تفسیر عرفانی
تعریف تفسیر عرفانی
تفسیر عرفانی که از آن به تفسیر رمزی یا اشاری نیز یاد میشود عهدهدار بیان باطن آیات قرآن و بیان معانی رمزی و اشاری آنهاست. این نحوه از تفسیر مبتنی بر آموختههای ذوقی و عرفانی و مبانی سیر و سلوك است و از طریق کشف و شهود به دست میآید. آیت الله معرفت معتقد است تفسیر عرفانی آن است که آیات بر اساس تأویل ظاهر آنها و مراجعه به باطن تعابیر قرآن و اعتماد بر دلالت رمزی و اشاری آیات صورت میگیرد و نه دلالت ظاهری آن، بلکه برخاسته از جوانب کلام و ذوق عرفانی است. در تفاسیر عرفانی مفسران با بطون و اسرار آیات سر و کار داشته معتقدند که قرآن گرچه دارای ظاهر است ولی دارای مفاهیم رمزی بلند و گستردهای است که فهم آنها مخصوص خواص آشنا با اسرار شریعت است و چون قرآن این معانی باطنی را برای فهماندن به خواص با رمز و اشاره بیان کرده آنان نیز آن اسرار نهایی را با همان شیوه رمز و اشاره بیان میکنند و ظاهر قرآن را برای طبقه عوام میگذراند.[۲]
پیشینه تاویل و تفسیر عرفانی
پیشینه تاویل متون دینی و تفسیر عرفانی به پیش از اسلام و حتی مکاتب بشری یونان باستان باز میگردد. ارباب تصوف و عرفان یکی از گروههایی هستند که در تفسیر قرآن دست به دامن تأویل شده، با تکیه بر معرفت خاص خویش از روش متمایزی در مقایسه با دیگر مفسران قرآن پیروی کردهاند.[۳] برخی معتقدند که سابقه تاویل به زمان صدر اسلام و حتی به زبان خود پیامبر اسلام (ص) برمیگردد. روایاتی از صدر اسلام دربارۀ ظهر و بطن یا ظاهر و باطن قرآن و در پی آن روش فهم و تفسیر باطن قرآن، به دست آمده است. برای اولین مرتبه از رسول گرامی اسلام(ص) آوردند که هر آیه قرآن، ظهر و بطنی دارد و هر بطنش بطنی دیگر تا هفت بطن دارد.[۴] به هر حال شواهد و روایاتی وجود دارد که این امر را نشان میدهد پیامبر (ص) مطابق الفاظ ظاهری آیات را معنا نکردند و به بواطن آیات توجه کردند یا در میان برخی از صحابه مثلا نمونههایی هر چند اندک هست که به این نوع تفسیر اقدام میکردند. بعضی دیگر از محققین معتقدند تأویل به روزگار امام صادق (ع) میرسد و حتی نامی از یک مکتوبه به میان میآورند که به «تفسیر منسوب به امام صادق (ع)» معروف است.[۵]
تفاوت تفسیر عرفانی با تفسیر به رای
امام خمینی معتقد است که برداشتهای عرفانی و اخلاقی با تفسیر به رأی بسیار متفاوت است؛ تفسیر به رأی، به آیات الاحکام مربوط است و در این آیات برداشتهای عقلی و عرفانی وجود ندارد و روایات نهی از تفسیر به رأی هم در مورد آنهاست، عقل در فهم آیات الاحکام توانایی ندارد از این رو باید آنها را به صرف تعبد از خزان وحی دریافت. علاوه بر آن در تفسیر به رأی، مفسر، پیشداوری کرده است تا عقاید و سلایق خویش را بر قرآن تطبیق دهد، برخلاف برداشتهای عرفانی، که پس از مطالعه در آیات از بطون آیات برمیآید و درصدد اثبات عقیده یا مبانی فکری خاصی