پرش به محتوا

سخت (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۱: خط ۱۱:
|-
|-
|اشقّ
|اشقّ
|[[شقق (ریشه)|ریشه شقق]]
|[[شقو (ریشه)|ریشه شقو]]
|[[شقق (واژگان)|مشتقات شقق]]
|[[شقو (واژگان)|مشتقات شقو]]
|{{AFRAME|Surah=13|Ayah=34}}
|{{AFRAME|Surah=13|Ayah=34}}
|-
|-
خط ۵۹: خط ۵۹:


===«اشقّ»===
===«اشقّ»===
الشقاوة: (سختى و بد حالى است) نقطه مقابل سعادت: (آسايش و خوشحالى).
افعالش- شقي‏ يشقى‏، شقوة و شقاوة و شقاء- است (كه سه مصدر دارد). و (شقوتنا- 106/ مؤمنون) در آيه بصورت- شقاوتنا- خوانده شده.
پس- شقوة- مثل- ردة- است و- شقاوة- از جهت اضافه مثل- سعادة- است، همانگونه كه واژه- سعادة- در اصل دو گونه است: سعادت اخروى و سعادت دنيوى و سپس سعادت دنيوى هم سه قسم است:
1- نفسانى 2- بدنى 3- خارجى‏ و همينطور شقاوت هم همان تقسيمات را دارد و در مورد شقاوت اخروى مى‏گويد: (فلا يضل و لا يشقى‏- 123/ طه) (نه گمراه مى‏شود و نه بد عاقبت) و آيه: (غلبت علينا شقوتنا- 106/ مؤمنون) كه- شقاوتنا- هم خوانده شده.
و در مورد شقاوت دنيايى، آيه: (فلا يخرجنكما من الجنة فتشقى‏- 117/ طه) (و شما را از بهشت بيرون نكند كه در سختى بيفتيد و بد حال شويد) بعضى از علماء در آيه اخير گفته‏اند واژه- شقاء- بجاى- تعب- يعنى سختى و گرفتارى است مثل: شقيت‏ فى كذا: (در آن كار به رنج و سختى افتادم). ولى، هر شقاوتى تعب و سختى است و هر سختى و رنجى شقاوت نيست پس رنج و تعب فراگيرتر و اعم از شقاوت است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 341-340</ref>


===«اشدّ»===
===«اشدّ»===
الشد: محكم بستن.
گفته مى‏شود- شددت‏ الشى‏ء: آن را محكم بستم.
آيات: (و شددنا أسرهم‏- 28/ انسان).
(آيه چنين است- نحن خلقناهم و شددنا أسرهم‏- ايشان را آفريديم و سرشت و تركيبشان را استوار و محكم ساختيم).
و (فشدوا الوثاق‏- 4/ محمد) يعنى: (بندها محكم كنيد).
الشدة: در محكم بستن و نيز در باره بدن و قواى نفسانى، و عذاب بكار مى‏رود.
و گفت: (و كانوا أشد منهم قوة- 44/ فاطر) (از حيث نيرو از ايشان سخت‏تر بودند) و آيه: (علمه‏ شديد القوى‏- 5/ نجم) يعنى: جبرئيل عليه السلام.
و آيات: (غلاظ شداد- 6/ تحريم) (بأسهم بينهم شديد- 14/ حشر) (في العذاب الشديد- 26/ ق) يعنى هولناك، و سهمگين.
شديد و متشدد: بخيل، در آيه: (و إنه لحب الخير لشديد- 8/ عاديات) يعنى: (او در نيكى سختگير و بخيل است) پس جايز است كه واژه- شديد- در آيه اخير به معنى مفعول باشد گويى كه سخت و تنگ نظر شده است، چنانكه مى‏گويند- غل- از معنى جدا شدن و دور بودن و به اين طريق:
آيه: (و قالت اليهود يد الله مغلولة، غلت أيديهم‏- 64/ مائده) يعنى: [يهود گفتند دست خداوند (قدرت او) از كار آفرينش دور و جدا شده و جهان به خود رهاست، دستان و قدرت ايشان از آفرينش- (حقايق جهان) دور و جدا است‏].
و نيز جايز است- شديد- در اينجا بمعنى فاعل باشد، پس- متشدد در معنى بخيل مثل اينستكه كيسه پولش سخت و تنگ شده.
و آيه: (حتى إذا بلغ‏ أشده‏ و بلغ أربعين سنة- 15/ احقاف) هشدار و آگاهى است بر اينكه انسان همينكه به آن سنين (چهل يا سن كمال) برسد، خوى و اخلاقى كه سرشتش بر آن نهاده شده بعد از آن سن به تدريج و پيوسته از او زايل مى‏شود و اين موضوع را شاعر چه زيبا سروده و هشدار داده است كه:
1-اذا المرء وافى الاربعين و لم يكن‏/له دون ما يهوى حياء و لا ستر
2- فدعه و لا تنفس عليه الذى مضى‏/و ان جر اسباب الحياة له العمر
1- زمانى كه انسان به چهل سالگى رسيد و غير از هوى و هوس و آرزوها عفت و حيائى نداشت.
2- رهايش كن و بر عمرى كه از او گذشته رشك مبر، هر چند آن عمر متاع دنيا را برايش به آسانى بكشد و همراهش كند).
شد فلان و اشتد: دويد و سرعت گرفت، و جايز است كه از عبارت- شد خزامه للعدو- باشد، يعنى: (تنگ اسبش را براى رفتن به سوى دشمن محكم كرد).
چنانكه مى‏گويند: ألقى ثيابه: جامه‏اش را بسوى دشمن افكند، و يا اينكه- شد فلان- از معنى- اشتدت‏ الريح: باد بشدت وزيد، باشد كه در آيه: (اشتدت به الريح‏- 18/ ابراهيم) ذكر شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 310-308</ref>


===«ادهی»===
===«ادهی»===
دهى: «بل الساعة موعدهم و الساعة أدهى‏ و أمر» قمر: 46 داهيه بمعنى امر عظيم و امر نا پسند است طبرسى فرمايد: داهيه بلائى است كه آن را چاره‏اى نباشد يعنى: بلكه قيامت وعدگاه آنهاست‏ و آن بليه بزرگتر و تلخ‏تر است. اين كلمه يكبار در قرآن آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏2، ص: 367-365</ref>


===«رابیة»===
===«رابیة»===
ربوة، ربوة، ربوة، رباوة (سرزمين بلند و مرتفع) خداى تعالى گويد: (إلى‏ ربوة ذات قرار و معين‏- 50/ مؤمنون) (به سرزمين مرتفعى كه آب جارى داشت).
ابو الحسن مى‏گويد: الربوة- با فتحه حرف (ر) نيكوتر است زيرا مى‏گويند: ربى‏ و ربا فلان: يعنى او به فلاتى رسيد.
ربوة- را- رابية- نيز گويند گويى كه خودش مكانى بلند يافته و از اين معنى مى‏گويند:
ربا: افزون شد و فراتر رفت.
خداى تعالى گويد: (فإذا أنزلنا عليها الماء اهتزت و ربت‏- 5/ حج).
و آيه (فاحتمل السيل زبدا رابيا- 17/ رعد) (پس سيلاب كفى برآمده برداشت) و (فأخذهم أخذة رابية- 10/ حاقه) (عذابى مافوقشان در برشان گرفت).
أربى‏ عليه: بر او اشراف و احاطه يافت.
ربيت‏ الولد فربا: فرزند را تربيت كردم و رشد كرد، كه از همين واژه است، و گفته‏اند اصلش از مضاعف يعنى (رب) است كه يك حرف آن براى تخفيف در لفظ به حرف (ى) تبديل شده مثل تظننت- كه- تظنيت شده است.
الربا: يعنى افزونى بر سرمايه، ولى واژه- ربا- در شرع مخصوص به افزون شدن‏ سرمايه با غير از سود شرعى است و به اعتبار اين افزونى و زيادى خداى تعالى گويد:
(و ما آتيتم من‏ ربا ليربوا في أموال الناس فلا يربوا عند الله‏- 39/ روم).
يعنى: (آنچه را كه به- ربا- مى‏دهيد تا از مال مردم مالتان بيشتر شود در پيشگاه خدا افزون نمى‏شود بلكه در آنچه را كه زكات مى‏دهيد و خشنودى خدا مى‏جوئيد از فزونى يافتگان هستيد).
و در آيه ديگر تنبه و هشدار مى‏دهد كه: (يمحق الله الربا و يربي‏ الصدقات‏- 276/ بقره).
يعنى: (خداوند ربا را مى‏كاهد و از بركت مى‏اندازد و محو مى‏كند ولى صدقات و بخشايش را با بركت فزونى مى‏دهد) زيادى و فزونى معقول با واژه بركة- كه از- ربا- بالاتر و فزونتر است تعبير شده چنانكه در مقابل آيه (و ما آتيتم من ربا ... 39/ روم) مى‏گويد:
(و ما آتيتم من زكاة تريدون وجه الله فأولئك هم المضعفون‏- 39/ روم).
أربيتان‏: دو قسمت گوشت بن ران در قسمت ميانى (كشاله ران) آن است كه بالا مى‏آيد.
الربو: نفس عميق و بلند كه به تصور بالا آمدن سينه اينچنين ناميده شده و لذا مى‏گويند:
هو يتنفس الصعداء: او نفس بلند و عميقى مى‏كشد و اما: الربيئة: با حرف همزه به معنى طلايه و پيشقراول از اين باب نيست.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 40-39</ref>


===«عصیب»===
===«عصیب»===
العصب‏: پيوندهاى مفاصل. لحم‏ عصب‏: گوشت پر رگ و پيه. معصوب‏: كسى كه‏ با عصبى كه از حيوان جدا شده بسته شود، سپس به هر چيز بسته شده- عصب‏ مى‏گويند مثل عبارت:
لأعصبنكم‏ عصب السلمة
يعنى (شما را چون بسته خار و گياه بهم مى‏بندم و مى‏زنم).
فلان شديد العصب‏ و معصوب‏ الخلق: او طبيعت و عضلاتش پيچيده و استوار است.
يوم‏ عصيب‏: روزى دشوار و سخت كه اگر به معنى فاعل باشد صحيح است يا به‏ معنى مفعول يعنى روزى كه آغاز و پايانش بهم برآمده، مثل:
يوم ككفة حابل و حلقة خاتم: روزى كه چون دام صياد و حلقه انگشترى سخت و بهم برآمده است.
عصبة: گروهى بهم پيوسته و ياور يكديگر خداى تعالى گويد: (لتنوأ بالعصبة- 76/ قصص)(و نحن عصبة- 8/ يوسف)
اعصوصب‏ القوم: آن قوم فراهم آمدند و جمع شدند.
عصبوا به أمرا: كار بر او مشكل شد.
عصب‏ الريق بفمه: آب در دهانش خشك شد مثل كسى كه بسته شده باشد.
عصب‏: نوعى پارچه و برد يمانى كه نقش و نگار بر آن بافته شده‏ عصابة: دستار و عمامه كه بر سر مى‏بندند.
اعتصب‏: دستار بر سرپيچيد، مثل تعمم: عمامه بست.
معصوب‏: شترى كه تا او را نبندند شير نمى‏دهد.
عصيب‏: جنينى كه در رحم حيوان است ناميدنش به اين است كه در آنجا بسته‏ شده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 606-603</ref>


===«قمطریر»===
===«قمطریر»===
در آيه: عبوسا قمطريرا- 10/ انسان) يعنى سخت ترشروى كه (قمطرير) و (قماطير) هر دو گفته ميشود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 248</ref>


===«قاسیة»===
===«قاسیة»===
القسوة: سخت دلى و سنگ دلى و اصلش از عبارت:
حجر قاس‏: سنگ سخت گرفته شده.
مقاساة: تحمل سختى و رفع سختى، در آيات:
ثم‏ قست‏ قلوبكم‏ (74/ بقره)
فويل‏ للقاسية قلوبهم من ذكر الله‏ (22/ زمر)
و القاسية قلوبهم‏ (53/ حج).
و جعلنا قلوبهم‏ قاسية (13/ مائده).
قاسيه- در آيه اخير بصورت- قسية- هم خوانده شده يعنى دلهاشان پاك و خالص نيست كه از عبارت:
درهم‏ قسي‏ است در معنى نقره خالصى كه با فلزات سخت ديگر آميخته شده، شاعر گويد:صاح‏ القسيات‏ فى أيدى الصياريف‏ [همچون پولهاى ناخالص كه در دست صرافان صدا مى‏كند].<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 194-193</ref>


===«غلیظ»===
===«غلیظ»===
الغلظة: سختى و تندى، نقطه مقابل- رقة- يعنى نرمى است. غلظة و غلظة: هر دو گفته مى‏شود و اصلش اين است كه در اجسام بكار مى‏رود ولى براى معانى هم استعاره مى‏شود مثل واژه‏هاى- كبير و كثير-، در آيات:
(و ليجدوا فيكم غلظة- 123/ توبه) يعنى خشونت‏ (ثم نضطرهم إلى عذاب‏ غليظ- 24/ لقمان)(من عذاب غليظ- 58/ هود) (جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم‏- 73/ توبه)
استغلظ: براى سختى و تندى آماده شد در وقتى كه چيزى محكم و سخت شد بكار مى‏رود، در آيه: (فاستغلظ فاستوى على سوقه‏- 29/ فتح)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 710</ref>


===«عَرِم»===
===«عَرِم»===
العرامة: زشت خويى و سخت گيرى در اخلاقيات و اظهار كردن بدخلقى در عمل.
عرم‏ فلان: سخت بد خو شد. عارم‏ و عرم‏: زشت خوى.
عرام الجيش: فزونى و صلابت لشگر.
در آيه: (سيل‏ العرم‏- 16/ سباء) گفته شده مقصود- سيل الأمر العرم- است يعنى طوفان و سيلى كه كارش و اثرش بسيار ناگوار و سخت بود و نيز گفته‏اند- عرم‏- سد آبى است، و همچنين- عرم‏ موشهاى نرينه صحرايى، چون آن موشها در آن سد نقب زدند و سوراخش كردند و لذا سيل جارى شد و نام سد به آن منسوب شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 588</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۹٬۰۷۷

ویرایش