جدایی دین از سیاست
جدایی دین از سیاست؛ یک نظریه سیاسی در غرب است که دخالت دین در سیاست را رد کرده است و دین را به حوزه فردی محدود کرده است. این نظریه در غرب با نام سکولاریسم و لائیسم ایجاد و به سایر کشورها تسری پیدا کرد. سرایت این نوع از افکار با نام تجددگرایی و مدرنیسم تحت جریان استعمار یا روشنفکری بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی از راه تغییر فرهنگ وارد جوامع اسلامی شده است. تمامی این جریانات با جدا کردن دین از سیاست، نقش تسلط و نفوذ انسان، توجه بیشتر به علم به معنای تخصصی، عقل گرایی و تکثرگرایی در امور زندگی مردم یا سیاست را افزایش داده است و در مقابل، نقش دین و آموزه های آن و نیز امور معنوی و نقش خداوند در زندگی بویژه امور سیاسی را کمرنگ کرده است. طرفداران این نظریه غربی در جوامع اسلامی با نام روشنفکران بر این گمان هستند که می توان این نظریه غربی را در کشورهای اسلامی اجرا کرد؛ غافل از اینکه شرایط موجود در کشورهای اسلامی همانند کشورهای غربی نیست و جدایی مسیحیت با سیاست به دلیل عدم ناکارآمدی تعالیم تحریف شده مسیحی در سیاست بوده است؛ درصورتی که قرآن و آموزه های دیگر اسلامی به دلیل مصونیت از تحریف و آموزه های بسیار در زمینه سیاست شایستگی دارد که به حوزه سیاست پیوند بخورد. این نظریه در قرآن نیز با نام پیشرفت توسط افراد، عموما، کافر و ستمگر مورد حمایت واقع شده؛ اما توسط خداوند و اولیای دین مردود اعلام شده است. درواقع، حکومت های طاغوت معرفی شده در قرآن، نمونه ای از حکومت های سکولار یا جدا از دین محسوب می شوند که همه این حکومت ها در تاریخ گواه این مسئله بودند که به دلیل نبود نظارت خداوند و خود مختاری و استبداد حاکمان طاغوتی امکان یا احتمال تعدی در آنها بوده است.
جدایی دین از سیاست در دنیای سیاست
جدایی دین از سیاست، به نظریه ای در مورد سیاست گفته می شود که طرفداران آن دخالت دین در سیاست را جایز نمی دانند و مدافع هرگونه عدم دخالت و اظهار نظر دین و در امور اجتماعی و سیاسی و اظهار نظر صاحب نظران دین در این عرصه هستند.[۱]
این نوع دیدگاه تابع عقاید و باورهای غیردینی در سیاست است و طرفداران این نظریه بر این باور هستند که انسان می تواند از مسیر عقل و تجربه مسائل پیرامون خود در حوزه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را حل بنماید و دین مسئله ای است که فقط با جنبه فردی مردم مرتبط است و کارکرد اجتماعی و سیاسی ندارد.[۲][۳] براساس این عقیده، دین کارکرد واقعی در متن زندگی مردم ندارد و صرفا، کاربرد معنوی و اخروی پیدا می کند. این تنها یک برداشت از این نظریه است و معنای دیگر، در نظر گرفتن کارکرد اجتماعی برای دین است؛ به نحوی که دین مطالب اجتماعی مانند روابط بین انسانی، تربیت اجتماعی و معاشرت با دیگران و رابطه با دولت را دارد، ولی باید کار نهاد دین از نهاد دولت جدا باشد. به بیان دیگر، حتی رهبر مذهبی و یا کشیش هم به قدرت برسد و دولت را اداره کند، مسئولیت سیاسی دارد؛ اما با نام رهبری دین و سیاست شناخته نمی شود.[۴] درواقع، هدف اصلی این تئوری این است که تمامی مردم با هر سلیقه و عقیدهای دستیابی آسان به صلح و آرامش داشته باشد.
این صلح و آرامش در گرو احترام به حقوق طبیعی هر انسان بدست می آید و هیچ فرد و گروه یا مذهبی نمیتواند مانع دستیابی دیگران به این حقوق شوند. [۵]این همان معنای تکثرگرایی یا نسبی گرایی در غرب است که همه عقاید مطلقا پذیرفته نمی شود؛ بلکه بنا بر نظرات و عقاید افراد تغییر می کند. در واقع، هیچ دینداری نمیتواند ادعا کند که همه حقیقت در دین او خلاصه می شود؛ یک دین بر سایر ادیان برتری[۶] داشته باشد؛ اما گرایش دیگری از این نظریه سعی در قبولاندن این دیدگاه دارد که دولت باورهای مذهبی را پشتیبان نمیکند و با آن مخالفت نیز نمیکند و با تمامی شهروندان فارغ از دینداری یا بیدینیشان یکسان رفتار میکند. در حقیقت، این نوع دولت بر پایه دفاع از آزادی ادیان بنا شده و قانون همگی شهروندان را به طور یکسان بدون دخالت دین تحت پوشش قرار میدهد.[۷] بر این اساس، در این تفکر، هر شخص میتواند تکلیف فردی همانند نماز و روزه به جای آورد؛ اما نمی تواند در اجتماع آن را تبلیغ کند و یا برای جلوگیری از گناه امر به معروف و نهی از منکر نماید؛ چراکه هر کسی دین خود را دارد و اختیار زندگی خود را دارد و برای ساماندهی امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی خود به تمایل خود رفتار می کند.
