ویراستار
۸٬۴۹۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←«حبَّ») |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
=== «حبَّ» === | === «حبَّ» === | ||
الحَبّ و الحَبَّة- يعنى دانههاى گندم و جو و غلات ديگر (كه مطعومات و غذاها هستند). | |||
الحِبّ و الحِبَّة- با كسره حرف (ح) دانه گلها و رياحين- خداى تعالى گويد: كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ- 261/ بقره) و وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ- 19/ انعام) و إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى- 95/ انعام) و فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ- 9/ ق) يعنى گندم هر چيزى كه مانند گندم درو مىشود. | |||
در حديث | |||
«كما تنبت الحبّة فى حميل السّيل»الحِبّ- يعنى محبوب و بشدّت دوست داشتنى. | |||
حَبَب- رديف ريز دندانها كه تشبيهى از دانههاى ريز غلّات و سبزيها است. | |||
حَبَاب- حبابهاى روى آب در موقع ريزش بارانهاى درشت كه بهمان دانههاى غلّات تشبيه شده است. | |||
حَبَّة القلب يعنى (1- نتيجه و ثمره دل و خاطر 2- مركز و سويداى دل 3- تكّهاى از خون سياه در وسط قلب 4- جايگاه محبّت و دوستى يا مركز وجود). | |||
حَبَبْتُ فلانا- گفتهاند معنى آن در اصل اين است كه در مركز جان، و دلش جاى گرفتم و قلب و دلش را شيفته خود كردم، مثل: | |||
شغفته و كبدته و فأدته (دل و وجودش را تسخير كردم گوئى كه به آنها رسيدهام). | |||
أَحْبَبْتُ فلانا- يعنى دلم را جاى محبّتش قرار دادم ولى در عرف سخن و گفتگوى متعارف واژه مَحْبُوب- بجاى كلمه- مُحِبّ- يعنى دوستدار قرار گرفته و همچنين حببت بجاى أحببت بكار مىرود. | |||
مَحَبَّة: يعنى خواستن و تمايل بچيزى كه مىبينى و آن را خير مىپندارى، محبّت بر سه وجه است: | |||
1- محبّت و دوستى براى خرسند شدن و لذّت بردن مثل محبّت مرد نسبت به زن. و در باره خرسند بودن- آيه يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً- 8/ انسان). | |||
(غذاى مورد نياز و محبّت خود را به مسكين مىدهند و مىخورانند). | |||
2- محبّتى كه بر پايه بهرهمندى معنوى است، مثل چيزهاى سودمند و در معنى آن، آيه: | |||
وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ- 13/ صف). | |||
3- محبّت براى فضيلت و بزرگى، مثل محبّت دانشمندان و دانش پژوهان براى علم نسبت بيكديگر. | |||
و چه بسا كه محبّت بخواستن و اراده تفسير شود مانند: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا- 108/ توبه) ولى اينطور نيست و چنين تفسيرى درست نيست، زيرا چنانكه قبلا گفته شد معنى محبّت از اراده رساتر است و هر محبّتى اراده است و هر اراده و خواستى محبّت نيست، خداى عزّ و جلّ گويد: | |||
إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ- 23/ توبه) يعنى ترجيح دادن و برگزيدن كفر بر ايمان، حقيقت معنى- استحباب- قصد و هدف انسان در چيزى است كه او را دوست دارد كه در آيه فوق با حرف (على) متعدّى شده است تا در معنى ترجيح دادن و برگزيدن باشد. | |||
و همينطور آيه وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا- 17/ فصّلت)- و فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ- 54/ مائده). | |||
پس دوستى و محبّت خداوند تعالى به بندگان همانا بخشايش و نعمت دادن اوست بآنها، و محبّت بنده در باره خداوند خواستن تقرّب و قدر و منزلت داشتن نسبت باوست. | |||
و آيه إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي- 32/ ص) معنيش اين است كه من چون فطرتا نيكى و خير را دوست دارم محبّت خيل و ستوران را بر ياد خداى خويش برگزيدم و آنرا خير دانستم. | |||
و آيه إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ- 222/ بقره). | |||
يعنى توبه كنندگان و پاك شدگان را ثابت و پايدارى دارد و نعمتشان مىدهد و اين همان دوستى خداوند است. | |||
و آيات لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ- 276/ بقره) و إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ18/ لقمان) هشدار و تنبيهى است بر اينكه ارتكاب، و انجام گناهان طورى است كه با تداوم آنها ديگر توبه و بازگشت از گناهان ميسور نيست، آنگاه كه ادامه دهنده گناه توبه نمىكند، ديگر مشمول محبّت و لطف خداى كه در باره توبه كنندگان و پاكان وعده داده است قرار نمىگيرد و از محبّت خداى محروم مىشود، حَبَّبَ اللّه إلىّ كذا- يعنى خداوند آن را قرينم گردانيد. | |||
خداى تعالى گويد: وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمان7/ حجرات). | |||
أَحَبَ البعير- ملازم جايگاه خود شد، گوئى كه مكان خود را به خاطر توقفش در آنجا دوست دارد. | |||
حَبَابُك أن تفعل كذا- يعنى نهايت محبّت اين است كه آن را انجام دهى.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 442-439</ref> | |||
=== «وَدَّ» === | === «وَدَّ» === | ||
وُدّ با ضمه حرف اول محبت به چيزيست، و آرزو داشتن نسبت به آن و يا هر دو معنى در اين واژه بكار ميرود زيرا تمنى كه آرزو داشتن و دريافت چيزى نمودن است يا متضمن و در بر گيرنده معنى دوستى است (زيرا دوستى از سه مرحله نياز، شناخت و سپس عشق و محبت) ميگذرد. و معنى خواستن و تمايل شديد رسيدن و بدست آوردن چيزيست كه دوستش دارند. در آيه: | |||
وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً- الروم/ 21 و سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا- مريم/ 96 اشاره به چيزيست كه ميانشان الفت و دوستى ياد شده را ايجاد ميكند و آن خداى رحمان است و در آيه زير به آن اشاره دارد كه: | |||
لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ- الانفال/ 63 تا پايان آيه و مودتى كه اقتضاى محبت و دوستى خالص و مجرد دارد در آيه: | |||
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى- الشورى/ 23 مثل آيه: وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ- البروج/ 14 و إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ- هود/ 90 پس ودود در بر گيرنده و متضمّن مفهومى است كه در آيه زير بآن اشاره دارد كه: | |||
فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ- المائده/ 54 كه معنى محبت خداى تعالى نسبت به بندگانش قبلا گفتيم و هم چنين معنى محبت ما نسبت به او، بعضى از دانشمندان گفتهاند معنى مَوَدَّة و محبت او نسبت بندگانش همان توجه و مراعاتيست كه نسبت بايشان دارد روايت شده است كه | |||
«إن اللّه تعالى قال لموسى، أنا لا أغفل عن الصغير لصغره و لا عن الكبير لكبره و أنا الوَدُودُ الشكور». | |||
(يعنى اى موسى از حالات بندگان و هر چيزى كه كوچك باشد بخاطر كوچكيش و بزرگ باشد بخاطر بزرگيش غافل نيستم زيرا با محبت و شكور هستم). | |||
اين حديث همان معنى آيه: | |||
سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا- مريم/ 96 است و همين طور آيه: | |||
فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ- المائده/ 54 در مورد معنى دوم- ود- كه همان تمنا و آرزو است آيه: | |||
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ- آل عمران/ 69 و رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ- الحجر/ 2 و وَدُّوا ما عَنِتُّمْ- آل عمران/ 118 و وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ- البقره/ 109 و وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ- الانفال/ 7 دشمنانتان دوست دارند و آرزو دارند كه شما شوكت و عظمت نداشته باشيد. | |||
وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا- النساء/ 89 و مثل آنها كافر و ناسپاس باشيد. | |||
يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ- المعارج/ 11 در قيامت مجرمين آرزو ميكنند كه بتوانند حتّى فرزندان خود را فديه بدهند و فداى گناهان خود نمايند. و آيه: لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ- المجادله/ 22 خداى تعالى دوستى با كفار و تفاخر به آنها را نهى فرموده است: | |||
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ- النساء/ 144 تا اينجا كه ميفرمايد- بِالْمَوَدَّةِ- يعنى بوسيله محبت و دوستى از نصيحت و غير از آن: | |||
كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ- النساء/ 73 زيرا دشمنان شما و كفار اصولا تابع دوستى نيستند و گوئى ميان شما و او مودتى نيست (پيمان شكنند). | |||
فلانٌ وَدِيدُ فلانٍ- او دوست اوست. | |||
وَدّ- نام بتى است اين نامگذارى يا بجهت مودتى است كه نسبت به آن بت دارند و يا بنا بر اعتقاد آنهاست كه تصور كردهاند ميان بت و باريتعالى دوستى هست (كه خداوند از اين قبايح و تصورات زشت برتر و منزه است). | |||
واژه- وَدّ- اگر اصلش- وَتِد- باشد درست است كه حرف (ت) در (دال) ادغام شده باشد و اينكه بخاطر شدت و محكمى دوستى و ثبات آن در يك مكان باشد كه در بارهاش معنى مودت و ملازمت يعنى دوستى و همراهى نمودهاند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 434-431</ref> | |||
=== «ارتضی» === | === «ارتضی» === | ||
مىگويند- رَضِيَ، يَرْضَى، رِضًا: (خشنود شد) كه اسم آن- مَرْضِيّ و مَرْضُوّ- است. | |||
رِضَا العبدِ عن اللّه: بنده از اجراى قضاء و حكم خدا اكراه ندارد و به آن خشنود است. | |||
رضا اللّه عن العبد: يعنى خشنودى خدا از بنده، در اين است كه مىبيند امرش را بكار مىبرد، امر به معروف مىكند و از نهى و نهى مىكند و باز مىدارد، خداى تعالى گويد: | |||
(رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ 119/ مائده) و (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ 18/ فتح) (وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً 3/ مائده) (أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ 38/ توبه) و (يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ 8/ توبه) يعنى: چگونه مشركين عهد و پيمان نگه مىدارند و حال اينكه اگر بر شما پيروز شوند هيچ چيز را رعايت نمىكنند با دهانشان و شعارشان و الفاظ فريبندهشان ديگران را خشنود مىكنند در حاليكه دلهاشان از آن سخنان ابا دارند زيرا بيشترشان فاسق و عصيانگرند). | |||
خداى عزّ و جلّ گويد: (لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَ- 51/ احزاب). | |||
(يعنى: البتّه نبايستى محزون شوند بلكه از رفتارى كه با همگىشان مىكنى خشنود باشند). | |||
رضوان: خشنودى زياد، و چون بزرگترين رضا، خشنودى خداى تعالى است واژه رضوان- در قرآن به هر چه كه از اوست اختصاص يافته است. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّه 27/ حديد) و (يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً- 29/ فتح) و (يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ- 21/ توبه) و (إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ- 232/ بقره) يعنى: هر كدام از آنها رضايت دوستش را ظاهر كرد و او را با نكوكارى خشنود نمود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 80-79</ref> | |||
=== «تخیّرَ» === | === «تخیّرَ» === | ||
خَيْر چيزى است كه همه كس بآن راغب مىشوند مثل عقل عدل- فضل و هر چيز سودمند ديگر، نقطه مقابل خير، شرّ است، خَيْر دو گونه است: اوّل- خير مطلق يعنى چيزيكه در هر حال و بنظر هر كس پسنديده و مورد رغبت است مثل توصيفى كه پيامبر عليه السلام از بهشت فرمود كه «لا خير بخير بعده النّار و لا شرّ بشرّ بعده الجنّة» دوّم خير و شرّ مقيّد باين معنى است كه چيزى براى يكى خير است و براى ديگرى شرّ، مثل مالى كه ممكن است براى زيد خير باشد و براى عمرو شر و بدى، از اين رو خداى تعالى خير را با دو امر توصيف كرده است، در جائى مىفرمايد: إِنْ تَرَكَ خَيْراً- 180/ بقره) و در جاى ديگر فرمايد أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ- 55/ مؤمنون). | |||
و سخن خداى تعالى در آيه إِنْ تَرَكَ خَيْراً- 180/ بقره) يعنى اگر مالى را به ارث باقى گذاشت. | |||
بعضى از علماء گفتهاند: هيچ مالى را خَيْر نمىگويند مگر اينكه زياد باشد و از جاى پاك و ناآلوده بدست آمده باشد (يعنى مال مشروع، نه هر مال و ثروت ناروائى) چنانكه از على (ع) روايت شده است كه: | |||
يكى از نزديكان و مواليش گفت يا امير المؤمنين آيا من هم وصيّت كنم؟ | |||
گفت: نه زيرا خداى تعالى گويد: | |||
إِنْ تَرَكَ خَيْراً- 180/ بقره) و تو مال زيادى ندارى كه وصيّت كنى و بنابر همين معنى است آيه وَ إِنَّهُ لِحُبِ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ- 8/ عاديات) يعنى مال كثير و فراوان. | |||
بعضى از دانشمندان مىگويند: مال را در اينجا از اينجهت خير ناميده است تا آگاهى و تنبّهى بر معنى لطيفى باشد يعنى آن كسى بازمانده، و ارثش پاك و نيكوست كه مجموع مالش از راه پسنديده و روائى فراهم شده باشد و در اين معنى خداى فرمايد: | |||
قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ- 215/ بقره). | |||
و وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ- 273/ بقره). | |||
و فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً- 33/ نور). | |||
در مورد اين آيه گفته شده مقصود مالى است كه از سوى ايشان فراهم آيد يعنى اگر دانستيد كه آزادى بندگان بسود شما و ايشان است و يا فايده و ثواب و پاداش خير دارد (پس چنان كنيد). | |||
خير و شر از نظر (قواعد ادبى) دو صورت دارد: | |||
اوّل- چنانكه گفته شده هر دو اسم باشند مانند اين آيه وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ- 104/ آل عمران). | |||
دوّم- بصورت صفت و در معنى أفعل (صفت تفضيلى) مثل: | |||
آيات نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها- 106/ بقره) (نيكوتر از آن مىآوريم) و وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ- 184/ بقره) (و اگر روزه بگيريد برايتان بهتر است). | |||
كه در آيه اخير واژه- خير- هم ممكن است اسم باشد و هم صفت. | |||
و آيه وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى- 197/ بقره) در معنى برتر و بهتر بودن تقوى و پرهيزكارى است. | |||
پس خير- گاهى نقطه مقابل شرّ و بدى است و گاهى در برابر زيان و ضرر مثل آيات: | |||
وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ- 17/ انعام). | |||
(در اين آيه خير در برابر ضرر و زيان آمده است). | |||
و فِيهِنَ خَيْراتٌ حِسانٌ- 70/ الرّحمن) گفته شده اصلش خيرات است- كه حرف (ى) در آن مجزوم شده و تخفيف يافته پس- الخيرات من النّساء- يعنى- الْخَيِّرَاتُ من النّساء خير در مرد و زن مذّكر و مؤنّث هر دو بكار مىرود. | |||
رجل خير و امرأة خيرة- (مرد خوبى و زنى خوبى). | |||
هذا خَيْرُ الرّجال و هذه خَيْرَةُ النّساء- مقصود اين است كه در ميان مردان و زنان برگزيدگان و پاكانى هستند نه ناپاكان، خير و نيكى با فضيلت چيزى است كه مختص بكار نيك باشد. | |||
ناقة خِيَار و جمل خِيَار- (كه در نرينه و مادينه شتر- خيار- بكار رفته است). | |||
اسْتَخَارَ اللّهَ العبدُ فَخَارَ له- يعنى از خداوند خواستار خير شد پس خداوند خيرش داد. | |||
خَايَرْتُ فلانا كذا- او را به نيكى برگزيدم. | |||
خِيرَة- حالت نيكوئى است كه براى شخص خير خواهنده و انتخاب كننده بدست مىآيد مثل- قعدة و جلسة- براى حالت كسى كه از ايستادن مىنشيند و يا بعد از خواب مىنشيند بكار مىرود. | |||
اخْتِيار- يعنى خير خواستن و طلب كردن آنچه را كه خير است و نيز انجام خير و در باره چيزى هم كه انسان خير مىبيند و خير مىداند گفته مىشود هر چند در واقع خير نباشد. | |||
خداى تعالى گويد: وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ- 32/ دخان) اگر- اخْتَرْناهُمْ- در اين آيه اشارهاى به نيكو آفريدن آنها از سوى خداى تعالى باشد صحيح است. | |||
و اگر هم اشارهاى به تقدمشان بر سايرين باشد نيز درست است در عرف و بيان اهل كلام (متكلّفين) واژه- مُخْتَار- براى هر فعلى كه انسان آن را نه بر سبيل إكراه بلكه با رغبت و ميل انجام مىدهد گفته مىشود چنانكه مىگويند: | |||
هو مُخْتَار فى كذا- منظورشان از اين عبارت و اصطلاح آن چيزى نيست كه مثلا مىگويند: | |||
فلان له اخْتِيَار- يعنى فلانى اختيار داشت زيرا- اختيار- در معنى اخير معنى برگزيدن و گرفتن چيزى است كه برگزيننده آنرا خير مىبيند و اين غير از معنى مختار در نظر متكلّمين است. | |||
مُخْتَار- بجاى اسم فاعل و مفعول هر دو بكار مىرود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 645-641</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |