ویراستار
۹٬۰۷۷
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی پرورش== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ربی»، «انبت»، «انشأ»، «ربّ»، «کفّل». ==مترادفات «پرورش» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |ربی |ریشه ربو |ربو (واژ...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[ربو (ریشه)|ریشه ربو]] | |[[ربو (ریشه)|ریشه ربو]] | ||
|[[ربو (واژگان)|مشتقات ربو]] | |[[ربو (واژگان)|مشتقات ربو]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=26|Ayah=18}} | ||
|- | |- | ||
|انبت | |انبت | ||
|[[نبت (ریشه)|ریشه نبت]] | |[[نبت (ریشه)|ریشه نبت]] | ||
|[[نبت (واژگان)|مشتقات نبت]] | |[[نبت (واژگان)|مشتقات نبت]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=3|Ayah=37}} | ||
|- | |- | ||
|انشأ | |انشأ | ||
|[[نشا (ریشه)|ریشه نشا]] | |[[نشا (ریشه)|ریشه نشا]] | ||
|[[نشا (واژگان)|مشتقات نشا]] | |[[نشا (واژگان)|مشتقات نشا]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=56|Ayah=72}} | ||
|- | |- | ||
|ربّ | |ربّ | ||
|[[ربب (ریشه)|ریشه ربب]] | |[[ربب (ریشه)|ریشه ربب]] | ||
|[[ربب (واژگان)|مشتقات ربب]] | |[[ربب (واژگان)|مشتقات ربب]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=1|Ayah=2}} | ||
|- | |- | ||
|کفّل | |کفّل | ||
|[[کفل (ریشه)|ریشه کفل]] | |[[کفل (ریشه)|ریشه کفل]] | ||
|[[کفل (واژگان)|مشتقات کفل]] | |[[کفل (واژگان)|مشتقات کفل]] | ||
| | | {{AFRAME|Surah=3|Ayah=44}} | ||
|} | |} | ||
==معانی مترادفات قرآنی پرورش== | == معانی مترادفات قرآنی پرورش== | ||
=== «ربی» === | ===«ربی»=== | ||
رَبْوَة، رِبْوَة، رُبْوَة، رِبَاوَة (سرزمين بلند و مرتفع) خداى تعالى گويد: (إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ- 50/ مؤمنون) (به سرزمين مرتفعى كه آب جارى داشت). | |||
ابو الحسن مىگويد: الرَّبْوة- با فتحه حرف (ر) نيكوتر است زيرا مىگويند: رُبًى و رَبَا فُلَانٌ: يعنى او به فلاتى رسيد. | |||
رَبْوَة- را- رَابِيَة- نيز گويند گويى كه خودش مكانى بلند يافته و از اين معنى مىگويند: | |||
رَبَا: افزون شد و فراتر رفت. | |||
=== «کفّل» === | خداى تعالى گويد: (فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ- 5/ حج). | ||
و آيه (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) (پس سيلاب كفى برآمده برداشت) و (فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً- 10/ حاقّه) (عذابى مافوقشان در برشان گرفت). | |||
أَرْبَى عليه: بر او اشراف و احاطه يافت. | |||
رَبَيْتُ الولد فَرَبَا: فرزند را تربيت كردم و رشد كرد، كه از همين واژه است، و گفتهاند اصلش از مضاعف يعنى (ربّ) است كه يك حرف آن براى تخفيف در لفظ به حرف (ى) تبديل شده مثل تظنّنْتُ- كه- تظنّيْتُ شده است. | |||
الرِّبَا: يعنى افزونى بر سرمايه، ولى واژه- ربا- در شرع مخصوص به افزون شدن سرمايه با غير از سود شرعى است و به اعتبار اين افزونى و زيادى خداى تعالى گويد: | |||
(وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ- 39/ روم). | |||
يعنى: (آنچه را كه به- ربا- مىدهيد تا از مال مردم مالتان بيشتر شود در پيشگاه خدا افزون نمىشود بلكه در آنچه را كه زكات مىدهيد و خشنودى خدا مىجوئيد از فزونى يافتگان هستيد). | |||
و در آيه ديگر تنبّه و هشدار مىدهد كه: (يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ- 276/ بقره). | |||
يعنى: (خداوند ربا را مىكاهد و از بركت مىاندازد و محو مىكند ولى صدقات و بخشايش را با بركت فزونى مىدهد) زيادى و فزونى معقول با واژه بركة- كه از- ربا- بالاتر و فزونتر است تعبير شده چنانكه در مقابل آيه (وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً ... 39/ روم) مىگويد: | |||
(وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ- 39/ روم). | |||
أُرْبِيَّتَان: دو قسمت گوشت بن ران در قسمت ميانى (كشاله ران) آن است كه بالا مىآيد. | |||
الرَّبْو: نفس عميق و بلند كه به تصوّر بالا آمدن سينه اينچنين ناميده شده و لذا مىگويند: | |||
هو يتنفّس الصُّعَداء: او نفس بلند و عميقى مىكشد و امّا: | |||
الرَّبِيئَة: با حرف همزه به معنى طلايه و پيشقراول از اين باب نيست.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 40-39</ref> | |||
===«انبت»=== | |||
نَبَاتْ و نَبْت چيزى است كه از زمين سر ميزند و آنها را گياهان گويند خواه ساقهاى مثل درخت داشته باشد يا نداشته باشد كه بىساقه را- نجم- گويند ولى در عرف سخن نجم به گياهان بىساقه مخصوص است كه در نزد اكثريت مردم نجم چيزى است كه حيوانات آنرا ميچرند و ميخورند بر اين معنى در آيه گفت: | |||
لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً- النباء/ 15 و هر گاه حقايق را در نظر بگيريم واژه- نبات- در مورد هر چيزى كه رشد و نمو ميكند بكار ميرود خواه حيوان يا انسان. | |||
پس- إِنْبَات- بمعنى روئيدن و رشد كردن در همه آنها صادق است در آيات زير:فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا و فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها- النمل/ 60. | |||
و آيه يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ- النحل/ 11 و در مورد انسان فرمود: | |||
وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً- النور/ 17 و خداوند شما را چون گياهان از زمين رويانيد. علماى نحو ميگويند عبارت- نَباتاً- در آيه اخير بجاى- انبات- كه همان مصدر روئيدن است بكار رفته عده ديگر آن را حال معنى كردهاند نه مصدر يعنى در حاليكه رشد ميكنيد و روئيده ميشويد، و در اين باره آگاهى ميدهد به اين كه انسان از جهتى مانند گياهان است زيرا آغاز حياتش و رشد و نشانش از خاك است. | |||
و باين ترتيب رشد و نمو ميكند هر چند كه با صفتى اضافه بر گياهان وصف ميشود لذا فرمود: | |||
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ- الغافر/ 67 و همين طور گفت: | |||
وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً- آل عمران/ 37 اما در آيه: | |||
تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ- المؤمنون/ 20 در اينجا حرف- ب- بر سر دهن- براى وصف حال است نه براى متعدى كردن فعل- تنبت- زيرا- نبت- در تقدير آن- تنبت حاملة الدهن- معنى ميشود يعنى در حالت رشد گياه زيتون روغن توليد ميكند و روغن در آن بالقوه وجود دارد. | |||
نَابِتَةُ شرّ- شرانگيز. و نبتت فيهم نابتة- يعنى كودكانى در ميانشان بزرگ ميشود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 277-275</ref> | |||
===«انشأ»=== | |||
نَشْء و نَشْأَة- يعنى بوجود آوردن چيزى و تربيت كردن آن، در قرآن فرمود: | |||
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى- الواقعه/ 62 فعل اين واژه مثل- نَشَأَ فلان- است يعنى او را رشد كرد، جوان را هم كه رشد كرده و تربيت شده- نَاشِئ- ميگويند. در آيه فرمود: | |||
إِنَ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً- المزمل/ 6 در اين آيه ناشئه- همان قيام و بپا خاستن براى نماز شب است كه بگويد نماز شب بهترين گواه بر خلوص قلب و صدق ايمان است. | |||
نَشَأَ السحابُ- ابر در هوا ظاهر شد و بتدريج متراكم شد. در آيه گفت: | |||
وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ- الرعد/ 12 واژه- إِنْشَاء- بمعنى ايجاد چيزى است با تربيت و رشد آن كه بيشتر در ايجاد حيات انسان گفته ميشود، در آيات: هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ- الملك/ 23 و هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ- هود/ 61 و ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ- المؤمنون/ 31 و ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ- المؤمنون/ 14 و وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ- الواقعه/ 61 | |||
و يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ- العنكبوت/ 20 همه آيات فوق در مورد ايجاد و آفرينشى است كه مخصوص خداوند است در آيه گفت: | |||
أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ- الواقعه/ 72 كه در اين آيه ظاهر شدن و بيرون آمدن آبش را به ايجاد و ظهور انسان از نطفه و خاك تشبيه كرده است. در آيه گفت: | |||
أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ- الزخرف/ 18 يعنى كسيكه در زينت و زيور رشد ميكند و تربيت ميشود (مثل دختران) فرزندان خدا هستند!؟ كه بصورت- يَنْشَا- هم خوانده شده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 341-339</ref> | |||
===«ربّ»=== | |||
الرَّبّ: در اصل به معنى تربيت و پرورش است يعنى ايجاد كردن حالتى پس از حالتى ديگر در چيزى تا به حدّ نهائى و تمام و كمال آن برسد. | |||
مىگويند- رَبَّهُ و رَبَّاهُ و رَبَّبَهُ: او را تربيت كرد و پرورشش داد. | |||
لَأَنْ يَرُبَّنِي رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَرُبَّنِي رَجُلٌ مِنْ هَوَازِنَ. | |||
<nowiki>:</nowiki> گفته شده اگر مردمى از قريش (تبار و نياى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مرا تربيت كند خوشتر دارم از اينكه مردمى از هوازن مرا پرورش دهند. | |||
پس- الرّب- مصدر است كه بطور استعاره بجاى فاعل بكار رفته است. | |||
(هوازن- قبيلهاى است از يمن كه جزء يكى از مخاليف يمن است و هوزن نام پرندهاى است. معجم البلدان 5/ 420). | |||
الرّب: بطور مطلق جز براى خداى تعالى گفته نمىشود كه او متكفّل مصالح موجودات و آفريدههاست. | |||
مثل اينكه خداى تعالى گويد: (بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌ غَفُورٌ- 15/ سبأ) و بر اين معنى گويد: (وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً- 10/ آل عمران) يعنى آلههاى، مىپنداشتند كه فرشتگان و پيامبران، باريتعالى و پروردگار و مسبّب اسبابند (ايجاد كننده پديدهها) و نيز آنها عهدهدار مصالح بندگانند. | |||
واژه- ربّ- در حالت اضافه به خداوند و غير از او بكار مىرود، در آيات: | |||
(رَبِّ الْعالَمِينَ- 2/ فاتحه) و (رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ- 26/ شعراء). | |||
و همينطور در معنى صاحب چيزى مىگويند: ربّ الدّار و ربّ الفرس. | |||
و بر اين اساس سخن خداى تعالى است كه: (اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ- 42/ يوسف) و (ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ- 50/ يوسف) و (قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ- 23/ يوسف) كه گفته شده قصدش و توجّهاش از- ربّى- خداى تعالى است. | |||
و نيز گفتهاند: مقصودش ملكى است كه او را سرپرستى كرده كه البتّه نظر اوّل به سخن او شايستهتر است. | |||
گفته شده- رَبَّانِىّ- منسوب به- رَبَّان- است. يعنى: (دانشمند و راسخ در علم و دين و عارف به اللّه). | |||
