تاثیر علوم اسلامی از قرآن

از قرآن پدیا

تاثیر علوم اسلامی از قرآن؛[۱] روح حاکم بر تمام علوم اسلامی قرآن و سنت است چراکه علوم اسلامی بر اساس نصوص دینی (قرآن و سنت) بنا شده‌اند. تاثیرپذیری علوم اسلامی از قرآن اقسامی دارد؛ برخی از علوم اساساً برای فهم قرآن پیدا شده‌اند مانند علوم زبانی (صرف، نحو و ...)، برخی دیگر از علوم برای فهم قرآن شکل نگرفته‌اند ولی تحت تأثیر قرآن کریم رشد و بالندگی پیدا کرده‌اند مانند فلسفه. از جمله دلایل تاثیرپذیری فیلسوفان مسلمان از قرآن می‌توان به مواردی همچون دعوت قرآن به تعقل و اندیشه‌ورزی، مرتبط بودن حقیقت قرآن با حقیقت ماورائی معرفت و الگوگیری فلاسفه از قرآن در روش و محتوای استدلال اشاره کرد. علم کلام از آن‌جایی که دانش اصول عقاید برای دفاع از اسلام است، طبعاً باید متأثر از اولین منابع قابل رجوع اسلام یعنی قرآن باشد. عرفان اسلامی در حقیقت تفسیر انفسی قرآن و متاثر از آن است. قرآن کریم هم در علم فقه و هم در یافتن جواب مسائل اصول فقه، مستقیماً اثرگذار است. علم حدیث نیز برای تأیید خود نیازمند مطابقت با قرآن کریم است.

ارتباط علوم اسلامی و قرآن

متون اسلامی بدون قرآن و سنت هیچ معنایی ندارد. روح حاکم بر تمام متون اسلامی قرآن و سنت است. اساسا معیار اسلامی بودن متون دینی میزان بهره‌گیری آن‌ها از آیات و روایات است.[۲] متون دینی متون اول و مولد هستند و متون علوم اسلامی متون درجه دوم و مفسر هستند و براساس متون اول بنا شده‌اند. این تأثیر علوم اسلامی از قرآن و روایات دو گونه است: یک بار مستقیماً از نصوص دینی استفاده می‌کنند یعنی به نص تکیه می‌کنند؛ که قوی‌ترین این استفاده‌ها در علومی مانند فقه است[۳] و برخی دیگر از دانش‌های اسلامی مانند فلسفۀ اسلامی، غیر مستقیم از قرآن استفاده می‌کنند.[۴]

اقسام تاثیرپذیری علوم اسلامی از قرآن

موضوع تأثیرپذیری علوم از قرآن کریم موضوعی مبسوط و باز است و چون علوم انواع و اقسامی دارند و تأثیر هم یک مفهوم مشکک است که‌ می‌تواند درجات و اقسامی داشته باشد. علومی که از قرآن کریم تأثیر گرفتند، بخشی، علومی هستند که اساسا برای فهم قرآن پیدا شده‌اند؛ یعنی علومی هستند که فهم قرآن کریم آن‌ها را ایجاب کرده است که اگر قبل از فهم قرآن کریم برخی از مسائل و مقدمات مطرح نشوند، این فهم، فهم دقیق و مبنایی نیست. این علوم شامل صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، اشتقاق، لغت، مفردات، ادوات هستند و علومی‌اند که برای زبان و به طور ویژه برای فهم قرآن کریم و فهم زبان قرآن کریم مؤثر هستند. تأثیر قرآن بر این دسته، تأثیری کلی برای پیدایش این علوم و نه تنها پیدایش، بلکه تطور، تحول و تکامل این علوم تا این زمان، است. از جمله دلایل این موضوع، فقدان وجود علمی مانند نحو، صرف و ... در زمان قبل از اسلام است. قاعده «کل فاعل مرفوع» جزو اولین قواعدی است که امیرالمؤمنین (ع) به «ابوالاسود دوئلی» یاد داده‌اند و این گونه تعاریف و قواعد، سی تا چهل سال بعد از اسلام اساساً شکل می‌گیرد که اصولاً برای فهم قرآن کریم است.