نیست. امام معتقد است آنهایی که به دنبال تفسیر به رأی هستند به اصل قرآن کاری ندارند بلکه به دنبال مقصد خود و اثبات آن هستند و میخواهند آرای خود را بر قرآن تطبیق و قرآن را با رأی خود تفسیر و تأویل کنند و اسلام چنین کاری را حرام شمرده است. تدبر در آیات که به کشف بهرههای عرفانی و اخلاقی میانجامد فراتر از تفسیر است، از این رو از مصادیق تفسیر به رأی شمرده نمیشود. امام بر این باور است که برداشتهای عرفانی که به بطون آیات مربوط است تفسیر نیست، بلکه تأویل بطون قرآن به شمار می رود، به علاوه تفسیر به رأی تلقی کردن برداشتهای عرفانی به مهجوریت قرآن میانجامد.[۶]
جایگاه تاویل در تفسیر عرفانی
در مفهوم تفسیر عرفانی آنچه لازم است مورد توجه قرار بگیرد، رابطۀ میان تفسیر و تاویل است. رکن رکین تفسیر عرفانی، تأویل است. تفسیر عرفانی در واقع مبتنی بر تأویل ظاهر الفاظ قرآن است.[۷] اگر تفاسیر عرفانی از حد ظاهر کلمات و واژگان قرآن گذر کند و به بطن آن بپردازد شبیه به تأویل میشود؛ یعنی در مقایسه تأویل و تفسیر عرفانی فقط جنگ بر سر لفظ است؛ زیرا اگر مفسر از ظاهر لفظ گذر کند و سعی کند به بطن آیه دست پیدا کند و به حقیقت برسد به واقع این همان تأویل است.[۸] تفسیر عرفانی به یک معنا اصلا عنوان تفسیر به آن اطلاق نمیشود؛ یعنی وارد حوزه تأویل میشود.[۹]
اقسام تفسیر عرفانی
عدهای از تفسیر پژوهان، تفاسیر عرفانی را دو دسته کردهاند؛ دسته اول براساس تفاسیر فیضی اشاری است؛ یعنی در آنها مشخصا بین ظاهر و باطن قرآن جمع شده است و ظاهر فدا یا قربانی باطن قرآن نشده است، این از نوع نگاهی است که بعضی از باطنیان و مفسران اسماعیلیه دارند. اما دستۀ دوم که در واقع در مدار تفسیر مربوط به مکتب عرفان نظری شناخته میشود و ناشی از تفکر وحدت وجود است، تفسیری است که در آن، بیشتر یافتههای نظری اصل و مدار قرار دارد.[۱۰]
اعتبار تفسیر عرفانی
از آنجا که عرفان، شهودی، قائم به فرد و مشروط به شرایط بسیار خاص است، صرفاً برای صاحب و حامل خود حجیت دارد.[۱۱] اهل عرفان خود در این مورد میگویند که تجارب عرفانی را نه انکار کنید و نه پیروی.[۱۲] طبق گفته عالمان، اگر مفسران عارف به طور صریح بگویند که برداشتهایی که از قرآن میشود مراد خداوند نیست اشکالی ندارد، مانند میبدی که در کشف الاسرار گفته که اینها تأویل است و حاشا که من اعتقاد داشته باشم که اینها مراد خداوند باشد. به هر حال تأویلات، تلاشها و ذوقیاتی است که به مخاطب برای فهم بهتر کمک میکند. اگر کسی این گونه تأویلاتی داشته باشد و بین ظاهر و باطن قرآن جمع کند اما باطن را اصل قرار ندهد، ضابطهای است که صحیح است. به توجه به اینکه رکن مهم در تفسیر عرفانی، تأویل است، وقتی در مورد حجیت و صحت و سقم تأویلات داوری میشود، باید داوری مربوط به حوزه تأویل باشد. آن تأویلهایی که ریشه در گفتار اهل بیت (ع) و روایات معصومین (ع) دارد، بی اشکال است.[۱۳] در پایان، آنچه مسلم است اینکه نمیتوان با سطحینگری به رد یا قبول همه میراثی پرداخت که عارفان به نام، در این زمینه از خود بهجای گذاشتهاند.[۱۴]
