پرش به محتوا

بی فایده (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۵۴: خط ۵۴:


===«نکد»===
===«نکد»===
نكد- هر چيزى است كه با سختى و رنج و زحمت بدست خواهنده آن ميرسد نكد و نكد با فتحه و كسره- ك- هر دو درست است.
ناقة نكداء- شترى كه شيرش كم است و سخت دوشيده ميشود. در آيه فرمود:
و الذي خبث لا يخرج إلا نكدا- الاعراف/ 108 چيزى كه ناپاك و پليد است به سختى خارج ميشود زمين پاك گياه مفيد و زمين ناپاك و شوره‏زار گياهى ندارد. (زمين شوره سنبل بر نيارد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 396</ref>


=== «خمط»===
=== «خمط»===
الخمط- درختى كه خار ندارد كه گفته‏اند همان درخت اراك است (شتران خوردن آنرا دوست دارند).
خمطة الخمر- وقتى است كه خمر ترش شده است.
تخمط- خشمگين شد.
تخمط الفحل- شتر نرينه بانگ زد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 640</ref>


===«داحضة»===
===«داحضة»===
دحض‏ (پوچ و باطل شد)، خداى تعالى گويد: حجتهم‏ داحضة عند ربهم‏- 6/ شورى).
يعنى: (دليلشان در پيشگاه پروردگارشان باطل و زوال پذير است).
مى‏گويند: أدحضت‏ فلانا فى حجته‏ فدحض‏- دليل و برهانش را باطل كردم و بيهوده شد.
خداى تعالى گويد: و يجادل الذين كفروا بالباطل‏ ليدحضوا به الحق‏- 56/ كهف).
(يعنى: كافران به كژى و دروغ پيكار و مجادله مى‏كنند تا راه باطل خود و ستيزه باطل خود را حق جلوه دهند و حق را دور كنند).
أدحضت‏ حجته‏ فدحضت‏- كه اصلش از عبارت دحض الرجل يعنى كاويدن و كندن با پا و لغزيدن پاست، گرفته شده و معنى عبارت (يعنى- حجتش را باطل كردم و چنان شد) كه در وصف مناظره و سخن گفتن رو در روى گفته مى‏شود، مثل عبارت:
نظرا يزيل مواقع الأقدام- (مناظره‏اى كه پافشاريهاى نظرى، و موقعيت‏هاى كلامى را سست مى‏كند و از بين مى‏برد).
دحضت‏ الشمس- كه براى دور شدن و افول خورشيد، بطور استعاره گفته مى‏شود از همان معنى است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 659</ref>


===«ناقص»===
===«ناقص»===
النقص‏ خسارت و زيان در بهره‏ورى است‏ نقصان‏ مصدر آن است اسم مفعولش‏ منقوص‏ است. در آيه گفت:
و نقص‏ من الأموال و الأنفس‏- البقره/ 155 و و إنا لموفوهم نصيبهم غير منقوص‏- هود/ 109 و ثم لم ينقصوكم شيئا- التوبه/ 4.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 391</ref>


===«بخس»===
===«بخس»===
البخس‏، كم كردن و كم شدن چيزى بطريق ظلم و ستم. خداى فرمايد:
(و هم فيها لا يبخسون‏- 15/ هود) و باز در آيه: (و لا تبخسوا الناس أشياءهم‏ 89/ اعراف)
البخس‏ و الباخس‏ چيز كم و اندك و آنكه از حق مردم و كار مردم كم مى‏گزارد.
و آيه (و شروه بثمن بخس‏- 20/ يوسف) گفته‏اند- بخس- در اينجا يعنى- باخس- و- ناقص- و بمعنى كم و اندك است- و آنكه ارزش و قيمت چيزى را كم كند (در اين آيه به ارزش حضرت يوسف در عمل آنها و به ستمى كه در حق او روا داشته‏اند اشاره شده است).
مبخوس‏ يا منقوص- هر دو يكى است يعنى- كم شده.
باب تفاعل بخس هم- تباخسوا يعنى تناقصوا و تغابنوا- كه انجام فعل دو جانبه است يعنى بعضى ديگر را مغبون كردند و از حقشان كم گزاردند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 244-243</ref>


===«خبیث»===
===«خبیث»===
المخبث‏ و الخبيث‏، چيزى است كه بخاطر زشتى و ناپسندى و مكروه بودنش چنين ناميده شده، خواه كراهت حسى و ظاهرى داشته باشد يا كراهت معنوى و عقلى، و اصلش آنگونه تباهى و زشتى است كه مانند رنگ و جرم آهن ظاهر و پيدا است (كه موقع گداختن و پتك زدن ناخالصى از آن جدا مى‏شود).
چنانكه شاعر گويد:سبكناه و نحسبه لجينا/فأبدى الكير عن خبث الحديد (ذوبش كرديم و پنداشتيم نقره است ولى دم كوره آهنگرى و با ذوب كردن، جرم و ناخالصيش را ظاهر كرد).
واژه- خبث‏- يعنى اعتقاد باطل، سخن دورغ كه قبح و زشتى در عمل را درهم بر مى‏گيرد (يعنى پليدى سخن در انديشه و عمل).
خداى عز و جل گويد: (و يحرم عليهم‏ الخبائث‏- 157/ اعراف) يعنى: پليديها و آنچه را كه جنبه ممنوعيت دارد و موافق خواهش طبع و نفس نيست، و در آيه (و نجيناه من القرية التي كانت تعمل الخبائث‏- 74/ انبياء).
تعمل الخبائث‏ در آيه فوق كنايه از مردانى است كه عمل زشت انجام مى‏دادند.
(آيه مربوط به نجات لوط پيامبر (ص) از شهرى است كه به زشتى‏ها و تباهى‏هاى جنسى آلوده بودند كه مى‏فرمايد- إنهم كانوا قوم سوء فاسقين‏ گروهى تبهكار و فاسق بودند كه از فرمان حق سرپيچى كردند).
خداى تعالى گويد: (ما كان الله ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميز الخبيث‏ من الطيب‏- 179/ آل عمران).
يعنى: جدا شدن كارهاى زشت و خبيث از كارها و اعمال صالح، و جانهاى پاك و تزكيه شده از جانهاى آلوده و خبيث.
و آيه (و لا تتبدلوا الخبيث بالطيب‏- 2/ نساء) يعنى كارهاى ناروا و گزينش‏هاى بيهوده و باطل از امثال آنها.
و همچنين آيات (الخبيثون‏ للخبيثات‏- 26/ نور) و (قل لا يستوي الخبيث و الطيب‏- 100/ مائده) يعنى: كافر و مؤمن و كارهاى فاسد و صالح برابر نيستند.
و آيه (و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة- 26/ ابراهيم) كه اشاره‏اى است بهر كلمه زشت و كفر و دروغ و فساد و غير از آنها.
پيامبر فرمود: «المؤمن أطيب من عمله و الكافر أخبث‏ من عمله». (مؤمن از عمل خويش پاكتر است و كافر از عمل خويش ناپاكتر). اسم فاعل اين واژه- خبيث‏ و مخبث‏- است يعنى كسى كه خباثت مى‏كند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 577-576</ref>


===«ادنی»===
===«ادنی»===
الدنو- يعنى نزديكى كه يا با لذات و جسمانى است يا با حكم و علم، اين واژه براى نزديكى مكانى و زمانى و منزلت و مقام نيز بكار مى‏رود.
خداى تعالى گويد: و من النخل من طلعها قنوان‏ دانية- 99/ انعام).
يعنى: (و از نخل و گل آن خوشه‏هاى متراكم و آويخته در اثر نزول باران و ناموس آفرينش بوجود مى‏آيد).
و ثم‏ دنا فتدلى‏- 8/ نجم) در اين آيه- دنا- نزديكى بالذات نيست بلكه حكمى است و گاهى أدنى بمعنى كوچكتر در برابر- أكبر يعنى بزرگتر تعبير مى‏شود مثل آيه: و لا أدنى‏ من ذلك و لا أكثر[[بی فایده (مترادف)#%20ftn1|[1]]]- 7/ مجادله).
و گاهى- أدنى‏- بمعنى بيشتر در مقابل بهتر بكار رفته است مثل‏ أ تستبدلون الذي هو أدنى بالذي هو خير- 61/ بقره).
و در زمانى- دنيا بمعنى اول در مقابل آخرت است مثل: آيه‏ خسر الدنيا و الآخرة- 11/ حج).
و آيه‏ و آتيناه في الدنيا حسنة و إنه في الآخرة لمن الصالحين‏- 122/ نحل).
و گاهى- دنيا، در معنى نزديكتر در برابر دورتر است مثل آيه:
إذ أنتم بالعدوة الدنيا و هم بالعدوة القصوى‏- 42/ انفال).
يعنى: (زمانى كه شما به كرانه نزديكتر دره بوديد و آنها در گوشه دورتر آن). جمع‏ دنيا- الدنى‏ است مثل- كبرى و كبر و صغرى و صغر است.
خداى تعالى گويد: ذلك أدنى أن يأتوا بالشهادة- 108/ مائده).
يعنى: آن كار براى آنها شايسته‏تر و نزديكتر است كه در اقامه شهادت طالب عدالت باشند و بر اين وجه: آيات: ذلك أدنى أن تقر أعينهن‏- 51/ احزاب) (آن كار براى شادمانى و روشنى ديدگانشان شايسته‏تر است).
لعلكم تتفكرون في الدنيا و الآخرة- 220/ بقره) تا دريابنده حالاتى كه در حيات دنيا و حيات آخرت هست، باشيد.
دانيت‏ بين الأمرين و أدنيت‏ أحدهما من الآخر- يعنى: (آن دو چيز را با نزديك نمودن يكى بديگرى بهم نزديك كردم).
خداى تعالى گويد: يدنين‏ عليهن من جلابيبهن‏- 159/ احزاب) و (و روپوشهايشان را بر خويش بپيچند).
أدنت‏ الفرس- زائيدن آن اسب نزديك شد.
دني‏- صفت آشكار و روشن شخص پست و بى‏ارزش است و برابرش السنى يعنى با ارزش قرار دارد مى‏گويند:
دني‏- يعنى كاملا پست و فرومايه، روايت شده است:
«إذا أكلتم فدنوا»
كه از واژه- دون- است نه از واژه- دنا و دنى- يعنى: در غذا خوردن از هر چه كه دم دستتان هست بخوريد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 689-688</ref>


===«مزجة»===
===«مزجة»===
التزجية: دفع كردن و بر انگيختن به آرامى چيزى است تا حركت كند مثل راندن قطار شتران و راندن باد، ابرها را، در آيات: (يزجي‏ سحابا- 43/ نور) و (يزجي لكم الفلك‏- 66/ اسراء) و از اين معنى است عبارت:
رجل‏ مزجى‏: مردى ناقص و ضعيف و متكى به غير (كه بايستى ديگرى او را حركت دهد و بكار وادارد).
أزجيت‏ ردى‏ء التمر فزجا: خرماهاى بد و خراب را دور و جدا كردم و بطور استعاره مى‏گويند:
زجا الخراج‏ يزجو: خراج و ماليات داده شده.
شاعر گويد:و حاجة غير مزجاة من الحاج‏ يعنى: نيازى كم، كه مختصرى از نيازهاى كلى است و بخاطر كم اعتنائى به آن بر آوردنش سهل است. (بضاعة مزجاة: چيزى اندك و ناقابل).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 138</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۹٬۰۷۷

ویرایش