برخی از علوم، همچون علوم قرآن هم از جمله علومی هستند که برای فهم قرآن کریم شناسایی شده‌اند. گر چه این علوم فرق‌هایی با علوم زبانی که بیان شد، دارند اما وجه مشترک علوم قرآن با علوم پیشین، در آن است که هر دو علم برای فهم قرآن کریم پی‌ریزی شده‌اند.[۵] دسته دیگری از علوم هستند که تحت تأثیر قرآن کریم بوده، اما برای فهم آن شکل نگرفته‌اند. این‌ها علومی هستند که با عنوان علوم اسلامی بیان می‌شوند برای مثال، فلسفه در میان مسلمین قرن‌ها تداوم داشته و از صدر اسلام به این طرف مسلمین علم فلسفه را گرفته و مسائل و ابوابی را به آن افزوده و این علم حالت اسلامی به خود گرفته است که می‌توان به آن علوم اسلامی گفت. یعنی علومی که رنگ و ماهیت اسلامی به خود گرفته است اما علمی نیست که اگر انسان نداند می‌باید به اسلامیت خود شک کند. اگر در برداشتی عامیانه علوم اسلام و علوم اسلامی به یک معنا گرفته شوند، می‌توان گفت علوم اسلامی‌ای که تحت تأثیر قرآن کریم به حیات خود ادامه دادند دو قسم هستند یک قسم علوم اسلامی‌ای است که پیش از اسلام پیشینه دارد و با ظهور اسلام و دیدگاه‌های الهی آن این علوم تحت تأثیر قرآن کریم رشد و بالندگی پیدا کردند. قسم دیگر آن دسته از علوم اسلامی هستند که تحت تأثیر اسلامند.

شاخص‌ترین علم دارای پیشینه، فلسفه است که قرن‌ها پیش از میلاد مسیح (ع) در یونان و غرب جهان اسلام شکل گرفته و با پیدایش اسلام این علم به مراکز اسلامی رسوخ پیدا کرده و در مراکزی که مسلمین تأسیس کردند خصوصا «بيت الحكمة» ترجمه شده و مسلمانان در این علم صاحب نظر شده‌‌اند و به آن رنگ و بویی اسلامی داده‌اند. نظیر این قسم از علوم، علم اخلاق است. که در مکاتب پیش از مسیح (ع) به این دانش اهتمام داشتند، ولی این اخلاق در دامن اسلام رشد و نمو خاص خود را کرده است چون اسلام خیلی بر آن تأکید دارد و بخش‌های زیادی از قرآن کریم و روایات معصومین(ع) بر این امر اشاره دارند. دسته‌ای دیگر از علوم هستند که تحت تأثیر اسلام هستند، به معنایی که بخشی از معارف اسلامی هستند؛ یعنی بخشی از معارف قرآنی هستند که مصنفین، واضعین و مؤلفین این مسائل را دسته‎‌بندی و تبویب می‌کنند. برای نمونه علم فقه را‌ می‌توان نام برد. یقینا بخشی از مسائل اسلامی فقه است. برخی از علما قائل به این هستند که از تمام آیات قرآنی می‌توان استباط فقهی داشت. همچنین اخباری‌ها معتقد بودند آنچه مربوط به فقه است تماماً در قرآن کریم یافت می‌شود. اگر این چنین است، پس برای این علم فقه باید ماهیت قرآنی قائل بود و آن را از علومی که تحت تأثیر قرآن کریم شکل گرفته دانست و تحت نظر این دیدگاه این علم در قرآن کریم مندرج است.[۶]

تاثیر قرآن بر علوم

دسته‌ای از علوم مانند طب، نجوم، هوا - فضا، زمین‌شناسی و .... وجود دارند که قرآن کریم در رابطه با آ‌ن‌ها صاحب دیدگاه است؛ چه در مورد پیدایش این علوم، چه در مورد نحوه اداره و حتی در مورد نوع حرکت و نظام و سرانجام این‌ها هم سخن دارد. البته این علوم استنباط شده از قرآن نیستند؛ زیرا پیش از قرآن کریم این علوم بین دیگر انسان‌ها رایج بوده و وجود داشته است اما آنچه مهم است این است که قرآن کریم در این‌باره ساکت نیست و صاحب دیدگاه و نظر است.[۷] علوم یادشده، در اثر تشویق‌های قرآنی رشد کرد، بدین ترتیب قرآن تشویق به علم کرد در نتیجه این علوم در دامن اسلام رشد یافت.[۸]

