پاک کردن (مترادف)

مترادفات قرآنی پاک کردن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «مَحَّصَ»، «زکّی»، «طهّر»، «صفا»، «بَرَّاَ».

مترادفات «پاک کردن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
مَحَّصَ ریشه محص مشتقات محص
وَلِيُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَيَمْحَقَ ٱلْكَٰفِرِينَ
زکّی ریشه زکو مشتقات زکو
طهّر ریشه طهر مشتقات طهر
صفا ریشه صفو مشتقات صفو
مَّثَلُ ٱلْجَنَّةِ ٱلَّتِى وُعِدَ ٱلْمُتَّقُونَ فِيهَآ أَنْهَٰرٌ مِّن مَّآءٍ غَيْرِ ءَاسِنٍ وَأَنْهَٰرٌ مِّن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُۥ وَأَنْهَٰرٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنْهَٰرٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَٰلِدٌ فِى ٱلنَّارِ وَسُقُوا۟ مَآءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ
بَرَّاَ ریشه برء مشتقات برء
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَكُونُوا۟ كَٱلَّذِينَ ءَاذَوْا۟ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُوا۟ وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهًا

معانی مترادفات قرآنی پاک کردن

«مَحَّصَ»

اصل معنى- مَحْص‏- خالص شدن چيزى است از عيبى كه در آن هست، مثل- فحص- ولى فحص در ابراز چيزى گفته ميشود از زمانى كه با چيزى در آميخته و او از آن جدا ميشود.

ولى محص- در بيان و آشكار نمودن چيزى است كه با او مخلوط است.

- مَحَصْتُ‏ الذهب و محصته- در وقتى است كه من طلا را از ناخالصى خالص‏ كنم و مواد زائدش را دور سازم. در آيه گفت:

وَ لِيُمَحِّصَ‏ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا- آل عمران/ 141

و وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ‏- آل عمران/ 154.

پس‏ تَمْحِيص‏ اينجا مانند تزكيه كه تطهر است و از اينگونه الفاظ.

در دعا گفته ميشود-

اللهم‏ مَحِّصْ‏ عنا ذنوبنا.

- يعنى آنچه از گناهان در ما هست زايل فرما.

مَحَصَ‏ الثوبُ- لباس از آلودگى پاك شد،- مَحَصَ‏ الحبلُ تمحص- طناب پوسيده شد بطوريكه موى و كركش رفته است- مَحَصَ‏ الصبىُّ- كودك دويد.[۱]

«زکّی»

اصل‏ زَكَاة- رشد و فزونى است كه از بركت دادن خداى تعالى حاصل مى‏شود و در امور دنيوى و اخروى هر دو در نظر گرفته مى‏شود، مى‏گويند:

زَكَا الزَّرْعُ‏ يَزْكُو: وقتى است كه از كشت و زراعت فزونى و بركت حاصل شود.

در آيه: (أَيُّها أَزْكى‏ طَعاماً- 19/ كهف) اشاره به چيزى است كه حلال است و فرجامش ناگوار نيست و نيز زَكَاة- در باره چيزى است كه: انسان از حقّ خداى براى مسكينان و فقرا كنار مى‏گذارد و از مالش خارج مى‏كند و ناميدن چنان مالى به زكاة براى اميدوار بودن در بركت و فزونى در زكات دادن است يا براى تزكيه نفس يعنى والايش دادن نفس با خيرات و بركات و يا ناميدن آن مال به زكات براى همه موارد فوق است زيرا هر دو خير و نيكى در آن موجود است (هم فزونى و بركت مال و والايش و رشد نفس) (سعدى گويد:

زكات مال بدر كن كه فضله رز را چو باغبان ببُرد بيشتر دهد انگور

) خداوند همواره- زكاة- را با- صلاة- در قرآن قرين نموده است مى‏گويد:

(وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ- 43/ بقره) با- زكاة- و تزكيه نفس و پاكيزه داشتن آن، انسان در دنيا شايسته و مستحقّ اوصاف پسنديده مى‏شود و در آخرت هم در خور پاداش و ثواب است.

اين گونه شايستگى را انسان با پيگيرى و خواستن چيزى كه پاكيش در آن است بدست مى‏آورد كه گاهى تزكيه از ناحيه بنده است، براى اين كه آن را كسب مى‏كند و به آن مى‏رسد مثل آيه: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ‏ زَكَّاها- 9/ شمس) (كسى كه تزكيه نفس كرد رستگار شد).

و گاهى چون خداوند در حقيقت منشاء و فاعل آن‏هاست تزكيه به خداى تعالى نسبت داده مى‏شود مثل آيه:

(بَلِ اللَّهُ‏ يُزَكِّي‏ مَنْ يَشاء49/ نساء). و گاهى تزكيه انسانها به پيامبر كه واسطه‏اى در وصول آن به ايشان است، نسبت داده شده مثل آيات:

(تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ‏ بِها- 103/ توبه) و (يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ‏- 151/ بقره) و گاه نيز تزكيه به عبارتى كه وسيله آن است منسوب شده.

(انجام تمام عبادات و رعايت كردن دستورات پيامبر (ص) همان است كه نتيجه‏اش تزكيه است و عمل به آنها انسانها را از آلودگى به شهوات و نفس امّاره باز مى‏دارد و رعايت مسايل اخلاقى نيز بر آن تزكيه مى‏افزايد لذا خداوند مى‏گويد: (ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ‏- 20/ نور) و (هُوَ أَزْكى‏ لَكُمْ‏- 28/ نور) يعنى: آن اعمال تزكيه كننده هستند و همين طور آيه: (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ- 45/ عنكبوت) يعنى: نماز از آلودگى نفس جلو مى‏گيرد و در نتيجه تزكيه مى‏كند.) مثل آيات:

(وَ حَناناً[1] مِنْ لَدُنَّا وَ زَكاةً- 13/ مريم) و (لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا- 89/ مريم). يعنى: با خلقت و آفرينش تزكيه شده است.

و اين در همان راهى است كه از برگزيدن انسانها ذكر كرديم و آن اينست كه بعضى از بندگانش را پاكيزه اخلاق و عالم قرار داده است نه با تعليم و تمرين بلكه به وسيله توفيق الهى همان طور كه تمام پيامبران و رسولان چنان هستند، جايز است كه معنى دو آيه فوق يعنى مزكّى بودن در آغاز خلقت براى آن چيزى باشد كه وقوع آن از ناحيه آنها در آينده است نه در حال، و معنى آن- سيتزكّى- است (يعنى به زودى‏ تزكيه خواهند شد).

و آيه: (وَ الَّذِينَ هُمْ‏ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ‏- 4/ مؤمنون).

يعنى: اينگونه عبادات را كه بايستى انجام دهند، انجام مى‏دهند و خداوند تزكيه‏شان مى‏كند و خود خويشتن پاكيزه گردانند كه هر دو معنى- يكى است.

در آيه اخير واژه- لِلزَّكاة براى‏ فاعِلُونَ‏، مفعول نيست بلكه حرف (ل) بر سر - زكاة- براى علّت و قصد و هدف است (يعنى: به خاطر اطاعت امر خداى تعالى و رسيدن به تزكيه نفسانى زكات مى‏پردازند).

تَزْكِيَه‏ كردن انسان، خويشتن و نفس خويش را دو گونه است:

اوّل- با تزكيه عملى كه پسنديده است مثل آيه: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ‏ زَكَّاها- 9/ شمس) كه اشاره شده است و همينطور آيه: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ‏ تَزَكَّى‏- 14/ اعلى).

دوّم- تزكيه زبانى با سخن گفتن، مثل اينكه شاهدى و گواهى غير خود را توصيف كند و پاك بداند و اين تزكيه زبانى يعنى مدح ديگرى مذموم و ناپسند است و در آيه: (فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ‏- 32/ نجم) نهى از چنين تزكيه‏اى است (كه انسان با زبان و سخن خود را و ديگرى را مدح كند و به طهارت و تزكيه نسبت دهد). كه اين نهى در آيه تأديب و تربيتى است براى زشت بودن خود ستايى و اينكه انسان نفس خويش را بستايد كه عقلا و شرعا ناپسند است و لذا به حكيمى گفته شد چه چيزى است كه اگر حقّ هم باشد ناپسند است و نيكو نيست پاسخ داد- مَدْح الرَّجُل نفسَه: يعنى حقّى كه‏ ناپسند است ستودن انسان است، خويشتن را.[۲]

