پرش به محتوا

پناهگاه (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۷: خط ۱۷:
|موئلاً
|موئلاً
|[[وال (ریشه)|ریشه وال]]
|[[وال (ریشه)|ریشه وال]]
|[[وال (واژگان)|مشتقات وئل]]
|[[وال (واژگان)|مشتقات وال]]
|{{AFRAME|Surah=18|Ayah=58}}
|{{AFRAME|Surah=18|Ayah=58}}
|-
|-
خط ۳۱: خط ۳۱:
|-
|-
|محیص
|محیص
|[[محص (ریشه)|ریشه محص]]
|[[حیص (ریشه)|ریشه حیص]]
|[[محص (واژگان)|مشتقات محص]]
|[[حیص (واژگان)|مشتقات حیص]]
|{{AFRAME|Surah=4|Ayah=121}}
|{{AFRAME|Surah=4|Ayah=121}}
|-
|-
خط ۴۹: خط ۴۹:


=== «وَزَرَ» ===
=== «وَزَرَ» ===
وَزَر پناهگاه كوهستانى است گفت:
كَلَّا لا وَزَرَ إِلى‏ رَبِّكَ‏- القيمة/ 11 وِزْر سنگينى است تشبيه به سنگهاى سنگين كوه كه به گناه تعبير شده است چنانكه به ثقل هم تعبير مى‏شود گفت:
لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ‏ كامِلَةً- النحل/ 25 و لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- العنكبوت/ 13 برداشتن بار گناه ديگران همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اشاره فرموده است كه‏
«من سن سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجره شى‏ء و من سن سنة سيئة كان له‏ وِزْرُهَا و وِزْرُ من عمل بها».
يعنى هر كس بدعتى نيكو بگذارد پاداش خودش و ديگران را كه به آن عمل مى‏كند دارد و هر كس بدعت زشتى را رواج دهد سنگينى گناه خود و ديگران بعهده اوست»و آيه:وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏- 38 يعنى گناه او را ندارد در صورتى كه از آن گناه دور باشد. و آيه:
وَ وَضَعْنا عَنْكَ‏ وِزْرَكَ‏- الشرح/ 2 يعنى در كارهائى كه مربوط به جاهليت بوده و تو از آنچه قومت عمل مى‏كردند معاف هستى و بر تو گناهى نيست.
وزير- كسى كه بار كارهاى سنگين فرمانده خود را تحمل مى‏كند.
وِزَارَة- مثل صناعت است و بر همان وزن- أَوْزَارُ الحرب جمع وِزْر- است يعنى آلات جنگ مثل سلاح.
مُوَازَرَة- يارى كردن. وَازَرْتُ‏ فلاناً مُوَازَرَةً، او را در كارش يارى كرد.
در آيه‏ وَ اجْعَلْ لِي‏ وَزِيراً مِنْ أَهْلِي‏- طه/ 29 و وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ‏- طه/ 87.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 448-447</ref>


=== «موئلاً» ===
=== «موئلاً» ===
وئل: نجات خواستن و پناه آوردن. موئل: پناهگاه. بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ‏ مَوْئِلًا كهف: 58.
بلكه براى آنها وعده‏اى است كه از آن پناهگاهى ندارند منظور از موعد روز قيامت است اين لفظ تنها يكبار در قرآن آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏7، ص: 176</ref>


=== «اکنان» ===
=== «اکنان» ===
الْكَنّ‏: پوششى يا ظرفى كه چيزى در آن حفظ ميشود، مى‏گويند:
كَنَنْتُ‏ الشي‏ءَ: آنرا پوشاندم و در ظرفى پنهان كردم.
واژه- كننت- مخصوص به چيزى است كه در خانه‏اى يا جامه‏اى استتار ميشود و يا در غير از آنها از اجسام ديگر.
خداى تعالى گفت:
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ‏ مَكْنُونٌ‏- 49/ صافات.
كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ‏- 24/ طور.
أَكْنَنْتُ: براى چيزى است كه در نفس و جان پوشيده و حفظ ميشود [رازى‏ يا سخنى يا خاطره‏اى را در دل و ذهن نگهداشتن و فاش نكردن‏]، خداى تعالى گويد.
أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ‏- 235/ بقره.
جمع- كن- أَكْنَان‏- است، در آيه:
وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً- 81/ نحل.
كِنَان‏: پرده‏اى يا چيزى است كه از آن اشياء را پنهان مى‏كنند جمعش‏ أَكِنَّة- است مثل:
غطاء و اغطيه (يعنى پرده و پوشش). در آيه گفت:
وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ‏- 25/ انعام.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ- 5/ فصلت.
گفته‏اند معنايش اينست كه آنها ميگفتند دلهاى ما در پرده‏اى است از اينكه آنچه را كه بر دل ما وارد ميشود بفهمند چنانكه گفتند.
يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ‏- 91/ هود (تا آخر آيه.
(اى شعيب ما درك نمى‏كنيم و نمى‏فهميم) و آيه:
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ‏ مَكْنُونٍ‏- 78/ واقعه).
گفته شده مقصود از [كتاب مكنون‏] لوح محفوظ است و نيز گفته‏اند:
دلهاى مؤمنين است و يا اينكه اشاره‏اي است به اينكه قرآن در پيشگاه خداوند محفوظ است چنانكه گفت:
وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ‏- 12/ يوسف.
به زن همسر گزيده و شهر كرده نيز- كنة- ناميده شده براى اينكه‏ در كوششي از حفظ و نگهدارى شوهر خويش است همانطور كه- محصنة- ناميده شده براى اينكه در حصنى يا دژى از محافظت شوهر است.
كِنَانَة: تيردان يا ظرف چرمى سالم و ناشكافته.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 85-83</ref>


=== «ملجأ» ===
=== «ملجأ» ===
لجأ: پناه بردن. «لجأ الى الحصن: لاذ به» ملجاء بمعنى پناهگاه است‏ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ‏ توبه: 118. و دانستند از خدا جز بسوى او پناهگاهى نيست. ايضا توبه 57. شورى 47. اين كلمه فقط سه‏ بار در قرآن يافته است‏<ref>قاموس قرآن، ج‏6، ص: 182-181</ref>


=== «محیص» ===
=== «محیص» ===
خداى تعالى گويد: (هَلْ مِنْ‏ مَحِيصٍ‏- 36/ ق) و (ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ‏- 21/ ابراهيم). اصل اين واژه از- حيص بيص‏ يعنى شدّت و سختى گرفته شده است.
حَاصَ‏ عن الحقّ يحيص- يعنى از حقّ دور و منحرف شد و به سختى و ناروا رسيد، و امّا:
از- حوص- يعنى دوختن چرم و پارچه، عبارت:
حصيت عين الصّفر- چشمم را به شاهين دوختم، است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 562-561</ref>


=== «مفازة» ===
=== «مفازة» ===
الفَوْزُ: پيروزى و ظفر يافتن به خير و نيكى با حصول تندرستى، در آيات:
ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (11/ بروج).
فازَ فَوْزاً عَظِيماً (71/ احزاب).
ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ‏ (30 جاثيه).
ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‏ (13/ نساء).
أُولئِكَ هُمُ‏ الْفائِزُونَ‏ (20/ توبه).
مَفَازَة : بيابانى كه از نظر تفاؤل يا نيك انديشى اينچنين ناميده شده و هر وقت از بيابانى بى‏خير بگذرند و به فوز و پيروزى برسند- مفازة- گويند همانطور كه- قفر- هم كه به معنى بيابان است و سبب هلاكت، عبور از آنجا باعث رستگارى نيز هست [مفازة و قفر].
و هر كدام از اين نامها به مقتضاى تصوريكه از آن هست و در آنجا عارض‏ انسان ميشود آنطور مختلف ناميده شده.
بعضى از علماء گفته‏اند چون عبارت- فَوَزَ الرّجلُ- وقتى است كه كسى هلاك شود، مفازة- هم به همين اعتبار ناميده شده، پس اگر- فوز- به معنى هلاكت باشد در آنصورت صحيح است كه به مصدر- فوز- برگردد يعنى تصور رهائى براى كسيكه مرده است و از دام و قيد دنيا نجات يافته پس مرگ و مردن هر چند از جهتى هلاكت است از جهتى ديگر نجات يافتن و رهايى است، از اين روى گفته شده هيچكس نيست مگر اينكه مردن براى او خير است و اين معنى در صورتيست كه به اعتبار دنيا باشد و اما وقتى به اعتبار حالت آخرت باشد كه در آنجا به نعمت‏ها ميرسند در آنصورت «فوز كبير» يعنى رستگارى بزرگ است، در آيات:
فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ 185/ آل عمران).
فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ‏ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ‏ (188/ آل عمران).
در اين آيه- مفازة- مصدر فاز است و اسمش فوز است يعنى مپندار كه از عذاب خلاص و رها ميشوند يا خلاصى دارند.
و آيه: إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ‏ مَفازاً (30/ نبأ) يعنى- فوزا، سپس در آيه بعد مَفازاً، به- حَدائِقَ وَ أَعْناباً ... (31/ نبأ)تفسير شده است.
و در آيه: وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ‏ (73/ نساء) تا آنجا كه گفت:
فَوْزاً عَظِيماً (73/ نساء) يعنى بر اغراض و آرزوهاى دنيايى حرص مى‏ورزند و آنچه را از سود و غنيمت كه به دست مى‏آورند براى خود «فوز عظيم» ميشمارند. (حال كوتاه بنيان و ظاهر نگران هميشه همين است).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 103-102</ref>


=== «ملتحدا» ===
=== «ملتحدا» ===
لَحْد- گودال و حفره‏اى است كه از وسط شيب دارد،- لَحَدَ القبرَ- قبر را حفر كرد- أَلْحَدَهُ‏- هم بهمان معنى است- لَحَدْتُ‏ الميتَ و أَلْحَدْتُهُ‏- ميت و مرده را در آرامگاهش و قبرش قرار دادم.
واژه- لحد- گاهى- مُلْحَدْ- ناميده شده كه اسم مكانى است از الحدته.
- لَحَدَ بلسانه- از سخنش منحرف شد. خداى تعالى گويد:
لِسانُ الَّذِي‏ يَلْحِدُونَ‏ إِلَيْهِ- 103/ نحل كه- يُلْحِدُونَ‏- با ضمّه حرف (ى) نيز خوانده شده‏
- الحد فلان- از حق منحرف شد- إِلْحَاد- دو گونه است:
1- انحراف از پرستش خداى و تمايل به شرك.
2- الحاد و شرك ورزيدن به خداوند از راه وسائل و اسباب‏ الحاد به معنى اول با ايمان منافات دارد و آنرا باطل ميكند.
امّا الحاد به معنى دوم ايمان به خداى در انسان ضعيف و سست مى‏كند و باطلش نمى‏نمايد. در معنى دوم آيه:
وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ‏- 25/ حج).
(و كسى كه در كعبه و خانه خدا به ديگران با تبعيض و ناروا ظلم و ستم كند پايانى جز عذاب دردناكى ندارد).
در آيه‏ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ‏- اعراف 180)- الحاد يا عدول از حق در نام‏ها و اسماء خداوند دو گونه است:
اول: خداوند را با صفاتى كه شايسته او نيست بيان كنند دوم: صفات خداوند را كه خود در قرآن ذكر كرده است به معانى ديگر تأويل كنيم كه شايسته او نيست و از حقيقت آن در صفات دور است (مثل تمام تأويلات و تعبيرات ناپارسايان كه بنظر خويش عارفانه وصف ميكنند).
- الْتَحَدَ إلى كذا- يعنى به چيزى تمايل پيدا كرد. خداى تعالى فرموده:
وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ‏ مُلْتَحَداً- كهف 27). يعنى غير از خداى چيزى براى پناه خواهى و التجا وجود ندارد.
- أَلْحَدَ سهمٌ الهدفَ- تير به هدف نرسيد و منحرف شد يا به چپ و راست هدف اصابت كرد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 123-119</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۱۰

ویرایش