پرش به محتوا

خواندن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۳۹: خط ۳۹:


=== «قرأ» ===
=== «قرأ» ===
قَرَأَتِ‏ المرأةُ: آن زن اثر دشتان يا حائض شدن را در خود ديد.
أَقْرَأَتْ‏: دشتان شد.
قَرَأْتُ‏ الجاريةَ: آن دوشيزه را بحال خود گذاردم تا دشتان شد.
قُرْء: در حقيقت اسمى است براى داخل شدن در مدت دشتان از زمان طهر و پاكى و چون اسمى جامع براى هر دو زمان است (زمان طهر و زمان قرء) لذا به هر دو حالت اطلاق شده است زيرا هر اسمى كه براى دو معنى با هم و قرين هم وضع شده باشد به هر يك از آنها هم در وقتى كه جداگانه باشد اطلاق ميشود مثل واژه مائده براى خوان و طعام [كه هر دو به تنهايى و هم به جاى يكديگر بكار ميروند] سپس هر كدام به تنهايى نيز به همان اسم ناميده ميشوند ولى- قُرْء بطور مجرد اسمى براى پاكى و طهر و همچنين بطور مجرد براى دشتان نيست به دليل اينكه زن اگر در حالت طهر و پاكى كه اثرى از خون نبيند او را داراى قرء- نمى‏گويند و همينطور حائض و زنى كه اثر بعد از زايمان را مرتبا در خود مى‏بيند طاهر و داراى قرء نمى‏گويند.
در آيه: يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ (223/ بقره) يعنى سه نوبت رسيدن از طهر به دشتان و حيض، و نيز سخن پيامبر عليه السّلام كه فرمود:
«اقعدى عن الصلاة ايّام‏ أَقْرَائِكِ‏»يعنى در ايام حيض و دشتانت نماز نگزار و اين بيان مثل سخن كس است كه مى‏گويد:
افعل كذا أيام ورود فلانٍ: موقع رسيدن و ورود فلانى اين كار را انجام بده با اينكه ميدانيم ورود او در يك ساعت انجام ميشود ولى به ايام، يعنى روزها نسبت داده ميشود سخن واژه‏شناسان و علماء لغت اينستكه (قُرْء) از (قَرَأَ) يعنى جمع بمعنى جمع كرد گرو شده است، و اينان واژه قرء را به جمع ميان زمان پاكى و حيض هر دو توجيه نموده‏اند به حسب آنچه كه در مورد جمع شدن خون در رحم مادر يادآور شدم.
قِرَاءَةٌ: پيوستن و متصل نمودن بعضى از حروف و كلمات به بعضى ديگر در آشكار خواندن قرآن بطور (ترتيل) است و به هر جمعى قراءت گفته نميشود مثلا وقتى قومى وعده‏اى را جمع كنند- قَرَأْتُ‏ القومَ- گفته نميشود، چيزى كه دلالت بر اين دارد اينستكه اداء كردن يك حرف از حروف الفباء را قرائت نمى‏گويند. واژه- قُرْآن‏- هم در اصل مصدر و به معنى خواندن است بر وزن كفران و رجحان، در آيه: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‏ فَإِذا قَرَأْناهُ‏ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ‏ (17 و 18/ قيامة). ابن عباس در معنى اين آيه گفته است: «يعنى وقتى كه آنرا جمع كرديم و در سينه و خاطرت ثابتش نموديم به آن عمل كن» واژه- قرآن- مخصوص كتابى است كه بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است و براى اين كتاب واژه قرآن اسم علم شده است همانطور كه نام- توراة- براى آنچه كه بر موسى عليه السّلام و نام انجيل براى آنچه كه بر عيسى عليه السّلام [كه درود و سلام خدا بر هر دوى آنها باد] بصورت اسم علم در آمده و اطلاق شده است.
بعضى از دانشمندان گفته‏اند: وجه تسميه و نامگزارى قرآن براى اين كتاب در ميان كتابهاى خداى براى اين است كه «قرآن» جامع ثمرات و بهره‏هاى كتابهاى ديگر اوست و بلكه براى جمع كردن ثمرات و بهره‏هاى تمام علوم در آن است همانطور كه خداى تعالى به اين معنى در آيه:
وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (111/ يوسف) اشاره كرده است و همچنين در آيات.
تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ (89/ نحل).
قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ‏ (28/ زمر).
قُرْآناً فَرَقْناهُ‏ لِتَقْرَأَهُ‏ (106/ اسراء).
فِي هذَا الْقُرْآنِ‏ (41/ اسراء).
وَ قُرْآنَ‏ الْفَجْرِ (78/ اسراء) يعنى خواندن (نماز صبح).
و آيه: لَقُرْآنٌ‏ كَرِيمٌ‏ (77/ واقعة)
أَقْرَأْتُ‏ فلاناً: او را خواندم (و سلامش رساندم)، در آيه.سَنُقْرِئُكَ‏ فَلا تَنْسى‏ (6/ اعلى)
تَقَرَّأْتُ‏: فهماندم.
قَارَأْتُهُ‏: با هم مذاكره كرديم و درسش گفتم [و آنرا مطالعه كردم‏].<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 183-179</ref>


=== «تلی» ===
=== «تلی» ===
تَلَا يعنى بطورى از او پيروى كرد كه ميانشان چيز ديگرى حائل نبود (پيروى و متابعت بدون حائل و واسطه) اينگونه پيروى، گاهى متابعت جسمى است و گاه با اقتداء و فرمانبرى در حكم، كه مصدرش- تُلُوّ و تِلْو است و گاهى نيز پيروى و پياپى خواندن و تدبّر و انديشه است كه مصدرش‏ تِلَاوَة- است.
و در آيه (وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها- 2/ الشّمس) كه در اينجا- تليها- يعنى اتّباع و از پى رفتن به گونه اقتداء و پيروى مرتبه پائين‏تر از مرتبه و درجه بالاتر است، زيرا گفته شده كه ماه نورش را از خورشيد اقتباس مى‏كند و خورشيد براى ماه بمنزله خليفه است، از اين روى خداوند در آيه (جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً- 5/ يونس) خبر مى‏دهد كه ارزش و قدرت نور در واژه (ضياء) به مراتب بالاتر از مفهوم واژه- نور- است زيرا هر ضيائى نور است ولى هر نورى (ضياء) نيست.
و آيه (وَ يَتْلُوهُ‏ شاهِدٌ مِنْهُ‏- 17/ هود) يعنى از او تبعيّت مى‏كند و بموجب گفتارش عمل مى‏نمايد، و آيه (يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ‏- 113/ آل عمران) واژه‏ تِلَاوَة- مخصوص پيروى كردن نازل شده الهى است كه گاهى با قرائت آنها و زمانى با فرمانبردارى از محتويات آنها است مانند امروز نهى و ترغيب و باز ايستادن يا هر چيز كه از معانى‏ اين احكام بيان شود زيرا تلاوت و پيروى اخصّ از قرائت و خواندن آنهاست پس هر تلاوتى، قرائت است و هر خواند و قرائتى تلاوت نيست. مثلا در خواندن نامه نمى‏گويند- تلوت رفعتك- ولى در قرآن چيزى را كه قرائت مى‏كنى پيروى از آن واجب است.
آيات (هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ‏- 30/ يونس) و (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا- 31/ انفال) و (أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ‏- 51/ عنكبوت) و (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ‏ عَلَيْكُمْ‏- 16/ يونس) و (وَ إِذا تُلِيَتْ‏ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً- 2/ انفال).
كه تلاوت در آيات فوق در معنى قرائت و خواندن است.
و همچنين آيات (وَ اتْلُ‏ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ‏- 27/ كهف) و (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِ‏- 27/ مائده) و (فَالتَّالِياتِ‏ ذِكْراً- 3/ صافّات).
امّا در آيه (يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ‏- 121/ بقره) پيروى كردن با علم و عمل است.
و آيه (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ‏- 58/ آل عمران- يعنى آنرا بر تو فرو فرستاديم، و آيه (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ‏- 102/ بقره) كه واژه- تلاوت- بر اين اساس بكار رفته كه شياطين مى‏پنداشتند آنچه را كه- تلاوت- مى‏كنند از كتاب خداست.
التُّلَاوَة و التَّلِيَّة- باقى مانده و تتمه وامى است كه بايد پرداخت شود.
أَتْلَيْتُهُ‏- يعنى او را باقى گزاردم در حالى كه قدرت پرداخت آنرا داشتم به تأخيرش انداختم، أَتْلَيْتُ‏ فلانا على فلان بحقّ- يعنى حقّ او را به او واگذاردم. گفته مى‏شود:
فلان‏ يَتْلُوا على فلان او عليه- يعنى به او دروغ مى‏گويد، خداى گويد: (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ‏- 75/ آل عمران).
لا أدرى و لا أتلى و لا دريت و لا تليت- را براى جناس لفظى بكار مى‏برند و اصلشان- لا تلوت- است چنانكه عبارت‏
«مأزورات غير مأجورات».
كه اصلش موزورات است. (يعنى گناهكاران غير از نيكوكاران و پاداش گيرندگانند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 347-346</ref>


=== «رتّل» ===
=== «رتّل» ===
الرَّتَل‏: درستى و آراستگى چيزى بر نظم و استوارى آن.
رجل‏ رَتِلُ‏ الاسنان: مردى كه دندانهاى سپيد و منظّمى دارد.
التَّرْتِيل‏: اداى كلمات از دهان، به آسانى و استوارى و محكمى خداى تعالى گويد: (وَ رَتِّلِ‏ الْقُرْآنَ‏ تَرْتِيلًا- 4/ مزّمل) و (وَ رَتَّلْناهُ‏ تَرْتِيلًا- 32/ فرقان) يعنى:
(به آسانى و محكمى قرآن را تلاوت كنيد و كلماتش را اداء نمائيد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 41</ref>


=== «درَس» ===
=== «درَس» ===
دَرَسَ‏ (كهنه شد)، دَرَسَ‏ الدّارُ- يعنى اثرى از خانه باقى است چون باقى ماندن اثر چيزى بعد از آبادى در حكم پاك شدن و از بين رفتن خود آن چيز است تا اثرش باقى بماند از اينجهت‏ دُرُوس‏- به پاك شدن و محو شدن تفسير شده است و همچنين:
دَرَسَ‏ الكتاب و دَرَسْتُ‏ العلم- يعنى اثر آنرا دريافتم و حفظ نمودم (اثرش در صفحه ذهن باقى است همانطور كه آثار بناهاى ويران در سطح زمين باقى است).
و چون باقى ماندن چيزى در ذهن با پى در پى خواندن امكان دارد لذا خواندن مداوم به واژه- دَرْس‏- يعنى خواندن تعبير شده است.
خداى تعالى گويد: وَ دَرَسُوا ما فِيهِ‏- 169/ اعراف).
و بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ‏ تَدْرُسُونَ‏- 79/ آل عمران).
و وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها- 44/ سباء).
(كه در هر سه عبارت- درسوا- تدرسون- يدرسون- از خواندن مداوم و اثر چيزى را در ذهن قرار دادن است).
و در آيه‏ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ‏- 105/ انعام) كه- دَارَسْتَ‏ هم خوانده شده يعنى مى‏گويند: باهل كتاب پيوسته‏اى. (كنايه از اينكه اين سخنان را از آنها اخذ كرده‏اى لذا براى ردّ گفتارشان خداوند در اين آيه مى‏گويد:
(آيات را از نظر لفظى گونه‏گون مى‏گردانيم و بر تو نازل مى‏كنيم تا حقيقت قرآن را براى كسانى كه دانا هستند بيان كنيم و بدانند، و بطلان سخن دشمنان را نيز روشن سازيم).
در باره آيه‏ وَ دَرَسُوا ما فِيهِ‏- 169/ اعراف) گفته شده يعنى فقط خواندند ولى عمل بآنها را ترك كردند چنانكه مى‏گويند:
دَرَسَ‏ القوم المكان- يعنى اثر آنجا را از بين بردند و فرسوده كردند.
دَرَسَتِ‏ المرأة- كنايه از عادت ماهيانه زنانگى است (حائض شد).
دَرَسَ‏ البعير- اثر پيسى در بدن شتر باقى است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 668-667</ref>


=== «املی» ===
=== «املی» ===
إِمْلَاء يعنى امتداد دادن در مدت زياد مثل- مَلَاوَةٌ و مَلِىٌ‏ من الدهر- مدت زمانى از روزگار گفت:
وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا- مريم/ 46 به مدت زمانى از من دور باش- تَمَلَّيْتُ‏ دهرا- مدتى باقيماندى- تَمَلَّيْتُ‏ الثوبَ- از آن لباس مدتى بهره بردم، تَمَلَّى‏ بكذا- مدتى از او بهره برد- ملاك اللّه- خداوند عمرت داد ميگويند- عشت مليّا- زياد زندگى كردى- مَلَا- بدون همزه يعنى بيابان گسترده و فراخ- مَلَوَان‏- كنايه از شب و روز است و حقيقتش اينست كه بخاطر پياپى آمدنشان چنين گفته‏اند زيرا بيكديگر اضافه ميشوند، شاعر ميگويد:نهار و ليل دائم ملواهما/على كل حال المرء يختلفان‏ (شب و روز در پى هم پيوسته ميايند و انسان در هر حالى كه باشد آنها در رفت و آمدند.
اگر اينگونه ظرف زمان نبودند و پياپى نميامدند بيكديگر اضافه نميشدند.
خداى تعالى گفت: وَ أُمْلِي‏ لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ‏- الاعراف/ 183 (مهلتشان ده كه عذاب شديد ما بآنها ميرسد). و الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ‏- محمد/ 25 يعنى (شيطان كفر را در نظرشان جلوه داد و مهلتشان داد) و اگر- أَمْلَأَ لهم- بخوانند از- أَمْلَيْتُ‏ الكتاب- يعنى نامه را املا كردم‏ گرفته شده يعنى شيطان كارشان را دستور داد گفت:
أَنَّما نُمْلِي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ‏- آل عمران/ 178 كافران گمان نكنند كه مهلت دادن ما يا عمر يافتن‏شان براى آنها خير است.
اصل- امليت- امللت- است كه براى تخفيف در گفتن مقلوب شده است.
و فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ‏- الفرقان/ 5 و فَلْيُمْلِلْ‏ وَلِيُّهُ‏- البقره/ 282 سرپرست و ولى او املا كند و امضا كند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 253-252</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۱۰

ویرایش