در این صورت، هر نوع کار، پوشش، نوع ازدواج مجاز می باشد و برداشتی که هر کس از دین و زندگی دارد را برای خود لحاظ می کند و رهبران دینی و برنامه های متنوع دینی با توجه به سلایق مختلف مردم شکل می گیرد و رهبران دینی فقط الگوهای عملی مردم در رویکرد اخلاقی و معنوی خواهند بود.[۸]
تاریخچه جدایی دین از سیاست در غرب
بحث جدايی علم و دين در عصر افول كليسا در دوره قرون وسطی[۹] به وجود آمد و جامعه غربی احساس کرد کلیسا در مقابل علم و نوآوری عرصه دانش قرار گرفته است؛ چرا که بعد از انقلاب صنعتی و دوره رنسانس علم در مقابل کلیسا قرار گرفت. این نظریه ابتدا در غرب و سپس وارد کشورهای غیر غربی شد. براساس این نظریه، گزارههایی دینی در نهاد دینی و گزاره های علمی در نهاد علمی به صورت مستقل و جدا عمل کردند.[۱۰] این نوع تقابل دین با سیاست با اصطلاح «سکولار» تبدیل به یک مفهوم شد[۱۱] و چهارچوب نظری آن مشخص شد و با معنای اینجهانی و عرفی ترجمه شده است که این معنا متضاد با امر روحانی مطرح شده است. البته، واژه سکولار در سنت مسیحی[۱۲] به خاطر گناه اولیه انسان است. اما این مسئله توجیهی بیش نیست و علت اصلی ناكارآمدی كليسا و آموزه های آن در پاسخگويی به مشكلات مربوط به زندگی فردی و اجتماعی مردم بوده است.
اين امر باعث شد كه در دوره رنسانس و عصر روشنگری به مرور جدايی دين از حوزه حكومت و شكلگيری دولت مدرن مبتنی بر رأی مردم صورت پذيرد. در اين مسیر، حكومتهای مطلقه در ابتدا با نهادهايی ساده بود كه زير نظر پادشاه فعاليت میكردند و سپس با شكل گيری دولت ملت های اروپايی به شكل جديد به مرور شكل حكومت از مطلقه به مدرن در قالب دموكراسی های امروزی تغيير يافت. البته، اين فرآيند در كشورهای غربی با توجه به شرايط اجتماعی و تاريخی هر كشور در زمانهای مختلف صورت گرفت. بنابراين، تشكيل حكومتهای دموكراتيك در غرب ناشی از نارسايی حوزه دين در آن جوامع بود.[۱۳] غیر از واژه سکولار، واژه لائیسم نیز همان معنای جدایی دین از سیاست را تداعی می کند؛ اما تمایز آن با سکولار این است که لائیسم با هدف افزایش آزادی های فردی دین از سیاست جدا شده است؛ اما سکولار با هدف زدودن دین از زندگی جاری مردم معرفی شدهاست.[۱۴]
مبانی جدایی دین از سیاست در غرب
جدایی دین از سیاست به عنوان یک نظریه در غرب بر مبانی خاص متکی است. اومانیسم یکی از مبانی این نظریه می باشد که به معنای افزایش توجه انسان به خود و حل مشکلات انسان توسط خود انسان و روی برگردانی از تأثیرات ماورای طبیعی مانند خدا، قیامت و ملائکه از دیگر مراتب آن است. در این رابطه، رفتارها بر اساس قدرت انسانی توجیه می شود و قدرت خداوند در احقاق حقوق و رسیدن به هدف جایگاهی ندارد. درواقع، غرب با این تئوری در تلاش بوده و هست تا تنها انسان را ملاک قرار دهد.[۱۵] به طور طبیعی، زمانی که انسان به عنوان ابزار محوریت پیدا میکند، استفاده از عقل خودبنیاد نیز برای حل مشکلات سیاسی و اجتماعی بشر را نیز به دنبال خود می آورد؛ چراکه توجه زیاد به انسان و در مرکز قرار گرفتن آن سبب می شود که انسان خود محور، عقل خود را به تنهایی کافی بداند و برای حل امور زندگی از آن بهره ببرد و خود را بی نیاز از امور معنوی و دینی بداند.
ضدیت آموزههای مسیحیت با عقلانیت نیز از عوامل این جدایی بوده است و آموزه های تثلیث، تجسد، گناه نخستین، فروش آمرزشنامه، قداست و عصمت کلیسا، تناقض های کتاب مقدس نمونههایی از چالش جدی آموزه های مسیحیت با عقل[۱۶] است؛ اما انسان گرایی و عقل گرایی محض بدون توجه به دین، یک مشکل بزرگ با خود به همراه می آورد و آن هم خطاپذیر بودن و فراموشکاری انسان بوده است.[۱۷] غرب برای رفع این مشکل، از تکثرگرایی بهره می برد؛ به این معنا که در تمایز و تزاحم دیدگاهها به جمع دیدگاه ها یا انتخاب یک دیدگاه برتر از میان دیدگاه های دیگر اقدام می کنند.[۱۸] بر این اساس، زمانی که سیطره و محدوده دخالت انسان تامه باشد، نقش باورها و عقاید معنوی در زندگی انسان تقلیل می یابد. در نتیجه، نقش عقل و علم بویژه علم تجربی افزایش پیدا می کند.[۱۹] اینگونه در نظر گرفتن تسلط بسیار برای انسان سبب می شود که اباحهگرایی و آزادی مطلق و بیحد و مرز انسانی گسترش پیدا کند و برای نفوذ بیشتر انسان و استفاده از عقل نیاز است که ابزارهایی به کمک انسان بیاید و آن ابزار تجددگرایی و مدرنیسم[۲۰] است که همگام با رشد علم تجربی یا ساینتیسم گسترش پیدا کرد[۲۱] و با آمدن ابزارهای پیشرفته و اهمیت به عقل، آموزههای مسیحیت کمرنگ شد؛ چرا که با قواعد[۱] علمی موجود همخوانی نداشت.[۲۲]