منشأ علوم اسلامی

خداوند به پیامبر(ص) دستور داد «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاس»[۹] و این تبیین و بیانات، علم تفسیر قرآن و به عبارتی توضیح آن شد؛ لذا با این بیان اولین دانشی که بین دانشمندان بعد از نزول قرآن شکل گرفت دانش تفسیر قرآن کریم بود. درون دانش تفسیر یک سلسله علوم دیگری به وجود آمد؛ مثلا آیات مربوط به کلام یاد شد و دانش کلام شکل گرفت، آیات مربوط به فقه مورد بحث قرار گرفت و مقدمات و مؤخراتی پیدا کرد و علمایی به این علم پرداختند و دانش فقه شکل گرفت و در مقدمه‌اش دانش اصول فقه برای فهم فقه شکل گرفت. در مباحثی که احادیث ائمه(ع) در توضیح آیات قرآن بیان شد، علم حدیث شکل گرفت و در علم حدیث علوم دیگری از قبیل؛ درایة الحدیث و فقه الحديث شکل گرفت. علوم اسلامی که امروزه شناخته شده‌اند؛ مثل کلام، فقه، اخلاق و… این‌ها در واقع همه از دامنۀ قرآن برخاستند و سرچشمه اصلی، قرآن بوده است.[۱۰]

تاثیرپذیری فلسفه و کلام اسلامی از قرآن

بسیاری از آیات قرآن جنبه فلسفی دارند. قطعاً فلسفه با آیات قرآن و روایات بیگانه نیست به خصوص ملاصدرا در اسفار خود که به مباحث عقلی‌ می‌پردازد، شواهدی از آیات قرآن و روایات هم ‌می‌آورد. پس فلسفه جدا و مجزا از آیات قرآن و روایات نیست. فیلسوف مسلمان از آیات و روایات در اثبات مسائل توحید، نبوت و معاد الهام و کمک گرفته است که در این‌باره خود نهج البلاغه مملو از مسائل فلسفی است. همچنین میان اعتقاد به الهام گرفتن مسائل کلام اسلامی از قرآن و روایات و آمیختگی کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، منافاتی نیست؛ چرا که فلسفه اسلامی فلسفه خشک و بی روحی نیست، البته این امر به این معنا هم نیست که هر سخنی که فلاسفه و متکلمین گفته‌اند، مورد تأیید است. علت این امر هم این است که متکلم مسلمان درصدد است تا آن چه که از آیات و روایات گرفته را مدلل کند که این دلایل را از قرآن هم می‌تواند اخذ کند. فیلسوف مسلمان هم در حقیقت، جهان هستی را با روش خود که برهانی است تبیین می‌کند، لیکن این روش فیلسوف مسلمان منافاتی با قرآن و سنت هم ندارد.[۱۱]

تاثیرپذیری فیلسوفان مسلمان از قرآن

دعوت قرآن به تعقل و اندیشه‌ورزی: فیلسوفان مسلمان و به تبع آن متکلمان مسلمان در نوشته‌ها و آثار خود از دو جهت و قلمرو از قرآن و روایات پیامبر (ص) و اهل بیت(ع) تأثیر پذیرفته‌اند: اول در قلمرو مباحث هستی‌شناسی و اونتولوژیک و دوم در قلمرو معرفت و شناخت. در این دو قلمرو می‌توان نمونه‌هایی را آورد که فیلسوفان مسلمان از کندی گرفته تا فارابی، سهروردی و صدرالمتألهین و دیگران کاملا از قرآن متأثر شده‌اند و بسیاری از نوآوری‌هایی که فیلسوفان مسلمان مطرح کرده‌اند کاملا متأثر از قرآن و آموزه‌های وحی است. در حوزه معرفت و شناخت یکی از مسائلی که به شدت فیلسوفان مسلمان را تحت تأثیر خودش قرار داده توجه به عقل و در واقع تعقل و اندیشه است، به هر حال فلسفه تفکری است که روش آن روش عقلانی و برهانی است، حداقل در آیات قرآن به ۷۰۰ مورد می‌توان رسید که در آن‌جا به تعقل و انديشه با الفاظ متعدد تأکید شده است. این نکته راهگشای خوبی برای فیلسوفان مسلمان بوده است که در مباحث عقلی بیشتر تأمل کنند. برای مثال در قرآن آمده است، بعضی از مردم بدون علم درباره خدا سخن می‌گویند از این آیه و آیات متعدد می‌توان استنباط کرد که اساسا روش قرآن دعوت به تعقل است، نه ممنوعیت در مباحث عقلانی.[۱۲]

مرتبط بودن حقیقت قرآن با حقیقت ماورائی معرفت: گرچه در مباحث فلسفی خیلی اوقات ادعا می‌شود که عقل ملاک و معیار دستیابی به بسیاری از ادعاها و نظریات است اما معنای استناد و تمسک به عقل، دوری از متون دینی نیست؛ به دلیل این که وقتی این علوم فلسفی و کلامی تحلیل می‌شود، قرآن و جایگاه قرآن، سنت و جایگاه سنت دیده می‌شود؛ که قرآن عبارت است از آن حقیقتی که در آن همه حقایق عالم ثبت است. در تئوری‌هایی که فیلسوفان مسلمان دارند معرفت را یک پدیده سه پایه یا سه گوشه می‌دانند که یک پایه آن عالم است، یک پایه معلوم است و پایه سوم آن که تا ارتباط عالم و معلوم با آن تدارک نشود هیچ وقت معرفت اتفاق نمی‌افتد یک حقیقت ماورائی است و قرآن یا حقیقت قرآن کاملا با آن حقیقت ماورائی مرتبط است. تجسم و تجسد آن حقیقت ماورائی یعنی قرآن به صورت عبارت‌های مکتوب دیده می‌شود که توسط پیامبر اسلام (ص) و واسطه بودن ایشان بین کسانی که پیرو او هستند در اختیار انسان‌ها قرار گرفته است. در فلسفه اسلامی یا در علوم اسلامی که جنبه فلسفی دارند، هدف رسیدن به حقیقت است؛ حقیقت را نمی‌توان در ظواهر جستجو کرد.

برای بدست آوردن حقیقت باید به بواطن اشیاء علم پیدا کرد، علم پیدا کردن به بواطن اشیاء از طریق آن حقیقت ماورائی و ارتباط و اتصال به آن امکان‌پذیر است. به عنوان مثال یکی از کتاب‌های فلسفی اسفار ملاصدرا که آرای وی در این کتاب جمع‌بندی شده است از بسیاری از آرای فلسفی که فیلسوفان عالم اسلام و حتی عالم پیش از اسلام بیان کردند تمام این مباحث را مطرح و در عین حال به میزان قابل توجهی از آیات و روایات استفاده می‌کند. در برخی از عبارات ملاصدرا این تعبیر است که اگر انسان‌ها بخواهند میزان واقع‌نمایی ادراکات خود را متوجه شوند یک ملاک بسیار ارزشمند به نام کتاب وجود دارد منتهی آن چیزی که از آن تعبیر به کتاب می‌شود با توجه به بحث‌ها و مباحث کلی‌ای که در فلسفه صورت می‌گیرد حقیقت کتاب است؛ یعنی همان امر ماورائی که تحت عنوان قرآن وجود دارد، نازل شده‌ای از آن مرتبه عالی حقیقت کتاب است. این خصوصیت در ابن سینا و شیخ اشراق هم هست، شیخ اشراق در برخی از نوشته‌هایش تأکید می‌کند کسی که در مسیر حقیقت قرار می‌گیرد حتما باید قرآن بخواند و باید روحیه کسی که قرآن می‌خواند روحیه کسی باشد که زمانی که آیات را می‌خواند احساس کند همان لحظه آیات بر او نازل می‌شود و همان لحظه در حال برقراری ارتباط با حقیقت است. این همان رمزی است که در متون دینی بعضاً و گاهی در تفاسیری که از آن‌ها صورت می‌گیرد به عنوان جهانی بودن و به عنوان جامعیت قرآن مطرح می‌شود که قرآن برای همه اعصار و ادوار است.

در متون فیلسوفان به حقیقت قرآن با نگاهی دیگر توجه می‌شود و برای آن، شانی ماوارئی قائل هستند و برای رسیدن به حقیقت، تمسک به قرآن و در کنار قرآن تمسک به روایات را مورد توجه قرار می‌دهند.[۱۳] الگوگیری فلاسفه از قرآن در روش و محتوای استدلال: دغدغه اصلی‌ فیلسوف تعقل است و هر سخنی را نمی‌تواند بپذیرد بنابراین از آیات قرآن به عنوان مؤید استفاده‌ می‌کند. از میان دیگر فیلسوفان، ملاصدرا قرآنی‌تر است.[۱۴] محوریت تفسیرهای ۷ جلدی وی قرآن است. ملاصدرا هم در تفسیر و هم در شرح اصول کافی با زبان فلسفه، معارف قرآن را بیان کرده است. صدرالمتألهین با آن آشنایی و تسلطی که نسبت به معارف و زبان فلسفی، حکمت اشراق، حکمت مشّاء و کتب عرفانی داشته است، توانسته محتوا و معارفی که در قرآن وجود دارد را به خوبی تبیین کند.[۱۵] استفاده علما، حکما و فلاسفه اسلامی از قرآن بعد از صدرالمتألهین و توسط تابعین وی شدت یافته است لذا در تخصصی‌ترین بحث‌های فلسفی در کتب صدرالمتألهین و تابعین مکتب وی ‌دیده می‌شود که به شدت از آیات قرآن استفاده کرده‌اند.

