پرش به محتوا

ثبات قدم (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۲۹٬۴۸۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ دسامبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی ثبات قدم== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ثبت»، «استقام»، «اصطبر»، «رابط». ==مترادفات «ثبات قدم» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |ثبت |ریشه ثبت |ثبت (و...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[ثبت (ریشه)|ریشه ثبت]]
|[[ثبت (ریشه)|ریشه ثبت]]
|[[ثبت (واژگان)|مشتقات ثبت]]
|[[ثبت (واژگان)|مشتقات ثبت]]
|
|{{AFRAME|Surah=8|Ayah=45}}
|-
|-
|استقام
|استقام
|[[قوم (ریشه)|ریشه قوم]]
|[[قوم (ریشه)|ریشه قوم]]
|[[قوم (واژگان)|مشتقات قوم]]
|[[قوم (واژگان)|مشتقات قوم]]
|
|{{AFRAME|Surah=41|Ayah=30}}
|-
|-
|اصطبر
|اصطبر
|[[صبر (ریشه)|ریشه  صبر]]
|[[صبر (ریشه)|ریشه  صبر]]
|[[صبر (واژگان)|مشتقات صبر]]
|[[صبر (واژگان)|مشتقات صبر]]
|
|{{AFRAME|Surah=20|Ayah=132}}
|-
|-
|رابط
|رابط
|[[ربط (ریشه)|ریشه ربط]]
|[[ربط (ریشه)|ریشه ربط]]
|[[ربط (واژگان)|مشتقات ربط]]
|[[ربط (واژگان)|مشتقات ربط]]
|
|{{AFRAME|Surah=3|Ayah=200}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی ثبات قدم==
==معانی مترادفات قرآنی ثبات قدم==


=== «ثبت» ===
===«ثبت»===
الثَّبَات‏ يعنى پايدارى‏ و ضدّ نابودى و زوال، افعالش- ثبت، يثبت، ثباتا- خداى تعالى گويد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا- 45/ انفال). رجل‏ ثَبْتٌ‏ و ثَبِيتٌ‏ فى الحرب- در جنگ پايدار، و مقاوم است.


=== «استقام» ===
أَثْبَتَ‏ السّهم تير را راست و مستقيم پرتاب كرد.


=== «اصطبر» ===
واژه- ثَابِت‏- در باره موجوداتى كه با چشم يا ديده دل درك مى‏شوند بكار مى‏رود مثلا مى‏گويند، فلان ثابت عندى يعنى او را بخوبى درك مى‏كنم و يا- و نبوّة النّبىّ صلّى اللّه عليه و سلّم ثابتة (نبوّت پيامبر (ص) درك شدنى است).


=== «رابط» ===
إِثْبَات‏ و تَثْبِيت‏- گاهى در باره كار و فعل بكار مى‏رود مثلا به چيزى كه از عدم بوجود آمده است گفته مى‏شود- أَثْبَتَ‏ اللّه كذا- و گاهى نيز در باره چيزى كه با حكم و دليل ثابت مى‏شود مانند- أثبت الحكام على فلان كذا و ثَبَّتَهُ‏- (آنرا با دليل عليه او ثابت كرد).
 
و گاهى نيز در باره قول و سخن چه راست باشد يا دروغ:
 
سخن راست، مانند- أثبت التّوحيد و صدق النّبوّة- (توحيد و يگانه پرستى و صدق پيامبر را اثبات كرد). و اثبات سخن دروغ، مانند- فلان أثبت مع اللّه إلها آخر- در آيه (لِيُثْبِتُوكَ‏ أَوْ يَقْتُلُوكَ‏- 30/ انفال) يعنى مانع تو مى‏شوند و سرگردانت مى‏كنند و آيه (يُثَبِّتُ‏ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ‏ الثَّابِتِ‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا- 27/ ابراهيم) يعنى خداوند مؤمنين را با دلايل و سخنان قوى در زندگى تقويت و نيرومندشان مى‏سازد.
 
و آيه (وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً- 66/ نساء) يعنى اگر آنچه را كه اندرز داده مى‏شوند عمل كنند براى تحصيل علم و دانششان بسى استوارتر و نيكوتر است و گفته‏اند: يعنى عمل به آن پند و اندرزها براى اعمال و كردارشان و بهره‏مندى از ثمره كارشان، بسى ثابت‏تر است.
 
ولى هر گاه به خلاف آنچه كه در باره‏شان گفته شده باشند مشمول آيه ذيل هستند (وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً- 23/ فرقان).
 
