پرش به محتوا

بد و شر (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲۹: خط ۲۹:


===«بئس»===
===«بئس»===
بِئسَ‏: فعل ذمّ است و در تمام ذمّ‏ها بكار ميرود چنانكه نعم در تمام مدحها (مفردات) اصل آن از بُؤْس‏ بمعنى ناپسند است (اقرب) «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ‏ الْمِهادُ» بقره: 206 جهنّم براى او كافى است و بد جايگاهى است.
گاهى بعد از بئس ماء نكره ميايد كه بمعنى شيئى و الّذى است. و فاعل بئس را تفسير ميكند مثل‏ «بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ» بقره، 93 بد است آنچه ايمانتان بدان امر ميكند.<ref>قاموس قرآن، ج‏1، ص: 159</ref>


===«شرّ»===
===«شرّ»===
الشَّرّ: چيزى است كه همه از او روى برمى‏تابند، چنانكه خير چيزى است كه همه به او متمايلند.
در آيات: (شَرٌّ مَكاناً- 77/ يوسف) (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُ‏- 22/ انفال).
تحقيق در معنى- شرّ- با تحقيق در واژه- خير- قبلا گفته شده (در حرف خ ذيل واژه خير) و همچنين انواع خير و شرّ را.
رجلٌ‏ شَرِير و شِرِّير: مرد شرور و فتنه‏انگيز.
قوم‏ أَشْرَار: مردمى فتنه‏انگيز.
أَشْرَرْتُهُ‏: او را به شرّ و بدى نسبت دادم.
گفته‏اند- اشررت كذا- مثل- اظهرته- است، يعنى آشكارش كردم. بنا به گفته شاعر:اذا قيل أىّ النّاس شرّ قبيلة/أشرّت كليب بالأكفّ الأصابعا (هر گاه گفته شود كدام مردم از قبيله و قومى شريرترند. قوم كليب با كف دستان و انگشتان ظاهر مى‏شود).
اگر در اينجا نبود مگر همين يك بيت شعر، احتمال داشت كه چون اشاره به سر انگشتان نموده است دستان و انگشتان را به شر و بدى نسبت داده باشد و از- أشررته- باشد وقتى كه او را به شرّ و بدى نسبت دهى. الشَّرّ: با ضمّه حرف (ش) مخصوص عيب و ناپسند و مكروه است.
(شره شرّا: او را عيب كرد و ناروا گفت) شَرَارُ النّار: فروزش و شعله آتش كه زبانه مى‏كشد، علّت تسميه شعله آتش به شرار براى اين اعتقاد است كه از آتش، شرّ و بدى تصوّر مى‏كردند.
كه در آيه: (تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْر 32/ مرسلات) بكار رفته است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 311-310</ref>


===«ساء»===
===«ساء»===


السُّوء: هر چيزى كه انسان را از امور دنيوى يا اخروى و حالات نفسانى و بدنى و همچنين بخاطر از دست رفتن مال و جاه و از دست رفتن دوست اندوهگين و غمين سازد. آيه: (بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ- 22/ طه) يعنى: بدون اينكه آفتى در آن باشد، كه به بيمارى برص تفسير شده است و آن آفاتى است كه بدست مى‏رسد.
و گفت: (إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ‏- 27/ نمل) (به راستى كه خوارى و اندوه در آن روز، كفّار را فرا مى‏گيرد) سَوْأَى‏: به هر چيزى كه قبيح و زشت است تعبير مى‏شود كه با واژه- حسنى- مقابل شده است.
در آيات: (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ‏ أَساؤُا السُّواى‏- 10/ روم) و (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏- 26/ يونس) و- سَيِّئَة: عمل زشتى است كه نقطه مقابل حسنة است.
(بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً- 81/ بقره) و (لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ- 46/ نمل) و (يُذْهِبْنَ‏ السَّيِّئاتِ‏- 114/ هود) و (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ‏- 79/ نساء).
و (فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا- 34/ نحل) و (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ- 96/ مؤمنون).
و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «يا انس أتبع السيّئة بالحسنة تمحها». يعنى: (اى انس خوبى را پس از بدى دنبال كن تا بدى را محو كنى). حسنه و سيّئه بر دو گونه است:
اوّل- حسنة و سيّئة يا (خوبى و بدى) بر حسب اعتبار عقل و شرع، چنانكه در آيه: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها- 160/ انعام) مذكور شده.
دوّم- حسنه و سيّئه (خوبى و بدى) به اعتبار طبع و سرشت و اين همان خوبى و بدى است كه طبيعت آن را سبك و سنگين مى‏انگارد.
مثل آيه: (فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ‏- 131/ اعراف).
(همينكه خوبى و حسنه به آنها مى‏رسد مى‏گويند از خود ماست و اگر بدى به آنها برسد مى‏گويند از موسى و ياران اوست).
و آيه: (ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ- 95/ اعراف) و (إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ‏- 27/ نحل).
مى‏گويند: سَاءَنِى‏ كذا و سُؤْتَنِى‏: بمن بدى كرد و مرا غمگين كردى.
اسَأْتَ‏ إلى فلان: به او بدى كردى.
و آيات: (سِيئَتْ‏ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا- 27/ ملك) و (لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ‏- 7/ اسراء) و (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ‏- 123/ نساء) يعنى زشتى (كسى كه كار قبيح و گناهى انجام دهد با همان عمل، سزايش مى‏دهند) و (زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ‏- 37/ توبه) و (عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ- 98/ توبه) يعنى آنچه را كه در پايان و عاقبت، آنها را غمگين خواهد كرد.
و همچنين آيات: (وَ ساءَتْ مَصِيراً- 97/ نساء) و (ساءَتْ مُسْتَقَرًّا- 62/ فرقان).
و امّا آيه: (فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ‏- 177/ صافّات) (و چون عذاب بر ساحتشان و ديارشان فرود آيد چه بد است صبح گاه كسانى كه بيمشان مى‏دادند و حقّ را نمى‏پذيرفتند).
و (ساءَ ما يَعْمَلُونَ‏- 66/ مائده) و (ساءَ مَثَلًا- 177/ اعراف) واژه- ساء- در اين دو آيه اخير همان- بئس است- يعنى: چه بد عاقبتى است كارى كه مى‏كنند.
و (يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ- 2/ ممتحنه) (دستها و زبانهاشان به بدى بسوى شما دراز و چيره شد).
و آيه: (سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا- 27/ ملك).
واژه- سُوء (زشتى و بدى) از اين جهت به چهره‏ها نسبت داده شده كه همواره اثر سرور و غم در چهره ظاهر مى‏شود. و آيه: (سِي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعا- 77/ هود) حلّ بهم ما يسوءهم: چيزى كه به سختى دچارشان مى‏كرد به آنها رسيد و آنها را فرا گرفت. و آيات: (سُوءُ الْحِسابِ‏- 18/ رعد) و (وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ- 25/ رعد) يعنى حساب اعمال و جايگاه دشوار و ناگوار.
واژه- سَوْأَة- براى عورت و جثّه كنايه شده است. گفت (كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ‏- 31/ اعراف) (فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي‏- 31/ مائده) (يُوارِي‏ سَوْآتِكُمْ‏- 26/ اعراف) (بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما- 22/ اعراف) (لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما- 20/ اعراف) (شيطان وسوسه‏شان كرد تا آنچه از عوراتشان پوشيده بود آشكار كنند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 298-296</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۴۱

ویرایش