ارم

از قرآن پدیا

ارم؛ واژه‌ای‌ قرآنی که بر اساس منابع اسلامی هم‌ به عنوان نام‌ قوم و هم‌ به عنوان نام یک شهر تلقی‌ شده‌ است‌. در مقاله زیر، مجموعه مقالاتی که در دانشنامه های قرآنی و اسلامی پیرامون این واژه آورده شده است جمع آوری گردیده.

مدخل «ارم» در دایرة المعارف بزرگ اسلامی

اِرَم‌، واژه‌ای‌ به‌ كار رفته‌ در قرآن‌ مجید كه‌ در فرهنگ‌ اسلامی‌، هم‌ نام‌ قومی‌، هم‌ نامی برای‌ یك‌ شهر تلقی‌ شده‌ است‌. در آیات‌ ۶ و ۷ از سورۀ فجر چنین‌ آمده‌ است‌ «اَلَمْ تَرَكَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ، اِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ: آیا ندیدی‌ خداوند چه‌ كرد با عاد، ارمِ ذات العماد». از روزگار نخستین‌ مفسران‌، همواره‌ تفسیر این‌ آیه‌ مورد گفت‌وگو بوده‌، و اختلاف‌نظرها نه‌ تنها در برداشت‌ از واژه‌ها، بلكه‌ در تركیب‌ نحوی‌ آیه‌ ریشه‌ داشته‌ است‌.

اختلاف‌ در قرائت‌ آیه‌ چندان‌ چشمگیر نیست‌ و جز چند قرائت‌ شاذ می‌توان‌ اتفاقی‌ بر قرائت‌ آن‌ به‌ دست‌ آورد. در قرائت‌ ضحاك‌، شهر بن‌ حوشب‌ و روایتی‌ از ابن‌عباس‌، واژۀ ارم‌ به‌ صیغۀ فعلی‌ «اَرَّمَ» یا «اَرَمَّ» با مفعولٌ به‌ «ذات‌العماد» خوانده‌ شده‌ است‌ (ابن‌خالویه‌، مختصر...، ۱۷۳، اعراب‌...، ۷۶؛ طبرسی‌، ۱۰/ ۷۳۲؛ سیوطی‌، ۶/ ۳۴۷)؛ در این‌ قرائت‌ واژه‌ از ریشه‌ای‌ به‌ مفهوم‌ «هلاك‌» دانسته‌ شده‌، و به‌ كلی‌ از صورت‌ اسمی‌ خارج‌ شده‌ است‌ (نیز نك‍ : طبری‌، تفسیر، ۳۰/ ۱۱۲). همچنین‌ در قرائتی‌ منقول‌ از ابن‌زبیر، حسن‌ بصری‌ و ابوالعالیه‌، واژۀ «عاد» به‌ صورت‌ مضاف‌ به‌ «ارم‌» خوانده‌ شده‌ است‌ (نك‍ : ابن‌ خالویه‌، مختصر، همانجا؛ نحاس‌، ۵/ ۲۲۰؛ قرطبی‌، ۲۰/ ۴۴؛ قس‌: طبری‌، همانجا، ادعای‌ اجماع‌ قراء بر ترك‌ اضافه‌)؛ این‌ اضافه‌ از نظر تفسیری‌ می‌تواند اضافۀ قومی‌ به‌ نیای‌ خود (نك‍ : اخفش‌، ۲/ ۷۳۸) یا اضافۀ مردمی‌ به‌ موطن‌ خود (نك‍ : طبرسی‌، ۱۰/ ۷۳۳) بوده‌ باشد.

بر پایۀ قرائتِ مشهورِ «بِعادٍ اِرَمَ ذاتِ العِماد»، مفسران‌ از نظر دستوری‌ ارم‌ را بدل‌ یا عطف‌ بیان‌ از عاد تلقی‌ كرده‌، آن‌ را تعبیر دیگری‌ از قوم‌ مورد نظر دانسته‌اند (مثلاً نك‍ : ابن‌انباری‌، ۲/ ۵۱۱)، اما در صورتی‌ كه‌ ارم‌ نام‌ شهری‌ و نه‌ قومی‌ شمرده‌ شود، از نظر نحوی لازم‌ می‌آید كه‌ یك‌ مضاف‌ محذوف برای‌ ارم‌ در تقدیر گرفته‌ شود (تقدیر به‌ صورت‌ «بعاد صاحب ارم‌»، نك‍ : نحاس‌، ۵/ ۲۲۱؛ ابوالبقاء، ۲/ ۲۸۶). علت‌ غیرمنصرف بودن‌ واژۀ ارم‌ نزد نحویان‌، معمولاً اجتماع‌ دو سبب‌ علمیت‌ و تأنیث‌ (به‌ قرینۀ نعت‌ مؤنث‌ ذات‌ العماد) دانسته‌ شده‌ است‌ (مثلاً نك‍ : ابن‌ انباری‌، ابوالبقاء، همانجاها).

مفسران كهن‌، غالباً ارم‌ را نام‌ قومی یا شهری‌ دانسته‌اند، اگرچه‌ در تعیین‌ دقیق‌ این‌ قوم‌ یا شهر بین‌ آنان‌ اتفاق‌نظر دیده‌ نمی‌شود، اما فراسوی‌ این‌ اقوال‌، در نقل‌ قولهای‌ مبهمی‌ از مجاهد مفسر مكی‌، ارم‌ به‌ معنای‌ «اُمّۀ» (طبری‌، همان‌، ۳۰/ ۱۱۱؛ قس‌: طوسی‌، التبیان‌، ۱۰/ ۳۴۲، از قول‌ مجاهد: «امة من‌ الامم‌») یا «القدیمة» (؟) (بخاری‌، ۶/ ۸۲؛ طبری‌، همانجا) دانسته‌ شده‌ است‌ (برای‌ بررسی‌ تفاسیر ارم‌ در تفسیر طبری‌، نك‍ : لوت‌، 622 به‌ بعد).

قوم‌ ارم‌

در اشعار كهن‌ عربی‌ بارها «ارم‌» به‌ عنوان‌ نام‌ یك‌ قوم‌ باستانی‌ به‌ كار رفته‌ و هوروویتس‌ در «كاوشهای‌ قرآنی‌[۱]» موارد متعدد از این‌ كاربردها را گردآورده‌ است‌ (نك‍ : جفری‌، 53). نمونه‌هایی‌ از كاربرد صفت‌ «ارمی‌» در اشعار كسانی‌ چون‌ حارث‌ بن‌ حلزه‌ و امرؤالقیس‌ وجود دارد كه‌ به‌ اجمال‌ بر كسی‌ یا چیزی‌ از روزگاران‌ باستان‌ دلالت‌ دارد (نك‍ : امرؤالقیس‌، ۲۱۵؛ زوزنی‌، ۲۰۶، معلقة حارث‌ بن‌ حلزه‌؛ نیز همدانی‌، الاكلیل‌، ۱/ ۸۹-۹۰).

در دورۀ اسلامی‌ نیز بسیاری‌ از مفسران‌ برپایۀ تلقی‌ اجمالی‌ خود دربارۀ ارم‌ به‌ عنوان‌ یك‌ قوم‌ باستانی‌، واژۀ ارم‌ را در آیۀ یاد شده‌ از قرآن‌، به‌ همین‌ معنا گرفته‌اند. قتاده‌ مفسر بصری‌ از شهرت‌ داشتن‌ این‌ نظریه‌ نزد معاصرانش‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌، و گفته است‌ كه‌ ارم‌ قبیله‌ای‌ از قوم‌ عاد بوده‌ است‌ (نك‍ : طبری‌، تفسیر، نیز سیوطی‌، همانجاها؛ بغوی‌، ۵/ ۵۶۷، همین‌ قول‌ از مقاتل‌). حال‌ آنكه‌ هم‌ از قتاده‌ این‌ گفتار كه‌ ارم‌ جد مردمان‌ عاد بوده‌ نیز روایت‌ شده‌ است‌ (طبری‌، همانجا).

