ویراستار
۸٬۴۹۰
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی بزرگ داشتن== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «عظمَ»، «وقّر». ==مترادفات «بزرگ داشتن» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |عظم |ریشه عظم |عظم (واژگان)|مشتقات ع...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[عظم (ریشه)|ریشه عظم]] | |[[عظم (ریشه)|ریشه عظم]] | ||
|[[عظم (واژگان)|مشتقات عظم]] | |[[عظم (واژگان)|مشتقات عظم]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=22|Ayah=32}} | ||
|- | |- | ||
|وقّر | |وقّر | ||
|[[وقر (ریشه)|ریشه وقر]] | |[[وقر (ریشه)|ریشه وقر]] | ||
|[[وقر (واژگان)|مشتقات وقر]] | |[[وقر (واژگان)|مشتقات وقر]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=48|Ayah=9}} | ||
|} | |} | ||
==معانی مترادفات قرآنی بزرگ داشتن== | ==معانی مترادفات قرآنی بزرگ داشتن== | ||
=== عظمَ» === | ===عظمَ»=== | ||
العَظْم: استخوان، جمعش- عِظَام، گفت: | |||
=== «وقّر» === | (عِظاماً- 49/ اسراء) (فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً- 14/ مؤمنون) كه در هر دو آيه- عَظْماً- هم خوانده شده. | ||
عَظْمَةُ الذّراعِ: دست و آرنج قوى و زمخت عَظْمُ الرّحلِ: چوب پهن كوتاه كه روى رحل و تنگ ستوران بكار مىبرند. عَظُمَ الشّىءُ: اصلش اين است كه اسكلت و استخوانش بزرگ شد سپس براى هر چيز بزرگى واژه- عَظَمَة- كه در حكم بزرگى محسوس يا معقول و جسمى و معنوى است استعاره شده است، در آيات: | |||
(عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ- 15/ انعام) (قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ- 67/ ص) (عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ- 2/ نباء) (مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ- 31/ زخرف) پس واژه- عظيم- هر گاه در اجسام بكار رود اصلش اين است كه بزرگ بودن در اجزاء بهم پيوسته آن است و در بزرگى اجزاء جدا شده از جدائى از هم است نيز عظيم مىگويند مثل عبارات: | |||
جيش عظيم و مال عظيم: كه در همان معنى كثير و فراوان است. | |||
عَظِيمَة: حادثه بزرگ، إِعْظَامَة و عِظَامَة: چيزى است شبيه بالش كه زنان بر پشت مىبندند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 618-617</ref> | |||
===«وقّر»=== | |||
وَقْر سنگين بودن گوش، وَقَرَتْ أذنُهُ- گوشش كر و سنگين شد، ابو زيد ميگويد فعل واژه- وَقِرْتَ تَوْقَرُ مَوْقُورَة- است در آيه: وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ- فصلت/ 5 و وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً- فصلت/ 44 | |||
وَقْر- بار معمولى الاغ و قاطر مثل- وسق- كه بار شتران است. و قد أَوْقَرْتُهُ- آنرا بار كردم- نخلةٌ مُوقِرَةٌ و مُوقَرَةٌ- درخت خرماى پربار. | |||
وَقَار- سكون و آرامش و بردبارى- اسم فاعلش- هو وَقُورٌ و وَقَارٌ و مُتَوَقِّرٌ است در آيه فرمود: | |||
ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً- النوح/ 13 چرا از خداوند اميد آرامش و سكون بخشيدن نداريد!؟ فلان ذو وَقْرَةٍ- او آرام است و با وقار. در آيه: | |||
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَ- الاحزاب/ 33 خطاب به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است مىفرمايد بعد از وفاتش با وقار باشيد و در خانههاتان ساكن شويد كه گفتهاند از وقار گرفته شده. عدّهاى از علماء گفتهاند از- وَقَرْتُ أَقِرُ وَقْرا- است يعنى نشستم. وقير- گله بزرگى از گوسپندان گوئى كه آرامشى در آنها هست بخاطر زياد بودنشان و كندى حركتشان.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 477-476</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |