صلح (ریشه)
ریشه «صلح» (ṢLḤ)؛ صلاح در مقابل فساد و تباهی است. در زبانهای سامی، این ریشه معنای پیشرفت کردن و موفق شدن را نیز دارد. این ماده 180 مرتبه در قرآن کریم بهکار رفته است.
معنای لغوی
راغب اصفهانی در معنای لغوی ماده «صلح» می نويسد: صلاح ضد فساد است و اين دو در بيشتر موارد در خصوص افعال به كار می روند. صلاح در قرآن كريم گاه درمقابل «فساد» و گاه در مقابل «سيئه» به كار رفته است (راغب اصفهانی، ۱۹۹۸م، ص ۲۸۹). ابن منظور نيز صلاح را در لغت ضد فساد دانسته است (ابنمنظور،۱۴۰۵ق، ج ۲، ص ۵۱۶).
مصطفوی، صاحب كتاب التحقيق فی كلمات القرآن در اين باره می گويد: معنای ريشه ای و اصلی اين واژه، سلامت از فساد و تباهی است. صلاح ضد فساد است. صلاح درباره ی ذات، رأی يا عمل به كار می رود؛ لكن بيشتر در عمل كاربرد دارد. (مصطفوی، ۱۳۶۰ش، ص ۳۰۷)[۱].
در مورد واژه «صالح»، با تدبر در آيات مرتبط با موضوع چنين به نظر میرسد كه واژهی صالح در همان معنای لغوی خود بهكار رفته است. شاهد اين ادعا آيات ذيل است كه در آن به روشنی تقابل اصلاح با افساد مشاهده میشود: «الذين يفسدون فی الأرض و لا يصلحون» كسانی كه در زمين تباهی میكنند و به اصلاح(امور) نمیپردازند. همچنين آيهی «و أصلح و لا تتبع سبيل المفسدين» و اصلاح كن و از راه تبهكاران پيروی مكن[۲].
ساختهای صرفی در قرآن
صَلَحَ (فعل مجرد): 2 بار
صالِح (اسم فاعل): 127 بار
صالِح (علم انسانی، نام پیامبر قوم ثمود): 9 بار
صُلح (مصدر): 2 بار
اَصلَحَ (فعل باب افعال): 28 بار
اِصلاح (مصدر باب افعال): 7 بار
مُصلِح (اسم فاعل باب افعال): 5 بار
ریشهشناسی
زبان | واژه | آوانگاری | معنا | توضیحات | ارجاع | ||
فارسی | بینالمللی | فارسی | انگلیسی | ||||
آفروآسیایی باستان | c̣aˀal/c̣awal | صَأَل، صَوَل | پریدن | jump | بن ثنایی احتمالی: صل | Orel, 98 (no. 411) | |
سامی باستان | ṣūl | صول | هجوم بردن، عجله کردن، پریدن در | rush at, jump at | عربی. صالَ - یَصول: هجمه کردن، پریدن در | ||
عبری | צָלַח | صالَح | ṣālaḥ | هجوم بردن؛ پیشرفت کردن، کامیاب شدن | rush; advance, prosper | Gesenius, 852 | |
اوگاریتی | - | DelOlmo, - | |||||
آرامی | צָלַח
צְלַח |
صالَح
صلَح |
ṣālaḥ
ṣelaḥ |
شکافتن، عبور کردن از میان؛
موفق شدن، کامیاب شدن |
split, pass through;
succeed, prosper |
Jastrow, 1283 | |
آرامی رسمی | Pa’el. ṣlḥ | صَلِّح | بریدن، جدا کردن | cut, cut off | Hoftijzer, 967 | ||
سریانی | ܨܠܚ | صلح | ṣlḥ | 1. شکافتن چوب، شکستن
2. کامیاب شدن، موفق شدن، خوب نتیجه دادن |
1. cleave wood, crack
2. prosper, succeed, turn out well |
PayneSmith,479
Costaz, 302 Sokoloff, 1287 | |
مندایی | ṣalahiata 1 | صلهیاتا | پرتوها، اشعه ها | rays, beams | ریشه צלח: شکافتن؟ | Macuch, 387 | |
فنیقی | ṢLḤ | صلح | اسم خاص. صالح | p. n. Ṣaloḥ | Krahmalkov, 417 | ||
اکدی/آشوری | - | Black, - | |||||
حبشی | ṣalḥa | صَلحا | شکستن از طول | break through | Leslau, 555 | ||
سبائی | ṣlḥ
hṣlḥ |
صلح
هصلح |
اصلاح، در خیر و نعمت قرار دادن، در وضعیت خوب قرار دادن.
صلح و آرامش، رفاه |
give prosperity
peace, prosperity |
Beeston, 142 | ||
عربی | صَلَحَ
أصلَحَ صُلح |
در وضع و حال خوب بودن، نیک بودن، راست بودن.
صلح و آشتی |
مشکور، 490
Zammit, 256 |