«طهّر»

گفته مى‏شود: (طَهُرَتِ‏ المرأةُ طُهْراً و طَهَارَةً و طَهَرَتْ‏: پاك شد، بر وزن (حسن و ضرب) كه البتّه با فتحه حرف (ه-) به قياس نزديكتر است و معنى آن بر خلاف (طمث) است.

طَاهِرَة و طَاهِر- مثل (قائمة و قائم) و (قاعدة و قاعد) است يعنى (پاك- برخاسته- نشسته).

طهارت دو گونه است: 1- طهارت جسم 2- طهارت نفس، كه عموم آيات قرآن بر اين دو معنى حمل شده است.

مى‏گويند: طَهَّرْتُهُ‏ فَطَهُرَ و تَطَهَّرَ و اطَّهَّرَ: پاكش كردم و پاكيزه شد، اسم فاعلش- طَاهِر و مُتَطَهِّر- است.

در آيه: (وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا- 6/ مائده) يعنى آب بكار مبريد يا چيزى كه جاى آن باشد (غسل يا تيمّم).

و آيه: (لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى‏ يَطْهُرْنَ‏- 222/ بقره) (فَإِذا تَطَهَّرْنَ‏- 222/ بقره) دو لفظ (حَتَّى يَطْهُرْنَ‏ و- تَطَهَّرْنَ‏) دلالت دارد بر اينكه نزديكى و همبسترى به همسران جايز نيست مگر بعد از طهارت و تطهير شدنشان. قرائت كسى كه (حَتَّى يَطَّهَّرْنَ- 222/ بقره) خوانده است تأكيد بر آن است يعنى تا اينكه طهارت را كه همان غسل است بجاى آورده باشند.

و آيه: (وَ يُحِبُ‏ الْمُتَطَهِّرِينَ‏- 222/ بقره) يعنى ترك كنندگان گناه و عمل كنندگان به نيكى و صلاح. و در اين باره گفت:

(رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ‏ يَتَطَهَّرُوا- 108/ توبه) (أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ‏ يَتَطَهَّرُونَ‏- 82/ اعراف) و آيه: (وَ اللَّهُ يُحِبُ‏ الْمُطَّهِّرِينَ‏- 108/ توبه) يعنى پاكى نفس، و پاكيزه‏خوئى. و آيه: (وَ مُطَهِّرُكَ‏ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا- 55/ آل عمران)، يعنى تو را از ميان ايشان خارج مى‏كنم و منزّه‏ات مى‏دارم از اينكه فعل آنها را مرتكب شوى، و بر اين معنى است آيات:

وَ يُطَهِّرَكُمْ‏ تَطْهِيراً- 33/ احزاب) (وَ طَهَّرَكِ‏ وَ اصْطَفاكِ‏- 42/ آل عمران) (ذلِكُمْ أَزْكى‏ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ- 232/ بقره) (أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ‏- 79/ احزاب) و آيه: (لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ‏- 79/ واقعه) يعنى به حقايق معرفت قرآن نمى‏رسد و دست نمى‏يازد مگر كسى كه نفس خويش پاكيزه گرداند و از آلوده شدن به فساد نگه دارد.

و آيه: (إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ‏- 82/ اعراف) اين سخن را قوم پليد لوط به صورت طنز و نيشخند گفتند چون قبلا به آنها گفته بود: (هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ‏- 78/ هود) زنان براى شما پاك‏ترند.

و سخن خداى تعالى كه: (لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ‏ مُطَهَّرَةٌ- 25/ بقره) يعنى پاكيزه از پليديهاى دنيا و نجاسات آن و گفته شده پاكيزه از اخلاق زشت به دلالت آيه: (عُرُباً أَتْراباً- 37/ واقعه) و همچنين به دليل وصف قرآن كه در باره‏اش گفت: (مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ- 14/ عبس) و آيه: (وَ ثِيابَكَ‏ فَطَهِّرْ- 4/ مدّثر) گفته شده معنايش- نفسك- است كه از معايب پاكش كنى.