در پاره‌ای‌ از روایات‌، سرگذشت‌ قوم‌ ارم‌ و نیای‌ ایشان‌ «ارم‌» نام‌ با سرگذشت‌ سام‌ بن‌ نوح‌ و فرزندان‌ او پیوند خورده‌ است‌. كلبی‌ از مفسران‌ و مورخان‌ كوفه‌، در روایت‌ خود از ابن‌ عباس‌، ارم‌ را نام‌ دیگر سام‌ پنداشته‌ (نك‍ : «تنویر المقباس‌...»، ۶/ ۲۸۸؛ ازهری‌، ۱۵/ ۳۰۱)، و ارم‌ را جد مشترك‌ مردمان‌ عاد و ثمود و اهل‌ جزیره‌ (ظاهراً آرامیان‌ ساكن‌ در بلاد جزیره‌) دانسته‌ است‌ (نك‍ : بغوی‌، همانجا). ابن‌اسحاق‌، مفسر دیگری‌ از مورخان‌، ارم‌ را فرزند سام‌ و نیای‌ عاد دانسته‌، و نسبت‌ عاد را به‌ صورت‌ «عاد بن‌ عوص‌ بن‌ ارم‌ بن‌ سام‌» ضبط كرده‌ است‌ (نك‍ : همانجا). نسب‌ عاد بن‌ عوص‌ بن‌ ارم‌ بن‌ سام‌ در دورۀ تدوین‌ آثار تاریخی‌ اسلامی‌، به‌ عنوان‌ نسبی‌ پذیرفته‌ از سوی‌ مورخان‌ تكرار گشته‌ است‌ (مثلاً نك‍ : یعقوبی‌، ۱/ ۲۲؛ طبری‌، تاریخ‌، ۱/ ۲۰۴؛ همدانی‌، همان‌، ۱/ ۸۷؛ مسعودی، مروج‌...، ۱/ ۵۲، جم‍ ؛ مقدسی‌، ۳/ ۲۸، ۳۱؛ قس‌: نسب‌ منقول‌ از مقاتل‌: ارم‌ بن‌ عاد بن‌ شیم‌ بن‌ سام‌، بغوی‌، همانجا؛ و نسبت‌ منقول‌ از كلبی‌: عاد بن‌ هام‌ بن‌ شیم‌ بن‌ سام‌، «تنویر المقباس‌»، ۶/ ۲۸۸- ۲۸۹؛ نیز نسب‌ عاد بن‌ ارم‌ به‌ نقل‌ از سدی‌، سیوطی‌، همانجا). در منابع‌ اسلامی‌، علاوه‌ بر قوم‌ عاد، از رسیدن‌ نسب‌ دیگر اقوام‌ باستانی‌ عرب‌ چون‌ ثمود، طسم‌، جدیس‌ و نیز عمالیق‌ به‌ ارم‌ بن‌ سام‌ سخن‌ رفته‌ است‌ (مثلاً نك‍ : طبری‌، همان‌، ۱/ ۲۰۷؛ دینوری‌، ۳، ۱۴- ۱۵). این‌ نظریه‌ شهرت‌ داشته‌ است‌ كه‌ عنوان‌ ارم‌ در روزگاران‌ كهن‌ بر مردمان‌ عاد و سپس‌ ثمود اطلاق‌ می‌شده‌، و پس از انقراض آنان‌ به‌ دیگر فرزندان‌ ارم‌، یعنی‌ «نبطیان‌» (آرامیان‌) اختصاص‌ یافته‌ است‌ (نك‍ : طبری‌، همانجا؛ مسعودی‌، التنبیه‌...، ۶۸).

در مقایسه‌ میان‌ جایگاه‌ «ارم‌» در نسب‌شناسی‌ عرب‌ و «ارام‌» در نسب‌شناسی‌ عهد عتیق‌، باید نخست‌ یادآور شد كه‌ در سفر پیدایش‌ (۱۰:۲۲-۲۳) نام‌ «عوص‌» به‌ عنوان‌ یكی‌ از فرزندان‌ «ارام‌» پسر سام‌ ابن‌ نوح‌ آمده‌ است‌ (نیز نك‍ : یكم‌، تواریخ‌ ایام‌، ۱:۱۷). ارام‌ علاوه‌ بر كاربرد آن‌ به‌ عنوان‌ علم‌ شخصی‌، به‌ عنوان‌ نام‌ قومی‌ از نژاد سام‌ كه‌ به‌ صورت‌ قبایلی‌ در بین‌النهرین‌ و سوریۀ شمالی‌ ساكن‌ بودند، نیز در عهد عتیق‌ بارها به‌ كار رفته‌ است‌ (نك‍ : گزنیوس‌، 74). نام‌ «ارام‌» در كتیبه‌های‌ آشوری‌ نیز دیده‌ می‌شود (به‌ شكل‌ «آرامو» و چند گونۀ دیگر) كه‌ مفهومی‌ محدودتر داشته‌، و مردمان‌ ساكن‌ در غرب‌ فرات‌ را در برنمی‌گرفته‌ است‌ (نك‍ : همانجا؛ نولدكه‌، 113 به‌ بعد؛ موس‌ آرنولت‌، 101؛ نیز ینزن‌، 236 به‌ بعد). در میان‌ سامی‌ شناسان‌ نظریه‌ای‌ است‌ مبتنی‌ بر اینكه‌ موطن‌ اصلی‌ اقوام‌ آرامی‌، شبه‌جزیرۀ عربستان‌ بوده‌ است‌ كه‌ در پی‌ یك‌ موج‌ مهاجرت‌ (از حدود سدۀ ۱۵ ق‌م‌) گروههایی‌ از آنان به‌تدریج‌ جزیرةالعرب‌ را ترك‌ گفته‌، به‌ سرزمینهای‌ معتدل‌تر در شمال‌ روی‌ آوردند، چنانكه‌ در سدۀ ۱۰ق‌م‌، گروههایی‌ از آنان‌ در بین‌النهرین‌ و سوریه‌ اسكان‌ یافته‌ بودند (مثلاً نك‍ : ولفنزن‌، ۱۱۴ به‌ بعد). برخی‌ از روایات‌ در منابع‌ اسلامی‌ نیز این‌ نكته‌ را كه‌ موطن‌ اصلی‌ فرزندان‌ ارم‌ در شبه‌ جزیرۀ عربستان‌ و به‌طور خاص‌ در سرزمین‌ احقاف‌ (ه‍ م‌) بوده‌ است‌، تأیید می‌كند (مثلاً نك‍ : مقدسی‌، ۳/ ۲۸؛ ابوعبید، ۱/ ۱۴۰؛ نیز نك‍ : دینوری‌، ۳، كه‌ فرزندان‌ ارم‌ را عرب‌ زبان‌ می‌شمارد).

با وجود پذیرش‌ یك‌ ارتباط ریشه‌ای‌ میان‌ «ارم‌» در فرهنگ‌ عربی‌ ـ اسلامی‌ و «ارام‌» در عهد عتیق‌، برخلاف‌ آنچه‌ برخی‌ از خاورشناسان‌ تلقی‌ كرده‌اند، نباید این‌ دو نام‌ را كاملاً معادل‌ دانست‌. آرتور جفری‌ یادآور شده‌ است‌ كه‌ ارتباط مستقیم‌ نام‌ ارم‌ در قرآن‌ با داستان‌ قوم‌ عاد و وجود گزارشهایی‌ جغرافیایی‌ دربارۀ اطلاق‌ نام‌ ارم‌ بر دو محل‌ در جنوب‌ جزیرةالعرب‌، ویژگی‌ فرهنگ‌ عربی‌ جنوبی‌ را در «ارم‌» مؤكد می‌سازد (ص‌ 53).

ارم‌، نام‌ جغرافیایی‌

ارم‌ در زبان‌ عربی‌ به‌ عنوان‌ یك‌ واژه‌ در مفهوم‌ اصیل‌ لغوی‌ آن‌ (جمع‌ آرام‌ و اروم‌) نشان‌ و میل‌ را گویند كه‌ در بیابان‌ برای‌ نمودن‌ راه‌ نصب‌ می‌كردند (نك‍ : جوهری‌، ۳/ ۱۸۵۹؛ ابن‌ منظور، ذیل‌ ارم‌) و گاه‌ چنین‌ می‌نماید كه‌ مفهومی‌ عام‌تر داشته‌، و به‌ بناهای‌ بلند مشابهی‌ چون‌ مناره‌ نیز اطلاق‌ می‌شده‌ است‌ (نك‍ : ازهری‌، ۱۵/ ۳۰۰). كاربرد لغوی‌ واژۀ «آرام‌» در عبری‌ باستان‌ برای‌ «سرزمین‌ كوهستانی‌» (فایرابند، 28) و نامگذاری‌ كوهی در نزدیكی‌ ایله‌ به‌ «ارم‌» (یاقوت‌، ۱/ ۲۱۲) راه‌ را برای‌ مقایسه‌ می‌گشاید.

صرف‌نظر از رابطۀ احتمالی‌ میان‌ مفهوم‌ لغوی‌ واژه‌ و كاربردهای‌ جغرافیایی‌ آن‌، باید گفت‌ كه‌ از روزگار نخستین‌ مفسران‌، كمابیش‌ در تفسیر «ارم‌ ذات‌العماد»، ارم‌ را یك‌ شهر دانسته‌اند (نك‍ : فراء، ۳/ ۲۶۰؛ نحاس‌، ۵/ ۲۲۰؛ طبری‌، تفسیر، ۳۰/ ۱۱۱).

