اسرائیلیات

از قرآن پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۳۳ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اسرائیلیات؛ اصطلاحی حدیثی-تفسیری که به دسته‌ای از روایات، قصص و مفاهیمی اطلاق می شود که از تعالیم و کتب امتهای پیشین به ویژه یهود (بنی اسرائیل) و مسیحیت (نصاری) وارد روایات اسلامی شده‌اند.

تعریف

اسرائیلیات به رغم آنچه از ظاهر لفظ فهمیده می‌شود بر همه روایات و نظرگاه های یهودی و نصرانی اطلاق می‌گردد که در تفسیر آیات قرآن کریم از آنها استفاده شده است. اگرچه لفظ اسرائیل که مفرد اسرائلیات است به روایات یهودی اطلاق می‌شود، اما در اصطلاح مفسران بر همه آن تاثیری اطلاق می‌گردد که فرهنگ یهودی و مسیحی بر تفسیر قرآن کریم داشته است. علت آنکه مفسران آن را اسرائیلیات گفته‌اند و به عنوان مثال نصرانیات نگفته‌اند از جهت تغلیب است. زیرا اولاً روایات بیشتری از یهود منقول است. دیگر آنکه یهودیان در عصر آغازین اسلام بیشتر با مسلمانان اختلاط و تبادل افکار و آرائ داشتند. یهودیان دو منبع دینی دارند یکی تورات که مکتوب است و دیگری سنن و نصایح و تشریحاتی است که به طور شفاهی از حضرت موسی(ع) منقول است که بعدها آن را نیز مکتوب ساخته و«تلمود» بر آن نام نهاده‌اند. گذشته از تورات و تلمود برخی مباحث ادبی، داستان، تاریخ، اسطوره‌ها و تشریعاتی هم هستند که فرهنگ یهودی را تشکیل می‌دهند. اما بیشتر فرهنگ دینی مسیحی مبتنی بر انجیل است. البته بر انجیل شروحی نیز نوشته‌اند و افزون بر آن، تورات نیز از نگاه مسیحیان از کتابهای مقدس است و در کنار آن به برخی قصص و اخبار و آموزه‌هایی اعتماد دارند که با باور آنها آن را از حضرت عیسی(ع) فرا گرفته‌‌اند.

بررسی تطبیقی ارتباط قرآن و عهدین

برخی داستانهای پیامبران با اختلاف در اجمال و تفصیل و برخی جزئیات در کتابهای آسمانی مشترک است. اما قرآن کریم به مقتضای آنکه کتاب هدایت و پند است و به حکمت الهی در بیان وقایع بسیاری از جزئیات را که درسعادت و نیکبختی انسان نقش ندارد یا اصلا متعرض نشده و اگر هم شده است به اجمال و ایجاز است حال آنکه برخی از این مباحث به تفصیل در کتابهایی از پیامبران پیشین در دست می‌باشد، آمده است؛ به عنوان مثال درباره قصه آدم که در قرآن کریم بارها آمده و طولانی‌ترین آن مباحثی است که در سوره بقره مذکور است. اما در قرآن کریم جرئیاتی از قبیل مکان بهشت، نوع درخت ممنوع و سرزمینی که آدم به آنجا هبوط کرد و مباحثی از این قبیل ذکر نشده است. حال آنکه تمامی این تفصیلات و حتی بیشتر از این در تورات مذکور است.

درباره انجیل نیز حکایت این چنین است و درباره وقایعی از قبیل معجزات حضرت عیسی(ع) به تفصیل در آن سخن گفته شده است.در حالی که قران کریم تنها مواردی را که می‌تواند مایه پند باشد و یا حکمتی در ذکر آن موجود بوده ذکر شده است.

دلایل رجوع مسلمانان به منابع اسرائیلی

طبیعی است وقتی از حکایتی در قرآن کریم به اجمال سخن رفته باشد و در کتابهای دیگر به تفصیل، برخی برای آنکه از جزئیات امر آگاه بشوند رغبت می‌کنند آنها را نیز مورد مطالعه قرار دهند. آن هم در عصری که منابع مطالعه محصور در کتابهای مقدس و برخی متون دیرین است. بنابراین، صحابیان رسول خدا(ص) برای پی بردن به تفصیل برخی قصصی که در قرآن کریم آمده است به کتابهای پیشین مراجعه می‌کردند. نخست برای آنکه برخی مباحث قرآن کریم به نص قرآن کریم در کتابهای آسمانی دیگر آمده است. دیگر آنکه صرف اطلاع از مضامین تورات و انجیل هرگز ممنوع نبوده است.

