مِنَ‏ الضَّالِّينَ‏- 20/ شعراء) كه تنبيهى و هشدارى است، در كار سهو و غفلتى ازسوى موسى.
 
و آيه: (أَنْ‏ تَضِلَ‏ إِحْداهُما- 282/ بقره) يعنى فراموش مى‏كند. و اين فراموشى از نسيانى است كه موضوعا از طبيعت در نهاد انسان هست‏ ضَلَال‏ از وجهى ديگر سه گونه است:
 
1- ضلال يا بيراهه بودن در علوم نظرى مثل ضلالت در معرفت خداى و وحدانيّت او و در شناخت پيامبرى و مانند اينها كه در آيه: (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَ‏ ضَلالًا بَعِيداً- 136/ نساء) به آن معنى اشاره شده است.
 
2- ضلالى كه در علوم عملى است مثل معرفت احكام شرعى كه همان عبادات است.
 
3- ضلال بعيد يا انحراف و گمراهى دور از صراط مستقيم و اشاره‏اى است به آنچه كه كفر است مثل آنچه كه در آيه قبل گفته شده كه:
 
(وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ‏- 136/ نساء) (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً- 167/ نساء).
 
(بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ‏ الْبَعِيدِ- 8/ سباء)يعنى در عقوبت و گمراهى دور، و بر اين معنى آيات:
 
(إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ- 9/ الملك) (قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ‏- 77/ مائده)(أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ‏- 10/ سجده)در آيه اخير- ضَلَلْنا- كنايه از مرگ و استحاله و دگرگون شدن بدن است. وآيه: (وَ لَا الضَّالِّينَ‏- 7/ فاتحه) گفته شده مقصود از- ضَالِّينَ‏ نصارى است.
 
و آيه: (فِي كِتابٍ لا يَضِلُ‏ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏- 52/ طه) يعنى از پروردگار دور نمى‏شود و پروردگارم نيز از آن غافل نمى‏شود يعنى وانمى‏گذارد، و فراموش نمى‏كند.
 
و آيه: (كَيْدَهُمْ فِي‏ تَضْلِيلٍ‏- 2/ فيل) يعنى در باطل و گمراهى خودشان‏ إِضْلَال‏- دو گونه است:
 
اوّل آنكه سبب آن، ضلال و گم شدن باشد كه خود دو وجه دارد:
 
1- يا اينكه چيزى از تو دور و گم شود، مثل: اينكه مى‏گويى: أَضْلَلْتُ‏ البعيرَ: شتر را گم كردم. و از من دور شد.
 
2- و يا اينكه به ضلال و دور شدنش حكم كنى و ضلال در اين دو امر سبب- إضلال- است.
 
دوّم- اينكه إضلال- سبب- ضلال- و دور شدن شود به اين معنى كه امر باطل براى انسان زينت داده شود تا به گمراهى بيفتد مثل مفهوم آيات:
 
(لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ‏ يُضِلُّوكَ‏- 113/ نساء) (وَ ما يُضِلُّونَ‏ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‏- 69/ آل عمران) يعنى كارهايى را دنبال مى‏كنيد كه بوسيله آن كارها ترا گمراه كنند، پس، از كارشان چيزى عايدشان نمى‏شود مگر چيزى كه گمراهى خودشان در آن هست. و از قول شيطان مى‏گويد:
 
(وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ‏ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ‏- 119/ نساء)و در باره شيطان گفت:
 
(وَ لَقَدْ أَضَلَ‏ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً- 62/ يس)(وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ‏ يُضِلَّهُمْ‏ ضَلالًا بَعِيداً- 60/ نساء) (وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ‏ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏- 26/ ص)العادة طبع ثان: عادت طبيعت دوّم آدمى است، و اين نيرو در انسان فعل الهى است و چون چنين است (كه در غير اينجا ياد شده است ذيل واژه- طبع) هر چيزى كه سبب وقوع فعلى باشد نسبت دادن آن فعل به آن چيز صحيح است، و نيز صحيح است كه ضلال بنده از اين وجه به خدا منسوب شود، پس گفته مى‏شود- أَضَلَ‏ اللَّهُ نه به وجهى است كه نادانها تصوّر مى‏كنند، و چنانكه گفتيم نه تنها إضلال كافر و فاسد و غير از مؤمنين را منسوب به نفس خودشان قرار داده بلكه إضلال مؤمنين را هم از خودش نفى كرد، در آيات زير گفت:
 
(ما كانَ اللَّهُ‏ لِيُضِلَ‏ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ‏- 115/ توبه) (فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَيَهْدِيهِمْ‏- 4/ محمّد) و در مورد كافر و فاسد گفت:
 
(فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ‏- 8/ محمّد) (وَ ما يُضِلُ‏ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ‏- 26/ بقره) (كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ‏- 74/ غافر) (وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ‏- 27/ ابراهيم) و بر همين مثال برگرداندن دلهاست كه گفت:
 
(وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ‏- 110/ انعام) (دلها و ديدگانشان را منقلب مى‏كنيم چنانكه نخستين بار ايمان نياوردند در طغيانشان رهايشان مى‏كنيم كه كور دل بمانند).و همچنين- عبارت- الختم على القلب: مهر بر دل زدن در آيه (خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏- 7/ بقره).
 
و زيادى مرض و بيمارى دل، در آيه: (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً- 10/ بقره)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 465-460</ref>
 
=== «ذهل» ===
خداى تعالى گويد: يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ‏ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَت‏ 2/ حج‏ ذُهُول‏: كارى است كه ميراثش و نتيجه‏اش اندوه و فراموشى است، افعال آن- ذَهَلَ‏ عن كذا و أَذْهَلَهُ‏ كذا است: يعنى از او غفلت كرد و او را فراموش نمود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 22</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۴۱

ویرایش