(كه در آن صورت كارها و كردار ناپسندشان را چون گرد و غبارى بپراكنيم) ثبّتته- يعنى نيرومندش كردم، خداى تعالى گويد: (وَ لَوْ لا أَنْ‏ ثَبَّتْناكَ‏- 47/ اسراء) و (فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا- 12/ انفال) و (وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏- 265/ بقره) و (وَ ثَبِّتْ‏ أَقْدامَنا- 250/ بقره) (كه در اين چند آيه نيرومندى، و پايدارى پيامبرى (ص) و مؤمنين منظور است).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 353-352</ref>
 
===«استقام»===
قَامَ‏، يَقُومُ‏، قِيَاماً: به پا خاست و برخاست.
 
قَائِمٌ‏: بپا خاسته.
 
أَقَامَ‏ بالمكان‏ إِقَامَةً: در آنجا اقامت گزيد. اسم فاعلش- قائم- است.
 
«قِيَام‏» بر چهار گونه است:
 
اول- قيام كردن و برخاستن با جسم و بدن، قهرا و بناچار.
 
دوم- قيام كردن و برخاستن با جسم و بدن، اختيارا.
 
سوم- قيام براى چيزى كه همان عمل مراعات و حفظ و نگهدارى آن است.
 
چهارم- قيام كردن به قصد انجام چيزى و كارى.
 
1- قيام قهرى، مثل آيات:
 
قائِمٌ وَ حَصِيدٌ (100/ هود) ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى‏ أُصُولِها (5/ حشر)
 
2- و اما قيامى كه در معنى بپاخاستن اختيارى است، در آيات: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً (9/ زمر).
 
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ‏ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ‏ (191/ آل عمران).
 
الرِّجالُ‏ قَوَّامُونَ‏ عَلَى النِّساءِ (34/ نساء).
 
وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64/ فرقان).
 
قيام در دو آيه اخير جمع- قائم- است.
 
3- قيام در معنى مراعات و محافظت، در آيات:
 
كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ (8/ مائده).
 
قائِماً بِالْقِسْطِ (18/ آل عمران).
 
و در آيه: أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ‏ (33/ رعد) يعنى حافظ و نگهدارنده.
 
و سخن خداى تعالى كه: لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ (113/ آل عمران).
 
إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً (75/ آل عمران).
 
يعنى مگر اينكه پيوسته در طلب آن ثابت و پايدار باشى‏
 
4- قيامى كه در معنى عزم و قصد و اراده است مثل آيه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ‏ إِلَى الصَّلاةِ (6/ مائده).
 
و در آيه: يُقِيمُونَ‏ الصَّلاةَ (3/ بقره) يعنى قصد انجام نماز نموده آنرا ادامه ميدهند و بر اقامه آن محافظت مى‏كنند.
 
قِيَام‏ و قِوَام‏- اسمى است براى آنچه كه چيزى را برپا ميدارد و ثابت مى‏كند مثل: عماد و سناد، در مورد چيزيكه به آن اعتماد و تكيه ميشود [تكيه‏گاه، ستون- پايه و اساس- سرپرست خانواده، حافظ و نگهدارنده.] و مثل آيه:
 
وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً (5/ نساء) يعنى خداوند آنرا از چيزهايى كه نگهداريتان مى‏كند قرار داده است‏ و آيه: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ‏ (97/ مائده) يعنى كعبه براى شما نگهدارنده و قوام حيات شماست كه معاش و معاد شما را ثابت و پايدار ميدارد.
 
«أصم»گفته است: معنى قائما- در اين آيه اينست كه كعبه نسخ نميشود.
 
در آيه فوق- قِيَماً- بجاى- قِياماً- هم خوانده شده و كسى كه- قِياماً- را در آيه جمع- قِيمَة- ميداند سخنى قابل توجه نيست.
 
عبارت- قَامَ‏ كذا- در معنى ثبت، و- ركز- يعنى ثابت و پا بر جا شده‏ است كه هر سه واژه به يك معنى است [قام، ثبت، ركز].
 
و آيه: وَ اتَّخِذُوا مِنْ‏ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى‏ (125/ بقره) يعنى در مقام ابراهيم كه مكانى معين در كعبه است نماز بپاى داريد، اين آيه براى اينستكه همواره خاطره خدا پرستى و بت‏شكنى ابراهيم در خاطره‏ها زنده بماند.
 