در عین حال، در این نوع از سبک زندگی که تئوری جدایی دین از سیاست اجرا می شود، خداوند متعال نقش موجودی همانند دیگر موجودات یا طبیعت را ایفا می کند که بیشتر این موجود ساخته ذهن انسان است.[۲۳] این تعریف جدید از خداوند، برداشت انسان از خداوند و یا دین ارائه می دهد که مطابق و در حد فهم خودش است تا بتواند مطابق با آن در دنیا تصرف کند.[۲۴] بر این اساس، بر طبق نظریه جدایی دین از سیاست، به صراحت خدا انكار نمیشود؛ اما نقش خدا را در قانونگذاری نادیده گرفته می شود. همچنين در این منظر نگاهی استقلالی به دنيا صورت می پذیرد و برخلاف دين، دنيا مقدمه آخرت شمرده نمی شود و کم کم کار به جایی کشیده می شود که رابطه دين، دنيا و آخرت نفی میشود. در واقع، اگرچه این نظریه اسلام را كاملاً نفی نمیكند؛ اما اسلام كاملاً با آن متفاوت است و آن را به شدت نفی و سركوب میكند.[۲۵]
مخالفت قرآن با نظریه جدایی دین از سیاست
جدایی دین از سیاست به معنای دخالت نداشتن دین در امور سیاسی است که در آن ارزشهای غیردینی حاکم است و جامعهای طراحی می شود که سیاست و تمام ارکان جامعه سمت و سوی دنیوی دارد و ارزشهای دینی و معنوی یا به طور کلی رد می شود و یا در سطح پایینی از اهمیت قرار دارد.[۲۶] به طور معمول، این نوع از نظریه در بنیان حکومت های کفرآمیز، طاغوتی[۲۷]و جاهلی[۲۸] گنجانده شده است و مجموعه ای از رفتارهای سیاسی توسط آموزه های غیردینی یا دستورالعمل های انسانی تعیین می شود.[۲۹] علاوه بر این، اهدافی که این نظریه دنبال می کند، اهداف غیردینی و غیر الهی است. حکومت های فرعون، قارون،[۳۰] نمرود[۳۱] و سایر حکومت های بی دین بر طبق نظریه جدایی دین از سیاست شکل گرفته اند. [۳۲] قرآن کریم به صراحت از چنین نظریه و حکومتی که مبتنی بر آن ساخته شود، تبری جسته و حکومتی دینی را تأیید می کند که حاصل پیوند دین و سیاست است و با نام حکومت اسلامی شناخته می شود. حکومتی که برگرفته از تعالیم قرآنی و آموزه های معصومین(ع) است.[۳۳] حکومت دینی حضرت داوود(ع)[۳۴] و حضرت سلیمان(ع) از نوع پیوند دین و سیاست است که با نام خلیفه الله[۳۵] به احقاق حق و داوری میان مردم و جلوگیری از فساد و خونریزی می پرداختند. به بیان دیگر، بر طبق تعالیم قرآنی، اصل نفس انسان بر مبنای فطرت و نیکی بنا شده است و از این حیث، از انجام بدی ها گریزان و به خوبی ها گرایش دارد. در چنین حالتی، پیامبران (ع) و حضرت محمد(ص) به عنوان خلیفه خدا در زمین در جهت خوبی ها عمل می کنند و از وقوع فساد و خونريزى در زمين جلوگیری به عمل آورند؛ چرا که خليفه خدا در تمامى شئون وجودى و آثار و احكام و تدابير خداوند نمایانگر خداوند متعال هستند.[۳۶]
بر این اساس، نظریه خلیفه اللهی نمودی از پیوند دین و سیاست است. علاوه بر این، کارویژه های اجتماعی و سیاسی که پیامبران داشتند[۳۷] و رهبری جامعه را با استفاده از تعالیم دینی انجام می کردند، نمودی از دخالت دین در سیاست است.[۳۸] درواقع، همه پیامبران(ع) و امامان (ع) با هدف کنار زدن حکومت های طاغوتی، کفرآمیز و جاهلی وارد صحنه اجتماعی و سیاسی شده اند و این مسئله از قدرت طلبی و دعوای میان بنی هاشم و بنی امیه نبوده است؛ چرا که بنی امیه و بنی عباس و پیروان جدایی دین از سیاست با رسانه های تبلیغاتی خود این افکار مسموم را وارد بافت اجتماعی و فرهنگی مردم نفوذ می دادند؛ درصورتی که در همان اوایل اسلام، تمام تعالیم اسلامی را سحر و جادو و پیامبر(ص) را دیوانه خطاب می کردند. البته، اگر تعالیم دینی برای برقراری عدالت و حل امور اجتماعی و سیاسی مردم نبود؛ دشمنان اسلام درصدد مخالفت با آن برنمی آمدند.[۳۹] در اصل، فلسفه کشته شدن انبیاء و تهدید امامان(ع)[۴۰] و شهادت آنها از سوی حاکمان جور، دلیلی مستند برای قائل بودن کارکرد سیاسی برای پیامبران(ع) و امامان (ع) بوده است.
