پرش به محتوا

سوزاندن با آتش (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[لوح (ریشه)|ریشه لوح]]
|[[لوح (ریشه)|ریشه لوح]]
|[[لوح (واژگان)|مشتقات لوح]]
|[[لوح (واژگان)|مشتقات لوح]]
|
|{{AFRAME|Surah=74|Ayah=29}}
|-
|-
|لَفَحَ
|لَفَحَ
|[[لفح (ریشه)|ریشه لفح]]
|[[لفح (ریشه)|ریشه لفح]]
|[[لفح (واژگان)|مشتقات لفح]]
|[[لفح (واژگان)|مشتقات لفح]]
|
|{{AFRAME|Surah=23|Ayah=104}}
|-
|-
|شوی
| شوی
|[[شوی (ریشه)|ریشه شوی]]
|[[شوی (ریشه)|ریشه شوی]]
|[[شوی (واژگان)|مشتقات شوی]]
|[[شوی (واژگان)|مشتقات شوی]]
|
|{{AFRAME|Surah=18|Ayah=29}}
|-
|-
|صَهَرَ
|صَهَرَ
|[[صهر (ریشه)|ریشه صهر]]
|[[صهر (ریشه)|ریشه صهر]]
|[[صهر (واژگان)|مشتقات صهر]]
|[[صهر (واژگان)|مشتقات صهر]]
|
|{{AFRAME|Surah=22|Ayah=20}}
|-
|-
|نَضج
|نَضج
|[[نضج (ریشه)|ریشه نضج]]
|[[نضج (ریشه)|ریشه نضج]]
|[[نضج (واژگان)|مشتقات نضج]]
|[[نضج (واژگان)|مشتقات نضج]]
|
|{{AFRAME|Surah=4|Ayah=56}}
|-
|-
|حَرَّقَ/اِحتَرَقَ
|حَرَّقَ/اِحتَرَقَ  
|[[حرق (ریشه)|ریشه حرق]]
|[[حرق (ریشه)|ریشه حرق]]
|[[حرق (واژگان)|مشتقات حرق]]
|[[حرق (واژگان)|مشتقات حرق]]
|
|{{AFRAME|Surah=21|Ayah=68}}
|}
|}


== معانی مترادفات قرآنی ؟==
==معانی مترادفات قرآنی سوزاندن با آتش==
 
===«لَوَّحَ»===
لَوْح‏ از- الواح كشتى گرفته شده، چوبهاى پهن كشتى در آيه گفت:
 
وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ‏ أَلْواحٍ‏ وَ دُسُرٍ- القمر/ 13).
 
در مورد حضرت نوح و كشتى محكم اساس اوست. و هم چنين هر چوب پهنى و هر چيزى كه بر او مينويسند- لوح- ناميده شده يعنى صفحه.
 
فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ- البروج/ 22).
 
معنى لوح محفوظ و كيفيت آن بر ما پوشيده است، مگر آنچه را كه از اخبار براى ما روايت شده است كه لوح محفوظ به- نامه و كتاب- تعبير شده است در آيه گفت: إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ- 5 و 6/ حج).
 
لُوح‏ به ضمه و اشباع حرف لام بر وزن نوح- بمعنى تشنگى است- دَابَّةٌ مِلْوَاحٌ‏- حيوانى كه زود تشنه ميشود و نيز بمعنى جو و هواى ميان آسمان و زمين گروه زيادى لوح در معنى عطش را با فتحه لام ميخوانند و در معنى هوا با ضمه حرف لام اما غير از ضمه جائز نيست.
 
- لَوَّحَهُ‏ الحرُّ- گرما رنگش را تغيير داده و- لَاحَ‏ الحرُّ لَوْحاً- تشنگى ظاهر شده مثل لمح و لَاحَ‏ البرق- برق درخشيد- أَلَاحَ‏- وقتى است كه گرما شدت كند و- أَلَاحَ‏ بسيفه- با شمشيرش به او اشاره كرد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 170-169</ref>
 
===«لَفَحَ»===
ميگويند- لَفَحَتْهُ‏ الشَّمْسُ و السَّمُومُ- روى خورشيد از شدت گرما تغيير كرده و همين طور باد سوزان و گرم. در آيه گفت.
 
تَلْفَحُ‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ- المؤمنون/ 104.
 
(آيه در مورد سرنوشت نكبت بار دوزخيان است كه در دنيا خود را مشمول‏ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ‏- زيانكاران قرار داده‏اند و در دوزخ چهره‏هاشان ميسوزد و زشت منظر ميشوند).
 