قام فلان مقام فلان: وقتى است كه كسى نايب و جانشين ديگرى شود، در آيه:
 
فَآخَرانِ‏ يَقُومانِ‏ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ‏ (107/ مائده) و آيه: دِيناً قِيَماً (161/ انعام) يعنى دينى ثابت كه حفظ كننده و ارزش دهنده امور معاش و معادشان است كه- قيما- بدون تشديد هم خوانده شده و در آن صورت از- قيام- است. و نيز گفته شده- قيما- صفت است مثل:
 
قومٌ عِدًى، مكانٌ سِوًى، لحمٌ رِذًى و ماءٌ رِوًى: [مردمى دشمن خو، مكانى هموار و پرداخته و گوشتى لاغر و آبى گوارا.] و بر اين اساس آيات:
 
ذلِكَ الدِّينُ‏ الْقَيِّمُ‏ (36/ توبه).
 
وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَيِّماً (2/ كهف).
 
وَ ذلِكَ دِينُ‏ الْقَيِّمَةِ (5/ بينه).
 
واژه‏ قَيِّمَة- اسمى است براى امتى كه به قسط قيام كرده‏اند و در آيه:
 
كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ (110/ آل عمران) به آنها اشاره شده است.
 
و در آيات: كُونُوا قَوَّامِينَ‏ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ‏ (135/ نساء).
يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً فِيها كُتُبٌ‏ قَيِّمَةٌ (3/ بينه).
 
اشاره به- صُحُفاً مُطَهَّرَةً- همان قرآن است.
 
در آيه: كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (3/ بينه) اشاره به محتواى قرآن كه جامع معانى كتابهاى خداى تعالى است زيرا قرآن كتابى است كه جاى فراهم آمدن و جامع ثمرات و بهره‏هاى كتابهاى پيشين خداى تعالى است.
 
و آيه: اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُ‏ الْقَيُّومُ‏ (255/ بقره) يعنى خداوند حافظ و بر پا دارنده هر چيزى است و نيز بخشنده آنچه را كه براى قوام و ثبات آن چيز لازم است و اين مفهوم همان معنى است كه در آيات:
 
الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ (50/ طه).
 
أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ‏ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ‏ (33/ رعد) ياد آورى شده است.
 
بناى واژه‏ قَيُّوم‏- فيعول- است و قيام بر وزن فيعال، مثل: ديون و ديان.
 
قِيَامَة: عبارتست از بر پا شدن رستاخيز يا ساعتى كه در آيات:
 
وَ يَوْمَ‏ تَقُومُ‏ السَّاعَةُ (12/ روم).
 
يَوْمَ‏ يَقُومُ‏ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ‏ (6/ مطففين) وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً (36/ كهف) ياد آورى شده است.
 
قِيَامَة: اصلا به معنى حالت و قيامى است كه ناگهانى از انسان حاصل ميشود و حرف (ه) در قيامت براى تنبه و آگاهى بر وقوع آن حالت بطور ناگهانى است.
 
مَقَام‏: مصدر و اسم مكان و زمان از- قيام- است، مثل آيات:
 
إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ‏ مَقامِي‏ وَ تَذْكِيرِي‏ (71/ كهف).
 
ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ (14/ ابراهيم).
 
وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ‏ (46/ رحمن).
 
وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى‏ (125/ بقره).
 
فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ‏ (97/ آل عمران).
 
وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ‏ (26/ دخان).
 
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ‏ (51/ دخان).
 
خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا (73/ مريم).
 
وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ‏ (164/ صافات).
 
أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ‏ مَقامِكَ‏ (39/ نمل).
 
اخفش گفته است: در آيه: قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ‏ (39/ نمل) مقام در اين آيه جاى نشستن است، در اينجا اگر (اخفش) خواسته است بگويد كه (مقام) و (مقعد) هر دو بالذات يك چيزند و نسبت به فاعل مختلفند، اين سخن صحيح است مثل واژه‏هاى- (صعود) و (حدور): [بالا رفتن و پائين آمدن‏].
 
اما اگر مقصود اين است كه واژه مقام در معنى جاى نشستن است اين سخن بعيد است زيرا مكانى واحد گاهى به اعتبار برخاستن از آن جا (مقام) ناميده ميشود و گاهى به اعتبار نشستن به آنجا- مقعد- ناميده ميشود.
 
