پرش به محتوا

پشیمانی (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۷٬۷۹۶ بایت اضافه‌شده ،  دیروز در ‏۱۶:۱۱
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی پشیمانی== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ندم»، «حَسرَ»، «سقط». ==مترادفات «پشیمانی» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |ندم |ریشه ندم |ندم (واژگان)|مشتقات...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[ندم (ریشه)|ریشه ندم]]
|[[ندم (ریشه)|ریشه ندم]]
|[[ندم (واژگان)|مشتقات ندم]]
|[[ندم (واژگان)|مشتقات ندم]]
|
|{{AFRAME|Surah=5|Ayah=52}}
|-
|-
|حَسرَ
|حَسرَ
|[[حسر (ریشه)|ریشه حسر]]
|[[حسر (ریشه)|ریشه حسر]]
|[[حسر (واژگان)|مشتقات حسر]]
|[[حسر (واژگان)|مشتقات حسر]]
|
|{{AFRAME|Surah=6|Ayah=31}}
|-
|-
|سقط
|سقط
|[[سقط (ریشه)|ریشه سقط]]
|[[سقط (ریشه)|ریشه سقط]]
|[[سقط (واژگان)|مشتقات سقط]]
|[[سقط (واژگان)|مشتقات سقط]]
|
|{{AFRAME|Surah=7|Ayah=149}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی پشیمانی==
==معانی مترادفات قرآنی پشیمانی==


=== «ندم» ===
===«ندم»===
نَدْم‏ و نَدَامَت‏ حسرت و افسوسى است براى تغيير فكر و رأى در باره كارى كه گذشته است. خداى تعالى فرمود:


=== «حَسرَ» ===
فَأَصْبَحَ مِنَ‏ النَّادِمِينَ‏- المائده/ 31 و آيه‏ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ‏- المؤمنون/ 4 و اصلش از فراگيرى و پيوستگى غم و اندوه بر كسى است.


=== «سقط» ===
نَدِيم‏- نَدْمَان‏ و مُنَادِم‏- در معنى بهم نزديكند و همان هم نشين است. و در واقع از همان مداومت عده‏اى گفته‏اند واژه- شريب يا شريبان، نديم يا نديمانى هستند كه در ميخوارگى بخاطر پى آمدها و عواقب زشت كارشان به ندامت و پشيمانى ميرسند<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 302</ref>
 
===«حَسرَ»===
الحَسْر، برهنه كردن و برداشتن پوشش از چيزى كه بر آن قرار گرفته، گفته مى‏شود: حَسَرْتُ‏ عن الزّراع- از آستين و زره برهنه شدم.
 
حَاسِر- كسى است كه زره‏اى و خودى، بر تن و سر او نيست.
 
مِحْسَرَة- يعنى جاروب.
 
فلان كريم‏ المَحْسِر- كنايه از آگاهى و آزمودگى اوست.
 
ناقة حَسِير- شترى است كه نيرو و گوشت او از بين رفته و ضعيف شده.
 
نوق‏ حَسْرَى‏- همانگونه شتران ضعيف كه گفته شد.
 
الحَاسِر- كسى كه همه قوايش از بين رفته كه او را- حاسر و محسور هر دو گويند (هم اسم فاعل و هم اسم مفعول) امّا گفتن- حاسر- به شخص كوفته و خسته و از پا در آمده باين تصوّر است كه قواى بدنيش را از دست داده و امّا ناميدن چنين شخص به- مَحْسُور- باين تصوّر است كه رنج و زحمت، نيرو و توان او را بكلّى از او گرفت.
 
خداى تعالى گويد: (يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ- 4/ ملك). نمى‏بينى باز بنگر و ديگر باز بنگر ديدگانت خسته مى‏شود و تفاوتى نمى‏بينى و از ديدن باز خواهد ايستاد).
 
حَسِيرٌ- در آيه گذشته بمعنى حاسر است- يعنى از ديدن باز مى‏ماند يا محسور- يعنى باز مانده شده، كه هر دو صحيح است، خداى تعالى گويد: (فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً- 29/ اسراء).
 
حَسْرَة- كه مصدر فعل است، غم و اندوه خوردن بر چيزى است كه فوت شده و از دست رفته است و پشيمانى دست مى‏دهد، گوئى آن جهل و نادانى كه او را بر ارتكاب آن عمل فوت شده وادار نموده بود از بين رفته است كه پشيمان شده است و فهميده يا اينكه نيرو و قوايش از فرط غم و اندوه تحليل رفته و يا اينكه مجدّدا آگاهى و هشيارى باو رسيده كه مى‏خواهد جبران از دست رفته كند و آن را دوباره تدارك نمايد. لذا مى‏گويد (تو در آنصورت يعنى در حالت فراخ دستى بسيار و همه چيز از دست دادن براى نفقه خودت هم نكوهيده خواهى بود، پس- (وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً- 29/ شورى) و حسرت زده بنشينى، زيرا- (إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً- 30/ اسراء).
 
خداى تعالى گويد: (لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ‏ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ‏- 156/ آل عمران).
 
(وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ‏- 50/ حاقه).
 
(يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ‏- 56/ زمر).
 
(كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ‏ حَسَراتٍ‏ عَلَيْهِمْ‏- 167/ بقره).
 
(يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ- 7/ يس).
 
و در وصف فرشتگان گويد: (لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ‏- 19/ انبياء).
 
واژه- يَسْتَحْسِرُونَ‏- از اين كه مى‏گوئى- لا يحسرون- بليغ‏تر و رساتر است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 488-487</ref>
 
===«سقط»===
السُّقُوط: افتادن و افكنده شدن چيزى يا از مكان بلند به مكان پائين مثل افتادن انسان از بام.
 
خداى تعالى گويد: (أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا- 49/ توبه) (بدانيد كه در فتنه و گناه افتادند) و- سقوط منتصب القامة: خميدگى و دو تا شدن كسى كه پير شده است و قامتى افراشته داشته است.
 
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطا 44/ طور) و (فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ- 187/ شعراء).
 
(سخن كفّار و ستمگران است كه با غرور مى‏گويند بر سر ما آسمان را فرود آر و ساقط كن).
 
سِقَط و سِقَاط: هر چيز بى‏ارزشى كه كم به حساب مى‏آيد و از اين معنى است عبارت: رجل‏ سَاقِط: كسى كه از نظر شخصيّت بى‏مقدار و پست است.
 
در- أَسْقَطَه‏ كذا و أَسْقَطَتِ‏ المرأةُ- دو معنى فوق كه گفته شد يعنى (سقوط و پستى با هم در هر دو عبارت معتبر است يعنى: 1- سقوط از بلندى 2- پستى و فرومايگى.
 
ولى عبارت، أَسْقَطَتِ المرأةُ: گفته نمى‏شود مگر در باره زنى كه بچّه‏اش را قبل از تولّد طبيعى‏اش سقط كند و بيندازد و به آن بچّه هم- سَقْط گويند.
 
و عبارت- سَقْطُ الزَّنْد : يعنى: اخگر جهنده به شباهت همان بچّه سقط شده است كه چنين ناميده شده.
 
خداى تعالى گويد: (وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ‏- 149/ اعراف)- يعنى: همينكه پشيمان شدند. و (تَسَّاقَطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا- 25/ مريم) يعنى تا نخل بر تو خرماى تازه فرو ريزد كه- تَسَاقَطْ- با تخفيف حرف (ت) تتساقط بوده كه يك حرف (ت) حذف شده و هر گاه تَسَاقَط خوانده شود بر وزن تَفَاعَل- مطاوعة فَاعَلَ است كه متعدّى شده چنانكه وزن تَفَعَّلَ- متعدّى مى‏شود، مثل تَجَرَّعَه.
 
آيه فوق بصورت: يَسَّاقَطْ عَلَيْكِ هم خوانده شده، يعنى (خرما بن برايت رطب فرو ريزاند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 229-228</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۲۶

ویرایش