تجربه دینی

از قرآن پدیا

تجربه دینی؛ تجربه‌ای معنوی است که اولأ متعلق آن موجودی فوق طبیعی است و ثانیأ فاعل آن در توصیف حالات و تجارب خود از مفاهیم و تعابیر دینی استفاده کند.[۱] به عبارت دیگر تجربه دینی را می توان به معنای شناخت مستقیم و حضوری و بدون واسطه دینی دانست. تجربه دینی اقسام متنوعی دارد.

مفهوم شناسی

تعریف

تجربه، معانی متعدّدی دارد گاهی این واژه معنای (آزمون) را به ذهن تداعی می کند. مثلاً تعبیر (شخص با تجربه)، یعنی کسی که در طول زندگی خویش امور مختلفی را آزموده و با تجربه شده است. گاهی نیز این لفظ به معنای (احساس) به کار می رود؛ البتّه واژه تجربه، در حوزه مباحث دینی و عرفانی هم دارای کاربردهای متعددی است؛ برخی این واژه را برابر با پدیده های مرموزی می دانند که همراه با جادو، سحر و غیب گویی رخ می‌دهد. بعضی دیگر برای این واژه دلالتی بر شنیدن اصوات و دیدن مناظر قایل اند.

همچنین کسانی هستند که با در نظر گرفتن استعمال وسیع¬تری برای این واژه آن را به معنای هر حادثه ای می دانند که تبیین و توضیح آن مبهم یا دشوار می باشد. از سوی دیگر برخی کاربرد این واژه را منحصر به حالت خاصّی از آگاهی می دانند که از طریق شیوه های خاص درون بینی به دست می آید. امّا هچ یک از این معانی چهار گانه هم در واژه ترکیبی (تجربه دینی ) مراد نیست[۲]. تجربه دینی نوعی مواجهه با خداوند یا امور ماوراء طبیعی یا مقدس است. در اینجا مواجهه به معنای شناخت مستقیم، حضوری و بی واسطه است. احساس عجز و محدودیت و وابستگی به یک قدرت و کمال برتر، و احساس وجود آن قدرت و میل به او نمونه هایی از تجربه دینی است.

پیشینه

تا قبل از قرن هجدهم، عقل گرایی و تکیه بر تواناییهای عقل در عرصه شناخت و اثبات وجود خداوند، مهم ترین اندیشه در مغرب زمین بود و تمام تلاش اندیشمندان مصروف براهین عقلی اثبات وجود خداوند می شد؛ اما در اواخر قرن هجدهم عقل گرایی از سوی بسیاری از اندیشمندان نفی شد و مناقشات جدی درباره این براهین درگرفت. شاید بیش از از همه هیوم در این باره اصرار داشت. از نظر او براهین اثبات وجود خدا ناتمام بود و تثلیث امری غیر برهانی به شمار می آمد. او پس از سالها کار بر روی دلیل نظم، شش اشکال عمده در کتاب گفتگوهایی درباره دین طبیعی بر این برهان وارد کرد.

کانت نیز این نکته را که دین با عقل گرایی افراطی سازگار نمی افتد و آموزه های دینی را با عقل نمی توان به اثبات رساند، از هیوم پذیرفت و بهتر از او آن را تبیین کرد. پیشنهاد کانت این بود که دین را باید از حوزه عقل نظری خارج کرد و به قلمرو عقل عملی، یعنی اخلاق، درآورد. از نظر او، وجود خدا از آن رو پذیرفتنی است که پیش فرض عقل عملی و اخلاق است نه به خاطر ادله ای که از سوی عقل نظری برای اثبات آن اقامه شده است؛ زیرا آن ادله دارای معارض است. این اندیشه موجب گشت تا کانت حقیقت دین را همان اخلاق بداند و فتوا دهد که دین و اخلاق یکی هستند.

در این بستر، حفظ دین و ارائه توجیه معقولی از دیانت نیازمند طرح جدیدی بود. شلایر ماخر، که در فضای رمانتیسم (تکیه بر احساسات و عواطف) می زیست، با عقل گرایی افراطی و همسان انگاری دین با اخلاق به مخالفت پرداخت. او اصل و اساس دین را نه تعالیم وحیانی می دانست چنان که در ادیان الهی مطرح است و نه عقل نظری، چنان که در الهیات طبیعی مطرح است و نه عقل عملی و اخلاق چنان که کانت و پیروان او معتقد بودند. او حقیقت دین را در احساسات و عواطف تشخیص داد و گوهر دین را احساس وابستگی به مبدا و قدرتی متمایز از جهان دانست.

او با این نظریه یک حوزه حفاظتی برای دین پدید آورد و آن را از انتقادات علم جدید مصون نگه داشت. پس از شلایر ماخر اندیشمندانی مانند ویلیام جیمز با تالیف کتاب مشهورش، به نام انواع تجارب دینی رواج فراوانی به این بحث داد. این جریان به دست فلاسفه ای مانند رودلف اتو، جان هیک، ویلیام آلستون، ریچارد سویین برن، استیس، پراود فوت و... گسترش و ادامه یافت. آنها معتقد بودند که آنچه در دین مهم است، احساس وابستگی مطلق و ارتباط شخصی با خداوند است که از طریق تجربه دینی به دست می آید.[۳]

اقسام تجربه دینی

تجربه دینی را از جهات مختلف به گونه‌های متفاوت تقسیم کرده‌اند:

1. از جهت این که تجربه‌کنندگان به ادیان مختلف وابسته‌اند و تجربه‌های آنان از تعالیم و آداب و مناسک خاص آن ادیان تأثیر می‌پذیرد؛ برای مثال تجربه عارف مسیحی از حقیقت الوهی با تجربه عارف هندو متفاوت است؛ عارف مسیحی تجربه خود را به عنوان اتحاد با خداوند تلقی می‌کند و اتحاد به معنای یکی شدن با خدا نیست؛ بلکه ارتباطی ویژه نظیر تشبه است، اما عارف هندو تجربه خود را به عنوان یکی شدن نفس جزئی او با نفس کلی یا برهمن تلقی می‌نماید. برخی تأثیرپذیری تجربه‌های دینی از عقاید دینی را مربوط به حقیقت تجربه می‌دانند و برخی آن را به تعبیرهایی که از آن تجربه می‌شود باز می‌گردانند. به اعتقاد آنان حقیقت تجربه ‌های دین یا عرفانی یکسان است.

2. تجربه دینی از نظر شدت، ضعف، کمال و نقص به دو دسته تجربه‌های عادی و تجربه‌های عرفانی تقسیم می‌شوند. در تجربه‌های عادی، حضور حقیقت الوهی مورد توجه و ادراک تجربه کننده است و نوعی دوگانگی میان صاحب تجربه و حقیقت الوهی احساس می‌شود، ولی در تجربه‌های عرفانی و در سطح عالی که روح انسان به عالی‌ترین درجه کمال خود نایل شده است، نشانی از دوگانگی یافت نمی‌شود و تجربه کننده به چیزی جز حقیقت الوهی توجه ندارد و خود را نمی‌بیند و به تعبیری «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند». در این مرتبه، تجربه کننده حقیقت الوهی نه به خود توجه دارد و نه به حضور خود، تنها چیزی که مورد توجه او است حقیقت الوهی است و بس.

3. تجربه دینی گاهی بدون واسطه است و گاهی با واسطه، تجربه دینی بی‌واسطه، آن است که تجربه کننده، حقیقت غایی و الوهی را بدون هیچ گونه واسطه‌ای شهود کند و تجربه‌ دینی با واسطه آن است که حقیقت الوهی را به واسطه چیزی محسوس مشاهده کند؛ مانند این که کسی از طریق مشاهده تمثال شخصی مقدس یا منظره غروب خورشید، یا شعله آتش و مانند آن، حقیقت الوهی را مشاهده کند؛ نظیر آن چه برای حضرت موسی (علیه السلام) در راه بازگشت از مدین رخ داد.

4. تجربه دینی می‌تواند آفاقی و یا انفسی باشد. تجربه‌ های آفاقی از طریق مشاهده پدیده ‌های بیرونی و آفاقی حاصل می‌شود و تجربه‌های انفسی از طریق پدیده‌ها و تحولات درونی تحقق می‌یابد. عارف آفاقی که حواس جسمانی‌اش را به کار می‌گیرد، اعیان خارجی؛ مانند دریا، آسمان و درخت ‌ها را با نگرش عارفانه می‌نگرد و حقیقت الوهی را در آنها متجلی می‌یابد و عارف درون‌نگر با خاموشی ساختگی حواس ظاهر و با روی گرداندن از تصورات ذهنی، به درون خویش می‌نگرد و حقیقت الوهی را در عمق جان و درون خود تجربه می‌کند.[۴]

نقد تجربه دینی

تجربۀ دینی" با ویژگی‌ها و مصادیق ذکر شده، دیدگاهی است که در ادبیات دینی و به خصوص عرفانی، می‌تواند مقبول و مورد توجه باشد اما فراتر از این یعنی همسان دیدن وحی با تجربۀ دینی به علل متعدد، امری غیر قابل قبول است از جملۀ آن علل عبارت‌اند از: مبرا بودن وحی از سهو و خطا و در پی داشتن پیامدهای منفی. در تجربۀ دینی همۀ تجارب دینی، معلول ذهنیت افراد است. ازاین‌رو تجربه واقع‌نمایی خود را از دست می‌دهد؛ در حالی که وحی امری واقعی و حقیقی است. در تجربۀ دینی ادراک و احساسات درونی دخالت دارد و در وحی از نظر مسلمانان و قرآن کریم به بیرون از نفس پیامبر (ص) مربوط می‌شود.[۵]