مَقَامَة: گروه و جماعت، شاعر گويد:و فيهم‏ مَقَامَاتٌ‏ حسان وجوهم‏ در حقيقت- مقامة- اسمى است براى مكان هر چند كه بجاى اهل آن مكان قرار گرفته مثل سخن شاعر كه گفته است:و استبّ بعدك يا كليب المجلس. كه در اين شعر- مستبيّن- يعنى هجو كنندگان و ناسزاگويان را مجلس ناميده است.
 
اسْتِقَامَة: در مورد راهى است كه بر يك خط هموار و استوار است كه گفته‏اند، طريق حق هم به آن تشبيه شده است، مثل آيات:
 
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ (6/ فاتحه).
 
أَنَّ هذا صِراطِي‏ مُسْتَقِيماً (153/ انعام).
 
إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏ (56/ هود).
 
اسْتِقَامَة الأنسانِ: ملتزم شدن انسان براى بودن در راه راست، در آيات:
 
إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَ‏ اسْتَقامُوا (30/ فصلت).
 
فَاسْتَقِمْ‏ كَما أُمِرْتَ‏ (112/ هود).
 
فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ‏ (6/ فصلت).
 
الإِقَامَةُ فى المكان: ثابت بودن در آن مكان.
 
إِقَامَةُ الشّي‏ءِ: اداء كردن حق آن چيز و وفا نمودن به حق آن.
 
در آيه: قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى‏ تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ‏ (68/ مائده) يعنى با علم و عمل به آن وفا كنيد و حق آنها را برآوريد.
 
و همچنين آيه: وَ لَوْ أَنَّهُمْ‏ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ‏ (66/ مائده).
 
خداوند هر كجا در قرآن امر به نماز كرده و آنرا ستوده است امر ننموده مگر با لفظ (إقامة) تا تنبه و آگاهى بر اين باشد كه مقصود، انجام و اداى وظايف نماز است كه حقش اداء شود نه فقط شكل ظاهرى نماز مثل آيه:
 
أَقِيمُوا الصَّلاةَ (43/ بقره).
 
و در غير موضع مثل امر در مدح، گفت:
 
وَ الْمُقِيمِينَ‏ الصَّلاةَ (162/ نساء).
 
و اما آيه: وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏ (142/ نساء).
 
در آيه اخير- قامُوا- از (قيام) است، يعنى بلند شدن نه از- إقامة- كه به معنى ثبات و پايدارى در نماز است‏ اما آيه: رَبِّ اجْعَلْنِي‏ مُقِيمَ‏ الصَّلاةِ (40/ ابراهيم) يعنى پروردگارا موفقم بدار تا شرايط كامل نماز را بجاى آورم.
 
در آيه: فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ (5/ توبه) گفته شده مقصود از آن اقرار به وجوب نماز است نه به اداى آن.
 
مُقَامٌ‏: براى مصدر و اسم مكان و اسم زمان و اسم مفعول گفته ميشود ولى آنچه را كه در قرآن وارد شده است مصدر است مثل آيه: إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66/ فرقان).
 
مُقَامَةٌ: همان اقامت و سكنى گزيدن است، در آيات:
 
الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ‏ (35/ فاطر).
 
كه مثل‏ دارُ الْخُلْدِ (28/ فصلت).
 
جَنَّاتِ عَدْنٍ‏ (72/ توبه) است.
 
و آيه: لا مُقامَ‏ لَكُمْ فَارْجِعُوا (13/ احزاب).
 
مقام- در آيه اخير از- قام- است يعنى براى شما استقرار و آرامش نيست كه: لا مُقامَ لَكُمْ‏ (13/ احزاب) هم خوانده شده يعنى از- إقامة.
 
واژه- إقامة- به دوام و پيوستگى هم تعبير ميشود مثل آيه:
 
عَذابٌ‏ مُقِيمٌ‏ (37/ مائده)آيه: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ‏ (51/ دخان) عبارت‏ (مَقامٍ أَمِينٍ)- با فتحه حرف ميم- يعنى در مكانى كه اقامتشان در آنجا ادامه مى‏يابد.
 
تَقويمُ‏ الشّي‏ء: پرداختن و استوار داشتن آن چيز، در آيه:
 
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ‏ تَقْوِيمٍ‏ (4/ تين).
 
كه اشاره به ويژگيهاى انسان در ميان حيوانات از جهت عقل و فهم و راست بودن قامت اوست كه دلالت بر مستولى بودن انسان بر هر چيزى است كه در اين عالم هست.
 
تَقْوِيمُ‏ السّلعةِ: ارزيابى كردن متاع و بيان قيمت آن.
 
