استبداد: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''استبداد؛''' دیکتاتوری، خودسری و خودمحورى در رأى و فرمانروایى و بىتوجهى به دیگران. در حکومت استبدادی فقط بر مبنای آنچه که حاکم میخواهد عمل میشود و از آن جهت که دخالت و نظارت مردم در حکومت را برنمیتابد، بدان حکومت مطلقه یا حکومت استبداد...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''استبداد؛''' دیکتاتوری، خودسری و خودمحورى در رأى و فرمانروایى و بىتوجهى به دیگران. در حکومت استبدادی فقط بر مبنای آنچه که حاکم میخواهد عمل میشود و از آن جهت که دخالت و نظارت مردم در حکومت را برنمیتابد، بدان حکومت مطلقه یا حکومت استبدادی میگویند. شاخصههای جامعه استبدادزده، خوار شمردن و تحقیر مردم، ستمگرى به شهروندان، برقرارى نظام پليسی توأم با رعب و وحشت و ناتوان نگاه داشتن مردمان است. استبداد پیامدهای مخربی همچون زوال اخلاقی جامعه، تضعیف مردمسالاری و مشارکت سیاسی و عدالت، انحطاط و عقبماندگی حکومتها، ایجاد بدبینی عمومی و شکاف بین مردم و حکومتها را به دنبال دارد. همچنین از منظر قرآن برخی از پیامدهای استبداد عبارت است از: ایجاد ارعاب و ترس در اجتماع، تفرقه و ایجاد نظام طبقاتى و سلب آزادى. از نظر اسلام هیچ حاكمی حق استبداد و خودكامگی ندارد و باید از مشاوره و خردهای دیگر كمك بگیرد. | '''استبداد؛''' دیکتاتوری، خودسری و خودمحورى در رأى و فرمانروایى و بىتوجهى به دیگران. در حکومت استبدادی فقط بر مبنای آنچه که حاکم میخواهد عمل میشود و از آن جهت که دخالت و نظارت مردم در حکومت را برنمیتابد، بدان حکومت مطلقه یا حکومت استبدادی میگویند. شاخصههای جامعه استبدادزده، خوار شمردن و تحقیر مردم، ستمگرى به شهروندان، برقرارى نظام پليسی توأم با رعب و وحشت و ناتوان نگاه داشتن مردمان است. استبداد پیامدهای مخربی همچون زوال اخلاقی جامعه، تضعیف مردمسالاری و مشارکت سیاسی و عدالت، انحطاط و عقبماندگی حکومتها، ایجاد بدبینی عمومی و شکاف بین مردم و حکومتها را به دنبال دارد. همچنین از منظر قرآن برخی از پیامدهای استبداد عبارت است از: ایجاد ارعاب و ترس در اجتماع، تفرقه و ایجاد نظام طبقاتى و سلب آزادى. از نظر اسلام هیچ حاكمی حق استبداد و خودكامگی ندارد و باید از مشاوره و خردهای دیگر كمك بگیرد. | ||
== معنای لغوی و اصطلاحی استبداد == | == معنای لغوی و اصطلاحی استبداد == | ||
خط ۶۸: | خط ۶۶: | ||
== ارجاعات == | == ارجاعات == | ||
[[رده:علوم سیاسی و قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۱۵
استبداد؛ دیکتاتوری، خودسری و خودمحورى در رأى و فرمانروایى و بىتوجهى به دیگران. در حکومت استبدادی فقط بر مبنای آنچه که حاکم میخواهد عمل میشود و از آن جهت که دخالت و نظارت مردم در حکومت را برنمیتابد، بدان حکومت مطلقه یا حکومت استبدادی میگویند. شاخصههای جامعه استبدادزده، خوار شمردن و تحقیر مردم، ستمگرى به شهروندان، برقرارى نظام پليسی توأم با رعب و وحشت و ناتوان نگاه داشتن مردمان است. استبداد پیامدهای مخربی همچون زوال اخلاقی جامعه، تضعیف مردمسالاری و مشارکت سیاسی و عدالت، انحطاط و عقبماندگی حکومتها، ایجاد بدبینی عمومی و شکاف بین مردم و حکومتها را به دنبال دارد. همچنین از منظر قرآن برخی از پیامدهای استبداد عبارت است از: ایجاد ارعاب و ترس در اجتماع، تفرقه و ایجاد نظام طبقاتى و سلب آزادى. از نظر اسلام هیچ حاكمی حق استبداد و خودكامگی ندارد و باید از مشاوره و خردهای دیگر كمك بگیرد.