و از اين واژه بطور استعاره عبارت- لَفَحْتُهُ‏ بالسيف- هست يعنى با شمشير به چهره‏ اش زدم.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 145</ref>
 
===«شوی»===
شَوَيْتُ‏ اللّحم و اشْتَوَيْتُهُ‏: گوشت را پختم و سرخ كردم‏ (يَشْوِي‏ الْوُجُوهَ‏- 29/ كهف).
 
يعنى آتش دوزخ رويها را سرخ مى‏كند.
 
شاعر گويد: فَاشْتَوَى‏ ليلة ريح و اجتمل.
 
يعنى: (در شب خوش بادى، گوشت و پيه را گداخت).
 
و- الشَّوَى‏: اطراف هر چيزى است مثل دست و پاى آدمى.
 
رماه‏ فَأَشْوَاهُ‏: به دست و پايش تير زد.
 
آيه: (نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏- 16/ معارج) (عذابى است كه بركننده پوست است) شَوَى‏:
 
كارى كه سخت و گرانبار نباشد، زيرا- شَوَى‏- عضوى از بدن است كه اگر مجروح يا بيمار شد و يا چيزى به آن اصابت كرد مرگ آور نيست. الشّاة: يعنى گوسفند، كه گفته‏اند اصلش- شايهة- است به دلالت سخنشان در جمع و تصغير اين كلمه كه- شياه و شويهة است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 365-364</ref>
 
===«صَهَرَ»===
الصِّهْر: داماد و خانواده زن كه آنها را- أَصْهَار- گويند و اين نظر خليل است.
 
ابن اعرابى گفته است: الإِصْهَار حرمت جستن و در پناه بودن به وسيله همسايگى يا نسبت يا ازدواج است.
 
رجلٌ‏ مُصْهِرٌ: وقتى است كه مردى محرميّتى از آنچه قبلا گفته شد داشته باشد.
 
آيه: (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً- 54/ فرقان)[[سوزاندن با آتش (مترادف)#%20ftn1|.]].
 
الصَّهْر: گداختن و آب كردن چربى، در آيه: (يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ‏- 20/ حجّ)[[سوزاندن با آتش (مترادف)#%20ftn2|[2]]] الصُّهَارَة: آنچه كه ذوب شده است. عربى گفت: لَأُصْهِرَنَّكَ‏ بيميني مرّةً: يكباره ذوبت مى‏كنم و مى‏گدازمت‏<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 425-424</ref>
 
===«نَضج»===
ميگويند نَضَجَ‏ اللحمُ- گوشت پخته شد، مصدرش- نُضْج‏ و نَضْج‏- است در آيه فرمود: كُلَّما نَضِجَتْ‏ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها- النساء/ 56 و از اين واژه عبارت- ناقةٌ مُنَضِّجَةٌ- است يعنى شترى كه زمان زائيدنش بگذرد و دير شود. نَضِيجُ‏ الرأيِ- كسى كه در نظرات و رأيش استوار و محكم است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 351</ref>
 
===«حَرَّقَ/اِحتَرَقَ»===
گفته مى‏شود- أَحْرَقَ‏ كذا فَاحْتَرَقَ‏- آن را سوزاند سپس سوخته شد.
 
و حَرِيق‏- هم همان آتش است. خداى تعالى گويد: (وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ‏- 50/ انفال). (فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ‏- 266/ بقره). (قالُوا حَرِّقُوهُ‏ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ‏- 68/ نساء). (لَنُحَرِّقَنَّهُ‏- 97/ طه). كه- لَنُحْرِقَنَّهُ هم خوانده شده يعنى در قرائت آيه با هم خوانده مى‏شود.
 
حَرْقُ‏ الشّي‏ء: گرم و داغ كردن چيزى بوسيله‏اى غير از شعله آتش، مانند: حَرْقُ‏ الثّوب- يعنى گرم شدن جامه و لباس با كوفتن و زدن.
 
حرق الشّي‏ء- آن را با سوهان ريز ريز كرد، و از استعاره اين معنى عبارت زير است كه:
 
حَرْقُ‏ الناب- يعنى بهم سائيدن دندانهاى پيشين دهان از خشم كه صدايش شنيده شود.
 
حَرِقَ‏ الشّعر- مويش را كه بلند شده بود بريده و كوتاه كرد إِحْرَاق‏- آتش افروختن با شعله و آتش زدن چيزى، و از اين معنى اصطلاح زير استعاره شده است كه: أَحْرَقَنِي‏ بلومه- يعنى بسيار زياد مرا با سرزنشش اذيّت كرد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 473-472</ref>


== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۷٬۹۰۰

ویرایش