از مفسران كهن‌، مشهورترین‌ قول‌ دراین‌باره‌، یكی‌ دانستن‌ ارم‌ ذات‌العماد با شهر دمشق‌ بوده‌ است‌. این‌ تفسیر از سعید بن‌ مسیب‌، عكرمه‌ و خالد ربعی‌ روایت‌ شده‌ است‌، اما بیش‌ از همه‌ به‌ عنوان‌ نظریۀ سعید بن‌ ابی‌ سعید مقبری‌ از تابعین‌ مدینه‌ (د ح‌ ۱۲۰ق‌) شهرت‌ یافته‌ است‌ (نك‍ : همانجا؛ بغوی‌، ۵/ ۵۶۷؛ سیوطی‌، ۶/ ۳۴۷). این نكته‌ به‌عنوان‌ فضیلتی‌ برای‌ دمشق‌، پایتخت‌ بنی‌ امیه‌ در عصر فرمانروایی‌ ایشان بازگو می‌شده‌، و پس‌ از روزگار امویان‌ نیز هیچ‌گاه‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ نشده‌ است‌ (نك‍ : ابن‌ فقیه‌، ۱۲۲، ۱۲۳؛ ابن‌خردادبه‌، ۷۶؛ همدانی‌، صفة...، ۱۵۱؛ نحاس‌، ۵/ ۲۲۰-۲۲۱، به‌نقل‌ از مالك‌ بن‌ انس‌؛ ابن‌ عساكر، ۱/ ۵ - ۶). شاید وجود آرامیان‌ در سوریه‌، در یكی‌ دانستن‌ دمشق‌ با ارم‌ بی‌تأثیر نبوده‌ باشد، اما به‌ هر تقدیر، افسانه‌هایی‌ دربارۀ بنای‌ شهر دمشق‌ بر سر زبانها بوده‌ كه‌ با این‌ امر بی‌ارتباط نمی‌تواند بود. یوسفوس‌ مورخ‌ باستانی‌ یهود چنین‌ آورده‌ است‌ كه‌ عوص‌ بن‌ ارام‌ (ارم‌) شهر دمشق‌ را بنیان‌ نهاد (نك‍ : ابن‌ عبری‌، ۱۳)، و در روایتی‌ رایج‌ نزد مسلمانان‌ بنای‌ این‌ شهر به‌ جیرون‌ بن‌ سعد بن‌ عاد بن‌ ارم‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ (نك‍ : ابوعبید، ۱/ ۱۴۰، ۲/ ۴۰۸؛ یاقوت‌، ۲/ ۱۷۵-۱۷۶، ۵۸۷ - ۵۸۸). در كنار این‌ داستانها، باید حكایات‌ مشابهی‌ چون‌ بنای‌ دمشق‌ به‌ وسیلۀ «دمشق‌ ابن‌ ارم‌» و نیز روایتی‌ حاكی‌ از اقامت‌ هود، پیامبر عاد، در دمشق‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورد (نك‍ : همو، ۲/ ۵۸۸- ۵۸۹) كه‌ هریك به‌ شكلی‌ از ارتباطی‌ میان‌ ارم‌ و شهر دمشق‌ حكایت‌ دارند.

دیگر سخن دربارۀ ارم‌ ذات العماد نزد مفسران كهن‌، یكی‌ دانستن آن‌ با اسكندریۀ مصر است‌. محمد بن‌ كعب‌ قُرَظی‌ از تابعین‌ مدینه‌ چنین نظری‌ را ابراز داشته‌ (طبری‌، سیوطی‌، همانجاها)، و دراین‌باره‌ داستانی نیز در منابع‌ آمده‌ است‌. به‌ نقل مسعودی‌ (مروج‌، ۱/ ۴۱۰) اسكندر مقدونی‌ هنگامی‌ كه‌ به‌ محل‌ این‌ شهر رسید، در آنجا آثار یك‌ بنای‌ باستانی‌ را مشاهده‌ كرد و نوشته‌ای‌ یافت‌ كه‌ در آن‌ اندرز و وصیت‌ «شدّاد» (برای‌ ارتباط او با ارم‌، نك‍ : سطور بعد) نوشته‌ شده‌ بود. در این‌ روایت‌، داستان‌ شداد با شهر اسكندریه‌ پیوند خورده‌ است‌ (نیز نك‍ : ابن‌ بابویه‌، ۵۵۵، به‌ نقل‌ از ابوحاتم‌ سجستانی‌؛ ابوعبید، ۲/ ۴۰۹؛ یاقوت‌، ۱/ ۲۵۸).

علاوه‌ بر داستان پرشهرت شداد كه‌ ارم‌ ذات‌العماد را در جنوب‌ شبه‌جزیرۀ عربستان‌، یعنی‌ منطقه‌ای‌ كه‌ به‌ عنوان‌ مسكن‌ قوم‌ عاد شناخته‌ می‌شده‌ است‌ (نك‍ : ه‍ د، احقاف‌)، به‌ تصویر می‌كشد (نك‍ : بخش‌ بعد)، گزارشهایی‌ چند در منابع‌ غیر داستانی‌ مبنی‌ بر وجود آبادیهایی‌ به‌ نام‌ ارم‌ در این‌ منطقه‌ آمده‌ است‌ (نك‍ : همدانی‌، همان‌، ۹۴، ۱۵۱؛ ابوعبید، ۱/ ۱۴۰). همچنین‌ مسعودی‌ در مروج‌ (۱/ ۲۱۸) از ارم‌ ذات‌ العماد، به‌ عنوان‌ شهری‌ واقع‌ در شمال‌ آسیای‌ صغیر و مشرف به‌ دریای‌ سیاه‌ یاد كرده‌، و افسانه‌ای‌ غریب‌ دربارۀ آن‌ آورده‌ است‌.

افسانۀ شداد و ارم‌

آورده‌اند كه‌ شداد پسر عاد، پادشاهی‌ جبار بود كه‌ در جنوب جزیرةالعرب‌ فرمان‌ می‌راند. او كه‌ در وصف‌ بهشت‌ و زیباییهای‌ آن‌ بسیار شنیده‌ بود، بر آن‌ شد تا شهری‌ در زمین‌ بنا كند كه‌ اوصاف‌ بهشت‌ را دارا باشد؛ بهشتی‌ زمینی‌ كه‌ «ارم‌ ذات‌ العماد» نام‌ گرفت‌. وی‌ دستور داد تا بهترین‌ جای‌ را در یمن‌ انتخاب‌ كرده‌، از اقصی‌ نقاط كشورش‌ طلا و نقره‌ و گوهر بدانجا آورند و شهری‌ عظیم‌ بنا نهند. خداوند برای‌ تمام‌ كردن‌ حجت‌ بر وی‌، هود(ع‌) را به‌ رسالت‌ برانگیخت‌. هود(ع‌) شداد را به‌ توحید و ایمان‌ و توبه‌ فرا خواند و چون‌ او دعوت‌ پیامبر را نپذیرفت‌، به‌ عذاب‌ الهی‌ وعید داده‌ شد. آنگاه‌ كه‌ خبر به‌ انجام‌ رسیدن‌ شهر را به‌ او رسانیدند، به‌ سوی‌ ارم‌ روانه‌ شد و همینكه‌ به نزدیكی آن‌ رسید، صیحه‌ای‌ از آسمان‌ برخاست‌ و او با همراهانش جان سپردند. پس‌ از مرگ‌ شداد، پسرش‌ مرثد كه‌ در آن‌ هنگام‌ در حضرموت‌ به‌ سر می‌برد، دستور داد تا در كوهی‌ مقبره‌ای‌ با شكوه‌ بسازند و پیكر شداد را از ارم‌ بدانجا برند. از آن‌ پس‌ پای‌ هیچ‌ انسانی‌ به‌ شهر ارم‌ نرسید، تا اینكه‌ مردی‌ به‌ نام‌ عبدالله‌ بن‌ قلابه‌ هنگامی كه‌ در بیابانهای‌ عدن‌ به دنبال‌ شتر گمشده‌اش‌ می‌گشت‌، شهر ارم‌ را دید و در آن وارد شد. وی‌ قدری‌ از گوهرهای‌ آن‌ شهر را با خود برداشت‌ و نزد معاویه‌ خلیفۀ وقت‌ آورد و با پرسش‌ از كعب‌ الاحبار آشكار شد كه آن شهر، ارم‌ ذات‌العماد بوده‌ است‌ (مثلاً نك‍ : ابن‌بابویه‌، ۵۵۲-۵۵۵؛ ثعلبی‌، ۱۴۳-۱۴۹؛ یاقوت‌، ۱/ ۲۱۳-۲۱۶).

اگرچه‌ ریشه‌های‌ داستان‌ شداد می‌تواند به‌ داستانهای‌ عرب‌ پیش از اسلام‌ بازگردد، اما تفسیر ارم‌ ذات‌ العماد بر پایۀ این‌ داستان‌ در عهد مفسران‌ نخستین‌ رایج‌ نبوده‌، و تنها از روزگاران‌ بعد به‌ كتب‌ تفسیری‌ راه‌ یافته‌ است‌؛ با این‌ حال‌، اندك‌ نمونه‌هایی‌ از نفوذ این داستان‌ به‌ تفاسیر كهن‌، چون‌ روایت‌ كلبی‌ از ابن‌عباس‌ («تنویر المقباس‌»، ۶/ ۲۸۹) دیده‌ می‌شود. ابن‌حجر عسقلانی‌ در نقد این داستان آورده‌ كه‌ آثار جعل‌ در آن‌ آشكاراست‌ (۴/ ۷۴۸) و یاقوت حموی‌ از صحت‌ آن‌ برائت‌ جسته‌، و از برساخته‌های‌ قصه‌گویانش‌ دانسته‌ است‌ (۱/ ۲۱۶).