معنای لغوی و اصطلاحی استبداد
استبداد از ریشه "ب د د" و به معنای تکروى در هر امری و اختصاص دادن آن به خود، بدون مشورت و مشارکت دیگران است.[۱] استبداد در اصطلاح سیاسی به سلطه فرد یا گروهی در یک نظام و حکومت و تصرف در حقوق مردم، بدون لحاظ قانون و نظر زیردستان[۲] و بدون ترس از بازخواست[۳] گفته میشود.
تعریف استبداد
استبداد بر حکومت خودکامهای دلالت دارد که هیچ چیز قدرتش را محدود و متوقف نساخته، با اعمال زور به حفظ خود میپردازد و به صورت حکومتی جبار در میآید. از آن جهت که دخالت و نظارت مردم در حکومت را برنمیتابد، بدان حکومت مطلقه یا حکومت استبدادی میگویند.[۴]
تعریف مستبدّ
مُستبدّ یا دیکتاتور کسى است که به مشورت توجهى ندارد و تنها به فکر آن است که سخن خود را به کرسى بنشاند. کارى را که به سود خودش است انجام مىدهد و زیانکردن دیگران برایش اهمیت ندارد. دیکتاتور، خواست و علاقه خود را به دیگران تحمیل مىکند و مخالفتها را با زور و وحشتآفرینى یا با فریبکارى و اختلافافکنى درهم مىشکند.[۵]
تعریف حکومت استبدادی
علامه طباطبایی در تعریف میگوید: حکومت استبدادی حکومتی است که فقط بر مبنای آنچه که حاکم میخواهد عمل میشود. قدرت بر مبنای اراده یک شخص شکل میگیرد و جامعه بر اساس خواسته او اداره میشود. هرکسی که او تصمیم بگیرد خونش ریخته میشود و هر کسی که او تصمیم بگیرد آبرویش نابود میشود و در نظام استبدادی این طور است که همه مأمور هستند و نگاهشان به دهان حاکم است و اگر او اشاره کرد که این شخص باید هتک حرمت شود، میشود.[۶]
تعریف استبداد دینی
آیت الله نائینی استبداد دینی را اینگونه معرفی میکند: «حقیقت استبداد دینی، عبارت از اداره خودسرانه است که در «منسلکین در زی ریاست روحانیه» به عنوان دیانت اظهار میکنند. این استبداد ماهیتش اراده خودسرانه است و بین استبداد دینی و غیردینی تفاوتی نیست و در هر دو جا یک خودسری از نظر اراده و تصمیم وجود دارد که این تصمیم و اراده، جای قانون را میگیرد و هرچه او بگوید یا به تعبیری قانون و به تعبیر دیگر حکم خداست.» اما اینکه این استبداد دینی است، به این جهت است که استبداد از سوی کسانی است که در لباس دین هستند که آیت الله نائینی آنها را به «منسلکین در زی ریاست روحانیه» تعبیر کردهاند.[۷]
مبنای استبداد دینی
مبدأ اطاعت در استبداد دینی جهل مردم است و به این دلیل که مردم دین را نمیشناسند، به اطاعت از مستبدینی که در لباس دین آمدهاند، میپردازند. در جوامعی که استبداد فقط دیکتاتوری سیاسی و نظامی است، ابزار استبداد فقط ابزارهای نظامی و قدرت در آن بر مبنای سرنیزه است اما در نظامی که استبداد دینی وجود داشته باشد، از ابزارهای دینی استفاده میشود و مردم فریب داده میشوند. استبداد سیاسی، به قهر و تقلب