ملاک های صحابه در استفاده از منابع اسرائیلی

صحابیان اگر در مقام تفسیر آیات به برخی مباحث مذکور در کتابهای پیامبران پیشین اشارتی می‌کردند، این کار را با ملاک و معیارهایی انجام می‌دادند و در همه مسائل از آنان پرسش نمی‌کردند و با تصدیق و تکذیب روایات آنان هم کاری نداشتند. زیرا پیامبر اکرم(ص) به آنان گوشزد کرده بود که،« لا تصدقوا اهل الکتاب و لاتکذبوهم، و قولوا امنا بالله و ماانزل الینا...» (اهل الکتاب را نه تصدیق کنید و نه گفته‌های آنان را تکذیب کنید، بلکه بگویید، به خداوند و به آنچه بر ما نازل شده است. ایمان آورده‌ایم...)

بدیهی است مسلمانان در مسائل اعتقادی و همه موضوعات مسلم دین هرگز از منابعی جز قرآن و سنت استفاده نمی‌کردند و تنها در برخی مباحث جزئی آن هم در حدّی که مجاز بوده و بدون تصدیق و تکذیب و برای کسب اطلاع از اهل کتاب پرسشهایی می‌کردند. از این روی برخی سخنان مستشرقان درباره رجوع کسانی از مفسران عصر آغازین اسلام از قبیل ابن عباس به کسانی از اهل کتاب بدون درک صحیح از متن جامعه اسلامی و دیدگاه پیامبر اکرم(ص) و یاران او نسبت به متون جامعه اسلامی و دیدگاه پیامبر اکرم(ص) و یاران او نسبت به متون اهل کتاب صورت گرفته و از مبنای درستی برخوردار نیست.

وضعیت رجوع به منابع اسرائیلی در عصر تابعین

در زمان تابعین رجوع به منابع اهل کتاب توسعه بیشتری پیدا کرد و روایات اسرائیلی بسیاری در تفسیر وارد شد و این به سبب آن بود که شمار کسانی از اهل کتاب که ایمان می‌آوردند رو به فزونی می‌نهاد و نومسلمانان در تشریح آیات از دانسته‌های پیشین خود استفاده می‌کردند. در عین حال برخی برای تبیین بیشتر می‌خواستند ببینند دیدگاه اسلام نسبت به یهود و نصاری چگونه است. در نتیجه همسخنی میان یهودیان و مسلمانان درمی گرفت و سخنانشان در هر دو طرف تاثیر می‌گذاشت. برخی از مفسران برای اینکه درباره برخی مباحثی که در قرآن کریم به اجمال مطرح بود، به تفصیل اطلاع پیدا کنند تا درمقام بحث و مناظره آگاهی کامل داشته باشند، مباحث مطروحه در دیگر کتابهای آسمانی را درتفسیر راه دادند تا وصول به آنها برای مسلمانان آسانتر باشد.

پس از تابعان نیز گسترده استفاده از منابع اسرائیلی بیشتر شد، تا اینکه تفسیر رویکردی روشمند به خود گرفت. مفسران و دانشمندان اسلامی خطر ورود اسرائیلیات را در متون اسلامی بدون جرح و تعدیل و نقد و نظر گوشزد کردند و علت گرایش به اسرائیلیات در زمانهای گذشته را مورد توجه قرار دادند.

انواع اسرائیلیات

اسرائیلیات خود بر سه دسته‌اند: نخست اخباری که خبر صادق بر صحت آن تاکید گذارده است. چنانکه در احادیث معتبر از رسول خدا(ص) منقول است که صاحب موسی «خضر» بوده و روایت آن نه فقط اشکالی ندارد بلکه رواست. دوم اخبار و روایاتی که با مسلمات شرع اسلام در تعارض است و مسلم است که نباید چنین روایتی را پذیرفت. سوم روایاتی که مسکوت عنه است و درباره چنین روایاتی باید به شیوه‌ای عمل کرد که رسول خدا(ص) به آن توصیه نموده و پیش از این متن حدیث را از نظر گذراندیم. پس آنچه از اسرائیلیات که ذکر آن بدون نقد و بررسی و دادن آگاهی لازم به خواننده به تفصیلی که پیش از این یادآور شدیم، اسرائیلیات از نوع دوم و سوم است و مفسران باید در آن باره دقت لازم را مبذول دارند. و روایات را در حدی ذکر کنند که به آن برای رفع شبهه‌ای نیاز افتد، زیرا اگر ذکر این تفصیلات در هدایت و سعادت بشر نقشی می‌داشت خداوند کریم به لطف خود آنها را یادآور می‌شد. اما اگر در موردی از سوی اهل کتاب یا مستشرقان یا هر کس دیگری مباحث مطرح شود که مایه اضطراب و دودلی مسلمانان شود، بر مفسران در آن باره حقایق را باز گویند و از حقیقت امر پرده بردارند. ولی امروز عالمان مسلمان همداستانند که ذکر اسرائیلیات بدون ضرورت روا نیست.

مهم ترین راویان اسرائیلیات

بیشتر روایات اسرائیلی در کتابهای تفسیر از چهار نفر به نام‌های عبدالله بن سلام، کعب احبار، وهب بن‌منبه و عبدالملک بن‌عبدالعزیز بن‌جریج نقل شده‌اند و عالمان درباره هر یک از آنها سخن‌ها گفته‌اند که در این مقال به اجمال درباره هر یک از آنها سخن خواهیم گفت:

1) «عبدالله بن سلام» ابویوسف عبدالله بن سلام بن حارث اسرائیلی انصاری(م43ق) از صحابیان پیامبر اکرم(ص) و از فرزندان یوسف بن‌یعقوب است که به محض ورود رسول خدا به مدینه ایمان آورد. روایت شده است که وقتی رسول خدا(ص) وارد مدینه شد، عبدالله بن‌سلام به حضورش رسید و عرض کرد: گواهی می‌د‌هم تو رسول خدایی و تو حق را آورده‌ای یهود می‌دانند که من سرور آنان و فرزند آقایشان و داناترین آنان و فرزند داناترین کس آنان هستم و پیش از آنکه آنان بدانند که من مسلمان شده‌ام آنان را فراخوان و درباره من از آنان پرسش کن، اگر آنان بدانند که من مسلمان شده‌ام ممکن است درباره من چیزهایی بگویند، رسول خدا(ص) به آنان پیغام فرستاد و آنان پذیرفتند و به حضورش رسیدند و پیامبر اکرم(ص) به آنان فرمود: «ای گروه یهود، وای به حالتان. از خداوند پروا بدارید، سوگند به خداوندی معبود(راستینی) جز او نیست شما می‌د‌انید که من رسول و فرستاده راستین خداوند هستم و برایتان حق را آورده‌ام پس ایمان آورید، گفتند ما چیزی در این باره نمی‌دانیم.( و این گفته را سه بار تکرار کردند) آن حضرت فرمود: عبدالله بن سلام در میان شما چگونه شخصی است؟ گفتند: خود سرور ماست و پدرش نیز سرور ما بوده است. خود سرور ماست و پدرش نیز سرور ما بوده است. خود داناترین شخص ماست و پدرش نیز داناترین شخص ما بوده است.

آن حضرت فرمود: اگر او مسلمان شده باشد، چه می‌گویید. گفتند حاش لله او هرگز مسلمان نمی‌شود. پیامبر اکرم دو بار دیگر فرموده خویش را تکرار کرد و آنان چنین پاسخ گفتند، آنگاه فرمود: ای ابن سلام بر آنان ظاهر شو و او بیرون آمد و گفت ای گروه یهود،از خداوند پروا بدارید بی‌شک شما می‌د‌انید که او رسول خدا(ص) است و او حق را آورده است، گفتند: تو دروغ می‌گویی و رسول خدا(ص) آنان را از حضور خویش بیرون راند»

گویند نامش حصین بوده و پیامبر اکرم(ص) او را «عبدالله» نامید. مفسران گفته‌اند آیات «و شهد شاهد من بنی اسرائیل علی مثله فامن فاستکبرتم» (احقاف 10) «و کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب» (هود13) در شان او نازل شده است. و گویند یکی از عشره مبشره می‌باشد.