شخصیت‌ شداد علاوه‌ بر چهرۀ اصلی‌ داستان‌، با اشكال‌ دیگر داستانهای مربوط به‌ ارم‌ نیز پیوند خورده‌ است‌؛ چنانكه‌ بسیار دور از سرزمین یمن‌، در افسانه‌های‌ مربوط به‌ بنای‌ شهر دمشق‌، نام‌ شداد نیز به‌ میان می‌آید (مثلاً نك‍ : همو، ۲/ ۵۸۹)، همچنانكه‌ در داستانی دیگر، اسكندر مقدونی اندرزنامۀ او را در خرابه‌های‌ باستانی در اسكندریه‌ باز می‌یابد (نك‍ : سطور پیشین‌).

ابواسحاق‌ ابراهیم‌ بن‌ سلیمان‌ خزاز كوفی‌ از اخباریان‌ امامیه‌ در سدۀ ۳ق‌، اثری‌ مستقل‌ با عنوان‌ كتاب‌ ارم‌ ذات‌ العماد، ظاهراً دربارۀ اخبار مربوط به‌ ارم‌، پرداخته‌ بوده‌ است‌ (نك‍ : طوسی‌، الفهرست‌، ۲۹؛ نجاشی‌، ۱۸).

مدخل «ارم» در قاموس قرآن

إرَم در لغت

إرَم (بر وزن عنب) یعنی سنگهائی که روی هم می‌چینند برای نشان دادن راه در بیابانها (نهایه)، جمع آن آرام است. و ارم (بر وزن عقل) بمعنی خوردن، پوسیدن و فانی شدن است: «أرم ما علی المائدة: اکلَه، أَرَمَ المالُ: فنی، أَرَمَ: ای بلی و صار رمیما».

در قرآن کریم می فرماید: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ* إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ* الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ» آیا ندانستی که پروردگارت با قوم عاد، با آن بنای ستوندار که نظیر آن در سر زمین‌ها ساخته نشده بود، چه کرد؟

با تدبر در آیۀ شریفه روشن می شود که «ارم» بدل اشتمال است از «عاد» و عاد چنانکه می دانیم قوم هود علیه السّلام است. اگر «عاد» ذکر نمی شد معنی آیه تمام بود ولی معلوم نمی شد این بنا یا شهر متعلق بکدام قوم است. پر روشن است که «ارم» عمارت مخصوص و یا شهری با شکوه بود که نظیر آن تا آنروز ساخته نشده بود، و نیز این دو آیه، از ویران شدن آن در اثر غضب خداوندی، خبر می دهد.

افسانه ارم

در شرح و تفسیر «ارم» افسانه‌ای بکتب اسلامی راه یافته که ریشۀ آن به وهب بن منبّه می رسد و کعب الاحبار یهودی بر آن صحّه گذاشته است. لازم است بآن اشاره شود. وهب بن منبّه گوید: عبداللّٰه بن ابی قلابه، برای پیدا کردن شتر خود در صحراهای عدن می گشت ناگاه به شهری رسید، اطراف آن قلعه بود، عبداللّٰه گمان کرد که در آنجا کسی هست، وارد قلعه شد، دو درب بسیار بزرگ دید، که با یاقوتهای سفید و سرخ مرصّع بودند کاخهائی دید که بالای آنها غرفه‌ها و غرفه‌های دیگر که از طلا و نقره و لوءلوء و یاقوت بنا شده بودند … و کاخها با لئالی و مشک و زعفران مفروش (شن ریزی) شده بود، چشمه‌هائی از نقره دید که آب آنها از آفتاب روشنتر بود … از لوءلوء و زعفران و مشک آنجا مقداری برداشت و بیرون آمد. قضیۀ این شخص به معاویه رسید، او را احضار کرد و او آنچه دیده بود باز گفت، معاویه گفت: تا کعب الاحبار را حاضر کردند و از وی در این باره توضیح خواست، کعب گفت: آری آن بهشت شدّاد است و چنین و چنان بود و در زمان تو مردی که دارای فلان صفات است در طلب شتر خود بآنجا وارد خواهد شد. سپس، بعبداللّٰه بن ابی قلابه که در آنجا بود نگاه کرد و گفت: بخدا قسم این همان مرد است.

این افسانه چنانکه دیدیم از وهب بن منبّه است و کعب الاحبار آنرا تصدیق می کند. حال این دو نفر بر اهل تحقیق روشن است، در کتاب «سیری در اسلام» وضع آندو را ضمن بحث جاعلین حدیث، آشکار کرده‌ام. این شهر در کجای دنیاست، کدام کاوشهای علمی و زیر زمینی، وجود آنرا تأیید می کند؟! در آن روزگار: آنهمه طلا و نقره و … از کجا جمع شده بود؟! زمخشری در کشّاف از وهب نام نبرده و میگوید: چنین روایت شده، سپس تصدیق کعب در محضر معاویه را نقل می کند، مجلسی رحمه اللّٰه آنرا در بحار، بدون ردّ و قبول از کمال الدین مرحوم صدوق از مردی بنام ابو وائل نقل کرده است. ناگفته نماند: ابو وائل شخصی مجهول الهویه است و در رجال مدح و قدحی ندارد. بنظر میاید که این شخص، قضیه را از وهب و یا کسیکه از وهب شنیده نقل کرده است.

صدوق علیه الرحمه آنرا در کمال الدین از ابی وائل نقل نموده ولی آنرا قبول ندارد و در آخر همان باب می گوید: این قضایا که نقل کردم اعتمادی بآنها ندارم، ولی می‌بینم که خصمم قبول دارد برای الزام او ایراد می کنم. و در ذیل افسانۀ بهشت شداد می گوید اگر بشود گفت که در روی زمین همچو بهشت نادیده هست و کسی جای آنرا نمی داند، ولی از طریق خبرها می گویند: هست، پس چرا وجود و غیبت امام عصر علیه السّلام را از طریق اخبار قبول ندارند، با آنکه خبر بهشت شدّاد از ابی وائل است ولی اخبار قائم علیه السّلام از حضرت رسول و ائمه طاهرین علیهم السّلام.!

در تفسیر بیضاوی و صافی و مجمع البحرین بطور اشاره بی‌آنکه نامی از وهب و کعب برده شود، این افسانه نقل شده است. ابن کثیر شامی در تفسیر خود، بعد از اشاره بآن میگوید: این از خرافات اسرائیلی است. مسعودی در مروج الذهب گوید: بسیاری از دانایان گفته‌اند: این داستان از خرافات است. فرید وجدی در دائرة المعارف گفته: آنچه گفته‌اند: ارم شهری بود از طلا و نقره، نه نصّی دارد و نه مبتنی بدلیلی است. جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام آورده: این جزافه گوئیها مبتنی بر اساس نبوده و حدّاقل آن است که پاره‌ای از عمارات قوم عاد و ثمود با جواهرات گرانبها تزیین می شده. از قرآن مجید، فقط این اندازه بدست میاید که بنای «ارم» در آن روزگار بی‌نظیر بوده است، امّا بهشتی و شهری با آن طمطراق افسانه‌ای بیش نیست.

در خاتمه این نکته را ناگفته نگذاریم که در این باره هر چه جستجو کردیم، حدیثی از رسول خدا و ائمّه علیهم السّلام هر چند ضعیف هم باشد نقل نشده است.

مدخل «ارم» در دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن

جغرافیای ارم، در سوره مبارکه فجر

واژه ارم، فقط یک بار، در قرآن مجید، در آیه ۷ سوره مبارکه فجر بیان شده است و طرف خطابش مشرکین مکه می‌باشد؛ که سرگذشت قوم عاد را به یاد آنان می‌آورد، که در اثر سرکشی و عصیان به چه مکافاتی گرفتار شدند.

اما، آن موضوعی را، که ما در این مقوله پی می‌گیریم؛ واژه ارم است، که به نام شهری شهرت دارد و امروز اطلاع چندانی از آن در دست نیست و ما سعی می‌کنیم، تا آنجا که ممکن است، با استفاده از منابع تاریخی و تفسیری به این مجهول پاسخ دهیم.