مستند است و استبداد دینی، به خدعه و تدلیس مبتنی است و کسی که در قدرت قرار گرفته، به جای اینکه از چماق استفاده کند، با چند لفظ دینی افراد را از صحنه بیرون میکند. در استبداد سیاسی که مربوط به فرعون است قرآن از زبان موسی گفته است «أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ»[۸]، مردم را به بردگی گرفته است. این فعل را به فرعون استناد میدهد؛ یعنی فرعون اعمال قدرت کرده و در اینجا استبداد با ابزار زور از بالا به پایین است، اما در استبداد دینی از پایین به بالا است و مردم هستند که علمای خود را در جایگاه پرستش قرار میدهند و تسلیم آنها میشوند. در قسم دوم تعبیر آیه فرق دارد و میفرماید «اِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ[۹]».[۱۰]
نشانههای استبداد
روشنترین علامت برای استبداد، رفتارهای مستبدانه و دیکتاتور مآبانهای است که مستبدان دارند. ادبیات توأم با تکبری که در زبان و قلم آنها ظهور و بروز پیدا میکند، قیافه و ژستی که میگیرند و رفتوآمدها و مجالس آنها، بیاعتنایی و تحقیری که نسبت به افراد دارند و امثال اینها نشانههای استبداد ظاهری آنهاست. تشخیص این گونه حرکاتی که نشاندهنده روحیه استکباری و استبدادی است، برای عموم مردم معمولاً آسان و راحت است. اما همه ماجرا در استبداد، همین پوسته نیست، بلکه هستهای هم وجود دارد. در نظامهای اجتماعی، سیاسی و دینی به راحتی میشود این پوسته استبداد را تشخیص داد، اما باید به سراغ آن هسته سخت رفت. آن پوسته نیز مهم است و باید اصلاح شود و درهم شکسته شود، اما توقف در این ظاهر خطرناک است. هسته آن عبارت از مقام «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» است. در همه حکومتهای استبدادی هسته همین است که کسی از حاکم نمیتواند سؤال کند و مقامی برتر از سؤال و بازخواست پیدا میکند.[۱۱]
شاخصههای جامعه استبدادزده
در جامعه استبدادزده، خوار شمردن و سبك انگاشتن مردم امرى رايج است؛ ستمگرى به شهروندان، مصرف مسرفانه بهعنوان فرهنگ، برقرارى نظام پليسی توأم با رعب و وحشت و گمراه كردن مردمان به شيوههاى مختلف تبليغاتى، اطلاعاتى، مالى و ... به وضوح ديده مىشود و در آن به سبب نوع مديريت مستبدانه، مردمان ناتوان نگاه داشته مى شوند، چراكه ضعف مردم در ابعاد مختلف پايههاى حكومت استبدادى را تقويت مىكند.[۱۲]
واژهشناسی استبداد در آموزههای سیاسی
آموزه هاى جديد سياسى مولفههایى چون حكومت فردى، فرمانروایى نظامى، اعمال قدرت نامحدود، فقدان نهادهاى نمايندگى، تبعيت بىچون و چراى شهروندان، حاكميت الهى، شخصيت پرستى، نبود حكومت قانونى، عدم تفكيك حوزه عمومى و حوزه خصوصى، تلقى حكومت به عنوان دارایى شخصى و حكومت بر اساس تمايلات شخصى را معيارهاى حكومتهاى استبدادى معرفى مىكنند.
