پرش به محتوا

شکسته (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۹٬۲۴۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی شکسته== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «تبّ»، «انفصم»، «انقضّ»، «تقطّع». ==مترادفات «شکسته» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |تبّ |ریشه تبب |تبب (واژگان)...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[تبب (ریشه)|ریشه تبب]]
|[[تبب (ریشه)|ریشه تبب]]
|[[تبب (واژگان)|مشتقات تبب]]
|[[تبب (واژگان)|مشتقات تبب]]
|
|{{AFRAME|Surah=111|Ayah=1}}
|-
|-
|انفصم
|انفصم
|[[فصم (ریشه)|ریشه فصم]]
|[[فصم (ریشه)|ریشه فصم]]
|[[فصم (واژگان)|مشتقات فصم]]
|[[فصم (واژگان)|مشتقات فصم]]
|
|{{AFRAME|Surah=2|Ayah=256}}
|-
|-
|انقضّ
|انقضّ
|[[نقض (ریشه)|ریشه نقض]]
|[[نقض (ریشه)|ریشه نقض]]
|[[نقض (واژگان)|مشتقات نقض]]
|[[نقض (واژگان)|مشتقات نقض]]
|
|{{AFRAME|Surah=94|Ayah=3}}
|-
|-
|تقطّع
|تقطّع
|[[قطع (ریشه)|ریشه قطع]]
|[[قطع (ریشه)|ریشه قطع]]
|[[قطع (واژگان)|مشتقات قطع]]
|[[قطع (واژگان)|مشتقات قطع]]
|
|{{AFRAME|Surah=2|Ayah=166}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی شکسته==
==معانی مترادفات قرآنی شکسته==


=== «تبّ» ===
===«تبّ»===
التَّبّ‏ و التَّبَاب‏: پيوسته در خسران و زيانكارى بودن، و افعالش، تَبّاً له و تَبَ‏ له و تَبَّبْتُهُ‏ است و در حالتى بكار مى‏رود كه به كسى خطاب كنى و بگوئى خسرانت با دو در معنى استمرار مى‏گويند، اسْتَتَبَ‏ لفلان كذا- يعنى خسرانش ادامه يافت.


=== «انفصم» ===
آيه (تَبَّتْ‏ يَدا أَبِي لَهَب‏1/ مسد) يعنى دستش و نفسش پياپى در زيانكارى است مثل آيه (ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ‏- 15/ زمر) و (وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ‏- 101/ هود) يعنى ضرر زدن و خسارت و (وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي‏ تَبابٍ‏- 37/ غافر) (تباب در اين آيه يعنى زيان و هلاكت).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 336</ref>


=== «انقضّ» ===
===«انفصم»===
شكستن. قطع كردن. «فَصَمَ‏ الشّى‏ء: كسّره من غير بينونة- فَصَمَ‏ الشّى‏ء: قطعه».


=== «تقطّع» ===
انْفِصَام‏: قطع شدن. فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ‏ لَها بقره:256. هر كه بطغيانگر كفر ورزيده و بخدا ايمان آورد بدستگيره‏اى چنگ زده كه قطع شدن ندارد. در نهج البلاغه خطبه 107 در وصف آتش آخرت فرموده: «لَا تُفْصَمُ‏ كُبُولُهَا». زنجيرهايش- قطع نميشود اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏5، ص: 182-181</ref>
 
===«انقضّ»===
النَّقْضُ‏ گسستن و از هم در رفتن پيوستگى ساختمان و بنا، و گره ريسمان و طناب و عقد ضد نبستن و محكم نكردن است- نَقَضْتُ‏ البناءَ و الجبل و العقد- بنا و طناب و گره را از هم باز كردم.
 
انْتَقَضَ‏ انْتِقَاضاً- باب افتعال آن است. نِقْض‏- بجاى اسم مفعول يعنى‏ مَنْقُوض‏ بكار ميرود، كه بيشتر در شعر است و همين طور در مورد بنا و ساختمان بيشتر بكار ميرود، شتر لاغر اندام را هم- نِقْض‏- گويند و نيز زمين شكافته شده و فرو رفته.
 
از عبارت‏ نَقْض‏ الحبلِ و العقدِ- بطور استعاره عهد شكنى يعنى- نَقْضُ‏ العهدِ ساخته شده. در آيه گفت: ثُمَ‏ يَنْقُضُونَ‏ عَهْدَهُمْ‏- الانفال/ 56 و الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ‏- الرعد/ 25 و وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها- النحل/ 91 و از اين معنى در شعر- مُنَاقَضَة- است كه كتاب- نَقَائِض‏ جرير و فرزدق معروف است‏ نَقِيضَان‏ در سخن و كلام يعنى هيچ يك از آن در شعر يا سخن همانند هم نيست و نميشود گفت.
 
هو كذا- اين همان است و در چيز واحد و حالت واحد چنين نيست.
 
انْتَقَضَتِ‏ القرحةُ- كورك و زخم سرباز كرد و- انْتَقَضَتِ‏ الدجاجةُ- مرغ در موقع تخم كردن صدا كرد، امّا معنى حقيقى‏ انْتِقَاض‏ صدا نيست بلكه شكستن است كه هر شكستنى با صدا همراه است و صدا را به آن تعبير كرده‏اند در آيه فرمود:
 
الَّذِي‏ أَنْقَضَ‏ ظَهْرَكَ‏- انشرح/ 3 يعنى وزر و وبالى كه پشتت و كمرت را شكست شاعر ميگويد: أعلمتُهَا الإِنْقَاضَ‏ بعد القرقرة نَقِيضُ‏ المفاصلِ- صداى استخوانهاى مفاصل دست و پا.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 392-391</ref>
 
===«تقطّع»===
القَطْعُ‏: بريدن و جدا كردن چيزى است كه يا با چشم درك ميشود مثل اجسام مادى و يا با بصيرت و فهم، مثل امور معقول و خردياب، و از اين واژه است‏ قَطْعُ‏ الأعضاءِ.
 
مثل آيات: لَأُقَطِّعَنَ‏ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ‏ (124/ اعراف).
 
وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما (38/ مائده). سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ‏ أَمْعاءَهُمْ‏ (15/ محمد)
 
قَطْعُ‏ الثوبِ: از همان معنى است يعنى بريدن پارچه و جامه و همانست كه در آيه گفت:
 
فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ‏ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ (19/ حج)
 
در عبارت- قَطْعُ‏ الطريقِ- دو وجه گفته ميشود:
 
اول- مقصود از آن سير و سلوك است.
 
دوم- غصب كردن اموال رهگذران و راهزنى مسافران، مثل آيه:
 
أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ‏ السَّبِيلَ‏ (29/ عنكبوت)
 
و اين آيه همان چيزى است كه در آيه:
 
الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏ (45/ اعراف) به آن اشاره شده است و نيز در آيه: فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ‏ (24/ نمل).
 
و اينگونه عمل يعنى ممانعت از طريق حق «قَطْعُ‏ الطريقِ» ناميده ميشود براى اينكه به بريدن و جدا كردن مردم از راه حق مى‏انجامد و لذا آنرا همچون قطع طريق گفته است.
 
قَطْعُ‏ الماءِ بالسّباحة: عبور كردن از آب با شناورى است.
 
قَطْعُ‏ الوصلِ: همان هجران و دورى است.
 
قَطْعُ‏ الرَّحِمِ: كه با دورى نمودن و منع نيكى انجام ميشود، در آيات:
 
وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ‏ (22/ محمد).
 
يَقْطَعُونَ‏ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ‏ (27/ بقره).
 
ثُمَ‏ لْيَقْطَعْ‏ فَلْيَنْظُرْ (15/ حج).
 
گفته شده يعنى ليقطع حبله حتّى يقع: بايستى طنابش بريده شود تا بيفتد و نيز تحقيقا گفته شده معنيش- ليقطع أجله بالاختناق- است يعنى عمرش با خفگى پايان مى‏يابد و اين همان سخن ابن عباس است كه گفته در آيه اخير ثُمَّ لْيَقْطَعْ‏ (15/ حج) مقصود (ثم ليختنق) است [يعنى: اجلش و عمرش سر مى‏رسد و سپس راه نفسش بند مى‏آيد].
 
قَطْعُ‏ الأَمْرِ: بريدن و فيصله دادن به كار، و از اين معنى است، آيه: ما كُنْتُ‏ قاطِعَةً أَمْراً (32/ نمل)‏و گفت: لِيَقْطَعَ‏ طَرَفاً (127/ آل عمران) يعنى گروهى از ايشان را هلاك كند.
 
قطع دابر الانسان: همان از بين بردن نوع انسان است، در آيات:
 
فَقُطِعَ‏ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا (45/ انعام).
 
أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ‏ مُصْبِحِينَ‏ (66/ حجر).
 
إِلَّا أَنْ‏ تَقَطَّعَ‏ قُلُوبُهُمْ‏ (110/ توبه).
 
در آيه اخير يعنى مگر اينكه بميرند و گفته‏اند مگر اينكه توبه كنند آنهم آنگونه توبه‏اى كه دلهاشان از شدت ندامت از سهل‏انگارى‏ها و سستى‏هاشان در كارها منقطع و بريده شود.
 
قِطْعٌ‏ مِنَ اللَّيلِ: پاسى و قسمتى از شب، گفت:
 
فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ‏ بِقِطْعٍ‏ مِنَ اللَّيْلِ‏ (81/ هود)
 
قَطِيع‏: قسمتى از گله گوسفندان، جمع آن- قُطْعَان‏- است مثل- صرمة و فرقة- يعنى دسته و گروه و غير از اينها از اسم جمع‏ها كه مشتق از معنى بريدن و جدا شدن است و نيز.
 
قَطِيع‏: تازيانه.
 
أصاب بئرَهُم‏ قُطْعٌ‏: آب چاهشان قطع شد.
 
مَقَاطِعُ‏ الأوديةِ: قسمتهاى پايانى و آخرين دره‏ها.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 223-219</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۹۹

ویرایش