لفظ- فَعْلان- از فَعِلَ- است، مثل- عَطْشان و سَكْران و كمتر از- فَعَلَ- ساخته مىشود. فقط نَعْسَان از نَعَسَ آمده است. | |||
و نيز گفتهاند: رَبَّانىّ- منسوب به واژه رَبّ- است كه مصدر است پس- ربّانى- در اين معنى، يعنى منسوب به مصدر، كسى است كه علم و دانش را تكامل مىبخشد، مثل حكيم، و يا منسوب به خود اوست كه در اين صورت ربّانى- يعنى كسى كه نفس خويشتن با علم پرورش مىدهد كه البتّه هر دو معنى (پرورش و رشد علم يا پرورش خويش با علم) تحقيقا ملازم يكديگر است زيرا كسى كه نفس و جان خويش را با علم تربيت مىكند در واقع علم و دانش را رشد داده است و كسى كه در راه تكامل علم و دانش كوشيد خويشتن را با آن تربيت كرده است. | |||
و نيز گفته شده- ربّانى- با (ياء نسبت) منسوب به- ربّ- يعنى خداى تعالى است، پس- ربّانى- در اين معنى مثل- الهى است (منسوب به اللّه) و اضافه شدن حرف (ن) در- ربّانى- مثل اضافه شدن حرف (ن) در- لَحْيانى- و جِسْمانى- است (كه منسوب به- لحيه و جسم- است). | |||
على رضى اللّه عنه، گفته است: «أَنَا رَبَّانِيُ هَذِهِ الْأُمَّةِ» | |||
جمع آن- رَبَّانِيُّون- است. خداى تعالى گويد: (لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ- 63/ مائده) و (كُونُوا رَبَّانِيِّينَ- 79/ آل عمران) گفته شده- ربّانى- لفظى است در اصل سريانى، چون تازه و بى سابقه است و در كلامشان از اين واژه كم و اندك يافت مىشود. در آيه (رِبِّيُّون كثير- 146/ آل عمران) واژه ربّى مثل ربّانى و رُبُوبِيَّة- مصدر است كه در وصف خداى عزّ و جلّ گفته مىشود- الرِّبَابَة- هم كه مصدر است در باره غير خدا بكار مىرود. | |||
جمع ربّ- أَرْبَاب- است، خداى تعالى گويد: (أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ- 39/ يوسف) و حقّ نيست كه واژه ربّ جمع بسته شود زيرا اطلاق آن جز خداى تعالى را در برنمىگيرد امّا در آيه فوق اگر بصورت جمع آمده است بنابر اعتقاد و سخن كفار است نه اينكه واقعا در نفس خويش و بالذّات چنين باشد در سخنان معمولى هم واژه ربّ جز در باره خداى گفته نمىشود. | |||
جمع رَبّ- أَرِبَّة و رُبُوب- است يعنى جماعات و گروهها. | |||
شاعر گويد:كانتْ أَرِبَّتُهم حَفْرا و غَرّهم/عَقْدُ الجِوَار و كانوا مَعْشَرا غُدُرا (شعر از ابو ذويب است مىگويد تنها وسيله اجتماع و جمعشان پيمان همسايگى و چاهى است كه براى آب گردش جمع مىشوند و گر نه مردمى حيلهگر و غدّارند). | |||
ديگرى گويد:و كنْتَ امْرَأً أَفَضَتْ إليك رِبَابَتِي/و قَبْلَك رَبَّنى فضِعْتُ رُبُوب (خطاب شاعر كه علقمة بن فحل است به حارث غسانى است كه او را مدح كرده و در ديوانش شعر فوق چنين است:أنت امروا أفضت إليك ربابتي/و قبلك ربّتْنى فضعت ربوب يعنى: (تو كسى هستى كه قوم من به تو رسيدهاند و قبلا هم تو شاخص ملوك و مردم بودى). | |||
رِبَابة: پيمان دوستى با ديگران و همچنين تيردان و جعبه تير. | |||
الرَّابّ و الرَّابَّة: پدر و مادرى كه متكفّل تربيت فرزند همسران قبلى خود هستند و اين چنين فرزندانى را هم- رَبِيب و رَبِيبَة- گويند. | |||
خداى تعالى گويد: (وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ- 22/ نساء) فرزندان شوهران يا فرزندان زنان قبلىتان كه تحت سرپرستى شما هستند. | |||
رَبَّيْتُ الأَدِيمَ: چرم را روغن ماليدم. | |||
رَبَّيْتُ الدّواءَ: دارو را با عسل آميختم. | |||
سِقَاء مَرْبُوبٌ: مشك شير و آب براى كودك يا اسب. | |||
شاعر گويد:فكونى له كالسّمن ربّت له الأدم. يعنى: (براى آن فرزند و تربيتش همچون روغنى باش كه چرم را نرم و اشباع مىكند). | |||