از سوى ديگر، «مردم سالارى» در دنياى معاصر شيوهاى از حكومت معرفى مىشود كه ضد حكومت استبدادى است؛ اما نظريهپردازان سياسى در همين نوع از حكومت نيز از «استبداد اكثريت» و راههاى حفظ حقوق اقليت سخن به ميان مىآورند و راه حلهاى مختلفى براى از بين بردن آن بيان مىكنند.[۱۳]
تاریخچۀ استبداد
یکی از تلخترین واقعیتها و پیچیدهترین معماهای جهان سیاست، تداوم نظامهای خودکامه در اَشکال جهشیافته آن در جهان کنونی است. از سویی در تاریخ اندیشه سیاسی، کمتر نظامی را همچون استبداد میتوان یافت، که بر سر بدی و ناخواستنی بودن آن اتفاق نظر وجود داشته باشد. از سوی دیگر نزدیک به دو قرن است که نقش استبداد در عقبماندگی و انحطاط برخی کشورها، مورد توجه و تاکید اندیشمندان قرار گرفته است.[۱۴] در جهان باستان نوع حکومت در تمدنهای کهن آشور، بابل، مصر و ایران، استبدادی بود. تنها یونان و روم از این قاعده بر کنار بودند و دیکتاتوریهایی گذرا داشتند. از قرن شانزدهم به بعد استبداد در اروپا صورتی تازه یافت و استبداد پادشاهی بصورت یک آرمان سیاسی درآمد. این آرمان که بر پایهی نظریهی قدرت مطلق شاه قرار داشت، ناشی از فرمانفرمایی شاهانه و قدرت برین دولت، دولتهای ملی را یگانه کرد و استبداد شاهانه رقم خورد. استبداد در سدههای هفدهم و هجدهم از لحاظ نظری بر حق قدرت نامحدود زمامدار متکی بود و هیچ چیز حتی حقوق طبیعی مردم نیز، آن را محدود نمیکرد. در قرن هجدهم انقلابهای آمریکا و فرانسه با استبداد به مبارزه برخاستند و این مبارزه در طول سدههای نوزدهم و بیستم به بسط حکومتهای قانونی در سراسر جهان انجامید. در عین حال در قرن بیستم نوع تازهای از استبداد، یعنی نظامهای فراگیر پدید آمد؛ که تاکنون نیز در حال گسترش است.[۱۵]
تاریخچه استبداد در ایران
استبداد از قديمالايام جزو بارزترين مشخصات و ويژگیهای جامعه ايران بوده و ريشه آن به تاريخ ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی برمیگردد.[۱۶] با وجود اين كه در طول تاريخ ايران، سلطنت بهطور مكرر دست به دست میشده، اما اساس آن هيچگاه عوض نمیشده است. دورۀ (13۵۷تا ۱۳۴۲) هم از اين امر مستثنی نيست؛ ماهيت سياسی و شكل حكومتی رژيم محمدرضاشاه، بهگونهای بود كه علیرغم تغيير و تحولات اقتصادی و اجتماعی از نقطه نظر سياسی كمترين تحولی صورت نگرفته بود.[۱۷] و از اين ديدگاه، ايران در دوره محمدرضاشاه با ايران در دوره ناصرالدينشاه هيچ تفاوتی نداشت. در هر دو رژيم، امر و فرمان ظلالله و خدايگان و شاهنشاه بر امور ريز و درشت مملكتی حاكم بود، تمام مقامات بر اساس منويات ملوكانه عزل و نصب میشدند. بهطور خلاصه شاه، اول و آخر امور و حاكم مطلق بود و مابقی ايران، فقط گوش به فرمان بوده، وظيفهای جز اطاعت از اوامر ملوكانه نداشتند. بر اين اساس، برخی معتقدند انقلاب اسلامی واكنشی در قبال فقدان توسعه سياسی ايران و در حقيقت انقلابی عليه استبداد و ديكتاتوری حاكم بر ايران، خفقان، مطلقالعنان بودن شاه و دربار و حكام، نامحدود بودن اختياراتشان و قلع و قمع همه انديشههای مخالف بود.[۱۸] اين مسأله به وضوح در راهپيمايیها و شعارهای دوران انقلاب نمايان است. برخی معتقدند كه ۳۸ درصد از این شعارها مربوط به ضديت با استبداد يا ديكتاتوری بوده است.[۱۹]
تاریخچه واژه استبداد در ایران
