پرش به محتوا

جدا کردن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
==مترادفات قرآنی جدا کردن==
==مترادفات قرآنی جدا کردن==
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «فَرَقَ»، «فَتَقَ»، «عَزَلَ»، «جَنَبَ»، «مازَ»، «زَیَّلَ».
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «فَرَقَ»، «فَتَقَ»، «عَزَلَ/اعتزل»، «جَنَبَ»، «مازَ»، «زَیَّلَ»، «خلا»، «خلص»، «فصل»، «انتَبَذَ»، «تجافی».


==مترادفات «جدا کردن» در قرآن==
==مترادفات «جدا کردن» در قرآن==
خط ۲۰: خط ۲۰:
|{{AFRAME|Surah=21|Ayah=30}}
|{{AFRAME|Surah=21|Ayah=30}}
|-
|-
|عَزَلَ
|عَزَلَ/اعتزل
|[[عزل (ریشه)|ریشه عزل]]
|[[عزل (ریشه)|ریشه عزل]]
|[[عزل (واژگان)|مشتقات عزل]]
|[[عزل (واژگان)|مشتقات عزل]]
خط ۳۹: خط ۳۹:
|[[زیل (واژگان)|مشتقات زیل]]
|[[زیل (واژگان)|مشتقات زیل]]
|{{AFRAME|Surah=10|Ayah=28}}
|{{AFRAME|Surah=10|Ayah=28}}
|-
|خلا
|[[خلو (ریشه)|ریشه خلو]]
|[[خلو (واژگان)|مشتقات خلو]]
|
|-
|خلص
|[[خلص(ریشه)|ریشه خلص]]
|[[خلص (واژگان)|مشتقات خلص]]
|
|-
|فصل
|[[فصل (ریشه)|ریشه فصل]]
|[[فصل (واژگان)|مشتقات فصل]]
|
|-
|انتَبَذَ
|[[نبذ (ریشه)|ریشه نبذ]]
|[[نبذ (واژگان)|مشتقات نبذ]]
|
|-
|تجافی
|[[جفو (ریشه)|ریشه جفو]]
|[[جفو (واژگان)|مشتقات جفو]]
|
|}
|}


خط ۱۰۵: خط ۱۳۰:
جملٌ‏ فَتِيق‏: شترى كه بسيار چاق و فربه شده، فعلش- فَتَقَ‏، فَتْقاً- است‏<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 8-7</ref>
جملٌ‏ فَتِيق‏: شترى كه بسيار چاق و فربه شده، فعلش- فَتَقَ‏، فَتْقاً- است‏<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 8-7</ref>


=== «عَزَلَ» ===
=== «عَزَلَ/اعتزل» ===
اعْتِزَال‏: دور كردن چيزى و دور شدن از چيزى است (متعدّى و لازم) چه از نظر عمل يا بيزارى فكرى يا روحى يا غير اينها چه با بدن و جسم يا با قلب و دل.
اعْتِزَال‏: دور كردن چيزى و دور شدن از چيزى است (متعدّى و لازم) چه از نظر عمل يا بيزارى فكرى يا روحى يا غير اينها چه با بدن و جسم يا با قلب و دل.


خط ۱۸۷: خط ۲۱۲:


صحيح نيست كه گفته شود، ما زال زيد إلّا منطلقا چنان كه مى‏گويند ما كان زيد إلّا منطلقا زيرا زَالَ حكم نفى را دارد و نقطه مقابل ثبات است و حروف (ما) و (لا) نيز در حكم منفى است. پس در- ما زال- نفى در نفى يا جمع دو منفى حكم اثبات و مثبت را دارد. بنابراين: ما زال در معنى- كان- و در معنى اثبات عمل مى‏كند، همان طور كه گفته نمى‏شود كان زيد الا منطلقا. عبارت- ما زال زيد الّا منطلقا- هم درست نيست و گفته نمى‏شود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 167-166</ref>
صحيح نيست كه گفته شود، ما زال زيد إلّا منطلقا چنان كه مى‏گويند ما كان زيد إلّا منطلقا زيرا زَالَ حكم نفى را دارد و نقطه مقابل ثبات است و حروف (ما) و (لا) نيز در حكم منفى است. پس در- ما زال- نفى در نفى يا جمع دو منفى حكم اثبات و مثبت را دارد. بنابراين: ما زال در معنى- كان- و در معنى اثبات عمل مى‏كند، همان طور كه گفته نمى‏شود كان زيد الا منطلقا. عبارت- ما زال زيد الّا منطلقا- هم درست نيست و گفته نمى‏شود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 167-166</ref>
=== «خلا» ===
الْخَلَاءُ- مكانى كه هيچ پناهگاه و ساختمان و بنايى در آنجا نباشد.
خُلُوّ- يعنى خالى، كه در زمان و مكان هر دو بكار مى‏رود ولى آنچه را كه در اين واژه تصوّر مى‏شود زمانى است كه مى‏گذرد ولى لغت شناسان عبارت:
خَلَا الزّمان را در معنى وقت گذشت و سپرى شد تفسير كرده‏اند.
خداى تعالى گويد: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ‏ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ‏- 144/ آل عمران).
و وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلات‏6/ رعد).تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ‏- 134/ بقره).
و قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ‏- 137/ آل عمران).
و إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ- 24/ فاطر).
و مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ‏- 34/ نور).
و وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ- 119/ آل عمران).
آيه اخير مى‏گويد: زمانى كه دشمنانتان خلوت مى‏كنند از خشم بر شما انگشتان خويش مى‏گزند.
و آيه‏ يَخْلُ‏ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ‏- 9/ يوسف) يعنى دوستى و محبّت پدرتان و توجّه و روى آوردنش بشما برايتان حاصل مى‏شود.
خَلَا الإنسان- يعنى خالى و تهى شده.
خَلَا فلان بفلان- با او خلوت كرد.
خَلا إِلَيْهِ- در خلوت بسويش رفت.
خداى تعالى گويد: وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطِينِهِمْ‏- 14/ بقره).
خَلَّيْتُ‏ فلانا- او را در پنهانى و خلوت ترك كردم، سپس بهر ترك كردنى- تخلية- گفته مى‏شود.
در آيه‏ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ‏- 5/ توبه) راهشان را خلوت و ترك كنيد).
ناقة- شترى كه شيرش دوشيده شده.
امرأة- خَلِيَّة- زن بى‏همسر و از شوهر دور شده.
خَلِيَّة- كشتى بدون كشتى‏بان و رها شده.
خلى- كسيكه از غم و اندوه فارغ و خالى است مثل- مطلّقة، يعنى رها شده.
شاعر گويد:مطلّقة طورا و طورا تراجع‏ (زنى كه گاهى رها و گاهى رجوع‏ مى‏شود).
خَلَاء- گياهيكه در جائى مانده تا خشك شود.
خَلَيْتُ‏ الدّابّة- موى حيوان را چيدم.
سيف‏ يَخْتَلِي‏- بصورت استعاره يعنى شمشيرى كه هميشه مى‏برد و به هر چيزى مى‏خورد ريز ريز مى‏كند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 638-636</ref>
=== «خلص» ===
الْخَالِص‏، مثل- صافى يعنى پاك و پالوده، جز اينكه، در جسم خالص يا هر چيزى خالصى، آثار آميختگى با چيزى كه قبلا در آن بوده پيوسته وجود دارد ولى در معنى صافى گفته‏اند از مشوب بودن با چيز ديگرى بكلّى پاك است و اثر آميختگى در آن نيست.
فعل آن، خَلَّصْتُهُ‏ فَخَلَصَ‏- است، شاعر گويد:بى‏غش بودن خمر رد شدن از دهان بند و پارچه صافى است.
خداى تعالى گويد: وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا- 139/ انعام).
واژه‏هاى. خَالِص‏ و خَالِصَة- مثل وزن- داهية و راوية يعنى: (مصيبت بزرگ و توشه‏دان) است.
خداى تعالى گويد: فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ‏ خَلَصُوا نَجِيًّا- 80/ يوسف).
يعنى از غير خويش منفرد و جدا بودند و كفّاره گرفتند.
و در آيات‏ وَ نَحْنُ لَهُ‏ مُخْلِصُونَ‏- 139/ بقره).
و إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ‏- 24/ يوسف).
پس در آيه اخير اخلاص و پاك دلى مسلمين پاكى اعتقاد آنها از عقايد باطله است، يعنى آنچه را كه يهود از تشبيه و نصارى از تثليث مى‏گفتند، و مى‏خواندند (يهود خدا را بچيزى همانند كردند و نصارى خدا را سه دانستند) و مسلمين از اينگونه عقايد باطله تبرى و بيزارى جستند.
خداى تعالى گويد: مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ‏- 29/ اعراف) و لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ- 37/ مائده) و آيه‏ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ‏- 146/ نساء) كه اشاره بهمان معنى است كه گفته شد.
و آيه‏ إِنَّهُ كانَ‏ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا- 51/ مريم).
پس حقيقت معنى- إخلاص در پرستش، تبرى و دورى از هر چيزى غير خداى تعالى است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 625-624</ref>
=== «فصل» ===
الفَصْلُ‏: جدا شدن و آشكار شدن يكى از دو چيز از ديگرى است تا اينكه ميانشان شكاف و فاصله ايجاد شود و از اين معنى واژه- مَفَاصِلُ‏- است مفردش- مَفْصِلٌ‏.
فَصَلْتُ‏ الشاةَ: مفاصل گوسفند را قطع كردم.
فَصَلَ‏ القومُ عن مكان كذا: آن مردم از آن مكان جدا و دور شدند.
انْفَصَلُوا: جدا شدند.
در آيه: وَ لَمَّا فَصَلَتِ‏ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ‏ (94/ يوسف)معنى جدا شدن در واژه فصل در كارها و گفتارها هر دو بكار ميرود مثل آيه: إِنَّ يَوْمَ‏ الْفَصْلِ‏ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ‏ (40/ دخان)و آيه: هذا يَوْمُ الْفَصْلِ‏ (21/ صافات) يعنى روزى كه حق از باطل تبيين و روشن ميشود و با حكم و داورى ميان مردم فيصله ميشود و بر اين معنى است، در آيات:
يَفْصِلُ‏ بَيْنَهُمْ‏ (17/ حج).وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ‏ (57/ انعام).
فَصْلُ‏ الخطابِ: سخن يا نوشته‏اى است كه در آن، حكم و قضيه‏اى قطعيت پيدا مى‏كند.
حكمٌ‏ فَيْصَلٌ‏ و لسانٌ‏ مِفْصَلٌ‏: حكم شفاهى و زبانى كه هر چيزى را فيصله ميدهد، در آيه:
كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ‏ تَفْصِيلًا (12/ اسراء)
و آيه: الر، كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَ‏ فُصِّلَتْ‏ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ (1/ هود) اشاره به اين آيه است كه مى‏گويد: تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً (89/ نحل)فَصِيلَةُ الرّجلِ: قوم خويشان مرد كه از او جدايند، در آيه: فَصِيلَتِهِ‏ الَّتِي تُؤْوِيهِ‏ (13/ معارج)(خويشانى كه او را پناه ميدادند).
فِصَالٌ‏: جدا كردن كودك و بريدن او از شير خوردن است، در آيات:فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما (233/ بقره).
فِصالُهُ‏ فِي عامَيْنِ‏ (13/ لقمان).
و از اين معنى واژه فصيل- است كه مخصوص جدا نمودن نوزاد شتر از شير مادر او است‏
المُفَصَّلُ‏ من القرآن‏ هفت سوره اخير قرآن براى اينكه ميان قصص و سوره‏هاى كوتاه قرار دارند.
فَوَاصِل‏: اواخر آيات قرآن، فَوَاصِلُ‏ القلادةِ: مرواريدهاى ريز كه ميان رشته و بند جدا جدا قرار دارند.
و نيز گفته شده- فَصِيل‏- ديوار و حائلى است غير از ديوار بلند شهر، در حديث آمده است كه:
«من انفق نفقة فَاصِلَةً فله من الأجر كذا».
يعنى بخشش و نفقه جداكننده.
پس: كسى كه نفقه‏اى انفاق مى‏كند ميان كفر و ايمان جدائى مى‏اندازد [ايمان را تأييد و كفر را تضعيف مى‏نمايد و چنين كسى در خور پاداش است‏].<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 65-63</ref>
=== «انتَبَذَ» ===
نَبْذ دور افكندن چيزى كه مورد توجّه نيست، مثل دور افكندن كفش كهنه- نَبَذْتُهُ‏ نَبْذَ النَّعْلِ الْخَلِقِ- مثل كفش كهنه دورش انداختم. در آيه گفت:
لَيُنْبَذَنَ‏ فِي الْحُطَمَةِ همزه/ 4 و فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ‏ يعنى براى بى‏توجهى به پيمان خداى آنرا پشت سر نهادند و توجه نكردند.
و نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ‏- البقره/ 100 كه در باره گروهى از همان بنى اسرائيل در آيه قبل است كه اينان هم بى توجه بودند و به همان خداى زياد توجه نكردند. و گفت:
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِ‏- القصص/ 40 در مورد غرق شدن فرعون و لشكريان او در درياست.
و فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ- الصافات/ 145 و لَنُبِذَ بِالْعَراءِ- القلم/ 49 يونس عليه السّلام را به صحرائى افكنديم. اما آيه: فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ- الانفال/ 58 يعنى با آنها مسالمت و صلح كن، بكار بردن نبذ بجاى صلح در اينجا مثل واژه- القاء- يعنى افكندن است چنانكه در اين آيه گفت:
فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ‏- النحل/ 86 به اينها بگو كه دروغگو هستند.
و وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ‏- النساء/ 90 يعنى در آن روز تمام كفار و مشركين تسليم امر خدا ميشوند و معبودانشان همگى از نظرشان محو شود.
پس در آيه قبل كه ميگويد با آنها بتساوى مسالمت كن تنبيهى و هشدارى است بر اينكه پيمانى با تأكيد بسته نشود بلكه حقشان در اينست كه طرحى از روى مدارا با ايشان مطرح شود و متقابلا مراعات كنند و دو جانبه طرح شود در حدود معاهده آنها.
انْتَبَذَ فلان- مثل كسيكه در ميان مردم كمتر باو توجه ميشود عزلت گزيد گفت: فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا- مريم/ 22 مريم به عيسى عليه السّلام باردار شد و در جائى دور و خلوت عزلت گزيد، قَعَدَ نَبْذَةً و نُبْذَةً- جائى در گوشه و كنار- صبى‏ مَنْبُوذ و نَبِيذ- مثل لقيط و ملقوط- كودك گم شده، امّا بصورت اسم مفعول يعنى منبوذ، كسى او را دور افكنده و ديگرى او را مى‏يابد. نَبِيذ- خرما و كشمشى كه در ظرف آبى مياندازند و سپس نبيذ نام نوشيدنى مخصوصى شده است‏<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 278-277</ref>
=== «تجافی» ===
كنار شدن. دور شدن در قاموس هست «جَفَا جَفَاءً وَ تَجَافَى‏: لَمْ يَلْزَمْ مَكَانَهُ» در اقرب الموارد تصريح ميكند كه اصل آن واوى است. لذا در عنوان «جفو» آورديم با آنكه مصدرش جفاء است.
تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً ...
سجده: 16 آيه در تعريف اهل ايمان است يعنى پهلوهايشان از خوابگاهها دورى كند و پروردگارشان را با بيم و اميد ميخوانند (و براى عبادت و مناجات خدا از خواب و خوابيدن دور ميشوند) اللهمّ اجعلنا منهم اين صيغه و اين مادّه بيشتر از يكبار در كلام اللّه نيامده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏2، ص: 40</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۳۴۱

ویرایش