ایراد دیگر این دیدگاه این است که اگر ما تجربه دینی را از سنخ علم حضوری بدانیم بدون تفسیر برای صاحب ادراک ظاهر و معلوم است، گرچه برای انتقال به دیگران نیازمند تفسیر و تبدیل آن به علم حصولی هستیم و اگر از سنخ علم حصولی باشد بدون تفسیر و تبیین قابل ارائه و انتقال به مخاطبان است.[۶] همچنین تجربه دينی، از سنخ مفهوم و ماهيت است و تجربه مكاشفات عرفانی از سنخ وجود و هستى و آن كه از سنخ علم حصولى و مفهوم است، قابل تقسيم به تصور و تصديق و تصور آن به حسى، خيالى، وهمى و عقلى و تصديق آن نيز به اقسام ديگرى است. قابليت صدق و كذب بردار و قابل انتقال است.[۷]

از طرفی این دیدگاه بر تجربه وحیانی نیز انطباق ناپذیر است چرا که در تجربه حسی ما اشیا را با اوصاف و کیفیات حسی آنها تجربه می کنیم در حالی که کسانی که خدا را تجربه می‌کنند در گزارش تجربه‌های خود خدا را عاری از اوصاف و کیفیات حسی می‌دانند. در واقع تجربه خدا از سنخ علم حضوری است بر خلاف تجربه حسی که از سنخ علم حصولی است.[۸] این طرز تلقی از وحی و تفسیر پیامبر دانستن محتوای آنچه وی تجربه کرده، ثمری جز انسانی دانستن امور تشریعی و اخلاقی دین ندارد، در حالی که چنین تعاملی با دین به معنی حذف اکثری گزاره‌های دینی و بشری دانستن بخش عمده آن می‌شود.

این نگاه آنقدر دین را تقلیل می‌دهد که حتی ضرورت وجود آن مورد انکار قرار می‌گیرد. با اتخاذ این رویکرد بخش اعظم دین، اعم از عقاید، احکام و اخلاقیات که اموری را راجع به آخرت توصیف می‌کنند، احکام اجتماعی صادر می‌کنند و از اموری ماورای عالم ماده صحبت می‌کنند، همه و همه باید حمل بر مجاز گردند. به عبارت دیگر اصول مذکور همگی حمل بر تمثیل شده و هیچ حقیقتی ورای آن، برای آن‌ها تصور نخواهد شد، و بر اساس چنین پیش‌فرض و رویکردی، دیگر نیازی به سیستم پیچیده‌ای به نام دین نبود؛ بر این اساس تاکیدات فراوان پیشوایان دینی بر اهتمام به تشریعیات و قوانین دینی و همه دستورات و فرامین پیامبر حتی در زمان خویش لغو و بدون حکمت تلقی شده و ادیان ابراهیمی و خدا محور در عرض ادیان زمینی و شرقی، دارای ارزش و حجیت یکسان شمرده خواهند شد.[۹]

از دیگر ایرادات اين نظريه اين است كه شهود مراتب مختلفی دارد كه درجه شديد و اعلای آن وحی است، ولی افراد، دارای شهودهای عرفانی مختلفی هستند و خطری كه در مورد يكسان‌انگاری وحی با تجربه دينی وجود دارد اين است كه شهودهايی كه افراد در هر مقام شخصی دست می‌يابند به نوعی منجر به توسعه مفهوم نبوت شود. [۱۰] در مورد تفاوت میان وحی و تجربه دینی می‌توان گفت چهار تفاوت مهم در اینجا وجود دارد: یکم اینکه وحی فعل خداست که به دسترس انسان‌ها می‌رسد؛ اما تجربه دینی در دسترس همگان است. تفاوت دوم این است که تجربه دینی در اثر تلقینات فرد به وجود می‌آید بدون اینکه از واقعیت خارجی حکایت کند؛ ولی وحی از حقایق عینی سخن می‌گوید. تفاوت سوم اینکه یقینی که از وحی برمی‌خیزد منطقی، قابل استناد و فرابشری است؛ ولی یقین حاصل از تجربه دینی، زبان‌شناختی و شخصی است. فرق چهارم این است که خطاپذیری در وحی معنا ندارد چون صادر از مبدأ حکیمی است که واجب‌الوجود بالذات من جمیع الجهات است و به بیراهه نمی‌رود ولی ممکن است در تجربه دینی خطا باشد و افراد در تفسیرش به انحراف کشیده شوند؛ بنابراین اینکه می‌گوییم سنخ وحی از نبوغ نیست که از قوه خارق‌العاده ذهنی باشد و از کشف و شهود نیست تا با ریاضت نفسانی به دست آمده باشد و جنبه‌های شخصی در آن نیامده تا به خطا برود.[۱۱]

منابع

ایکنا

امامت پدیا

دانشنامه پژوهه

اسلام پدیا

ویکی فقه

ارجاعات