استبداد واژۀ سابقهداری در ادبیات دینی و سیاسی ایران نیست و از عصر مشروطه وارد فرهنگ ایران شده است. اول کسی که در جامعه ایران این واژه را به کار برد، مرحوم آیتالله میرزاحسین نایینی از علمای عصر مشروطه است. البته این ابداع ایشان نبود و قبل از وی نیز افراد دیگری در برخی از کشورهای عربی این بحث را مطرح کرده بودند، اما برای جامعه ایران چندان این موضوع شناخته شده نبود، تا اینکه یک فقیه شیعی بحث استبداد دینی را مطرح کرد. در یک قرن اخیر عالمان زیادی نبودهاند که به این موضوع از نگاه دینی پرداخته باشند. به طور مشخص دو نفر که به صورت جدیتر به این بحث پرداختهاند مرحوم آیتالله نایینی و مرحوم علامه طباطبایی هستند. بزرگان دیگر نیز گاهی اشاراتی به این بحث داشتهاند، اما به صورت جدی وارد نشدهاند؛ لذا در بحثهای تحلیلی، دیدگاههایی که مطرح میشود از این دو بزرگوار است.[۲۰]
راز ماندگاری استبداد
حكومت معتدل، مستلزم تفكیك قوا و توزیع قدرت است و این امر به طور تصادفی اتفاق نمیافتد، بلكه برای تحقق آن باید هزینه زیادی صرف شود. در حالی كه تحقق استبداد خیلی آسان و برای استقرار آن هوا و هوس كافی و نیازی به فكر و تدبیر ندارد و هر كسی برای آن شایسته است. از این رو مردمی كه به تنپروری و راحتی خو گرفتهاند، برای تغییر آن كوشش نمیكنند. هر چند با وجود نظام استبدادی شخصیت آنها در معرض تهدید است.[۲۱]
پیامدهای استبداد
استبداد عامل سازندگی نیست لذا تربیت استبدادگونه، دستاوردهای وخیمی در پی دارد. بسیاری از فرزندان که دارای اولیایی مستبد هستند و جرات ابراز عقیده در منزل را ندارند دچار انحرافات و بیماریهای روحی و روانی میشوند. اکثر این افراد به محض دور شدن از عامل تربیت، افرادی لاابالی، جسور، هرزه و بزهکار خواهند شد. عقدههای روانی موجب افسردگی، انزواطلبی، عدم موفقیت در درس و کلاس و اجتماع و خانواده میشود. وقتی فرزند در خانه اسیر استبداد باشد چون پرنده میخواهد از قفس فرار کند. این گریز از خانه، او را دچار انحرافات اخلاقی، جنسی و مشکلات اجتماعی خواهد کرد. استبداد برخی همسران نیز محیط خانه را از آرامش تهی ساخته و به سوی بیثباتی پیش میبرد. در چنین مکانی فرزندان صالح تربیت نخواهند شد، بلکه آنان نیز افرادی مستبد خواهند شد.[۲۲] برخی دیگر از پیامدهای مخرب استبداد در جامعه عبارتند از: زوال اخلاقی جامعه، واژگون کردن اخلاق و جایگزین نمودن ارزشهای منفی همچون دروغ، نیرنگ، ترس، چاپلوسی و ریاکاری بهجای ارزشهای مثبت مانند راستی، وفاداری، شجاعت، صداقت و یکرنگی، نابود کردن روحیۀ از خودگذشتگی و فداکاری،[۲۳] تضعیف مردمسالاری و مشارکت سیاسی و عدالت یا تأمین منافع و مصالح در یک کشور،[۲۴] انحطاط و عقبماندگی حکومتها،[۲۵] هلاک کردن شخص مستبد،[۲۶] ایجاد بدبینی عمومی و شکاف و گسست بین مردم و حکومتها،[۲۷] سلب آزادی رسانهها، افزایش فساد،[۲۸] جلوگیری از پیشرفت مردم در جامعه[۲۹] و جلوگیری از بيداری اسلامی.[۳۰]
پیامدهاى استبداد از دیدگاه قرآن
قرآن کریم از برخى نظامهاى استبدادى یاد کرده که بارزترین آن حکومت فرعون است. برخى از آثار استبداد در اینگونه حکومتها عبارت است از: 1. تهدید و ارعاب: توسل به زور و ایجاد هراس در اجتماع و تهدید به شکنجه و قتل از پیامدهاى نظامهاى استبدادى است.[۳۱] آیات ذیل نمایانگر این موضوع هستند:«و اِذ نَجَّینکُم مِن ءالِ فِرعَونَ یَسومونَکُم سوءَ العَذابِ یُذَبِّحونَ اَبناءَکُم »[۳۲] مادر موسى (ع) بر اثر هراس از تهدیدهاى حکومت استبدادى فرعون، فرزند خویش، موسى (ع) را به الهام الهى به رود نیل سپرد[۳۳] و مؤمن آلفرعون براثر ارعاب حاکم برجامعه، ایمان خویش را از آل فرعون پوشیده مىداشت.[۳۴] درمورد تهدید خداپرستان به زندان، قتل و شکنجه از سوى فرعون در قرآن آمده است: «قال َفِرعَونُ ءامَنتُم بِهِ قَبلَ اَن ءاذَنَ لَکُم ... لاَقَطِّعَنَّ اَیدِیَکُم واَرجُلَکُم مِن خِلفٍ ثُمَّ لاَصَلِّبَنَّکُم اَجمَعین»[۳۵] قالَ لَنِ اتَّخَذتَ اِلهًا غَیرى لاَجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجونین »[۳۶] همسر عزیز مصر (زلیخا) نیز با تکیه بر قدرت استبدادى حکومت مصر، یوسف (ع) را به پیروى از امیال نفسانى خویش فرا خواند و او را در صورت خوددارى، به زندان تهدید کرد.[۳۷] 2. تفرقه و ایجاد نظام طبقاتى: از شگردهاى حکومتهاى استبدادى تقسیم مردم به گروههاى مختلف، براى جلوگیرى از انسجام مردم و شکستن قدرت آنهاست.[۳۸] این روش در مورد حکومت فرعون در قرآن بازتاب بیشترى دارد: «اِنَّ فِرعَونَ عَلا فِى الاَرضِ وجَعَلَ اَهلَها شِیَعاً یَستَضعِفُ طَافَةً مِنهُم.»[۳۹]
3. سلب آزادى از دیگران: فرمانروایان مستبد، براى حفظ موقعیت خویش و از دست ندادن حکومت، به صور گوناگون، آزادى دیگران را سلب مىکنند. فرعون به این منظور پسران بنىاسرائیل را مىکشت[۴۰] و ایمان آوردن دیگران را به اجازه خود منوط مىدانست.[۴۱]
دیدگاه اسلام دربارۀ استبداد
اسلام برای هر دو طرف حاكمیت و مردم حقوقی گذاشته است و همچنین هر دو طرف به سهم خود تكالیفی دارند. هیچ حاكمی حق استبداد و خودكامگی ندارد و باید از مشاوره و خردهای دیگر كمك بگیرد. مردم و افراد جامعه نیز مكلفند مطیع اوامر و قوانین موضوعه حكومت باشند و حاكم را نصیحت كنند. مردمسالاری نیز مشروط به رعایت تكالیف از طرف مردم است. با توجه به همه عناصری كه اسلام برای حكومت بر مردم قرار داده، معنی سیاست و حكومت و مبانی حاكمیت بشر بر بشر روشن میشود و رابطه آن با حكمت و و منطق و نقش قوی محبت و رحمت میان مردم و حاكم به دست میآید و اثبات میشود كه هرگز نباید حكومت از حكمت و ولایت دور باشد.[۴۲]
استبداد از منظر قرآن
استبداد در زبان عربى، تصميم خودسرانه بدون در نظر گرفتن ديدگاههاى ديگران و مقابل واژه «مشورت» است. اين واژه در لسان روايات به كار رفته ولی در قرآن كريم به اين عنوان نيامده است و به جاى آن، كلماتى چون طغيان، ظلم، علو، و هوا به كار رفته است.[۴۳] قرآن كريم خاستگاه استبداد را در «خودبنيادپندارى آدمى» دانسته و افرادی همچون فرعون، كه خود را معبود حقيقى و به عبارتى ديگر «خودبنياد» معرفی مىكنند را طغيانگر میداند.[۴۴] استبداد در قرآن داراى سطوح مختلفى است كه از نافرمانى در برابر خداوند آغاز مىشود، سپس به طغيان در روابط ميان انسانها و ستم انسان به نفس خود، منتهى مىشود. قرآن كريم همچنين به بيان خصوصيات فرد مستبد، جامعه استبداد زده و حكومت استبدادى پرداخته و اَعمال طغيانگرايانه فرعون و اطرافيانش را چنين بر مىشمارد: جلوگيرى ديگران از فرمانهاى الهى به گونهاى كه ايمان آوردن مردم به موسى را منوط به اجازه خود مىداند، برترى جویى، سبك و خوار شمردن مردمان، ستمگرى به ديگران،[۴۵] سرکشى و استکبار، اختلافافکنی میان مردم، به زبونى و ضعف کشاندن بنىاسرائیل، کشتن پسران بیگناه و زنده نگه داشتن زنان براى خدمت.[۴۶] فرعون مردمش را کوچک شمرده و تحقیر مىکرد تا کسى به خود جرئت اظهار نظر و مخالفت ندهد و مطیع و فرمانبردار او باشد.[۴۷] طغيانگرى فرعون و ديگر قومها همچون ثمود، قوم لوط و نوح، اصحاب رأس، قوم تُبَّع، اصحاب ايكه، گروه هایى از مشركان، اهل كتاب و منافقان در قالب داستان در آيات متعدد قرآن بيان شده است.[۴۸]
منابع
دانشنامه حوزه
دایرةالمعارف قرآن کریم
امامت پدیا
ارجاعات
- ↑ مجمع البحرین، ج۱؛ ص۱۶۲؛ لسان العرب، ج۱؛ ص۳۳۹، «بدد».