در مورد این که ارم نام شخص، یا قبیله و یا مکانی است؛ به دلایل مختلف تاریخی و گاه ادبی - صرف و نحو - بین صاحب‌نظران هماهنگی وجود ندارد، ولی از آنجا که، در این گفتار ما قصد اثبات یکی از چند نظر را نداریم. ابتدا یکی دو نظریه را؛ جهت تنویر اندیشه خوانندگان گرامی نقل و سپس اولویت را به این که ارم نام مکانی است می‌دهیم و به معرفی محل‌هایی که محققین و مفسرین قرآن، به نام ارم اشاره داشته‌اند می‌پردازیم.

۱. برخی از دانشمندان، از قول زمخشری در این باره می‌نویسد: «در کشاف از بعضی نقل می‌کند، عاد فرزند عوص و او فرزند ارم و او فرزند سام، فرزند نوح است و از آنجا که نام جد قبیله، بر آن قبیله اطلاق شده، به قبیله عاد، ارم می‌گفتند». ولی استاد، در انتهای بحث خود، نتیجه می‌گیرد و می‌نویسد: «ولی مناسب با آیه بعد این است، که ارم نام شهر بی‌نظیر آنها باشد».

۲. برخی از نویسندگان، به نقل از مفردات راغب اصفهانی، ذیل واژه ارم چنین بیان می‌کند: «ارم نشانه و علمی است، که از سنگ بنا کنند و جمع آن آرام است و به همین دلیل وقتی می‌خواهند شدت خشم کسی را باز نمایند می‌گویند: غیظه یحرق الارم اما قول خدای تعالی، إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ، اشاره به ستون‌های مرتفع زراندود است».

۳. برخی از دانشمندان در تفسیر المیزان درباره ارم چنین نقل می‌کند: «ظاهر دو آیه مورد بحث این است که ارم نام شهری، برای قوم عاد بوده، شهری آباد و بی‌نظیر و دارای قصرهای بلند و ستون‌های کشیده و در زمان نزول این آیات، اثری از آنان باقی نمانده، آثارشان به کلی از بین رفته بود و هیچ دسترسی بر جزئیات تاریخ آنها نمانده بود ... ولی بعضی گفته‌اند مراد به ارم همان قوم عاد است.»...

۴. برخی از علما، در مورد ارم، بیان فرمودند: «بعضی ارم را نام شخص، یا قبیله منسوب به او دانسته‌اند... ولی بیشتر مفسرین و مورخین، ارم را نام مکان گرفته‌اند. تاء تانیث کلمه ارم و توصیف و اضافه آن به ذَاتِ الْعِمَادِ اسم مکان بودن آن را از دید ادبیات عرب تأیید می‌کند.. از ابن عباس و مجاهد روایت شده، که ارم بر وزن افعل از باب افعال، با تشدید میم نقل شده بنابراین، ارم فعل ماضی و فاعل آن، ضمیر راجع به، رب و مجموع فعل و فاعل، عطف بیان، برای کیف فعل است یعنی آیا ندیدی، که چه کرد، پروردگار تو، با عاد؟ پوسیده و خاکستر رمیم کرد ذَاتِ الْعِمَادِ را. از دید صرف و نحو این معنا و قرائت را آیه ۴۹ - ۵۱ الذاریات - تأیید می‌نماید ... بنابراین قرائت، که ارم، فعل باشد؛ می‌تواند معنای اصلاح و تکمیل - ترمیم - بنا و فاعل آن باشد و لازمه این معنا این است که قوم عاد، با قدرتی که داشتند؛ اصول و پایه ساختمان گذشتگان خود را تکمیل کردند؛ آن چنان که ثمود سنگ‌ها را شکافتند و پیش رفتند – جابو الصخر بالواد. بنابراین، آن دو آیه که راجع به عاد و ثمود است: در تعبیر و معنا، ردیف و قرین هم آمده، چون این قرائت غیر مشهور و ناموزون است؛ نمی‌تواند، بر این گونه معانی که مترتب، بر این قرائت است اعتماد کرد. آنچه مشهور بین مفسرین و مورخین و با روش ادبی و آهنگ آیه، همنواخت است؛ همین لفظ ارم است که اسم مکان باشد».

۵. در مورد ارم، در کتاب اعلام قرآن، چنین اظهار نظر شده است: «باری اکثر بر آنند، که ارم نام شهری است. بعضی آن را بر دمشق منطبق شناخته‌اند و برخی جای آن را محل اسکندریه نشان داده‌اند و عده‌ای هم محل ارم را میان صنعا و حضرموت یعنی، در قسمت جنوبی عربستان معرفی کرده‌اند... به هر حال قرابت لفظی آرم، ارم و آرام، نظر بعضی از نویسندگان اسلامی را متوجه انطباق ارم، با آرامی‌ها کرده و دمشق را همان ارم دانسته‌اند».

۶. در مروج الذهب مسعودی مسطور است که اسکندر هنگام بنای اسکندریه به ستون‌هایی، از سنگ مرمر، برخورد، که از عهد دیرین به یادگار مانده بود و در آنها نقش‌ شدادبن عاد بن شداد بن عاد دیده می‌شد و گویا وی آن را به تقلید إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ساخته باشد و بانی این بنا، آیندگان را از بنای کاخ‌های مثل آن منع کرده است».

۷. هاکس، در کتاب خود در مورد ارم چنین نقل نموده است: «آرام مملکتی است، در نزدیکی شام، عبرانیان این اسم را برای تمام املاکی که به شمال پلسطین فلسطین واقع بود استعمال می‌کردند که شرقاً، از دجله امتداد یافته به بحر الاوسط می‌رسید و از شمال نیز به سلسله کوه‌های تاروس ممتد بود در این صورت بر الجزایر که عبرانیانش آرام نهرین -سفر پیدایش ۱۰:۲۴- یا پدران آرام، یعنی دشت ارم می‌گفتند شامل می‌شود. آن‌گاه نام‌هایی که با آرام ترکیب یا به آن منسوب شده است و در کتب عهدین آمده ذکر می‌نماید چون: آرام دمشق، آرام جشور، آرام صوبه، آرام بیت رحوب سپس اضافه می‌کند و می‌گوید: بعضی از اینها دارای اهمیت و استقلال بوده، بارها با اسرائیل جنگیدند... در نام‌های صوبا و صوبه می‌گوید جزیی از سوریه است، که یکی از ممالک آرام بود و آن را آرام صوبه می‌گفتند... و موقع آن، در میانه فلسطین شمالی و نهر فرات است... در کلمه آرام نهرین، پس از ذکر مواردی که این کلمه در کتب عهدین آمده؛ می‌گوید شامل زمین حاصل‌خیزی است، که در میانه فرات و دجله واقع و به بین النهرین مسمی است».

۸. برخی از پژوهشگران در ادامه توضیح لفظ عاد، در مورد محل زندگی قوم عاد ارم می‌نویسند: «قوم عاد در ریگستان‌ها و شنزارهای میان عمان و حضرموت سکونت داشتند و خداوند هود را بر آنها مبعوث فرمود».

همان‌گونه که ملاحظه می‌فرمایید نظریات اهل تحقیق در مورد ارم بسیار پراکنده و گسترده است و هر پژوهشگری مکان یا مکان‌هایی را به نام ارم نشان می‌دهد، که آن اماکن، فهرست‌وار به شرح زیر می‌باشند:

  1. اسکندریه
  2. بین النهرین
  3. بین عمان و حضرموت
  4. دمشق
  5. شام
  6. فلسطین، چه بسا نظر‌های دیگری هم بیان شده باشد، که ما در این پژوهش بدان دسترسی نیافته باشیم، ولی شایسته است که اهل تحقیق و اندیشمندانی که در تاریخ و باستان‌شناسی تخصص دارند: موضوعاتی از این قبیل را، که قرآن با ابهام اشاره نموده است، بیشتر مورد تحقیق قرار دهند.

مدخل «ارم» در دایرة المعارف قرآن

واژه «ارم» فقط یک بار در آیه‌ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ، در گزارشی از قوم «عاد» ذکر شده است.

ارم در لغت به‌معنای نشانه‌ای از سنگ و مانند آن است که در گذشته برای راهنمایی رهگذران در بیابان‌ها نصب می‌شده است. جمع این واژه به‌صورت «آرام» و «اروم» گزارش شده است. در فرایند ریشه‌یابی این کلمه، میان واژه پژوهان و به پیروی از آنان مفسّران، به اتّفاق نظری نمی‌توان دست یافت. بیش‌تر کسانی‌که در صدد کاوش درباره این واژه بوده یا به تفسیر آیه مزبور پرداخته‌اند، ارم را واژه‌ای عربی دانسته و در تکاپوی استدلال‌های گوناگون بر مدّعای خویش، از قرائت‌ها و ترکیب آیه بهره برده‌اند. برخی از پژوهندگان واژه‌های غیرعربی در قرآن، در دیدگاهی متفاوت با مشهور لغویان، اختلاف قرائت‌های آیه را بر عجمی بودن «اِرم» گواه گرفته و به جستوجوی ریشه این واژه در زبان‌های دیگر پرداخته  و عدّه‌ای از آنان با استناد به وجود واژه‌ای شبیه به آن در عهد عتیق، آن را واژه‌ای عبری دانسته‌اند که در زبان عربی به‌صورت «اِرم» درآمده است.