همه أنبیاء و اولیای الهی در برابر حکومتهای جائر زمان خود و با اشراف و بزرگان قوم که مردم را به بندگی و بردگی کشانده بودند، ایستادند.[۴۱] بر این اساس، فلسفه بعثت پیامبران(ع) و اولیای الهی تنها بشارت و انذار نبوده است؛ بلکه مبارزه با طاغوت و برقراری عدالت[۴۲] نیز علاوه بر کارکرد دینی و مذهبی به همراه داشته است.[۴۳] علاوه بر این، قرآن ضمن توجه به مسائل فردی به مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی انسان نیز توجه میکند.[۴۴] بر این اساس، می توان از مباحث فوق نتیجه گرفت که تعالیم قرآنی همانند تعالیم مسیحی دچار تحریف نشده اند؛ َاز این رو، نمی توان اذعان داشت که چون کلیسا با تحریف آموزه های مسیحی از عرصه سیاست کنار زده شده است[۴۵]، همین مبنا برای آموزه های اسلامی نیز در نظر گرفته شود؛ چرا که دستورات اسلامی برخلاف دستورات تحریف شده مسیحی با رشد و علم و تعقل و تفکر مخالفت نمی کرد.[۴۶] علاوه بر این، وجود دستورالعمل هایی همانند ضرورت تشکیل حکومت، مشخص بودن نحوه تعیین حاکم[۴۷]، کارویژه های حاکمیت در آموزه های قرآنی نشانگر پیوند دین و سیاست است.[۴۸] در حقیقت، حکمرانی در قرآن بر این اساس ابلاغ شده تا در سایه آن بتوانند با صلح و آرامش زندگی کنند، غیرت دینی داشته باشند، از مرزها و حریمهای شرعی خود دفاع کنند، از امکانات و اقتصاد معیار و متناسب با یکدیگر برخوردار باشند و درمجموع، نیازهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آنها به طور صحیح پاسخ داده شود.[۴۹]
تمام این ویژگیها، کارآمد بودن دین اسلام را در زمینه سیاست نشان میدهد.[۵۰] این دین برگرفته از وحی و خالق جهان است و از آنجا که خالق اشتباه نمیکند، آموزههای آن در هر حال و زمان پاسخگو است. اگر دین ساختار یک حکومت باشد، موازین باید تابع مقررات شرعی باشد و این ساختار باید با هدفگذاری تعالی انسان بر ارزشهای معنوی شکل بگیرد.[۵۱] برخلاف دین هایی مانند مسیحیت که بی اعتنایی به دنیا و شئون زندگی را ترغیب کرده و سویه آخرتمدار به دین داده اند، دین اسلام به عنوان دین خاتم که ادله بسیار عقلی و نقلی بر جامعیت آن گواهی می دهد و با نفی سکولاریسم، دین را در همه ارکان و عرصه های جامعه حاضر دانسته و در هر شرایط و موقعیتی، حکم و توصیه ای مشخص ارائه می نماید.[۵۲] اگرچه موارد بسیاری از آموزه های دین به آخرت گرایی اختصاص دارد؛ اما آخرت گرایی در قرآن نیز به عنوان سویه دیگر دین از متن زندگی و مسئولیت های دنیوی در نظر گرفته می شود.[۵۳] این آموزه ها شامل برنامه هایی همانند هدف پروردگار از بعثت پیامبران(ع)، برپایی عدالت،[۵۴] دوری از طاغوت،[۵۵] اطاعت از اولیالامر به عنوان جانشینان خدا و رسول[۵۶]، جهاد در راه خدا[۵۷] آماده کردن نیرو و سپاه براى مقابله با دشمنان[۵۸]، حفظ وحدت و جلوگیرى از تفرقه در جامعه اسلامى[۵۹]، شفقت نسبت به مسلمانان و دشمنی و شدت با کفار[۶۰]، مشورت در امور حکومتی[۶۱] یاد شده است.
تقابل گروه جدایی دین از سیاست با جبهه پیوند دین با سیاست در تاریخ اسلام
آگاهی اندك افراد از تاريخ بشریت در خصوص رابطه علم و دین و رابطه دین و سیاست آنها را به این حقیقت معترف خواهد كرد كه دين و سياست هيچگاه از يكديگر جدا نبودهاند؛ چرا كه امور مذهبی در اين دين الهی به مسائل فردی ختم نمیشود؛ بلكه تمامی اصول يك جامعه را در بر میگيرد. از این رو، سياست بدون وجود دين، بیمعنا خواهد بود و در هرکجا که انسان خواسته است میان دین و سیاست جدایی افکند، پیامبران و اولیای الهی برای پر کردن این شکاف دست به عمل می زدند.[۶۲] نظریه جدایی دین از سیاست در در چند برهه زمانی از تاریخ بشریت نمود پیدا کرده است: نخست، دوره ابلیس[۶۳] و خلقت آدم[۶۴] که ابلیس پیشنهاد ملک بدون بلا و سختی را به حضرت آدم(ع) می دهد و تنها راه حل آن را نافرمانی از دستور خداوند و خوردن میوه ممنوعه می داند و آن را به اطلاع حضرت آدم(ع) می رساند.
دوم، در ماجرای آفرینش انسان و گفتگوی فرشتگان با خداوند در مورد خونریز بودن انسان است که انسان را لایق خلیفه اللهی که مستلزم داشتن قدرت سیاسی است، نمی داند؛ چرا که حکمران به مثابه حاکم الهی باید اوامر خداوند را اجرا نماید و شخصی اصلاح گر و مبارزه گر با فساد باشد و عملکرد آن به دور از مفسده و ستم باشد. در هر دو برهه، خداوند متعال پاسخ درخور به ابلیس و فرشتگان می دهد و انسان را به عنوان خلیفه خدا معرفی می کند و وی را در اخذ تصمیم براساس اراده و اختیار و انتخاب راه خوب و به درجه اولی، تأسیس حکومت برای برپایی عدالت و ادامه مسیر خداوند در زمین رهنمون می کند. این راهنمایی تنها با تعیین مسیر هدایت تمام نمی شود؛ بلکه تدابیر خداوند همواره راهنمای انسان است. سوم، حکومت های طاغوتی که در مقابل حکومت پیامبران(ع) قد علم کرده اند. به عنوان نمونه، حکومت طالوت[۶۵] در برابر جالوت نمونه ای از پیوند دین و سیاست است. نمونه دیگر، وزرات حضرت یوسف(ع)[۶۶] ترویج پیوند دین و سیاست بوده است و تعالیم وحیانی که وی به جامعه تزریق کرده است، سبب تغییر حکومت از غیردینی به دینی شده است.[۶۷]
علاوه بر این، حکومت حضرت موسی(ع)،[۶۸] حکومت حضرت داوود (ع)[۶۹] و حضرت سلیمان[۷۰] دارای حکومت[۷۱] و نیز برخی دیگر از پیامبران همانند حضرت عیسی(ع)[۷۲] که با وجود اینکه دارای حکومت و سلطنت نبوده اند؛ اما در حل همه امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از تعالیم دینی کمک می گرفتند.[۷۳] چهارم، پیامبر(ص) نیز به عنوان آخرین پیامبر، با تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و بیعت دیگران با پیامبر(ص)[۷۴] تأییدی در پیوند میان دین و سیاست زده است. پس از رحلت پیامبر (ص) و تأیید نکردن مسئله غدیر، خلفای راشدین و خلفای اموی و عباسی بدون توجه به وصیت پیامبر(ص) خلافت را از خاندان پیامبر(ص) جدا کرده و به سمت سلطنت بردند؛ سلطتنی که دین فقط در حوزه فردی کارکرد داشت و از دخالت در امور سیاسی و اقتصادی بی بهره بود.[۷۵] درواقع، غدير و معرفی امام علی(ع) به عنوان جانشین[۷۶] مهر باطلی بر تئوری جدايی دين از سياست[۷۷] بوده است؛ چرا که پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) كه رهبری سياسی بر عهده داشتند، قدرت طلبان دريافتند كه اگر ميان دين و سياست جدايی به وجود نيايد؛ آنان در قدرت هيچ سهمی نخواهند داشت.[۷۸] البته، ناگفته نماند که دوره ای کوتاه از حکومت امام علی(ع) و امام حسن(ع) سعی شد تا پیوند دین و سیاست جلوه گر شود و امام حسین (ع) در عاشورا نیز درصدد احیای تئوری پیوند دین و سیاست[۷۹] بوده است که موفق به پیوند آن نشده اند؛ اما با عملکرد خویش نشان دادند که جدایی دین از سیاست پیامدها ناگواری همچون حکومت یزید گریبانگیر مردم خواهد شد.
