بسته شدن (مترادف)
مترادفات قرآنی بسته شدن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «وثق»، «قرّن».
مترادفات «بسته شدن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
وثق | ریشه وثق | مشتقات وثق | فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَضَرْبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا۟ ٱلْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّۢا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّىٰ تَضَعَ ٱلْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَا۟ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَٱلَّذِينَ قُتِلُوا۟ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَٰلَهُمْ
|
قرّن | ریشه قرن | مشتقات قرن | وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِى ٱلْأَصْفَادِ
|
معانی مترادفات قرآنی بسته شدن
«وثق»
وَثِقْتُ بِهِ أَثِقُ ثِقَةً- باو اعتماد كردم- أَوْثَقْتُهُ- محكمش كردم و به چيزى كه اعتماد ميشود- وَثَاق و وِثَاق- ميگويند با (كسره و فتحه حرف اول) وُثْقَى- مؤنث أَوْثَق است خداى تعالى فرمود:
وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ- الفجر/ 26 حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ- محمد/ 4 مِيثَاق عهد و پيمانى كه با سوگند استوار ميشود. در آيات:
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ- آل عمران/ 81 وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ- الاحزاب/ 7 وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً- الاحزاب/ 7 مَوْثِق- اسمى است براى عهد و پيمان، فرمود:
حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ- يوسف/ 66 تا آنجا كه فرمود (مَوْثِقَهُمْ) وُثْقَى با معنى مَوْثِق نزديك است گفت:
فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى- البقره/ 256 در مفرد و جمع هر دو يكى است. رجلٌ ثِقَةٌ- و قومٌ ثِقَةٌ- كه براى چيزى كه قابل اعتماد است بصورت استعاره بكار ميرود- ناقةٌ مُوثَقَةُ الخلقِ- شتر قوى.[۱]
«قرّن»
اقْتِرَان- مثل- ازدواج- است چون در معنى- اقتران- هميشه دو چيز با هم هستند يا چيزهايى در يك معنى، جمع و مشتركند، در آيه:
أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (53/ زخرف)
قَرَنْتُ البعيرَ بالبعير: ميان آن دو شتر جمع كردم (آنها را با طنابى بهم بستم).
قَرَنٌ: ريسمان و طنابى است كه با آن چيزى بسته ميشود.
قَرَّنْتُهُ: براى زياد بستن و افزون شدن آن عمل بكار ميرود، در آيه:
وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38/ ص) (به استوارى در زنجيرها بسته شدهاند).
فلانٌ قِرْنُ فلانٍ فى الولادة: او همزاد اوست.
قَرِينُهُ و قِرْنُهُ فى الجلادة فى القوّة و فى غيرها من الاحوال:
او در چالاكى و نيرومندى و حالات ديگر با او همسنگ و همطراز است، در آيات:
إِنِّي كانَ لِي قَرِينٌ (51/ صافات)
وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَ (23/ ق).
اشاره به گواه و شهادت دهنده اوست، و آيات:
قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ (27/ ق).
فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (36/ زخرف).
جمع قرين- قُرَنَاءُ- است يعنى ياران و دوستان نزديك، در آيه:
وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ (25/ فصلت)
قَرْنٌ: مردمى كه در يك روز كار زندگى مىكنند و اهل يك زمان هستند،
جمعش- قُرُونٌ- است
در آياتى فرمود: وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ (13/ يونس).
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ (17/ اسراء).
وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ (74/ مريم).
وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً (38/ فرقان).
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ (31/ مؤمنون) قُرُوناً آخَرِينَ (42/ مؤمنون).
[كه در اين آيات- قرن و قرون- همان امت و امتهاست].
قُرُون: نفس و جان آدمى است براى اينكه آميخته و قرين جسم است.
القُرُون من البعير: شتر و ستورى كه در راه رفتن پاهايش را در جاى دستهايش بگذارد گويى كه آنها را بهم ميرساند و نزديك مىكند.
قَرَنٌ: جعبه چرمى و تركش يا تيردان كه آن را جز در موقعى كه تير در آن باشد- قَرَن- نمىگويند.
ناقةٌ قَرُونٌ: شترى كه موقع خوابيدن دو پا و دو زانويش را بهم مينهد.
قِرَانٌ: جمع نمودن ميان حج و عمره [كه براى جمع كردن ميان هر دو چيزى هم بكار ميرود].
قَرْنُ الشّاةِ و البقرة: شاخ گوسپند و گاو.
قَرْن: استخوان شاخ.
كبشٌ أَقْرَنُ و شاة قَرْنَاءُ: قوچ و ميش شاخدار.
شانه، سر زنان و ميل سرمهدان يا گوشت زيادى در بدن را هم به شباهت با شاخ كه عضوى افزون بر سر حيوان است «قَرْن» ناميدهاند [مثل جلو آمدن فتق مردان] كه آن عضو پيش آمده هم او را مىآزارد.
قَرْنُ الجبلِ: ستيغ و قله كوه.
قَرْنُ المرأةِ: گيسوان بافته شده زن كه بر دو طرف سرش قرار دارد.
قَرْنُ المرآةِ: دو گوشه آينه
قَرْنُ الفلاةِ: دو كرانه دره.
قَرْنُ الشّمسِ: شعاع آفتاب.
قَرْنُ الشّيطانِ: همسان و پيرو شيطان، تمام اين عبارات به شباهت همان قرن- در معنى شاخ است.
ذو القَرْنَيْنِ: معروف است.
سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام است كه فرمود:
«انّ لك بيتا فى الجنّة و إنّك لذو قَرْنَيْهَا»[براى تو خانهاى در بهشت هست و تو در ميان امت اسلام همچون ذو القرنين هستى كه داراى شكوه و عظمتى همانند ستيغ و قله كوه در ميان آنها بود].[۲]