به‌هر حال، همان‌گونه که از آیات أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ برمی‌آید، خداوند متعال در تذکّری به پیامبراکرم(ص) و همه مخاطبان قرآن، از سرنوشت قومی که در پی سرپیچی از دستورهای خداوند و طغیان و سرکشی، گرفتار عذاب شده و سرانجامی ناگوار برای آنان رقم خورده است، خبر می‌دهد: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ.

مفسّران درباره تفسیر این آیه و آیه بعد إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ بر یک نظر نیستند. جمهور مفسّران، مقصود از «عاد» را همان «عاد أُولی» می‌دانند که در آیه وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى، و وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ، از نابودی آنان به‌وسیله طوفانی سهمگین، خبر داده شده است. هم‌چنین مفسّران با توجّه به دیدگاه‌های گوناگون در ترکیب ادبی آیه إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ تفاسیر مختلفی از آن ارائه کرده‌اند. بیش‌تر آنان به پیروی از نظر مشهور در ترکیب آیه به‌صورت "بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد" بنابراینکه «ارم» بدل یا عطف بیان از عاد باشد، آن را نام «قبیله‌ای» می‌دانند. در توجیه این نام‌گذاری گفته شده: «ارم» نام جد یا مادر عاد  یا لقب  خود او بوده، ازاین‌رو قبیله‌اش بدین نام شهرت یافته‌اند.

در فرض دیگری «ارم» مضافٌ الیه برای «عاد» یا مضاف محذوفی مانند «اهل» یا «صاحب» گزارش شده است. بنابراین فرض، مقصود از آن، نام شهر یا سرزمینی خواهد بود. محمد بن کعب قرظی، آن شهر را «اسکندریّه» و سعید بن مسیّب و عکرمه آن را «دمشق» دانسته‌اند. برخی از گزارش‌ها، ارم را همان شهر افسانه‌ای می‌دانند که شداد بن عاد با جمع‌آوری جواهرات، سنگ‌های قیمتی و‌... در طول سیصد‌ سال و با مشکلات فراوان بنا کرد، ولی هرگز نتوانست از آن بهره‌ای ببرد.

همچنین در حکایت افسانه‌ای دیگر گفته شده: این شهر، در کنار نهری بزرگ بوده است که هر سال، ماهی عظیمی در آن عبور می‌کرد و مردم از آن بهره‌ می‌بردند و سال‌های بعد این جریان تکرار‌ می‌شد.

در برخی از اشعار عربی که مجاهد، آنها را نقل کرده، «ارم» به‌معنای «امّت» یا «امت قدیمه» آمده است. ابوعبیده گفته: دو عاد وجود داشته است: عاد نخست که همان ارم است و آیه‌ وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى درباره‌اش نازل شده و عاد دیگری که در برخی از آیات مانند آیه فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ از احوال آنان خبر داده است .

در قرائت شاذّی نیز «ارم» به صیغه فعل ماضی «أَرَّمَ» (به فتح و تشدید راء) یا «أَرَمَّ» (به فتح و تشدید میم)، به‌معنای «هلکوا» قرائت شده است. ابن‌ابی‌حاتم از ضحاک نقل کرده که «الارم» به‌معنای «الهلاک» است، و با همین مناسبت گفته می‌شود: "ارم بنو فلان"، یعنی «هلکوا»، البتّه ابن‌ حجر این معنا را فقط بنابر قرائت «اَرَّمَ» (به فتح هر دو و تشدید راء) صحیح دانسته است  بنابراین قرائت، «ذات العماد»، مفعولٌ به و منصوب است. چنان‌چه «ارم» بدل یا عطف بیان از «عاد» یا مضافٌ‌الیه باشد، به‌دلیل وجود دو عامل «تأنیث» و «علمیّت» غیر منصرف و مفتوح خواهد بود.

مفسّران در تفسیر «ذات العماد» نیز همانند «ارم»، دیدگاه‌های گوناگونی را مطرح کرده‌اند که برخی از آنها بر تفاسیری که از «ارم» ارائه شده، مبتنی است. در روایت عطا از ابن‌عبّاس، و کلبی از قتاده نقل شده که «ذات العماد» از «عمود» به‌معنای «ستون» گرفته شده؛ زیرا این قوم به‌سبب کوچ‌نشینی دارای چادرهایی بوده‌اند که در فصل بهار به‌سوی صحراها و مناطق گیاه‌خیز کوچ می‌کردند و هنگامی که گیاهان خشک می‌شدند، به خانه‌های خود بازمی‌گشتند.

برخی مفسّران با استفاده از معنای لغوی «عماد» و با توجّه به اینکه، عرب مرد قد بلند را «معمّد» می‌نامد، بر این باورند که این قوم دارای قدهای بلندی بوده و از نظر طول قامت شهرت یافته‌اند. در برخی از نقل‌ها، طول قدهای آنها از ۱۱ تا ۶۰ ذراع گزارش شده است.

گروهی از مفسّران با استشهاد به آیه بعد لَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ و‌ با ارجاع ضمیر «‌ها» در این آیه به «ذات العماد»، مقصود از آن را صاحبان بناهای رفیع و مستحکم دانسته‌اند  بنابراین تفسیر، «تخلق» به صیغه مؤنّث و به‌صورت مجهول قرائت شده و بیان کننده این است که تا آن هنگام هیچ کس همانند آن ساختمان‌ها را بنا نکرده است. ابن‌کثیر با بهره‌گیری از معنای لغوی «ارم» که به «علامت» و «نشانه» ترجمه شده، ذات العماد را به‌معنای برج‌ها و اسطوانه‌هایی می‌داند که برای راهنمایی رهگذران در اطراف شهرها یا در صحراها نصب می‌کردند. با وجود اختلاف نظرهایی که از مفسّران درباره تفسیر «ارم» و «ذات العماد» مطرح شد، با استفاده از قرائت مشهور که آیه را به‌صورت «بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد» قرائت کرده‌اند  و با کمک از این نظریّه ادیبان قرآنی مانند: فرّاء، کسائی، ابن‌انباری و‌... که ارم را «بدل» یا «عطف بیان» از عاد گرفته‌اند، این دیدگاه که ارم نام قبیله یا شهری باشد که قوم عاد در آن می‌زیسته‌اند و ذات العماد صفت بناهای رفیع آنان بوده است، تقویت می‌شود، افزون بر اینکه این تفسیر با آیات دیگری که به‌گونه‌ای از احوال قوم عاد گزارش داده‌اند، سازگاری دارد: وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ، كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ به‌ویژه اینکه درباره آیه دوم، برخی از مفسّران، ذُو الْأَوْتَادِ را به‌معنای صاحبان بناها و ساختمان‌ها دانسته‌اند  و این معنا با «ذات العماد» که در وصف «ارم» آمده است، سازگاری بیش‌تری دارد.

ارم در عهدین

اگر چه در هیچ جای عهدین، واژه «ارم» به صراحت نیامده است، با این حال، برخی از واژه پژوهان اذعان داشته‌اند که این واژه از ریشه‌ای عبری اشتقاق یافته است. در‌صورت پذیرش این دیدگاه می‌توان با جستوجوی عهدین به‌کاربردهای متفاوت این واژه که برخی از آنها با معانی و کاربردهای قرآن سازگاری دارند، دست یافت.

در عهدین، ارام گاهی به‌معنای سرزمین، نام قوم یا برخی افراد آمده است. در عهد عتیق از سه شخص با این نام یاد‌ شده: ارام بن سام بن نوح، ارام نوه ناحور  (برادر ابراهیم(ع)) و ارام یکی از نیاکان عیسی(ع).

در گزارشی دیگر، ارام به نام مملکتی نزدیکی شام آمده است که عبرانیان آن را برای تمام املاکی که در شمال فلسطین قرار داشته و در جهت شرق، از دجله امتداد می‌یافته و تا دریای اوسط می‌رسیده و در جهت شمال تا سلسله کوه‌های «تاروس» کشیده می‌شده است، به‌کار می‌بردند. در این صورت، این منطقه، الجزیره را که عبرانیان آن را «ارام نهریم» یا «پَدن ارام»  (یعنی دشت ارم) می‌گفتند، شامل می‌شود، هم‌چنین در گزارشی دیگر، از شهرهایی مانند: «ارام‌ دمشق»، «ارام‌ مَعَکه»، «ارام‌ جشور» و «ارام‌ صُوبه»، نام‌برده شده است.

گاهی نیز «ارام‌نهریم» و «پَدَّن‌ارام» نامی برای شهرها دانسته شده است، مانند گزارش عهد عتیق از سفر غلام ابراهیم(ع) به «ارام‌نهریم»، و ازدواج اسحاق(ع) با «رِبِکا» دختر «بتوئیل‌ارامی» در شهر «پَدَّن‌ارام» .

بازتاب ارم در ادبیات عربی و فارسی

بر اثر اسطوره‌ای و افسانه‌ای بودن شهر ارم در میان مسلمانان و با بهره‌گیری از گزارش‌های تاریخی و روایی بسیاری که در وصف این شهر یا قبیله در منابع اسلامی آمده، استفاده از این نام در آثار ادبی فراوان به چشم می‌خورد. در اشعار کهن عربی و دیوان‌های گوناگون به‌کاربردهای متفاوت و گاه متعارضی از این واژه بر می‌خوریم که برای نمونه می‌توان از برخی اشعار شبیب بن یزید بن نعمان بن بشیر  و بُحتری  یاد‌ کرد، هم‌چنین در نظم و نثر فارسی نیز از نام و داستان ارم به وفور استفاده شده است. به نظر می‌رسد حالت اسطوره‌ای این نام یا گزارش‌های مفصّل که آن شهر یا قبیله را دارای بناهایی رفیع و منطقه‌ای خرّم و خوش آب و هوا و دارای سرزمین‌هایی سرسبز و حاصل‌خیز معرّفی کرده‌اند، در این استفاده‌ها دخالت داشته است.

مدخل «ارم» در دانشنامه معاصر قرآن کریم

«اِرَم» در لغت به معنی نشانه سنگی است که در بیابان جهت راهنمایی نصب می‌کنند. گفته شده به همین خاطر سنگ‌ها را «ارَّم» می‌گویند. آیه إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ؛ اشاره به ستون‌های بر افراشته و تزیین شده دارد. گفته می‌شود: "ما بِها اَرِمٌ وَ اَرِیمٌ"؛ یعنی هیچ کس در آن نیست.

اِرَم فقط یک بار در آیه سوره فجر ذکر شده است، اِرم در دو معنا استعمال شده است:

  1. نام شهر قوم عاد
  2. نام سرسلسله‌های قوم عاد و به هر حال اسم علم به شمار می‌رود.

طبق نقل زمخشری در تفسیر «الکشاف» و قرطبی در «الجامع الاحکام القرآن» ذیل آیه إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ «اِرَم» نام شخص است: «عاد بن ارم بن سام بن نوح» و چون نام جد قبیله بر آن اطلاق می‌شده به قبیله «عاد» نیز «ارم» می‌‌گفتند. برخی گفته‌اند: ارم همان «عاد اولی» است «عاد» قبیله دوم است. بعضی نیز گفته‌اند: «اِرَم» نام شهر و سرزمین آنهاست: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ. بنابراین مناسب سیاق آیه این است که اِرَم نام شهری بی‌نظیر باشد که دارای ستون‌ها بوده است. ستون‌های عظیم و برافراشته‌ای که در کاخ‌ها به کار رفته بوده است. تعبیر الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ گویای آن است که مراد از ارم همان شهر مخصوص است نه قبیله و طائفه. بیشتر مفسران هم نام شهر بودن ارم را ترجیح داده‌اند، اما این شهر در کدام منطقه زمین بوده؟ جواب آن چندان روشن نیست. بعضی آن را بر شهر دمشق منطبق ساخته‌اند و برخی آن را در محل اسکندریه نشان داده و عده‌ای هم محل آن را میان صنعا و حضرموت در جنوب عربستان معرفی کرده‌اند.

در مروج الذهب مسعودی آمده است که اسکندر هنگام بنای اسکندریه به ستون‌هایی از سنگ مرمر برخورد که از عهد باستان به یادگار مانده بود و در آنها نقش شداد بن عاد دیده می‌‌شد و گویا وی آن را به تقلید از ارم ذات العماد ساخته باشد. قصه مسعودی، مأخوذ از قصه اسکندر است که به موجب آن وی هنگام بنای اسکندریه به معبدی برمی‌خورد که در آن نقش سیخینوس دیده می‌شود. طبری ارم را اسکندریه می‌داند. کسانی هم ارم را در مسکن اولی قوم عاد نشان می‌دهند. و چون موطن قبیله عاد دقیقاً معلوم نیست، ارم بر چندین نقطه از عربستان قابل تطبیق است. برخی از گزارش‌ها، ارم را همان شهر افسانه‌ای می‌دانند که شداد بن عاد با جمع‌آوری جواهرات و سنگ‌های قیمتی در طول سیصد سال آن را بنا نهاد. ولی هرگز نتوانست از آن بهره‌ای برد.

در حکایت دیگری گفته شده که این شهر در کنار نهری بزرگ بوده است که هر سال، ماهی عظیمی در آن عبور می‌کرد و مردم از آن بهره می‌بردند و سال‌های بعد این جریان تکرار می‌شد.

ابن‌کثیر با بهره‌گیری از معنای لغوی ارم که به علامت و نشانه نیز ترجمه شده، ذَاتِ الْعِمَادِ را برج‌ها و اسطوانه‌هایی می‌داند که برای راهنمایی رهگذران در اطراف شهرها یا در صحراها نصب میکردند. با وجود اختلاف‌ نظرهایی که در تفسیر ارم و ذات العماد مطرح شده با کمک نظریه ادیبانی مانند فرّاء، کسائی و ابن‌انباری می‌‌توان گفت که: ارم بَدَل یا عطف بیان از عاد می‌باشد. طبق این دیدگاه، ارم نام قبیله یا شهری است که عاد در آن میزیسته‌اند و ذات العماد صفت بناهای رفیع آنان است و این تفسیر با آیاتی دیگر از این سنخ مطابقت دارد: وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ. به ویژه اینکه درباره آیه دوم، برخی از مفسران ذُو الْأَوْتَادِ را به معنای صاحبان بناها و ساختمان‌ها دانسته‌اند.

واژه ارم در کتاب عهد عتیق ذکر نشده است، اما برخی از واژه‌پژوهان گمان برده‌اند که این واژه ریشه عبری داشته باشد. البته در عهد عتیق واژه ارم به نام مملکتی نزدیک شام اطلاق شده که عبرانیان آن را برای تمامی املاکی که در شمال فلسطین قرار داشته به کار می‌برده‌اند.

مدخل «ارم» در اماکن جغرافیایی در قرآن

ارَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ این آیه نسبتی است که به آیه قبل داده شده است. در آیه قبل می‌فرماید: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ

با خواندن آیه شش متوجه می‌شویم که سخن از قوم عاد است که پیغمبرشان حضرت هود بود ارم هم باید نام شهرشان باشد که صفت ذَاتِ الْعِمَادِ به وی نسبت داده شده است. إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ اشاره به ستون‌های زرین و بلند و برافراشته است» «ارم:(بر وزن عِنَب) سنگ‌هایی که روی هم می‌چینند برای نشان دادن راه در بیابان‌ها (نهایه) و جمع آن آرام است... با تدبر در آیه شریفه روشن می‌شود که «ارم» بدل اشتمال است از «عاد» و عاد چنان که می‌دانیم قوم هود(ع) است. پرروشن است که «ارم» عمارت مخصوص و یا شهری باشکوه بود که نظیر آن تا آن روز ساخته نشده بود و نیز این دو آیه، از ویران شدن آن در اثر غضب خداوندی خبر می‌دهد».

دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی می‌نویسد: «بیشتر مورخان و مفسران (با توجه به آیه ۸) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ را نام مکان می‌دانند اکثر محققان مسلمان ارم را شهری دانسته‌اند، بعضی آن را بر دمشق منطبق ساخته‌اند. برخی جای آن را در محل اسکندریه و عده‌ای هم محل آن را بین صفا و حضرموت یعنی در قسمت جنوبی عربستان معرفی کرده‌اند و نیز گفته‌اند که یکی از اعراب بادیه، در عصر معاویه ویرانه‌های شگرفی را که در دل شن‌ها مدفون بوده است، پیدا می‌کند که باقی مانده ارم تلقی می‌شود. برخی می‌گویند که ارم شهری بوده است که آن را شرار شداد بن عاد، به تقلیل از بهشت در نزدیکی عدن ساخته بود و به مجازات غرور و طغیانش، طوفانی آن را ویران کرد. طبری ارم را بطنی منشعب از عاد می‌شمرد».

ابواسحق ابراهیم بن منصور بن خلف نیشابوری در قصص الانبیای خود گفته است: «چون همه عادیان هلاک شدند. پس از آن هود، بیست و هفت سال دیگر زندگی کرد و در آن هنگام که مرد، آن گروه از عادیان که مسلمان بودند، به سوی عجم مهاجرت کردند و عجم به یک روایت از نسل سام بن نوح است و در تفسیر دیگر آمده است که به یمن رفتند و می‌گویند که یمن و زمین کنعان از نسل ایشان است».

ابوزید عبدالرحمان بن محمود (ابن خلدون) می‌گوید: «فرزندان عاد پسر عوص پسر ارم و پسر سام بودند و خانه‌هایشان در احقاب رمل میان یمن و عمان تا حضرموت و شحر بود. محمودی می‌گوید: آنکه پس از عاد پادشاهی کرد از میان آن سه پسر، شداد بود. زمخشری می‌گوید: شداد کسی است که شهر ارم را در صحراهای عدن ساخت، شهری که خشت‌هایش از طلا و ستون‌هایش از یاقوت و زبرجد بود... گویند آنکه این شهر ارم را ساخت ارم پسر عاد بود.

درست آن است که در آنجا شهری به نام ارم نبوده است اینها اساطیر و حکایت قصه‌گویان است ضعفای مفسرین نقل کرده‌اند و ارم که در این آیه آمده است:إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ نام قبیله است نه شهر»

مسعودی گوید: پادشاهی عوص سیصدسال بود و آنکه بعد از او پادشاهی کرد پسرش عاد بود و جیرون بن سعد بن عاد از ملوک آنها بود و او شهر دمشق را بنا کرد و به صورت شهر در آورد. او ستون‌های مرمر را در آنجا گرد آورد و آن شهر را ارم نامید.

در کتاب «اطلاعاتی قرآنی» می‌خوانیم: «ارم، نام قبیله باستانی عربستان است، برخی آن را نام شهر قوم عاد شمرده‌اند که به دستور شداد بنا شد آن‌گاه که شداد در یمن فرامانروایی داشت، حضرت هود(ع) او را به قبول شریعت دعوت کرد، اما شداد بن عاد در برابر وعده بهشت او، بهشتی ساخت و چون بنا تمام شد، تصمیم گرفت از آن بهشت که نامش ارم بود، دیدن کند، ولی خداوند او و یارانش را نابود کرد».

ارم در تفاسیر

«گفته شده ارم شهر معمور و بزرگی بوده که دارای قصرها و عمارات و ساختمان‌های بسیار عالی بی‌مانند بوده ولی از نظر سبقت زمانی و عهد قوم عاد آثار آنان نیز محو شده است.... بر حسب تاریخ سرزمین قوم عاد سرزمین یمن بود، مرتفع از دریا و بسیار دور بوده [است]». این نظر تفسیر انوار درخشان است. تفسیر «بیان السعاده» نظراتی را در خصوص مکان ارم یادآور شده است: «بعضی گفته‌اند: آن دمشق است و بعضی آن را شهر اسکندریه دانسته‌اند و بعضی گفته‌اند: اسم بهشت شداد است». آنگاه بیان السعاده اضافه کرده است: «به هر تقدیر لفظ «ارم» بدل از «عماد» است، یا بدل کل از کل، یا بدل اشتمال. چون اگر اسم شهر باشد اگر مقصود اهل آن شهر است بدل کل از کل می‌شود و اگر منظور خود شهر باشد بدل اشتمال می‌شود».

ارم در عمان

اکتشافات باستان‌شناسی در کشور عمان، منتج به کشف شهری از زیر خاک گردید که بعدها گفته شد این شهر محل زندگی قوم عاد یعنی شهر ارم است. در سال ۱۹۹۸ میلادی این شهر در منطقه «شصرفی» در صحرای «ظفار» در کشور عمان کشف شد. این شهر تاریخی در ۱۵۰ کیلومتری شمال شهر «صلاله» و ۸۰ کیلومتری شهر «ثمریت» قرار دارد.

ارم در اردن

مؤلف کتاب «باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن» ضمن تأیید نظر «دکتر محمد بیومی مهران» رئیس گروه تاریخ و باستان‌شناسی دانشگاه اسکندر و با ذکر دلایل تحقیقی به وجود «سرزمین عاد در شمال عربستان، نه در جنوب آن» مهر تأیید می‌زند. طبق این نظر «سرزمین عاد در شمال از منطقه حمی در سینا تا منطقه أجا و سلمی امتداد داشته است»؛ لذا «ارم در منطقه جنوب اردن» واقع است.

«در ۷۰ کیلومتری شهر ساحلی «عقبه» (جنوب اردن) منطقه‌ای به نام «وادی رم» واقع شده... و نام دیگر آن «وادی قمر»... است در تاریخ این منطقه آمده است که نخستین بار یک جغرافیدان روسی به نام «تولمی» در کتاب خود (جغرافیا) از این منطقه با نام «اراموا» Aramava یاد کرده است. بر همین اساس برخی دانشمندان و علمای مسلمان معتقدند که این منطقه همان جایی است که خداوند متعال در قرآن کریم با عنوان «ارم» نام برده است.

ارم در سوریه

«قرابت لفظی آرم و ارم و آرام نظر بعضی از نویسندگان اسلامی را متوجه انطباق ارم با - آرامی‌ها کرده و دمشق را همان شهر ارم دانسته‌اند... در مروج الذهب راجع به إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ دمشق، مسعودی چنین می‌نویسد:

بانی قصر إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ دمشق، جیرون بن عماد بوده و اکنون که سال ۳۳۲ است آثاری از آن قصر در دمشق باقی است و بازاری که نزدیک مسجد جامع است، به نام بازار جیرون نامیده می‌شود». «پروفسور گری میل، نویسنده غربی تازه مسلمان در کتاب «قرآن، کتابی شگفت‌انگیز» درباره شهر باشکوه «ارم» چنین می‌نویسد: این شهر در تاریخ باستان شناخته شده نبود و به نظر تاریخ‌نگاران چنین شهری وجود نداشت، اما در دسامبر ۱۹۷۸، نشریه «جغرافیای ملی» اطلاعات جالبی را ارائه داد که در آن به حفاری شهر «البا» در سوریه در سال ۱۹۷۳ اشاره شده بود قدمت این شهر آنگونه که کشف گردید به چهل و سه قرن پیش باز می‌گشت اما این شگفت انگیز‌ترین بخش این واقعه نیست، کاوشگران در کتابخانه «البا» لیستی از تمام شهرهایی را که این شهر با آنها داد و ستد و رابطه تجاری داشت، پیدا نمودند. مردم «البا» با مردم «ارم» روابط تجاری داشته‌اند».

جمع‌بندی

با جمع‌بندی نظارت مختلف که غالباً با هم اختلاف هم دارند دو راه پیش روی ما قرار می‌گیرد:

  1. ارم در مختصات جغرافیایی جنوبی عربستان واقع بوده است.
  2. ارم در مختصات جغرافیایی شمالی عربستان واقع بوده است.

اگر قرابت لفظی ملاک باشد یعنی «آرم» «ارم» و «آرام» و رابطه این با «آرامی‌های سوریه؛ پس «ارم» واقع در یمن در کجای کار قرار می‌گیرد؟ «زیرا منطقه تاریخی دیگری در کشور «یمن» وجود دارد که نام آن نیز «ارم» است»، به نظر می‌رسد سکونت‌گاه قوم عاد، کلید قفل رمز گشایی باشد. در اینجا توضیح مختصری ضروری است. مولف بزرگوار کتاب اعلام قرآن یعنی خزائلی نوشته است: «چون موطن قبیله عاد مشخص نیست ارم بر چندین نقطه از عربستان منطبق می‌گردد. همین محقق ارجمند کتاب خود را با این جملات آغاز کرده است: «احقاف» در قرآن مجید فقط یک بار ذکر شده و مسکن قوم عاد معرفی گردیده است. سوره چهل و ششم که از سور مکی است به مناسبت ذکر این لفظ در بیستمین آیه آن به نام احقاف مسمی است.

احقاف استطاله‌های مورب شنی است که در ناحیه شحر در قلب عربستان میان نجد و احساء و حضرموت و عمان واقع است و برخی ناحیه یمامه را جزء این منطقه دانسته‌اند و گویا حق با ایشان باشد، چه سرزمین یمامه استعداد آن داشته است که نظیر قوم عاد در داخل یا در مجاورت آن ساکن شود» پس به احتمال زیاد«ارم» در منطقه احقاف واقع بوده است و در یک کلام می‌توان چنین خلاصه کرد «ارم» می‌تواند در یکی از نقاط یمن جنوبی تا دریای عمان جای گرفته باشد.

«از نظر ابن عباس احقاف نام صحرایی میان عمان و سرزمین مهره در یمن است و از نظر قتاده نام ریگزاری مشرف بر دریا در سرزمین شحر یمن و از نظر ابن اسحاق نام ریگزارهای میان عمان تا حضرموت است. این نظریات در معنی با هم یکی هستند.

نهایتاً به نظر ما طبق گفته کتاب باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن مکان «ارم» با عنایت به توضیحات ذیل چنین خواهد بود:

«موریتس، جبل رم واقع در اردن در ۴۵ کیلومتری شمال عقبه را همان إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ و آن را مطابق با محلی دانسته است که بطلمیوس به نام آراما و آ از آن اسم برده است».

منابع

دایرة المعارف بزرگ اسلامی

قاموس قرآن

دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن

دایرة المعارف قرآن

دانشنامه معاصر قرآن کریم

اماکن جغرافیایی در قرآن