پرش به محتوا

پوسیده (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی صحبت کردن== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «بلی»، «وَهِیَ»، «رمَّ»، «رفث»، «نَخَرَ». ==مترادفات «صحبت کردن» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |بلی |بلو (ریشه)|ریشه بل...» ایجاد کرد)
 
خط ۳۹: خط ۳۹:


=== «بلی» ===
=== «بلی» ===
كهنه شد، مى‏گويند: بَلِيَ‏ الثّوب‏ بَلًى‏ و بَلَاء يعنى آن جامه و لباس كهنه شد،بكسى كه سفر كرده است مى‏گويند- بَلَاهُ‏ سَفَرٌ- يعنى مسافرت او را خسته و فرسوده كرد. (يعنى‏ أَبْلَاهُ‏ السّفرُ).
و بَلَوْتُهُ‏- او را آزمودم، مثل اينست كه از زيادى آزمايش خسته‏اش كردم و آيه بعد اينطور خوانده شده (هُنالِكَ‏ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ‏- 30/ يونس) يعنى حقيقت كار هر نفسى و هر كسى را مى‏شناسيم و لذا گفته مى‏شود- أَبْلَيْتُ‏ فلانا- يعنى- اختبرته- او را آزمودم و با آزمايش باو آگاهى يافتم و گفته مى‏شود غم و اندوه نيز- بَلَاء- ناميده شده، از آن جهت كه جسم را فرسايش مى‏دهد، خداى تعالى گويد:
(وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‏- 49/ بقره) و (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏- 155/ بقره) و إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏- 106/ صافات). تكليف هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:
اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونه‏اى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.
دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ‏- 106/ صافات). تكليف، هم از جهاتى به- بلاء- تعبير شده است:
اوّل- اينكه تمام تكاليف به گونه‏اى براى تن و جسم سخت و مشكل است از اينجهت نوعى- بلاء هستند.
دوّم- اينكه تكليف، آزمونهائى است و لذا خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ‏- 31/ محمّد) (ناپايداران و كوشندگانتان را در آزمايشات و ابتلائات باز شناسيم).
سوّم- اينكه آزمون خداى تعالى از بندگان گاهى با مسرّت و سرورست تا سپاس گزارند و شكر كننده و گاهى نيز با ضررها و زيان‏هاست تا پايدارى و صبر پيشه كنند پس محنت و منحت يعنى زحمت و رحمت، يا كوشش با رنج و كشش با بخشش، همگى آزمون و بلاء است.
پس رنج و محنت صبر، افزون‏تر از بخشش شكر آفرين است ولى قيام كردن بر حقّ شكر گزارى و از اينروى در آسايش بودن و نعمت داشتن بلائى و آزمايشى است بس بزرگتر، لذا عمر گفت‏
«بُلِينَا بالضّرّاء فصبرنا و بُلِينَا بالسّرّاء فلم نصبر».
(به سختى‏ها مبتلا شديم صبر كرديم ولى با شاديها آزمايش شديم پايدار نبوديم و صبر نكرديم).
و لذا امير المؤمنين (ع) مى‏فرمايد:
(من وسّع عليه دنياه فلم يعلم أنّه قد مكر به‏ فهو مخدوع عن عقله).
(كسى كه دنيايش بر او فراخ و پر نعمت شد، و نفهميد كه آنها او را مى‏فريبند او بخدعه و فريب عقلش دچار شده است).
و خداى فرموده: (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً- 35/ انبياء) و (وَ لِيُبْلِيَ‏ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً- 17/ انفال) و خداى عزّ و جلّ فرمود: (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‏- 49/ بقره) (در باره بنى اسرائيل است) و اين معنى در آيه اخير بد و امر بر مى‏گردد يا بسوى محنت و سختى كه گفت (يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ‏- 49/ بقره) و يا به نعمت و لطفى كه باعث نجاتشان شده، و همچنين فرمود (وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ‏- 33/ دخان) كه به هر دو امر اشاره مى‏كند، چنانكه قرآنش را وصف كرد و گفت (قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ- 44/ فصّلت).
وقتى كه گفته مى‏شود- ابْتَلَى‏ فلان كذا و أَبْلَاهُ‏- اين ابتلاء متضمّن دو امر است:
اوّل- اينكه شناختن حال او بخودش و آگاهى بر آنچه را كه نمى‏داند و برايش مجهول است.
دوّم- ظهور و نماياندن خوبى يا بدى و يا نيكوكارى و زشتكاريش. چه بسا كه در آزمايش يكى از اين دو موضوع يا تنها يكى از آنها مورد نظر باشد پس اگر در باره آزمون خداى گفته شود- بَلَا كذا أو أَبْلَاهُ‏- او را آزمايش كرد يا مبتلا كرد، مقصود از آن چيزى نيست مگر ظهور و نمايان شدن نيكى و زشتى او بدون اينكه شناختن حال يا آگاهى به نادانسته‏هاى كارش در ميان باشد، زيرا خداوند علّام الغيوب است.
و بر اين معنى فرمايد: (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ‏- 124/ بقره) (خداوند ابراهيم (ع) را با سخنانى و فرمانى چند بيازمود و آن را فرو نگذاشت و به إتمام رساند و گفت من ترا براى مردم پيشواى در دين قرار دادم او گفت آيا از فرزندان من هم، خداوند گفت عهد من در دين به ستمكاران نمى‏رسد كه- أتمّهنّ- در آيه امامت ابراهيم (ع) پس از پيامبرى است).
أَبْلَيْتُ‏ فلانا يمينا- در وقتى بكار مى‏رود كه كسى را با سوگند بيازمائى و او را در معرض آن قرار دهى. بَلَى‏، پاسخى است براى ردّ كردن سخن منفى، مانند آيه (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ- 80/ بقره) (بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً- 81/ بقره) (يعنى آرى، كسيكه گناه مى‏كند، و گناهش بر او چيره شود دوزخى است.
يا اينكه‏ بَلَى‏ در جواب سؤال و پرسشى است كه در معنى نزديك به سخن منفى است مثل آيه (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ قالُوا بَلى‏- 172/ اعراف) يعنى (بلى پروردگار مائى) نبودن را ردّ مى‏كند ولى واژه- نعم- در پاسخ استفهام مثبت و مجرّد است مانند (فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ قالُوا نَعَمْ‏- 28/ نحل) (آيا وعده خدايتان را حقّ يافتيد، گفتند آرى) كه در اين مورد گفتن- بلى- صحيح نيست.
امّا اگر گفته شود ما عندى شي‏ء- و تو بگويى- بلى- در آن صورت سخن او را رد كرده‏اى يعنى چيزى نزد تو هست، امّا اگر بگوئى- نعم- سخن او را اقرار و تأكيد كرده‏اى، يعنى كه نيست.
خداى تعالى گويد: (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏- 28/ نحل) و (قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ‏- 3/ سباء) و (وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى‏- 71/ زمر) و (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏- 50/ غافر).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 313-309</ref>


=== «وَهِیَ» ===
=== «وَهِیَ» ===
وَهْي‏ پارگى و شكاف در چرم و يا لباس و مانند اينها ميگويند- وَهَتْ‏ عزالى السحاب بمائها- ابرها بوسيله باران از هم جدا شدند. در آيه گفت: وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ- الحاقه/ 16 هر چيزى كه رابطه اجزايش از هم گسسته شود ميگويند- فقد وَهِيَ‏.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 495</ref>


=== «رمَّ» ===
=== «رمَّ» ===
ویراستار
۸٬۳۴۱

ویرایش