- ↑ موسوعة السیاسه، ج۱، ص۱۶۶ -۱۶۷؛ فرهنگ علوم سیاسی، ص۲.
- ↑ طبیعت استبداد، ص۴۱؛ فرهنگ علوم سیاسی، ص۱۱۲.
- ↑ دانشنامه پژوهه
- ↑ دایرةالمعارف قرآن کریم؛ استبداد2.
- ↑ استناد آیتالله نایینی به دو آیه قرآن در تمییز استبداد دینی و سیاسی
- ↑ استناد آیتالله نایینی به دو آیه قرآن در تمییز استبداد دینی و سیاسی
- ↑ شعراء/22.
- ↑ توبه/ 31
- ↑ همان
- ↑ مقام «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» هسته استبداد دینی است
- ↑ قرآن استبداد را بهعنوان امری ضدانسان محور معرفی میكند
- ↑ واژهشناسی «استبداد» در قرآن كريم
- ↑ راه خروج از چرخه استبداد چیست؟
- ↑ دانشنامه پژوهه
- ↑ انقلاب ايران در دو حركت؛ ص ۸۴.
- ↑ مقدمهای بر انقلاب اسلامی؛ ص ۱۱۴.
- ↑ همان، ص ۱۰۳، 10.
- ↑ انقلاب ايران در دو حركت؛ ص۳۹. انقلاب اسلامی؛ انقلابی عليه استبداد و ديكتاتوری حاكم بر ايران
- ↑ استناد آیتالله نایینی به دو آیه قرآن در تمییز استبداد دینی و سیاسی
- ↑ راه خروج از چرخه استبداد چیست؟
- ↑ دستاوردهای استبداد
- ↑ راه خروج از چرخه استبداد چیست؟
- ↑ کمال یافتن امر ملی با استبداد محال است
- ↑ میرزای نائینی جهل را عامل استبداد و انحطاط میداند
- ↑ هلاکت؛ ثمره استبداد و خودرأیی
- ↑ استبداد از عوامل ایجاد شکاف بین مردم و حکومتهاست
- ↑ بیخردی و بیاخلاقی؛ عامل مصیبتهای اجتماعی
- ↑ انقلاب اسلامی ایران دستاورد حماسه عاشورا و کربلا است
- ↑ احيای هويت اسلامی مسلمانان؛ راهكار امام(ره) برای بيداری اسلامی
- ↑ حق الحريه؛ ص 170 ـ 174؛ فرهنگ علوم سياسى؛ ص 115.
- ↑ بقره/49.
- ↑ قصص/7.
- ↑ غاقر/28.
- ↑ اعراف/124.
- ↑ شعراء/23-29.
- ↑ یوسف/32.
- ↑ فرهنگ علوم سياسى؛ ص 123 ـ 124.
- ↑ قصص/4.
- ↑ غافر/25.
- ↑ اعراف/123. شعراء/49.
- ↑ هيچ حاكمی حق استبداد و خودكامگی ندارد
- ↑ واژهشناسی «استبداد» در قرآن كريم
- ↑ «اِذهَب اِلی فرعونَ اِنَّهُ طَغی»؛ نازعات/17.
- ↑ «خودبنيادپندارى» دليل استبداد از منظر قرآن
- ↑ قصص/4.
- ↑ زخرف/ 54.
- ↑ قرآن استبداد را بهعنوان امری ضدانسان محور معرفی میكند