شرایط تفسیر عرفانی
فراگیری نظام فکری اهل بیت:
با فراگیری نظام فکری اهل بیت (ع) میتوان سراغ تفسیر عرفانی رفت و در غیر این صورت آن روایاتی که در مورد تفسیر به رأی آمده است دامنگیر انسان خواهد شد. با توجه به تعالیم اهل بیت (ع)، قرآن کریم به گونهای توسط خداوند متعال بیان شده است که معانی مختلف معرفتی را در داخل خود جای میدهد و خاصه و عامه انسانها میتوانند از این کتاب بهرهمند شوند. منتها آن کسی که به تفاسیر عرفانی ورود میکند باید دقت کند که این کار بسیار خطیری است تفسیر عرفانی یکی از سطوح تفسیر است و براساس نگاهی که مخاطب دارد و آن نظام فکری که بر مخاطب حاکم است میشود این تفسیر عرفانی را به او عرضه کرد. اهل بیت (ع) نیز معمولا بر این روش بودند و بر اساس فهم شنونده مسائل را بیان میکردند و از آنها میخواستند که این مطالب را به اهلش بگویند و از گفتن به غیر اهلش امتناع ورزند.[۱۵]
انطباق با مفهوم حاکم در عصر نزول:
برداشت عرفانی نباید در تضاد با مفهوم حاکم در عصر نزول باشد. برای مثال در آیه «ومن يخرج من بيته مهاجرا ... »[۱۶] مدلول عرفی آن این است که هر که از خانهاش در مکه به مدینه هجرت کند و در این حال کشته شود و بمیرد، پاداش وی با خداست؛ یعنی موجب این نمیشود که کارش بیارزش شود اما بعضیها چنین برداشت عرفانی کردهاند که هر که از منیت و نفس گذر کند و فانی فی الله شود پاداشش با خداست. در قرآن، هجرت به معنای یک حرکت انتقالی از روی زمین به یک نقطه دیگر به کار رفته است و از نفس و منیت عبور کردن هیچ ارتباطی با این آیه ندارد. مگر اینکه معنایی که به این آیه نسبت داده میشود، در طول همان معنای عرفی باشد، یعنی گفته شود مسلمانانی که در مکه بودند، در واقع به علت تعلق خاطر به دنیا، به مدینه هجرت نمیکردند و نمیخواستند به خاطر طرفداری از اسلام از اموال و خانوادهشان درگذرند. چنین معنای عرفانی را میتوان به آیه نسبت داد که اگر کسی از تعلقات دنیوی و هوای نفسانی خود در راه خدا بگذرد، شهید و اجر او نزد خداوند متعال محفوظ است. به تعبیر آیت الله معرفت که میگوید: «ما تأویل و بطن قرآن را باید چیزی در نظر بگیریم که ملازم منطقی داشته باشد با آن مدلول عرفی. چه ملازمه آشکار باشد و یا آشکار نباشد.» اما اگر معنا هیچ ارتباطی با آیه نداشته باشد این از مصادیق تفسیر به رأی است.[۱۷] علامه طباطبایی نیز اجمالاً میگوید که «باید میان معنای ظاهری و باطنی ربط طولی و دلالت مطابقی باشد» در سخن علامه طباطبایی و آیت الله معرفت هردو معنای باطنی را معرفتی کلی، ورای معنای جزئی ظاهری خواندهاند که به واقع معنای ظاهری، یکی از مثالها و مصادیق معنای باطنی به شمار می رود.[۱۸]