تأثیرپذیری فلاسفه از آیات قرآن به دو صورت است:۱. الهام گرفتن از آیات و طرح موضوع؛ مانند صدرالمتألهین که می‌گوید: من حرکت جوهری را از قرآن گرفته‌ام ۲. داشتن موضوع و گرفتن روش استدلال از قرآن؛ که ملاصدرا می‌گوید که برهان صدیقین در قرآن آمده و قرآن در اثبات وجود خداوند به خوبی بر این برهان آیه دارد. عده‌ای بیان کرده‌اند که برخی از فلاسفه و حکما آمده‌اند و آرای خود را بر قرآن تحمیل کرده‌اند در صورتی که اگر کسی به منابع فلسفی شیعه که از قرآن در آثار خود استفاده کرده‌اند، مراجعه کند، خواهد دید این‌ها از قرآن، روش، الگو و در موارد متعددی محتوا گرفته‌اند و اگر این تحمیل آرا بر قرآن تلقی شود، درست نیست. تحمیل آراء در جایی است که مطلبی به قرآن نسبت داده شود که ظاهر قرآن آن را رد کند و هیچ قرینه لفظیه و عقلیه‌ای بر تأیید این محتوا از جانب قرآن وجود نداشته باشد.

موضوع مهم دیگر در رابطه با ارتباط فلاسفه و قرآن، تفاوت یک فیلسوف در مواجهه با قرآن با انسانی که در این رشته تخصص ندارد است؛ فیلسوف وقتی کنار سفره قرآن می‌نشیند به اندازه فهم و معرفت خود از قرآن و سخنان قرآن استفاده می‌کند؛ فیلسوف و حکیم به جهت این که با معارف عمیق‌تری آشناست، گوشش با الفاظ و زبان قرآن آشناتر، روان‌تر و شنواتر است و آسان‌تر سخن خداوند را در آن حکمت‌های عمیق درک می‌کند. در حقیقت فیلسوف خود را تعالی داده تا بتواند قرآن را بفهمد نه اینکه قرآن را تنزل دهد تا آن را مطابق با فهم خودش کند.[۱۶]

تاثیرپذیری متکلمان مسلمان از قرآن

علم کلام دانش اصول عقاید برای دفاع از اسلام است. با این تعریف این علم طبعاً باید متأثر از اولین منابع قابل رجوع اسلام باشد. این منابع عبارت‌اند از: کتاب، سنت و عقل. طبیعی است که کلام اسلامی متأثر از قرآن کریم باشد. طبیعتاً بخشی از معارف اسلام را عقاید تشکیل می‌دهد و حتماً هم این عقاید قرآنی است. متکلمین سعی کرده‌اند کلام اسلامی را درک کنند و بعد برای آن استدلال ارائه کنند؛ چون مخاطبان این علم احیانا غیر مسلمان هستند، متکلمان نمی‌توانند از خود قرآن مستقیم استفاده کنند. طبعاً باید عقاید ناب را از اسلام گرفته و در قالب استدلال‌های عقلی بیان کنند. شیوه کار متکلمین در استفاده از قرآن کریم و تأثیرپذیری از آن در کلام قاعدتاً متفاوت از فقه است؛ زیرا در فقه خود آیه برای فقیه مورد استفاده قرار می‌گیرد و محل استدلال یا استشهاد می‌شود؛ چون مخاطب مسلمان است، اما در مسائل کلامی اینگونه نیست. 107