قَوْم‏- در اصل گروهى از مردان غير از زنان است از اينروى گفت:لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ .... (11/ حجرات).
 
شاعر گويد:أ قوم آل حصن أم نساء [آيا اهل و قبيله حصن مردانند يا زنان‏].
 
ولى در اكثر آيات قرآن هر كجا به قوم اشاره شده مردان و زنان با هم اراده شده است و حقيقت معنى آن در مورد مردان همانست كه با آيه:
 
الرِّجالُ‏ قَوَّامُونَ‏ عَلَى النِّساءِ (34/ نساء) آگاهى داده است‏<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 278-268</ref>
 
===«اصطبر»===
الصَّبْر: خويشتن دارى در سختى و تنگى.
 
صَبَرْتُ‏ الدّابّةَ: ستور را نگهداشتم و حبس كردم بدون علوفه و خوراك.
 
صَبَرْتُ‏ فلانا: او را جا گذاشتم و راه خروج نداشت.
 
الصَّبْر: شكيبائى و خوددارى نفس بر آنچه را كه عقل و شرع حكم مى‏كند و آن را مى‏طلبد يا آنچه را كه عقل و شرع، خوددارى نفس از آن را اقتضاء مى‏كند، پس صبر و شكيبائى لفظ عامى است و چه بسا بر حسب اختلاف مورد، اسامى مختلفى داشته باشد:
 
1- اگر صبر و شكيبائى نفس براى مصيبتى باشد واژه- صبر بكار مى‏رود نه چيز ديگر و ضدّش جزع و بى تابى است.
 
2- اگر صبر در جنگ و محاربه باشد، شجاعت و پايدارى ناميده مى‏شود كه ضدش ترس و جبن است.
 
3- هر گاه صبر در كارى ملال آور و دلتنگ كننده باشد- ظرفيّت داشتن و دلدار بودن- ناميده مى‏شود كه ضدّش كم ظرفيّتى و ضجر و دلتنگى است.
 
4- و زمانى كه صبر در خوددارى از كلام و سخن گفتن باشد كتمان ناميده مى‏شود و ضدّش فاش كردن سخن و ناآرامى است.
 
خداى تعالى تمام معانى فوق را- صبر- ناميده است، و در آيات زير به آن آگاهى داده است كه:
 
(وَ الصَّابِرِينَ‏ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ- 177/ بقره) (وَ الصَّابِرِينَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ‏- 35/ حجّ)
 
(وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ‏- 35/ احزاب) روزه هم- صَبْر- ناميده شده. براى اينكه روزه نوعى خويشتن‏دارى و خوددارى است.
 
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
 
«صيام شهر الصّبر و ثلاثة ايّام فى كلّ شهر يذهب و حر الصّدر».
 
(روزه ماه رمضان و سه روز در هر ماه حقد و كينه دل را از بين مى‏برد).
 
و آيه: (فَما أَصْبَرَهُمْ‏ عَلَى النَّارِ- 175/ بقره)، ابو عبيدة در باره آيه اخير مى‏گويد:
 
واژه‏اى است در معنى جرأت و جسارت، او به سخن عربى بدوى و اصيل استدلال نموده است كه به خصمش گفت ما أصبرك على اللّه: (يعنى وقتى كه تو جرأت به ارتكاب آن كار دارى، چقدر صبرت بر عذاب خدا زياد است.
 
و بر اين اساس سخن كسى است كه مى‏گويد: ما ابقاهم على النّار چقدر بر آتش عذاب پايدارشان كرد، و همچنين سخن كسى است كه مى‏گويد: ما اعملهم بعمل اهل النّار: چقدر عملشان به عمل دوزخيان شبيه است. و اين در حالى است كه كسى به صبر توصيف شود و به اعتبار بيننده، در حقيقت صبر و شكيبائى نداشته باشد و بكار بردن فعل تعجّب و شگفتى در آيه فوق به اعتبار خلق و مخلوق است نه به اعتبار خالق.
 
خداى تعالى گويد: (اصْبِرُوا وَ صابِرُوا- 200/ آل عمران) يعنى نفس خويشتن بر عبادت شكيبا داريد و با هوسهاتان مبارزه كنيد.
 
و آيه: (وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ‏- 65/ مريم) يعنى با كوششت بردبارى را در عبادت خداى تحمّل كن.
 
و آيه: (أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا- 75/ فرقان) يعنى پاداششان به خاطر صبرى است كه براى رسيدن به خشنودى خدا متحمّل شده‏اند.
 