موید به شواهد نقلی قطعی:
منظور از شواهد نقلی این است که حتما تفسیر به آیات قرآن و روایات قطعی معصومین (ع) مستند باشد؛[۱۹] بدون این پایه اولیه، نمیشود سراغ پایه دوم که شواهد عقلی است رفت؛ یعنی اگر صرفا شواهد عقلی باشد از آنجا که شواهد عقلی محدود است عقل خطا میکند. بنابراین شاهد دوم تأییدی بر شاهد اول است و يك شاهد مستقل نیست. شاهد عقلی را مطالبی همراهی میکند مثل سیر تاریخ، عدم مخالفتش با مسلمات فطری و ... پس اگر تأویلی مقام پیامبر (ص) را پایین آورده که نقل هم تأیید نمیکند قطعاً عقل هم آن موضوع را تأیید نمیکند و عکس اگر در تأویل آیات اشاره به صفات بطنی امامان، پیامبران و برگزیدگان خدا که در نقل به صحت آنان اطمینان است، باشد حتما عقل هم تأیید میکند که باید این الگوها متصف به این ویژگیها باشد.[۲۰]
عدم وجود تنزیل و تقیید در برداشت عرفانی:
احوال عارفان مختلف است. عارف همیشه در يك حال نیست؛ در بعضی از احوال از تأویل هم فراتر میرود؛ یعنی تابع هیچ ضابطه، سابقه و لاحقهای نیست. یک ضابطه مهم در تأویل آن است که تنزیل و تقیید یقیناً باطل است، اگر منظور خداوند از سوء، شراب بود میفرمود: «اجتنبوا الشراب» چه دلیلی وجود دارد که سوء به شراب محدود شود. برای تأویل واقعی باید تصعید یعنی ورود به ساحت های بالا انجام شود. هر چه که تنزیل انجام گیرد، باطل است و هر چه تصعید شود حق است. اصولا قرآن سیرالی الله است.[۲۱]
مهمترین تفاسیر عرفانی
برخی از مهمترین تفاسیر عرفانی از آغاز تا کنون عبارتند از:
- تفسیر منسوب به امام صادق (ع)،
- تفسیر تستری؛ سهل بن عبدالله تستری، تفسیر ابوعبدالرحمن سلمی معروف به حقایق التفسیر،
- لطائف الاشارات قشیری،
- کشف الاسرار و عدة الابرار میبدی ( اصل آن مربوط به خواجه عبدالله انصاری است و میبدی به شرح و بسط آن پرداخته است)
- تبصير الرحمن و تيسير المنان علی بن احمد بن ابراهیم مهایمی،
- الفواتح الالهيه والمفاتح الغيبه الموصحه،
- الكلم القرآنيه و الحكم الفرقانيه نعمة الله نخجوانی، تفسير القرآن الكريم صدرالدین شیرازی معروف به صدرالمتالهین،
- بیان السعاده فی مقامات العباده منسوب به محمد بن حیدر گنابادی مشهور به ملا سلطان علی.[۲۲]
معایب تفسیر عرفانی
استاد معرفت در کتاب التفسیر و المفسرون میگوید مهمترین اشکالی که بر تفاسیر عرفانی وارد است این است که اولا مبتنی بر تبعیت از ظاهر الفاظ نیستند و دیگر اینکه مبتنی بر ذوق و سلایق شخصی است چه بسا ملازم مدعیات اشراقی باشند. میتوان گفت که عارفان دنبال تأویل آیات هستند؛ پس دیگر تفسیر نیست؛ بلکه دخالت ذوق و سلایق شخصی ایشان است.[۲۳] این دریافتهای ذوقی و ادراکات باطنی برای هر کس میسر نیست وگرنه هر کس میتواند ادعا کند که دریافتهای ذوقی متمایز از دیگران درباره قرآن پیدا کرده است و خود این باعث تحریف معنوی قرآن و هرج و مرج در فهم آن میشود. سومین اشکال تفسیر عرفانی آن است که روش تفسیر عرفانی همچون روشهای تفسیری دیگر به عنوان یک روش مستقل تفسیری حساب نمیشود؛ چون تفسیری است که بر اساس رمز و اشاره است و بیشتر به تأویل میپردازد.[۲۴]