همین تئوری به دلیل شگرد دستگاه اموی کارساز و مؤثر واقع شد.[۸۰] به دلیل همین پیشینه تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، یکی از راهبردهای رسانهای امام حسین(ع) در طول جریان عاشورا، براساس خنثی کردن این فرهنگ و این رویکرد مادینگرانه[۸۱] به قدرت و به حکومت بود که از سوی خاندان اموی تبلیغ میشد. امام حسین(ع) در وصیت کوتاه خود بر این مسئله اشاره و تأکید دارند که حرکت و قیام من، جنبه سیاست منهای دین نیست، بلکه سیاست در متن دین و برای احیای سنت پیامبر(ص) است. [۸۲] این تئوری توسط حاکمان اموی تا زمان امامان بعدی ادامه یافت و با رد پيشنهاد ولايتعهدی به امام رضا(ع) بیش از پیش مهر باطل بر این تئوری زده شد.[۸۳] این فرآیند حتی در دوره معاصر عرب و غیرعرب با نام پیشرفت تسری پیدا کرد و با شکل های نوین وارد سیاست و حتی زندگی مردم شد. یکی از این شیوه ها، تبلیغ این تئوری با برنامه های متنوع استعماری بوده است. در برهه جهان معاصر که استعمارگران برای تأمین منافع خود دین را از سیاست جدا کرده اند تا عملا، در انجام بسیاری از امور جاه طلبانه و تجاوزات آزاد باشند[۸۴] و إلا اعتقاد به خداوند در ارکان سیاسی و قانونی بسیاری از کشورهای غربی وجود دارد.[۸۵] این نوع از فرهنگ سیاسی بود که استعمارگران برای محیط اسلامی نسخه می پیچیدند.[۸۶]
سوم، جریان روشنفکری هستند که در یک قرن اخیر با تقلید از فضای غرب، نوعی شبه مدرن؛ نه مدرن را وارد جامعه اسلامی کردند تا نظریه جدایی دین از سیاست را گسترش دهند.[۸۷] این جریان، پیش از دوره پهلوی اول و دوم با آوردن تفکرات غربی و شیوه زندگی آنها توسط پادشاهان قاجار همانند ناصرالدین شاه و دوره مشروطه و افکار میرزا ملکم خان در معرفی تجدد گرایی و دوره های بعد در حکومت های پهلوی اول و دوم به منصه ظهور درآمده است. ستیز با شریعت و مذهب، کشف حجاب به بهانه ورود به عصر مدرن و پیشرفته و محدود کردن روحانیون به حوزه مذهب و دور داشتن آنها از سیاست بخشی از فعالیت های این دوره برای اجرای این تئوری بوده است و افرادی همانند شیخ فضل الله نوری و مدرس[۸۸] با شعار دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت در مبارزه با این تئوری قدم برداشتند.[۸۹][۹۰]
پیش از انقلاب اسلامی، سیدجمال الدین اسدآبادی[۹۱] با مسیر اصلاحات در مقابل استعمار ایستاد و نشان داد که تجربه موردی کلیسا در قرون وسطی و تجربه انحرافی کلیسا را به کل دین و همه ادیان نمی توان تعمیم داد و عقب ماندگی جهان اسلام به خاطر دوری از دین است.[۹۲] پس از انقلاب اسلامی ایران، به دلیل حمایت های کشورهای غربی بویژه آمریکا، انگلیس، فرانسه از این تئوری و نفوذ همه جانبه آن با ابزار فرهنگی، جبهه دیگری از مبارزه با عنوان ستیزه با استکبار که نوعی مبارزه جدید جهان اسلام با استعمار بوده است، تجلی پیدا کرده است. این جبهه و نهضت با امام خمینی(ره)[۹۳] شروع و نتیجه فعالیت ها، رد تئوری جدایی دین از سیاست، تمایز حکومت اسلامی با حکومت غیردینی، تفاوت اسلام حقیقی با اسلام آمریکایی[۹۴] بوده است که طی آن تفکر تجدد گرایی و غرب مأبی به عنوان تنها عامل پیشرفت جوانان مسلمان و یکه تاز میدان علم و عمل[۹۵] برداشته شد.[۹۶]
منابع
پارسانیا، حمید، (1383)، علم و فلسفه، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، قم: مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه.
طباطبايى، محمدحسين، (1374)، تفسير الميزان، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
ارجاعات
- ↑ . ۲ عامل طرح جدایی دین از سیاست؛ جدایی دین از سیاست در پی منزوی شدن خواص
- ↑ . جدایی دین از سیاست؛ مطلوب آمریکا برای کشورمان؛ گذار از سکولاریسم نیازمند انقلاب هستیشناسانه است/ تکیه بر تقدیر، برای مقابله با پوچی سکولار؛ دانشنامه پژوهه؛ اسلام و سیاست؛ دانشنامه پژوهه؛ سکولاریسم؛ ویکی فقه؛ رابطه قرآن و سیاست. ویکی فقه؛ دین و سیاست در قرآن؛ دانشنامه پژوهه؛ جدایی دین و سیاست در غرب، دروغ یا واقعیت
- ↑ . چه کنیم دین با جامعه مدرن ارتباط برقرار کند؟/ الهیات فرهنگی در حوزه تعریف و بحث شود
- ↑ . سکولاریسم تهمت به حوزه علمیه است/ نشانههای افراطیگری در حوزه
- ↑ . حوزه علمیه دچار سکولاریسم معرفتی است/ کاهش کیفیت دینداری در کشور
- ↑ . سکولاریسم در ایران شکست خورده است/ رعایت بیطرفی با حفظ تعهد؛ فرانسه و سکولاریسم جعلی/ نبرد استعمار با هویت اسلامی و عربی الجزایر
- ↑ . اهانت به ساحت قرآن آخرین میخ بر تابوت سکولاریسم است؛ ۵۰۰ آيه قرآن مبين جدا نبودن دين از سياست است
- ↑ . سکولاریسم در ایران شکست خورده است/ رعایت بیطرفی با حفظ تعهد؛ فرانسه و سکولاریسم جعلی/ نبرد استعمار با هویت اسلامی و عربی الجزایر؛ آیا پیشوایی دینی از رهبری سیاسی جدا است؟
- ↑ . عصر حاضر بار ديگر بحث علم دينی را مطرح كرده است
- ↑ . شعار جدایی دین از سیاست از کجا نشئت گرفت / تأکید اسلام به تفکر و علمآموزی؛ مطرح کنندگان تئوري جدايي دين از سياست در صدد ضربه زدن به نظام اسلامي هستند؛ عاشورا؛ قیامی همهجانبه علیه جریان سکولاریسم
- ↑ .دانشنامه پژوهه؛ سکولاریسم
- ↑ . تجربه سکولاریسم در غرب قابل تعمیم به جهان اسلام نیست
- ↑ . تجربه سکولاریسم در غرب قابل تعمیم به جهان اسلام نیست
- ↑ . ویکی پدیا؛ دانشنامه حوزه؛ ویکی فقه؛ تفاوتهای دموكراسی غربی و مردمسالاری در قرآن
- ↑ . هدف رسانههای معاند از مقایسه اسلام با سایر ادیان و عرفانها
- ↑ . امامت پدیا
- ↑ . دانشنامه حوزه؛ بطلان نظریه جدایی دین از سیاست
- ↑ . جدایی دین از سیاست یا استقلال نهاد دین از حکومت؟؛ تأثیرگذاری سکولاریسم مانع نتیجهبخشی گفتوگوی ادیان شده است
- ↑ . ابتلای برخی مساجد به سکولاریسم.
- ↑ . الزامات همپوشانی دین و سیاست.
- ↑ .خسرو پناه، 1383، ص220.
- ↑ . امامت پدیا.
- ↑ . تجربه سکولاریسم در غرب قابل تعمیم به جهان اسلام نیست
- ↑ . گذرگاه تفسیر دین به نفع انسان؛ دیدگاه متفاوت حسن حنفی به سکولاریسم؛ سلفیت و سکولاریسم در یک مسیر؛ نه پاسداری از دین، نه حفظ انسان؛فهم قرآن صرفا با متد علمی ممکن نیست/ تاریخمندی؛ شالوده تفکر سکولاریسم در مورد قرآن
- ↑ . نشست «دين حداقلی و دين حداكثری و نسبت آن با سكولاريسم» برگزار شد
- ↑ . ۲ عامل طرح جدایی دین از سیاست
- ↑ . أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِيداً؛ «آيا نديدهاى كسانى را كه مىپندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به] آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان آوردهاند [با اين همه] مىخواهند داورىِ ميان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنكه قطعاً فرمان يافتهاند كه بدان كفر ورزند، و [لى] شيطان مىخواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد» (نساء/60).
- ↑ . انقلاب اسلامی مُهر باطل بر تفکر جدایی دین از سیاست زد؛ جدا كردن دين از سياست هدف اصلی جنگ نرم دشمنان است؛ ۱۲ فروردين يادآور شكست تئوری جدايی دين ار سياست است؛ جدایی دین از سیاست اولین خطری که سیدالشهداء(ع) احساس کرد.
- ↑ . بررسی رابطه دین و سیاست از دیدگاه شیعه در «پژوهشنامه معارف قرآنی»
- ↑ . وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ فَكُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛ «و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاك كرديم]. و به راستى موسى براى آنان دلايل آشكار آورد، و [لى آنها] در آن سرزمين سركشى نمودند و [با اين همه بر ما] پيشى نجستند. و هر يك [از ايشان] را به گناهش گرفتار [عذاب] كرديم: از آنان كسانى بودند كه بر [سر] ايشان بادى همراه با شِن فروفرستاديم؛ و از آنان كسانى بودند كه فرياد [مرگبار] آنها را فروگرفت؛ و برخى از آنان را در زمين فروبرديم؛ و بعضى را غرق كرديم؛ و [اين] خدا نبود كه بر ايشان ستم كرد بلكه خودشان بر خود ستم مىكردند» (عنكبوت/40-39)
- ↑ . أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛ «آيا از [حالِ] آن كس كه چون خدا به او پادشاهى داده بود [و بدان مىنازيد، و] با ابراهيم درباره پروردگارش محاجّه [مى] كرد، خبر نيافتى؟ آن گاه كه ابراهيم گفت: «پروردگار من همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند.» گفت: «من [هم] زنده مىكنم و [هم] مىميرانم.» ابراهيم گفت: «خدا [ىِ من] خورشيد را از خاور برمىآورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمىكند» (بقره/258)
- ↑ . پارسانیا، 1383، 146-147
- ↑ . تناسب بين دين و سياست با مراجعه به قرآن اثبات ميشود؛
- ↑ . يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ؛ «اى داوود، ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم؛ پس ميان مردم به حقّ داورى كن، و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به دركند. در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مىروند، به [سزاى] آنكه روز حساب را فراموش كردهاند عذابى سخت خواهند داشت». (ص/26)
- ↑ . وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ؛ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمين جانشينى خواهم گماشت»، [فرشتگان] گفتند: «آيا در آن كسى را مىگمارى كه در آن فساد انگيزد، و خونها بريزد؟ و حال آنكه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مىكنيم؛ و به تقديست مىپردازيم.» فرمود: «من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد.» (بقره/30)
- ↑ . طباطبايى، 1374، ج1، ص177.
