میوه (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی میوه

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ثمر»، «فاکهة»، «جنی»، «اُکُل».

مترادفات «میوه» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
ثمر ریشه ثمر مشتقات ثمر
ٱللَّهُ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى ٱلْبَحْرِ بِأَمْرِهِۦ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلْأَنْهَٰرَ
فاکهة ریشه فکه مشتقات فکه
فِيهِمَا فَٰكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ
جنی ریشه جنی مشتقات جنی
مُتَّكِـِٔينَ عَلَىٰ فُرُشٍۭ بَطَآئِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى ٱلْجَنَّتَيْنِ دَانٍ
اُکُل ریشه اکل مشتقات اکل
وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمُ ٱبْتِغَآءَ مَرْضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍۭ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَـَٔاتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

معانی مترادفات قرآنی میوه

«ثمر»

ميوه و هر چيز خوراكى كه از محصول و بار درختان بدست مى‏آيد ثَمَر گويند مفردش- ثَمَرَة است و جمعش- ثِمَار و ثَمَرَات. چنانكه خداى تعالى گويد: (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ- 22/ بقره) و (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ- 67/ نحل) و (انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ‏- 99/ انعام) و (مِنَ الثَّمَراتِ- 32/ ابراهيم).

گفته‏اند- ثمر و ثمار در معنى يكى است و گفته شده ثمار جمع- ثمر- است و بطور كنايه به مال و متاع سودمند كه بدست مى‏آيد- ثمر- گويند و بر اين معنى سخن ابن عبّاس حمل شده كه (وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ- 34/ كهف)، گفته است ثَمَّرَ اللّه ماله- يعنى خداوند مالش را بارور و مفيد ساخت و نيز هر منفعت و سودى كه از چيزى بدست مى‏آيد آنرا نيز- ثمر- آن گويند مثل اينكه مى‏گويى: ثمرة العلم العمل الصّالح- ثمرة العمل الصّالح الجنّة: نتيجه و ثمره عمل شايسته و صالح بهشت است.

الثَّمِيرَة من اللّبن- يعنى كره و چربى روى شير كه آنهم به ميوه تشبيه شده چون كره هم مانند ميوه كه از درخت بدست مى‏آيد از شير حاصل مى‏شود و سر آمد و محصول آن است.[۱]

«فاکهة»

الفَاكِهَةُ: گفته‏اند تمام ميوه‏هاست و نيز همه ميوه‏ها بدون انگور و انار، كسى كه معنى اخير را گفته است گويى كه نظر به ويژگيهاى اين دو ميوه داشته كه در قرآن جدا و مجزا از- فاكهه- و عطف به آن ذكر شده است،وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ‏ (20/ واقعه).وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (32/ واقعه). وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا 31/ عبس). فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ‏ (42/ صافات).وَ فَواكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ (42/ مرسلات).

فُكَاهَة: گفتگو و سخن صاحبان انس و محبت است، در آيه گفت: فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ‏ (65/ واقعه) يعنى سخنان دوستانه و فكاهيات به يكديگر مى‏گوئيد و نيز گفته‏اند يعنى ميوه بدست مى‏آوريد و همچنين آيه: فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ‏ (18/ طور)[۲]

«جنی»

جَنَيْتُ الثّمرة و اجْتَنَيْتُهَا و الجَنِيّ و الجَنَى- يعنى برگزيدن و گرفتن و چيدن ميوه از درخت و برداشتن عسل از كندو.

واژه- الجنّى- بيشتر در مورد چيدن ميوه كم و تازه بكار مى‏رود، خداى تعالى مى‏فرمايد: (تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا

- 25/ مريم) و (وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ‏ - 54/ الرّحمن) (ميوه آن باغ در بهشت در دسترس چينندگان است).

أَجْنَى الشّجر- ميوه آن درخت رسيد.

الأرض كثر جناها- بهره و ثمره آن زمين زياد شد.

جَنَى فلان جِنَايَةً- يعنى جنايت كرد، كه از معنى اصلى واژه استفاده شده است، مثل اجترم- كه از واژه- جرم- استعاره شده يعنى (جرم و گناه انجام داد)[۳]

«اُکُل»

الأكل خوردن غذا و بصورت تشبيه گفته شده- أَكَلَتِ النّار الحطب- آتش هيزم را خورد- أُكْل و أُكُل- بمعنى خوراكى، و ثمره و ميوه قابل خوردن.

خداى فرمايد: (أُكُلُها دائِمٌ‏ - 37/ رعد) (در باره بوستانها و درختان بهشتى است كه ثمرات و سايه آن بوستانها دائمى و پيوسته است و خزانى در پى ندارد و اين چنين عاقبت نيكو و بهره‏مندى ابدى از آن پرهيزكاران است) أَكْلَة يكبار خوردن، أُكْلَة بر وزن لقمه آنچه مى‏خورند- أَكِيلَة الأسد- يعنى شكار شير كه آنرا مى‏خورد

و- الأَكُولَة من الغنم- گوشتى از گوسفندان كه خورده مى‏شود و- الأَكِيل- پر خور مُؤَاكِل- يعنى گول و كودن و كسى كه سربار ديگران است كه بطور استعاره بكار رفته است، و- فلان مؤكل و مطعم بصورت استعاره بهمان معناست- و ثوب ذو أكل- پارچه دست بافت، و ريز بافتى كه تار و پودش از پشم و پنبه ريسيده شده باشد و- التّمر مَأْكَلَة للفم (گوشت كباب چنچه يا خرمائى كه براى خوردن آماده است).

خداى تعالى فرمايد: (ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ - 16/ سبا) يعنى ميوه‏هايشان تلخ و نارس است كه به بهره و نصيب نيز تعبير شده است، چنانكه مى‏گويند- فلان ذو اكل من الدّنيا- يعنى او از دنيا نصيب و بهره مادى دارد و عبارت فلان استوفى أكله- كنايه از اينكه اجلش فرا رسيده و نصيبش را از عمر خويش برده است، و همچنين بطور كنايه مى‏گويند:- أَكَلَ فلان فلانا- يعنى غيبتش كرد و گوشتش را خورد، چنانكه خداى تعالى فرمود: (أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً

- 12/ حجرات) كه در همين معنى است، و گوشت مرده خوردن بصورت كنايه بيان شده شاعر گويد:

        فإن كنت مأكولا فكن أنت آكلى‏

و عبارت- و ما ذقت أكلا- يعنى خوراكى را نچشيده‏ام، گاهى- أَكْل به بخشيدن و انفاق مال تعبير شده است، زمانى كه خوردن آن مال بزرگتر از چيز است كه در آن نياز به مال باشد، مانند آيات (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ‏

- 88/ بقره) و (إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً - 10/ نساء) منظور از خوردن مال به باطل، صرف آن مال در راهيست كه با حقّ منافات دارد، و آيه (إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً- 10/ نساء) تنبيه و اشاره است به باطل خوردن مال كه ايشان را به سوى آتشى سوق‏ مى‏دهد گوئى كه در دلهاشان آتش است.

أَكُول و أَكَّال- پرخور، خداى فرمايد (أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ‏ - 42/ مائده) (حرامخواران و رشوه‏خواران كه رشوه مى‏گرفتند تا نبوّت پيامبر (ص) را كه در تورات و انجيل آمده است از عامّه پيروان خود پنهان كنند) و أكلة، جمع آكل است مانند قتله جمع قاتل.

هم أَكَلَةُ رأس- يعنى ايشان، گروهى‏اند كه كلّه ‏اى‏ ايشان را سير مى‏كند، و گاهى هم- أكل- به فساد تعبير مى‏شوند مانند آيه (كَعَصْفٍ، مَأْكُولٍ‏ - 5/ فيل) (مانند برگ درختان و زراعتى شدند كه آفت و فساد در آنها افتاده باشد، و بطورى از بين رفته‏اند كه خاشاك و كاهش باقى مانده است، اشاره به داستان اصحاب فيل است و از اين عبارت فهميده مى‏شود كه به آفت و تباهى دچار شدند).

تَأَكَّلَ كذا- يعنى اين چنين فاسد شد و- اصابه إكال فى رأسه و فى اسنانه- در سرش و دندانهايش فساد رسيد و أكلنى رأسى: يعنى سرم، يا (مغزم) را خورد

ميكائيل هم عربى نيست و معرب است‏[۴]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 363-362
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 89-88
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 423
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 182-180