تاثیرپذیری عارفان مسلمان از قرآن

دانش تأویل که مورد استفادۀ عارفان است، از معیارهای ویژه خود تبعیت می‌کند و نمی‌توان خارج از مدار این قواعد سخن گفت. برخی از عرفا، برای ارائه باطن هر آیه‌ای، معنایی آورده‌اند که با معیارهای علمی هماهنگ نیست. البته تحریف معنوی امری متمایز از تحریف لفظی است و عارفان الفاظ و واژگان این کتاب آسمانی را تغییر نداده و ظاهر آن را پذیرفته‌اند اما به بهانه دریافت و ارائه باطن قرآن، گاه گزاره‌هایی آورده‌اند که با ظاهر قرآن مخالف است. این در حالی است که ظاهر قرآن حجت است و حتی برای به دست آوردن صدق و کذب گزاره‌هایی که در روایات وجود دارد، ظاهر قرآن معیار و ملاک قرار می‌گیرد.[۱۷] بر خلاف گروه یاد شده، عرفان عرفای اسلامی، براساس قرآن و روایات است، کتاب‌هایی که عرفای اسلامی نوشته‌اند مستند به قرآن است. در حقیقت عرفان اسلامی و کتاب‌های واقعی عرفان اسلامی تفسیر انفسی قرآن هستند نه چیز دیگری؛ مانند «فتوحات مکیه» و «فصوص الحکم» ابن عربی، خصوصاً کتاب دوم که کتاب رسمی حوزه‌های عرفان علمی و مستند به قرآن است. عرفای اسلامی همیشه با قرآن مأنوس بوده‌اند و در نوشته‌های خود از آیات قرآن استفاده زیادی می‌کنند، خصوصا کتاب‌های عرفانی درس‌های حوزه که به صورت علمی است سراسر پر از آیات و سوره‌های مختلف قرآن است.[۱۸]

تاثیرپذیری اصول فقه و حدیث از قرآن

نوعی از علوم به عنوان اصول علوم دیگر هستند؛ مانند اصول فقه، اصول کلام و اصول اخلاق؛ برای نمونه در علم فقه برای رسیدن به آرای صحیح، دانشی به نام اصول فقه، مقدم بر فقه تأسیس شده است که دو کار اصلی در این علم انجام می‌شود؛ اول تأمین منابع صحیح و ناب برای فهم احکام خداوند متعال و دوم شیوه درست فهمیدن این احکام به عبارتی، شیوه درست فهمیدن از این منابع است. اولین کاری که در این علم انجام می‌شود این است که آیا این منبع قابلیت دارد یا ندارد؟ برای نمونه در این علم بیان می‌شود که قرآن کریم حجیت دارد، لیکن آیات متشابه آن حجیت ندارد به فرض آیات مجملی که رفع اجمال نشده است حجیت ندارد به عبارتی علم اصول تعیین منبعیت می‌کند.

کار دیگر اصول فقه نشان دادن راهکار و مکانیزم استفاده از منابع یاد شده است.‌ می‌آموزد که چگونه از قرآن کریم استفاده یا از سنت استنباط شود. با این توضیحات باید گفت همانگونه که علوم کلام، فقه و اخلاق از قرآن کریم متأثر شده‌اند و منابع اصیل آن‌ها قرآن کریم است، در اصول این علوم هم، قرآن کریم یاری‌کننده است. قرآن کریم هم تأثیر بر فقه دارد و به تبع آن اصول فقه را ایجاب می‌کند تا شکل بگیرد و هم در یافتن جواب مسائل اصول فقه خود مستقیما کمک ‌می‌کند.[۱۹] دسته دیگری از علوم که متأثر از قرآن کریم هستند و کمتر کسی به آن توجه دارد علم حدیث است علم حدیث در بخش فقه الحدیث به نوعی متأثر از قرآن کریم است. به این معنا که دانش‌هایی وجود دارد که چون از زبان معتقدین به قرآن کریم تراوش کرده است پس این دانش‌ها باید مطابق با قرآن کریم باشد و این دانش‌ها، برای تأیید خود نیازمند مطابقت با قرآن کریم هستند. در فقه الحدیث اولین قدمی که محدث در فهم حدیث باید طی کند، همانا عرضه حدیث به قرآن کریم است. این‌جا مشخص می‌شود که فقه الحدیث چگونه متأثر از قرآن کریم است، به این معنا که اگر حدیثی مطابق با قرآن کریم نباشد، آن دلالت و مفهوم ارزش ندارد، اگر احتمال دیگری در آن روایت نباشد.[۲۰]

منابع

رایحه

ارجاعات

  1. ارجاعات این مقاله به ماهنامۀ رایحه، سال پنجم شمارۀ پنجاه و نهم، تیرماه 1388 است که به موضوع «تاثیر علوم اسلامی از قرآن« اختصاص دارد.
  2. ص52
  3. ص24
  4. ص30
  5. ص103و104
  6. ص105و106
  7. ص109
  8. ص75
  9. نحل/44
  10. ص 74و75
  11. ص64
  12. ص68و69.
  13. ص ص52 تا 54
  14. ص55و56
  15. ص67
  16. ص66و67
  17. ص78
  18. ص92
  19. ص 108و 109
  20. ص 109