و آيه: (فَصَبْرٌ جَمِيلٌ‏- 18/ يوسف) معنايش. امر و تشويق بر آن است‏
 
صَبُور: كسى است كه بر شكيبائى، قادر و توانا است.
 
صَبَّار: وقتى گفته مى‏شود كه نوعى سختى و مجاهدت در كار باشد. در آيه: (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِ‏ صَبَّارٍ شَكُورٍ- 5/ ابراهيم) انتظار به صبر تعبير شده است، زيرا انتظار از صبر و بردبارى تفكيك ناپذير است، بلكه انتظار خود نوعى صبر است.
 
آيه: (فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ‏- 48/ قلم) يعنى منتظر حكم خداى، به سود خود و عليه كافرين باش.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 373-371</ref>
 
===«رابط»===
رَبْطُ الفرس: بستن اسب در جايى كه نگهدارى و حفظ شود، و از اين واژه است عبارت:
 
رِبَاطُ الجيش: باقى ماندن و پيوستن سپاه، كمينگاه و استراحتگاه سربازان (چاپارخانه و قراولگاه).
 
رِبَاط: مكانى كه مخصوص اقامت نگهبانان است.
 
الرِّبَاط: مصدر است كه افعال آن- رَبَطْتُ‏ و رَابَطْتُ‏ و مُرَابَطَة- است مثل- محافظة.
 
ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 36
 
خداى تعالى گويد: (وَ مِنْ‏ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ‏- 60/ انفال).
 
يعنى: (پاسگاههائى براى سپاهيان و ستوران آماده كنيد تا دشمنان خدا و دشمنان خويش را بيم دهيد).
 
و آيه: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا- 200/ آل عمران) پس- مرابطه- دو گونه است:
 
اوّل- مرابطة- يا مراقبت و پاس دادن در سر حدّات و مرزهاى بلاد مسلمين كه مثل مرابطه نفس و حفظ جان آدمى از بدن خويش است و مثل اين است كه كسى در سر حدّ و مرزى ساكن شده است و مراقبت و نگهدارى آنجا به او واگذار شده پس نياز دارد كه مرز را با نگهبانى و رعايت كامل بدون غفلت حفظ كند و اين عمل مثل جهاد و مجاهدت است.
 
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
 
«مِنَ‏ الرِّبَاطِ انْتِظَارُ الصَّلَوةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ».
 
(يعنى: يكى از پاسدارى و مراقبت‏ها انتظار و ياد اقامه نماز بعد از نماز است تا مرز نفس از وسوسه‏هاى شيطانى و شهوات سدّ شود و اين حديث تفسيرى از حالات مراقبين عبادات است كه مى‏فرمايد: (الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ‏- 23/ معارج)، و اين جهاد اكبر است زيرا جلوگيرى از نفوذ بزرگترين دشمنان انسان يعنى وسوسه‏هاى شيطانى است).
 
دوّم- فلان‏ رَابِطُ الجَأْش: اين عبارت در وقتى بكار مى‏رود كه قلب انسان قوى و نيرومند باشد.
 
خداى تعالى گويد: (وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏- 14/ كهف).
 
(در باره اصحاب كهف است كه مى‏فرمايد: دلهاشان را قوى كرده بوديم و چون برخاستند- فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً: پروردگار ما ربّ آسمانها و زمين است و هرگز جز او خدائى را نمى‏خواهيم).
 
و آيات: (لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‏ قَلْبِها- 10/ قصص) و (وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ‏- 11/ انفال).
 
(خداوند شما را جنگ بدر مدد رسانيد تا از وساوس شيطانى مصون مانده و دلهاتان را قوى گرداند).
 
و اين معنى اشاره‏اى است به آيه: (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً- 4/ فتح).
 
و در آيه (أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏- 22/ مجادله) بكار بردن قلوب در اين آيه افئده و دل آنها نيست چنانكه گفت:
 
(أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ- 43/ ابراهيم) (دلهاى ستمكاران هوى و باطل است).
 
با توجّه به اين معانى است كه مى‏گويد: فلان رابط الجأش: او قوى دل است.
 
(پس فؤاد و افئده- مركز اميال و خواهشهاى نفسانى است كه مى‏گوئيم دلش خواست و دلش مى‏خواهد ولى قلب همان مركزى است در وجود انسان كه انديشه و احساس و عاطفه به او بستگى دارد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 37-35</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۹۹

ویرایش