و در آيات: (وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ‏- 26/ حج) (وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ‏ طَهِّرا بَيْتِيَ‏- 125/ بقره) كه تشويقى است بر تطهير كعبه از پليديها و بت‏ها. بعضى گفته‏اند اين آيه ترغيبى است بر تطهير قلب براى داخل شدن سكينه و آرامش كه در آيه: (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ‏- 4/ فتح) ذكر شده است. طَهُور: مصدر است چنانكه «سيبويه» حكايت كرده كه مى‏گويند: تَطَهَّرْتُ‏ طَهُوراً و توضّأت وضوءا: (به پاكى‏ طهارت نمودم، و وضوئى گرفتم). پس- طهور- اسم مصدرى است بر وزن- فعول- مثل وقدت وقودا: (آتش را به سختى مشتعل كردم).

و نيز- طَهُور- اسمى است غير مصدر مثل- فطور- كه اسمى است براى آن چيزى كه با آن افطار مى‏شود و روزه مى‏گشايند و مانند آن، مثل: وجور و سعوط و ذرور: (دواى دهان و حلق- داروى بينى- عطر و بوئيدنى خوش). واژه- طهور- (چنانكه گفته شد اسم مصدر است) و گاهى صفت است مثل- رسول- و صفاتى مانند اينها، و بر اين معنى است آيه: (وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً- 21/ انسان) آگاهى و تنبيهى است بر اينكه آن نوشيد (كه خداوند به- ابرارى- كه در سوره انسان ذكر كرده مى‏نوشاند) بر خلاف چيزى است كه در آيه: (وَ يُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ- 16/ ابراهيم) ذكر كرده است. و در آيه: (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً- 48/ فرقان) اصحاب شافعى رضى اللّه عنه گفته‏اند- طهور- در آيه اخير به معنى مطهّر- است (يعنى از آسمان آبى پاك كننده فرو فرستاديم) و اين معنى از نظر لفظ صحيح نيست زيرا وزن فعول به‏ معنى فاعل از أفعل و فعل- (باب افعال و تفعيل) ساخته نمى‏شود و از- فعل- بنا مى‏شود.

و نيز گفته شده‏ (ماءً طَهُوراً) در آيه اخير از جهت معنى اقتضاى تطهير و پاك كننده دارد، و آن به اين معنى است كه- طاهر- يعنى پاك كننده دو گونه است:

اوّل- اينكه صفت پاكى و طهارت آن را متعدّى نمى‏كند مثل طهارت لباسى كه طاهر است بدون اينكه بتوان آن را- مطهّر- دانست.

دوّم- اينكه صفت طهارت چيزى را متعدّى يعنى پاك كننده غير از خودش قرار مى‏دهد و خداى تعالى آن را با واژه- طهور- وصف كرده است تا شناختى و هشدارى بر اين معنى باشد.[۳]

«صفا»

اصل‏ صَفَاء: پاك بودن چيزى است از آلودگى. و از اين معنى است واژه- صَفَا- يعنى سنگ صاف در آيه: (إِنَ‏ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ‏- 158/ بقره) كه- صفا- اسمى است براى مكانى مخصوص.

اصْطِفَاء: گرفتن و برگزيدن پاكى چيزى، همانطور كه اختيار، گزينش در خير و نيكى است و واژه اجتباء- گرفتن ماليات از جاهاى مختلف.

اصْطِفَاءُ اللّهِ بعض عباده: ممكن است به معنى آفرينش باشد كه خداى تعالى بعضى از بندگانش را پاك و خالص از آلودگيهاى كه در غير از آن هست آفريده و يا اين است كه آفرينش آنها به مقتضاى حكم و اختيار اوست هر چند كه اين معنى از معنى اوّل، خالى و جدا نيست.

خداى تعالى گويد: (اللَّهُ‏ يَصْطَفِي‏ مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ‏ 75/ حجّ) (خداى از فرشتگان و مردم رسولانى برمى‏گزيند).

(إِنَّ اللَّهَ‏ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً- 33/ آل عمران).

(اصْطَفاكِ‏ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ‏- 42/ آل عمران).

(فرشتگان به مادر عيسى گفتند اى مريم خداوند تو را برگزيد و پاك كرد و بر زنان زمان برترى داد). (اصْطَفَيْتُكَ‏ عَلَى النَّاسِ‏- 144/ اعراف) (وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ‏ الْمُصْطَفَيْنَ‏ الْأَخْيارِ- 47/ ص) اصْطَفَيْتُ‏ كذا على كذا: آن را بر ديگرى برگزيدم و اختيار كردم.

در آيات: (أَصْطَفَى‏ الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ‏- 157/ صافّات).

(وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى‏- 59/ نمل) (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ‏ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا- 32/ فاطر) الصَّفِىُ‏ و الصَّفِيَّةُ: چيزى است كه رئيس براى خويش برمى‏گزيند. شاعر گويد:لك المرباع منها و الصَّفَايَا. (تو مادّه شتران زاينده و برگزيده‏ها را دارى).

و نيز- صَفِيَّة- مادّه شتر پر شير و خرمابنى كه بارش زياد است.

أَصْفَتِ‏ الدّجاجةُ: وقتى كه مرغ از تخم مى‏رود گويى كه از تخم پاك و صاف شده است.

أَصْفَى‏ الشّاعرُ: زمانى است كه شاعر نمى‏سرايد و شعر از او قطع شده كه تشبيهى به همان تخم نگذاردن مرغ است، چنانكه گويند- أَصْفَى‏ الحافرُ وقتى كه پاى ستور به سنگ سختى مى‏رسد و آن را از فرو رفتن و كندن بازمى‏دارد- مثل- أكدى و أحجر: به سختى افتاد و سخت سنگى شد.

صَفْوَان‏: مثل صفا است، مفردش- صَفْوَانَة (سنگ نرم و صاف).

آيه: (صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ‏- 264/ بقره) سنگ صافى كه بر آن خاك باشد. يوم‏ صَفْوَان‏: روزى صاف و بسيار سرد و آفتابى.[۴]

«بَرَّاَ»

اصل‏ بُرْء و بَرَاء و تَبَرِّي‏- ناراحت شدن از چيزى است كه مجاورت، و هميارى با آن ناپسند و مكروه و گلوگير است، و لذا مى‏گويند:

بَرَأْتُ‏ من المرض- بَرَأْتُ‏ من فلان- تَبَرَّأْتُ‏ و أَبْرَأْتُهُ‏ من كذا و بَرَأْتُهُ‏ و- رجل‏ بَرِي‏ء و- قوم‏ بُرَآء و بَرِيئُون‏.

كه در آيات زير افعال مختلف آن در معنى بيزارى و إنزجار و تنفّر بكار رفته است، خداى عزّ و جلّ فرمايد: (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏- 1/ توبه) و (أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ‏- 3/ توبه) و (أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ‏- 41/ يونس)، (إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏- 4/ ممتحنه) و (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي‏ بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ‏- 26/ زخرف) و (فَبَرَّأَهُ‏ اللَّهُ مِمَّا قالُوا- 69/ احزاب) و (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا- 166/ بقره) كه تماما در معنى بيزارى است و البارى‏- در معنى ايجاد كننده، در وصف پروردگار بكار مى‏رود و خاصّ اوست مانند آيات (الْبارِئُ‏ الْمُصَوِّرُ- 24/ حشر) و (فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ‏- 54/ بقره).

بريّه‏ يعنى آفريده و مخلوق، گفته‏اند اصل واژه- بريّه- همزه است كه حذف‏ شده است مانند- بريت العود: چوب را تراشيدم، ناميده شدن مخلوق به- بريّه- براى اين است كه اصلش- مبريّه- يعنى اسم مفعول از- برى- است كه به معنى خاك است، چنانكه خداى فرمايد (خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ‏- 20/ روم) و (أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ- 7/ بينه) و (شَرُّ الْبَرِيَّةِ- 6/ بينه).[۵]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 205-204
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 150-145
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 506-502
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 410-407
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 265-264