تفسیر عرفانی از دیدگاه امام خمینی
مطالعه در آثار تفسیری حضرت امام (ره) نشان میدهد که ایشان در تفسیر آیات، ضمن اهمیت به تدبر در الفاظ و ظاهر آیات، عنایت ویژهای به فهم قلبی و عرفانی آیات قرآن داشته است؛[۲۵] لذا تفسیر خود را از آیات، رمز، اشاره، کلمه عرفانی، وجه عرفانی، ذوق عرفانی، لطایف عرفانی و مانند آنها خوانده است. امام دربارۀ حروف مقطعه میفرمود «در حروف مقطعه اوایل سور اختلاف شدید است و آن چه بیشتر موافق اعتبار آید، آن است که از قبیل رمز بین محب و محبوب است.» امام معتقد بود که قرآن مملو از مهمترین نکات عرفانی است و نمیتوان کتابی را بهتر از قرآن در عرفان یافت. فلاسفه و عرفای بزرگ هر چه دارند از قرآن اخذ کردهاند حتی نکاتی که نزد فلاسفه بزرگ یونان سابقه نداشته و ارسطو و دیگر فلاسفه و عرفا از آن بیخبر و از درک و فهم آنها عاجز بودهاند همه از قرآن است. امام (ره) در شرح حدیث جنود عقل و جهل معتقد است نکات عرفانی قرآن برای اهلش قابل درک است گرچه چون کلام جامع است، هر کس به اندازه فهمش از آن ادراکی میکند. امام میفرماید: «گاهی با نصف سطر، برهانی را که حکما با چندین مقدمه باید بیان کنند، به صورت غیر شبیه به برهان میفرماید، مثل قوله تعالى: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا؛[۲۶] و قوله تعالى: «إذا لذَهَبَ كُلُّ إِلَهِ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض؛[۲۷] که برهان دقیق بر توحید است هر یك از این دو محتاج به چندین صفحه بیان است. امام همچنین دربارۀ نقش عرفان در شناخت دین و تفسیر قرآن، میفرماید: «هرکس به عرفان قرآن و عرفای اسلام که کسب معارف از قرآن کردند نظر کند و مقایسه مابین آنها با علمای سایر ادیان و تصنیفات و معارف آنها کند، پایه معارف اسلام و قرآن را که اساس دین و دیانت است میفهمد و تصدیق به این که کتاب وحی الهی و این معارف معارف الهیه است، برای او مؤونه ندارد.»[۲۸]
- ↑ ارجاعات این مقاله به ماهنامۀ رایحه، سال پنجم شمارۀ 68، بهمن ماه 1388، است که به موضوع «تفسیر عرفانی» اختصاص دارد.
- ↑ ص24
- ↑ ص37
- ↑ ص88 و89.
- ↑ ص49
- ↑ ص26و27.
- ↑ ص49
- ↑ ص32
- ↑ ص41
- ↑ ص49و50.
- ↑ ص64.
- ↑ ص56.57.
- ↑ ص49و50.
- ↑ ص35
- ↑ ص31و32.
- ↑ نساء/100.
- ↑ ص 68و69.
- ↑ ص71.
- ↑ ص80.
- ↑ ص97.
- ↑ ص98
- ↑ ص24و25.
- ↑ ص79.
- ↑ ص91و92.
- ↑ ص24
- ↑ «اگر در آسمان و زمین جز (الله) خدایان دیگری بود فاسد میشدند و نظام جهان به هم میخورد.»؛ انبیاء/۲۲.
- ↑ «چرا که در آن صورت هر خدایی آفریده خود را میبرد و بعضی از آنان بر بعضی دیگر غلبه میجست.»؛ مومنون/۹۱.
- ↑ ص25و26.