پرش به محتوا

تعبیر رویا (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[عبر (ریشه)|ریشه عبر]]
|[[عبر (ریشه)|ریشه عبر]]
|[[عبر (واژگان)|مشتقات عبر]]
|[[عبر (واژگان)|مشتقات عبر]]
|
|{{AFRAME|Surah=12|Ayah=36}}
|-
|-
|اوّل
|اوّل
|[[اول (ریشه)|ریشه اول]]
|[[اول (ریشه)|ریشه اول]]
|[[اول (واژگان)|مشتقات اول]]
|[[اول (واژگان)|مشتقات اول]]
|
|{{AFRAME|Surah=12|Ayah=36}}
|-
|-
|افتی
|افتی
خط ۲۶: خط ۲۶:
|}
|}


== معانی مترادفات قرآنی تعبیر رویا==
==معانی مترادفات قرآنی تعبیر رویا==


===«عبر» ===
===«عبر»===
اصل واژه- عَبْر- گذشتن و رفتن از حالى به حالى است، امّا كلمه- عُبُور- مخصوص گذشتن از آب است يا با شناورى، در كشتى يا بر پل و يا بر مركب سوارى.


===«اوّل» ===
و از اين واژه عبارت- عَبَرَ النّهرَ است يعنى كرانه و ساحل جوى، آنجائيكه يا از آن‏ مى‏گذرند يا بسويش مى‏روند. عَبَرَ العينُ: براى اشك ريختن از چشم است و همچنين- عَبْرَة مثل- دمعة بمعنى اشك كه از آن مشتقّ شده است.
 
عَابِرُ سبيلٍ: خداى تعالى گويد: (إِلَّا عابِرِي‏ سَبِيلٍ‏- 43/ نساء) (مربوط به كسانى است كه غسل نكرده‏اند و بناچار از مسجدى كه دو درب دارد مى‏گذرند و عبور مى‏كنند كه اين حالت استثناء شده است و غير از اين استثناء كسانى نبايستى در مسجد توقّف كنند و داخل شوند).
 
ناقةٌ عُبْرُ أسفارٍ: مادينه شترى كه همواره در سفر است و قوى است.
 
عَبَرَ القومُ: وقتى است كه قومى از دنيا بروند گويى كه از پل دنيا گذشتند عِبَارَة: مخصوص كلام و سخنى است كه هوا را از زبان گوينده به گوش شنونده عبور مى‏دهد و مى‏رساند.
 
اعْتِبَار و عِبْرَة: حالتى است كه انسان را از معرفت و شناخت چيزى كه ديده شده به چيزى كه در گذشته رخ داده و ديده نشده مى‏رساند. در آيات گفت: (إِنَّ فِي ذلِكَ‏ لَعِبْرَةً- 13/ آل عمران) (فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ- 2/ حشر) واژه- تَعْبِير- هم مخصوص تعبير خواب است (توجيه نمودن خوابها) كه از ظاهر خواب به باطن آن مى‏رود. مثل آيه:
 
(إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ‏- 43/ يوسف) يعنى: (اگر تعبير خواب مى‏دانيد و مى‏توانيد) كه اخصّ از واژه تأويل- است زيرا- تأويل- در باره خواب و غير خواب گفته مى‏شود.
 
الشّعرى‏ العَبُورُ: ستاره‏اى كه بعد از ستاره جوزا طلوع مى‏كند و چون جزء سيّارات و عبور كننده‏هاست اينطور ناميده شده.
 
عَبْرِىّ‏: گياهى كه بر گذرگاه نهر و كنار جوى مى‏رويد (و غالبا به سدر يا كنّار و عنّاب و خرما بن گفته مى‏شود). شطٌّ مُعْبَرٌ: نهرى كه چنان گياهانى در ساحلش دارد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 544-543</ref>
 
===«اوّل»===
آلَ‏ اللّبن‏ يَئُولُ‏- يعنى شير زياد جوشيد و كم شد چنانكه به هر چيز ناقص نيز مى‏گويند كم شده و برگشته است.
 
واژه‏ التّأويل‏ از- أول- است يعنى رجوع و بازگشت به اصل و- المَأْوِل‏- مكان و جاى بازگشت است، تأويل:- ردّ كردن چيزى به سوى غايت و مقصودى است كه اراده شده چه از راه علم و چه از راه عمل.
 
تأويل از راه و طريق علم مانند آيه (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏- 7/ آل عمران) امّا باز گرداندن عملى تأويل به سوى مقصود و مراد، مانند سخن اين شاعر كه مى‏گويد:و للنّوى قبل يوم البين تأويل‏ (براى دورى و هجران قبل از روز جدايى مقصودى و تأويلى هست).
 
سخن خداى تعالى (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ‏- 53/ اعراف) يعنى انتظار تأويل آيات را دارند روزى كه بيان و مقصود نهايى، و عملى آن آيات مى‏آيد.
 
و آيه (ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَن‏ تَأْوِيلًا- 59/ نساء) گفته شده- أحسن، از نظر معنى، كه سر انجام نيكوتر و ترجمه و تفسير آن است.
 
و نيز گفته‏اند- أحسن تأويل- نيكوترين ثواب و پاداش در آخرت.
 
الأَوْل‏- يعنى سياست و روشى اصلاح طلبانه كه رعايت مآل و پايان آن بشود (سياستى دور انديشانه) أول لنا و أيل علينا- (يعنى سياستى خوش فرجام داشتيم و بر ما هم، چنان سياستى انجام شد).
 
أَوَّل‏: خليل بن احمد مى‏گويد ريشه‏اش (همزه- واو- لام) است اوّل مانند فعّل است و بعضى گفته‏اند: اصلش (دو واو و لام) است بر وزن أفعل (أوول) امّا نظر خليل صحيح‏تر و فصيح‏تر است بخاطر كمى حرف (و) كه حرف عين الفعلش يكى است- بنابر نظر خليل، واژه- اوّل- از- آل، يئول- و اصلش- آول- است كه حرف مدّ در آن ادغام شده، و در حقيقت واژه- أوّل- صفت است و مؤنّثش- اولى- مثل- أخرى است.
 
أَوَّل‏- كلمه‏اى است كه بر پايه آن ساير اعداد مرتّب مى‏شوند و بر چند وجه بكار رفته است:
 
1- به معنى زمان پيشين و جلوتر مثل اينكه مى‏گويى اوّل خلافت عبد الملك كه از منصور جلوتر و پيشتر است.
 
2- در معنى رياستى كه ديگران از آن پيروى مى‏كنند مثل اينكه مى‏گوئى اول امير و سپس وزير.
 
3- بمعنى وضعيّت مكانى و نسبيّت مانند بيان موقعيّت كسى كه از عراق خارج مى‏شود و مى‏گويد اوّل قادسيّة و سپس- فيد، امّا كسى كه از مكّه بسوى عراق مى‏آيد مى‏گويد اوّل- فيد و سپس قادسيّه‏
 
4- معنى چهارم- واژه اوّل- مسائل اوّليه صنعت و ساختمان است كه‏ مى‏گويند اوّل پايه‏ها و سپس بن و ساختمان. اگر در باره صفات خداى تعالى واژه- اول- بكار رود معنايش اينست كه چيزى در عالم وجود بر اللّه پيشى نگرفته است، و بر اساس همين معنى، سخن گوينده‏اى است كه مى‏گويد:
 
«خداى تعالى كسى است كه نياز به غير ندارد» كسى كه در باره خدا مى‏گويد او بنفسه مستغنى و بى‏نياز است، در آيات (وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ‏- 163/ انعام) و آيه (وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ‏- 143/ اعراف) معنايش اينست كه من نخستين كس در اسلام و ايمان هستم كه مورد تبعيّت و پيروى قرار مى‏گيريم چنانكه خداوند فرمايد: (وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ‏- 41/ بقره) يعنى از كسانى نباشيد كه در كفر و شرك مورد پيروى قرار گيرند.
 
واژه- أوّل- از نظر دستور زبان عرب بصورت ظرف زمان بكار مى‏رود كه در آن صورت- مبنى بر ضمّه است، يعنى أوّل- مانند عبارت- جئتك أوّل- و گاهى- أوّل- بمعنى قديم است، مانند عبارت- جئتك أوّلا، و آخرا- يعنى قديم و جديد، امّا در اين آيه (أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى‏- 34/ قيامة) كلمه تهديد و بيم دهنده‏اى است به كسى كه به هلاكت نزديك است و به دور شدن از هلاكت وادار مى‏شود يا اينكه كسى را كه با ذلت و خوارى از هلاكت نجات يافته است مورد خطاب قرار مى‏دهند تا دوباره به چنين سرنوشتى مبتلا نشود.
 
بيشتر آياتى كه واژه- اولى- يا- أوّل- در آنها تكرار شده است براى اين است كه گوئى تشويقى و ترغيبى است بر انديشيدن در باره نتيجه كارى كه به انسان مى‏رسد و بايستى از آن خود دارى كند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 226-223</ref>


===«افتی»===
===«افتی»===
فَتَى‏ نوجوانى و طراوت جوانى، مونثش- فَتَاة- مصدرش- فَتَاء- است كه به برده زن و مرد با اين لفظ بطور كنايه گفته ميشود، در آيه گفت:
تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ‏ (30/ يوسف).
فَتِيّ‏: از شتران، مثل- فَتَى- به معنى جوان از مردم است.
جمع- فَتَى- فِتْيَة و فِتْيَان‏- است و جمع- فَتَاة- فَتَيَات‏.
در آيه: مِنْ‏ فَتَياتِكُمُ‏ الْمُؤْمِناتِ‏ (25/ نساء) يعنى بردگان زن مؤمنه‏ و باز گفت: وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ (33/ نور) و آيه: قالَ‏ لِفِتْيانِهِ‏ (62/ يوسف) يعنى به خدمتگزارانش، در آيات:
إِذْ أَوَى‏ الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ‏ (10/ كهف) إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ‏ (13/ كهف)
فُتْيَا: همان- فَتْوَى‏- است يعنى پاسخ دادن به مشكلات احكام.
اسْتَفْتَيْتُهُ‏ فَأَفْتَانِي‏ بكذا: از او فتوى خواستم و پاسخم داد.
در آيات: وَ يَسْتَفْتُونَكَ‏ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ‏ يُفْتِيكُمْ‏ فِيهِنَ‏ (127/ نساء) فَاسْتَفْتِهِمْ‏ (11/ صافات).
أَفْتُونِي‏ فِي أَمْرِي‏ (32/ نمل)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 15-14</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۱۰

ویرایش