- ↑ . هدف ترويج سكولاريسم از سوی دشمنان، تضعيف كاركردهای اجتماعی دين است
- ↑ .دانشنامه پژوهه؛ اسلام و سیاست
- ↑ . تقلید علمی از غرب؛ عامل پذیرش ایده «جدایی دین از سیاست»
- ↑ . إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ؛«كسانى كه به آيات خدا كفر مىورزند، و پيامبران را بناحق مىكشند، و دادگستران را به قتل مىرسانند، آنان را از عذابى دردناك خبر ده». (آل عمران/21)؛ وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً؛ و گفته ايشان كه: «ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم»، و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه در باره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مىكنند، و يقيناً او را نكشتند. (157)
- ↑ . ناسازگاری تز جدایی دین از سیاست با قرآن / بیعدالتی محصول تعطیلی احکام است؛ جدایی دین از سیاست؛ آغاز فساد حکومت
- ↑ . لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ؛ «به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مىكند. آرى، خدا نيرومند شكست ناپذير است». (حدید/25)
- ↑ . ناسازگاری تز جدایی دین از سیاست با قرآن / بیعدالتی محصول تعطیلی احکام است؛ ارتباط امر الهی و امر عمومی در پرتو قرآن
- ↑ . تفکیک دیانت از سیاست در اسلام صحیح نیست
- ↑ . الزامات همپوشانی دین و سیاست
- ↑ . اسلام پدیا
- ↑ . إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ «ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند: همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند». (مائده/55)
- ↑ . تقلید علمی از غرب؛ عامل پذیرش ایده «جدایی دین از سیاست»؛ جامعه از نگاه قرآن، بر محور امام ایجاد میشود / ابتنای سکولاریسم بر عقل خودبنیاد
- ↑ . چرا باید از الزامات و دستورات حکومت اسلامی تبعیت کنیم
- ↑ . هدف رسانههای معاند از مقایسه اسلام با سایر ادیان و عرفانها؛ قیام ۱۵ خرداد؛ فراموشی جدایی دین از سیاست؛
- ↑ . ۲ عامل طرح جدایی دین از سیاست؛ شعار جدایی دین از سیاست توطئه دشمن است؛ هدف رسانههای معاند از مقایسه اسلام با سایر ادیان و عرفانها
- ↑ چالشهای سکولاریسم در شماره جدید «اسلام و مطالعات اجتماعی»؛ امام(ره) خداباوری و تكليفگرايی را با سيستم ولايت فقيه در جامعه اجرايی كردند
- ↑ . وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلًا وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ؛ «و هيچ نفسى جز به فرمان خدا نميرد. [خداوند، مرگ را] به عنوان سرنوشتى معين [مقرر كرده است]. و هر كه پاداش اين دنيا را بخواهد به او از آن مىدهيم؛ و هر كه پاداش آن سراى را بخواهد از آن به او مىدهيم، و به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد». (آل عمران/145)
- ↑ . تفاوتهای دموكراسی غربی و مردمسالاری در قرآن.
- ↑ . وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ؛ «و در حقيقت، در ميان هر امتى فرستادهاى برانگيختيم [تا بگويد:] «خدا را بپرستيد و از طاغوت [فريبگر] بپرهيزيد.» پس، از ايشان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرده، و از ايشان كسى است كه گمراهى بر او سزاوار است. بنا بر اين در زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيبكنندگان چگونه بوده است» (نحل/36)
- ↑ . يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيكفرجامتر است». (نساء/59)
- ↑ . وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ؛ «و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زائران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى- كه از هر راه دورى مىآيند- به سوى تو روى آورند،»(حج/27)
- ↑ . وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ؛ «و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد، تا با اين [تداركات]، دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] ديگرى را جز ايشان- كه شما نمىشناسيدشان و خدا آنان را مىشناسد- بترسانيد. و هر چيزى در راه خدا خرج كنيد پاداشش به خود شما بازگردانيده مىشود و بر شما ستم نخواهد رفت». (أنفال/60)
- ↑ . وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛«و ميان دلهايشان الفت انداخت، كه اگر آنچه در روى زمين است همه را خرج مىكردى نمىتوانستى ميان دلهايشان الفت برقرار كنى، ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت، چرا كه او تواناى حكيم است». (أنفال/63)
- ↑ . مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيما؛ «محمّد (ص) پيامبر خداست؛ و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [و] با همديگر مهربانند. آنان را در ركوع و سجود مىبينى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامتِ [مشخّصه] آنان بر اثر سجود در چهرههايشان است. اين صفت ايشان است در تورات، و مَثَلِ آنها در انجيل چون كشتهاى است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهىِ] آنان [خدا] كافران را به خشم دراندازد. خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است». (فتح/29)
- ↑ . فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ «پس به [بركتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه، و در كار [ها] با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست مىدارد». (آل عمران/159)
- ↑ . داعيهداران جدايی دين از سياست از اصول اسلام آگاه نيستند.
- ↑ . فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى؛پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: «اى آدم، آيا تو را به درخت جاودانگى و ملكى كه زايل نمىشود، راه نمايم؟» (طه/120)
- ↑ . تجربه سکولاریسم در غرب قابل تعمیم به جهان اسلام نیست.
- ↑ . وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ؛ «و پيامبرشان به آنان گفت: «در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است.» گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال، گشايشى داده نشده است؟» پيامبرشان گفت: «در حقيقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [نيروى] بدن بر شما برترى بخشيده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مىدهد، و خدا گشايشگر داناست.» (بقره/247)
- ↑ . قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ؛ [يوسف] گفت: «مرا بر خزانههاى اين سرزمين بگمار، كه من نگهبانى دانا هستم.» (یوسف/55) وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ؛ «و بدين گونه يوسف را در سرزمين [مصر] قدرت داديم، كه در آن، هر جا كه مى خواست سكونت مىكرد. هر كه را بخواهيم به رحمت خود مىرسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نمىسازيم». (یوسف/56)
- ↑ .ویکی پرسش
- ↑ . وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ؛ و سران قوم فرعون گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مىكنى تا در اين سرزمين فساد كنند و [موسى] تو و خدايانت را رها كند؟» [فرعون] گفت: «بزودى پسرانشان را مىكُشيم و زنانشان را زنده نگاه مىداريم، و ما بر آنان مسلطيم.» (أعراف/127) قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ [قوم موسى] گفتند: «پيش از آنكه تو نزد ما بيايى و [حتى] بعد از آنكه به سوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتيم.» گفت: «اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند و شما را روى زمين جانشين [آنان] سازد؛ آن گاه بنگرد تا چگونه عمل مىكنيد.» (أعراف/129)
- ↑ . يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ؛«اى داوود، ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم؛ پس ميان مردم به حقّ داورى كن، و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به دركند. در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مىروند، به [سزاى] آنكه روز حساب را فراموش كردهاند عذابى سخت خواهند داشت». (ص/26)
- ↑ . وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ «و آنچه را كه شيطان [صفت] ها در سلطنت سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پيروى كردند. و سليمان كفر نورزيد، ليكن آن شيطان [صفت] ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مىآموختند». (بقره/102)
- ↑ . أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً؛ «بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مىورزند؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم». (نساء/54).
- ↑ . وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ؛ «و همانا به موسى كتاب [تورات] را داديم، و پس از او پيامبرانى را پشت سر هم فرستاديم، و عيسى پسر مريم را معجزههاى آشكار بخشيديم، و او را با «روح القدس» تأييد كرديم؛ پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد، كبر ورزيديد؟ گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد». (بقره/87)
- ↑ .ویکی فقه
- ↑ . إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً؛ «در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مىكنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند؛ دست خدا بالاى دستهاى آنان است. پس هر كه پيمانشكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مىشكند، و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مىبخشد». (فتح/10)
- ↑ . ناسازگاری تز جدایی دین از سیاست با قرآن / بیعدالتی محصول تعطیلی احکام است
- ↑ . يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ؛ اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن؛ و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد. آرى، خدا گروه كافران را هدايت نمىكند». (مائده/67)
- ↑ . غدير نافی جدايی دين از سياست و وجه افتراق مسلمانان از غيرمسلمانان است؛ غدير به معنای عدم جدايی دين از سياست است
- ↑ . جدايی دين از سياست از زمان رحلت رسول خدا(ص) در جامعه اسلامی پديدار شد؛ جابجایی معروف و منکر؛ زمینهساز شهادت امام حسین(ع) + صوت
- ↑ . سکولاریسم و آنچه هیئت عزاداری را از راه عاشورا بازمیدارد
- ↑ . نبود نگاه نظاممند به دین منجر به سکولاریسم میشود / بشر گرفتار جاهلیت مدرن است
- ↑ . سکولاریسم و دنیاطلبی، آفت حکومتهای دینی است
- ↑ . عاشورا؛ قیامی همهجانبه علیه جریان سکولاریسم
- ↑ . جدايی دين از سياست از زمان رحلت رسول خدا(ص) در جامعه اسلامی پديدار شد؛ جابجایی معروف و منکر؛ زمینهساز شهادت امام حسین(ع) + صوت؛ تلاش امام جواد(ع) در مبارزه و نفی تفكر جدايی دين از سياست
- ↑ . سکولاریسم جدایی فرد از جامعه را هدفگذاری کرده است؛سکولاریسم به دنبال تضعیف اسلام سیاسی و اجتماعی در بلاد مسلمان است
- ↑ . دانشنامه پژوهه؛ جدایی دین و سیاست در غرب، دروغ یا واقعیت
- ↑ .دانشنامه پژوهه؛ احکام سیاسی و اجتماعی اسلام از منظر امام راحل
- ↑ . اسلام پدیا.
- ↑ . چهار نگرانی درباره پیوستگی دین و سیاست/ خطر انحصارگرایی و قدسی شدن امر سیاسی؛مدرس و شعار عینیت دین و سیاست
- ↑ . تفکر جدایی دین از سیاست شاه بیت تهاجم فرهنگی دشمن به اسلام اصیل است؛ جدایی دین از سیاست از اهداف موردنظر دشمنان است؛شعار جدایی دین از سیاست از کجا نشئت گرفت / تأکید اسلام به تفکر و علمآموزی
- ↑ . جامعه از نگاه قرآن، بر محور امام ایجاد میشود / ابتنای سکولاریسم بر عقل خودبنیاد؛تقلید علمی از غرب؛ عامل پذیرش ایده «جدایی دین از سیاست»
- ↑ . فیلم | رابطه دین و سیاست در اسلام
- ↑ . تجربه سکولاریسم در غرب قابل تعمیم به جهان اسلام نیست
- ↑ . قیام ۱۵ خرداد؛ پایانبخش افسانه جدایی دین از سیاست؛پيادهسازی تفكر جدايی دين از سياست هدف اصلی دشمنان برای مقابله با مسلمانان است ؛۱۳ آبان خط بطلان جدايی دين از سياست است
- ↑ . نمیپذیریم که قوانین جز بر مبنای فضیلت و ایمان به خدا شکل گیرد
- ↑ . قیام ۱۵ خرداد؛ پایانبخش افسانه جدایی دین از سیاست؛پيادهسازی تفكر جدايی دين از سياست هدف اصلی دشمنان برای مقابله با مسلمانان است.
- ↑ اجماع علما برای سپردن اداره جامعه به فقیه؛ دیانت و سیاست مانند قرآن و اهل بیت(ع) جدایی ناپذیر هستند