ذکر حدیث پیش گفته از آن روی بود که دال بر منزلت علمی عبدالله بن سلام به اعتراف یهودیان است و کسان زیادی بر دانش او گواهی داده‌اند. گویند معاذ بن جبل در بستر مرگ گفت: علم و ایمان را می‌توان در نزد چهار کس یافت؛ عویمر ابی‌درداء، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود و عبدالله بن سلام که یهود بود و مسلمان شد. البته از آن روی که عبدالله بن سلام از دانشمندان یهود و از عالمان آگاه به تورات بود و چون مسلمان شد، دانش قرآن را نیز بر دانسته‌های پیشین خود افزود، دارای منزلت علمی بس بلندی بود و حتی ذهبی گفته است: «وی جامع دو فرهنگ یهودی و اسلامی است، چنانکه ابن جریر طبری در تاریخ خود مباحث تاریخی و دینی بسیاری از او نقل می‌کند، چنانکه بیشتر روایات اسرائیلی‌ای که مفسران در کتابهای تفسیر ذکر کرده‌اند بر محور شخص وی می‌چرخد».

اما ایا بدان سبب که وی از منزلت بالای علمی برخوردار بوده و ایمان راسخ داشته است باید همه مرویات او را پذیرفت؟ در پاسخ باید گفت روایات مذکور از او را نیز باید مانند همه روایت دیگر از صافی نقد سند و متن گذراند و معیارهایی که درباره روایات اسرائیلی پیش از این به آن اشاره کردیم در نظر داشت، چه بسا روایاتی را بر او بسته باشند و از اساس درستی برخوردار نباشد. اگر چه از میان کسانی که روایات اسرائیلی از آنان منقول است دارای منزلت ویژه می‌باشد.

2) «کعب احبار» ابواسحاق، کعب بن ماتع حمیری معروف به کعب‌الاحبار(به فارسی کعب احبار یا به تحریف: کعب الاخبار(یا«خ»)) (م 32ق) از یهود یمن و از قبیله ذی رعین و یا ذی‌الکلاع و از تابعین است. در عهد خلافت ابوبکر یا عمر مسلمان شد. او را از جمله کسانی دانسته‌اند که دو زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده و برخی گفته‌اند در زمان حیات رسول خدا(ص) مسلمان شد اما هجرتش به تاخیر افتاد. ابن حجر در فتح الباری گفته است بنابر قول مشهورتر او در زمان خلافت عمر مسلمان شد و پس از اسلام خویش به مدینه آمد و در زمان خلافت عثمان به شام رفت و تا پایان عمر در حمص زیست. گویند او بسیار دانشمند بود و به او کعب احبار از آن روی می‌گفتند که دانش و کتابهای احبار را در نزد خویش داشت، روایات منقول از او گواهی است بر دانش او نسبت به دو فرهنگ یهودی و اسلام هیچ چیز مکتوبی از او برجای نمانده بلکه تمام آن چیزی که به ما رسیده است همان مرویاتی است که در کتابهای تفسیر و احادیث منقول است. بنا بر روایتی که ابن سعد در طبقات الکبری نقل کرده وی دراسلام نیز به متون و آموزه‌های یهودی مراجعه می‌کرده است. از این روی برخی ثقه‌بودن و عدالت او را مخدوش دانسته‌اند، اما نظر اینان را به رغم نقد جدی بسیاری از مرویات وی نمی‌توان به آسانی پذیرفت. زیرا بزرگانی مانند ابن عباس، مسلم، ابوداود، ترمذی و نسایی از او روایت کرده‌اند و معلوم است که اینان به ثقه بودن او اعتماد داشته‌اند. از جمله کسانی که کعب احبار را به باد اتهام گرفته‌اند، احمد امین و شیخ رشید رضا هستند که ذهبی در کتاب خود، پس از ذکر اتهامات آنها به رفع اتهام از او پرداخته است( برای اطلاع بیشتر: التفسیر و المفسرون، ذهبی، تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، المنار، عبده رشید رضا، جامع البیان، طبری والکشف و البیان من تفسیر القرآن، ثعلبی)

3) «وهب بن منبه» ابوعبدالله، وهب بن منبه بن سیج بن ذی کناز(34-110ق) در یمن به دنیا آمد اما ایرانی تبار است. از احمد بن حنبل روایت شده که منبه از ایران(خراسان و شهر هرات) بوده و کسری او را از آن دیار اخراج کرد و به یمن رفت و در زمان رسول خدا(ص) ایمان آورد. گویند وی نخستین کسی بود که در اسلام تاریخ و قصص نوشت. وی در حضور پیامبر اکرم(ص) ایمان آورد. گویند وی نخستین کسی بود که در اسلام تاریخ و قصص نوشت. وی حضور پیامبر اکرم(ص) را درک نکرده و از تابعیان محسوب می‌شود و عمر بن عبدالعزیز او را به قضاوت صنعا منصوب کرد. نوشته‌اند وی از دانش گسترده‌ای بویژه در اخبار گذشتگان و اسرائیلیات برخوردار بود، گفته‌اند روزگاری قدری مسلک بوده و در آن باره کتابی هم نوشته آنگاه پشیمان شده و عقاید ییشین خود را انکار کرده است.

مطاعنی هم به وهب بن منبه نسبت داده‌اند و او را به کذب و تدلیس و افساد عقول و اعتقادات برخی از مردم متهم کرده‌اند و بسیاری نیز قایل به عدالت و ثقه بودن و ایمان درست وی هستند و به رغم آنکه اسرائیلیات وارده از او را مانند دیگر روایات اسراییلی به معیارهای پیش گفته می‌سنجند اتهامات وارده بر وی را به کلی مردود می‌‌شمارند و عالمانی مانند ابوزرعه، نسایی، ابن حبان، بخاری و دیگران او را ثقه می‌شمارند. ذکر الملوک المتوجه من حمیر، قصص الانبیاء و قصص الاخبار را از آثار او دانسته‌اند و گویند کتابی هم در «مغازی» نوشته است.

افزون بر اینها خود او از ابوهریره، ابی‌سعید خدری، ابن عباس، ابن عمر، عبدالله بن عمرو، جابر بن عبدالله، عبدالرحمن و عمرو بن‌دینار از او روایت کرده‌اند و احادیثی نیز از وی در صحاح بخاری و مسلم و سنن نسایی، ترمذی و ابن ماجه منقول است.

4) «ابن جریج» ابوخالد، عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج(80-149 یا 150 یا 159 ق) از عالمان و محدثان صدر اول اسلام و قطب اسرائیلیات در عصر تابعین است. گویند وی نخستین کسی بود که در حجاز کتاب نوشت. از پدرش عبدالعزیز بن جریج، عطاء بن ابی رباح، زید بن اسلم، زهری و دیگران روایت کرده و دو پسرش عبدالعزیز و محمد، اوزاعی، لیث، یحیی بن سعید انصاری، حماد بن زید و دیگران از او روایت کرده‌اند. در تفاسیر ماثور بسیار به نام ابن جریج در کنار روایات منقول از او برمی‌خوریم. وی در مکه به دنیا آمد و در همانجا پرورش یافت و از عالمان آن دیار بهره‌ها برد، آنگاه به شهرهای بصره و یمن و بغداد سفر کرد و بر تجربه‌های خویش افزود ابن خلدون گفته است وی در اواخر عمر خویش به دانش روی آورد. در تفسیر طبری و تفسیر ابن عباس روایات زیادی از او مذکور است که برخی از آنها درست و برخی دیگر نیز ناصحیح‌اند. چنانکه سیوطی در الاتقان آورده است وی در نقل روایات به صحت و سقم آنها توجهی نمی‌کرد بلکه همه روایات را نقل می‌نمود. در نتیجه عالمان روایات او را بادقت نظر بیشتری مورد جرح و تعدیل قرار داده‌اند. عالمان درباره ثقه بودن و عدلات وی اختلاف نظر دارند. برخی مانند عجلی، سلیمان بن نضر، ابن معین، یحیی بن سعید او را ثقه دانسته‌اند و کسانی مانند دار قطنی و ابن حبان و عبدالله بن احمد بن حنبل او را اهل تدلیس دانسته و مرویات او را غیر قابل اعتماد شمرده‌اند(جامع البیان، طبری، تنویر المقباس، ابن عباس، تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، التفسیر و المفسرون، ذهبی، الاتقان، سیوطی، هدی الفرقان، غازی عنایت، وفیات الاعیان، ابن خلکان، فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، المنار، عبده رشید رضا، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبی)

ارجاعات

این مدخل برگرفته از دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی است و مقاله آن هنوز به طور کامل تدوین نیافته است.