جبی (ریشه)
ریشه «جبی» (GBY)؛ از این ریشه دو فعل به معناهای جمع کردن (در ثلاثی مجرد) و برگزیدن (در باب افتعال) و یک اسم «جوابی» که جمع جابیة به معنای حوض آب است در قرآن کریم به کار رفته است.
معنای لغوی
جبى: جمع كردن. أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ (قصص: 57) آيا براى آنها حرم امنى را مكان نداديم كه هر چيز بطرف آن حمل و جمع ميشود.
گويند: «جبيت الماء فى الحوض» آبرا در حوض جمع كردم، جابيه حوضى است كه آبرا جمع كرده است و جمع آن جواب است (مفردات). يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ ... (سبا: 13) جنّ براى سليمان كاخها، تمثالها، و كاسه هائى به بزرگى حوض ميساختند.
اجْتِبَاء: جمع كردن است بطور اختيار و بر گزيدن (مفردات، مجمع البيان) فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (قلم: )50 پس پروردگارش او را بر گزيد و از نيكو كاران گردانيد (قاموس قرآن، ج2، ص: 16).
ساختهای صرفی در قرآن:
جَبَیَ (فعل ثلاثی مجرد): یک بار
اِجتَبَیَ (فعل باب افتعال): 10 بار
جَوابی (جمع جابیة): یک بار
برای مشاهده تفصیلی آیات، نک: جبی (واژگان)
ریشهشناسی
زبان | واژه | آوانگاری | معنا | توضیحات | ارجاع | ||
فارسی | بینالمللی | فارسی | انگلیسی | ||||
آفروآسیایی باستان | |||||||
سامی باستان | |||||||
عبری | גבא | جبا | GBˀ | مخزن، استخر | cistern, pool | Heb. gaba NH 'to collect (a bill, taxes) | Gesenius, 146 |
اوگاریتی | - | DelOlmo, n | |||||
آرامی | גבי/ גבא/ גבה | جبی/ جبأ/ جبه | GBY/ GBˀ/ GBH | جمع آوری صورتحساب، مالیات؛ خود پرداخت کردن، تصرف کردن، با چنگک جمع کردن | to collect a bill, taxes; to make one's self paid, to seize. to rake, | Jastrow, 205 | |
سریانی | ܓܒܐ | جبا | GBˀ | منتخب من. انتخاب کردن، تأیید، انتصاب در یک دفتر
اثبات کردن، پاکسازی کردن، جمع آوری کردن، گرفتن خراج |
my chosen one, mine elect; to choose, approve, appoint, with /to an office
to prove, purge; to collect, exact tribute; |
Syr. geba 'to exact tribute' | PayneSmith,58 |
مندایی | gabia | جبیا | جمع کننده حقوق | collector of dues | Macuch, 73 | ||
فنیقی | - | ||||||
اکدی/آشوری | - | ||||||
حبشی | GBˀ
Tagābaˀa |
جبا- تجابأ | برگشتن، ترک کردن، وارد شدن، تحویل شدن، بازیابی شدن.
جمع شدن، با یکدیگر متحد شدن، گرد هم آمدن، به توافق رسیدن
|
return, leave, tum back, come back, enter, be delivered, be restored';
'be collected, be compiled, be gathered, gather together, assemble, be assembled, be united with one another, be circumscribed, come together, come to an agreement'; |
'restituere; reddere'; 'astagabe'a 'ad se recipere; cogere, colligere; congregare'
لسلاو به تبع لودولف دو معنای بازگرداندن و جمع آوری کردن را از یک ریشه می داند. |
Leslau, 177 | |
سبائی | GBˀ | جبا | برگشتن؛ رضایت دادن، بازنشسته شدن، عقب نشینی کردن، تسلیم شدن،
جمع آوری و به زور گرفتن مالیات |
return; consent to,
retire, fall back, retreat ; give in, submit, impose, exact tithes from |
SAr. to impose tithes | Beeston, 48 | |
عربی | جبی | جمع کردن، برگزیدن، حوض آب | to collect tribute | مشکور، 129
Zammit, 117 |