الرَّبَاب: ابر، بخاطر اينكه با بارانش گياه را رشد مىدهد لذا- مطر را هم- دَرّ- ناميدهاند، يعنى ريزش و فراوانى باران، ابر- هم به شتر مادينه باردار تشبيه شده است. | |||
أَرَبَّتِ السَّحَابة: ابرها بهم پيوسته شده كه در حقيقت منظور ريزش باران و تربيت گياهان است كه معنى دوام و ثبات هم در آن تصوّر مىشود چنانكه مىگويند: | |||
أَرَبَ فلان بمكانِ كذا: كه ثبات و اقامت او به ابرهاى بهم پيوسته تشبيه شده است. | |||
رُبَ: هم براى چيزى كه مستقّلا زمانى بعد از زمان ديگر وجود دارد بكار مىرود. | |||
مثل آيه: (رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا 2/ حجر)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 33-29</ref> | |||
===«کفّل»=== | |||
الْكَفَالَة: پذيرفتن عهد و ضامن شدن. | |||
تَكَفَّلْتُ بكذا و كَفَّلْتُهُ فلانا: | |||
كفالت او را پذيرفتم و عهدهدار شدم. | |||
آيه: وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا- 37/ آل عمران) بصورت- كفلها اللّه تعالى- هم خوانده شده يعنى خداوند كفالتش نمود، اگر (ف) بدون تشديد باشد فعل كفالت به زكريا منسوب ميشود و معنى آن- تضمنها- است يعنى ضمانت كرد، خداى تعالى گفت: | |||
وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا- 91/ نحل) كفيل: بهره كافى است گوئى كه كارش را تكفل كرده است، مثل آيه: | |||
فَقالَ أَكْفِلْنِيها- 23/ ص) يعنى مرا كفيل او قرار ده، كِفْل همان كفيل است گفت: | |||
يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ- 28/ حديد) يعنى خداوند كفيل و ضامن روزى، از نعمتش در دنيا و آخرت هر دو هست و اين دو نعمت يعنى نعمت دنيايى و آخرت همان است كه در دو جهان از خداى تعالى خواسته ميشود در آيه: | |||
رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً- 201/ بقره) و نيز گفته شده واژه- كفلين- در آيه مقصود دو نعمت نيست بلكه نعمت متوالى و پياپى كه با كافى بودنش از جانب خداوند كفالت شده است، و اينكه بصورت تثنيه [كفلين] آمده است بر همان حد و قرارى است كه در لبيك و سعديك گفتيم و اما در آيات: | |||
مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً- 85/ نساء) (و قسمت دوم آيه- شفاعة سيئة است). | |||
تا: يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها- 85/ نساء)واژه- كفل- در اينجا بمعنى اول نيست بلكه استعاره از كفل است و چيز ناپسند و بدى است اشتقاقش از- كفل- اينست كه- كفل- در معنى ستورى و مركبى است كه صاحبش را به روى در مىاندازد و در هر سختى و مشكلى مثل- سيساء- كه همان استخوان پشت الاغ لاغر اندام است ميشود و مىگويند: لاحملنّك على الكفل و على السيساء: تو را به زحمت بر استخوان پشت ستور لاغر حمل ميكنم. | |||
و لأركبنّك الحسرى الرزايا: بطور قطع تو را بر شتر مادينه از حركت مانده و عليل برمىنشانم. | |||
شاعر گويد:و حملناهم على صعبة زو/راء يعلونها بغير وطاء [آنها را بر شتر كجرو و چموشى نهادند كه بدون آمادگى او را بلند مىكنند]. | |||
معنى آيه اخير، يعنى كسيكه در كار نيك به ديگرى يار و پيوسته شود براى او بهره و نصيبى از آن نيكى هست و كسيكه در كار گناه و زشت بر ديگرى مىپيوندد سختى و شدت آن كار به او ميرسد. | |||
گفتهاند- كفل همان كفيل است، و هشدار ميدهد كسيكه قصد شر و بدي نمود براى او از كارش كفيلى هست كه از او سؤال مىكند چنانكه گفته شده: | |||
من ظلم فقد اقام كفيلا بظلمه: تنبيهى است بر اينكه امكان خلاصى براى ستمگر و ظالم از عقوبت آن نيست<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 55-52</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |