پرش به محتوا

بسته شدن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۶٬۷۷۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی بسته شدن== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «وثق»، «قرّن». ==مترادفات «بسته شدن» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |وثق |ریشه وثق |مشتقات وثق | |...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[وثق (ریشه)|ریشه وثق]]
|[[وثق (ریشه)|ریشه وثق]]
|[[وثق (واژگان)|مشتقات وثق]]
|[[وثق (واژگان)|مشتقات وثق]]
|
|{{AFRAME|Surah=47|Ayah=4}}
|-
|-
|قرّن
|قرّن
|[[قرن (ریشه)|ریشه قرن]]
|[[قرن (ریشه)|ریشه قرن]]
|[[قرن (واژگان)|مشتقات قرن]]
|[[قرن (واژگان)|مشتقات قرن]]
|
|{{AFRAME|Surah=38|Ayah=38}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی بسته شدن==
==معانی مترادفات قرآنی بسته شدن==


=== «وثق» ===
===«وثق»===
وَثِقْتُ‏ بِهِ‏ أَثِقُ‏ ثِقَةً- باو اعتماد كردم- أَوْثَقْتُهُ‏- محكمش كردم و به چيزى كه اعتماد ميشود- وَثَاق‏ و وِثَاق‏- ميگويند با (كسره و فتحه حرف اول) وُثْقَى‏- مؤنث‏ أَوْثَق‏ است خداى تعالى فرمود:


=== «قرّن» ===
وَ لا يُوثِقُ‏ وَثاقَهُ‏ أَحَدٌ- الفجر/ 26 حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ‏- محمد/ 4 مِيثَاق‏ عهد و پيمانى كه با سوگند استوار ميشود. در آيات:
 
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ‏- آل عمران/ 81 وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ‏ مِيثاقَهُمْ‏- الاحزاب/ 7 وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ‏ مِيثاقاً غَلِيظاً- الاحزاب/ 7 مَوْثِق‏- اسمى است براى عهد و پيمان، فرمود:
 
حَتَّى تُؤْتُونِ‏ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ‏- يوسف/ 66 تا آنجا كه فرمود (مَوْثِقَهُمْ‏) وُثْقَى با معنى مَوْثِق نزديك است گفت:
 
فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏- البقره/ 256 در مفرد و جمع هر دو يكى است. رجلٌ‏ ثِقَةٌ- و قومٌ‏ ثِقَةٌ- كه براى چيزى كه قابل اعتماد است بصورت استعاره بكار ميرود- ناقةٌ مُوثَقَةُ الخلقِ- شتر قوى.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 417</ref>
 
===«قرّن»===
اقْتِرَان‏- مثل- ازدواج- است چون در معنى- اقتران- هميشه دو چيز با هم هستند يا چيزهايى در يك معنى، جمع و مشتركند، در آيه:
 
أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ‏ (53/ زخرف)
 
قَرَنْتُ‏ البعيرَ بالبعير: ميان آن دو شتر جمع كردم (آنها را با طنابى بهم بستم).
 
قَرَنٌ‏: ريسمان و طنابى است كه با آن چيزى بسته ميشود.
 
قَرَّنْتُهُ‏: براى زياد بستن و افزون شدن آن عمل بكار ميرود، در آيه:
 
وَ آخَرِينَ‏ مُقَرَّنِينَ‏ فِي الْأَصْفادِ (38/ ص) (به استوارى در زنجيرها بسته شده‏اند).
 
فلانٌ‏ قِرْنُ‏ فلانٍ فى الولادة: او همزاد اوست.
 
قَرِينُهُ‏ و قِرْنُهُ‏ فى الجلادة فى القوّة و فى غيرها من الاحوال:
 
او در چالاكى و نيرومندى و حالات ديگر با او همسنگ و همطراز است، در آيات:
 
إِنِّي كانَ لِي‏ قَرِينٌ‏ (51/ صافات)
 
وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَ‏ (23/ ق).
 
اشاره به گواه و شهادت دهنده اوست، و آيات:
 
قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ‏ (27/ ق).
 
فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ‏ (36/ زخرف).
 
جمع قرين- قُرَنَاءُ- است يعنى ياران و دوستان نزديك، در آيه:
 
وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ (25/ فصلت)
 
قَرْنٌ‏: مردمى كه در يك روز كار زندگى مى‏كنند و اهل يك زمان هستند،
 
جمعش- قُرُونٌ‏- است‏
 
در آياتى فرمود: وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ‏ مِنْ قَبْلِكُمْ‏ (13/ يونس).
 
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ‏ (17/ اسراء).
 
وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ‏ (74/ مريم).
 
وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً (38/ فرقان).
 
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ‏ قَرْناً آخَرِينَ‏ (31/ مؤمنون) قُرُوناً آخَرِينَ‏ (42/ مؤمنون).
 
[كه در اين آيات- قرن و قرون- همان امت و امت‏هاست‏].
 
قُرُون‏: نفس و جان آدمى است براى اينكه آميخته و قرين جسم است.
 
القُرُون‏ من البعير: شتر و ستورى كه در راه رفتن پاهايش را در جاى دستهايش بگذارد گويى كه آنها را بهم ميرساند و نزديك مى‏كند.
 
قَرَنٌ‏: جعبه چرمى و تركش يا تيردان كه آن را جز در موقعى كه تير در آن باشد- قَرَن- نمى‏گويند.
 
ناقةٌ قَرُونٌ‏: شترى كه موقع خوابيدن دو پا و دو زانويش را بهم مينهد.
 
قِرَانٌ‏: جمع نمودن ميان حج و عمره [كه براى جمع كردن ميان هر دو چيزى هم بكار ميرود].
 
قَرْنُ‏ الشّاةِ و البقرة: شاخ گوسپند و گاو.
 
قَرْن‏: استخوان شاخ.
 
كبشٌ‏ أَقْرَنُ‏ و شاة قَرْنَاءُ: قوچ و ميش شاخ‏دار.
 
شانه، سر زنان و ميل سرمه‏دان يا گوشت زيادى در بدن را هم به شباهت با شاخ كه عضوى افزون بر سر حيوان است «قَرْن‏» ناميده‏اند [مثل جلو آمدن فتق مردان‏] كه آن عضو پيش آمده هم او را مى‏آزارد.
 
قَرْنُ‏ الجبلِ: ستيغ و قله كوه.
 
قَرْنُ‏ المرأةِ: گيسوان بافته شده زن كه بر دو طرف سرش قرار دارد.
 
قَرْنُ‏ المرآةِ: دو گوشه آينه‏
 
قَرْنُ‏ الفلاةِ: دو كرانه دره.
 
قَرْنُ‏ الشّمسِ: شعاع آفتاب.
 
قَرْنُ‏ الشّيطانِ: همسان و پيرو شيطان، تمام اين عبارات به شباهت همان قرن- در معنى شاخ است.
 
ذو القَرْنَيْنِ‏: معروف است.
 
سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام است كه فرمود:
 
«انّ لك بيتا فى الجنّة و إنّك لذو قَرْنَيْهَا»[براى تو خانه‏اى در بهشت هست و تو در ميان امت اسلام همچون ذو القرنين هستى كه داراى شكوه و عظمتى همانند ستيغ و قله كوه در ميان آنها بود].<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 179-174</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۹۹

ویرایش