وحد (ریشه)
ریشه «وحد» (WḤD)؛ واحد، یک، فرد. این ریشه 68 بار در قرآن کریم بهکار رفته است. صورت دیگری از این ریشه «احد» است که آن نیز 85 بار در قرآن آمده است.
معنای لغوی
وحد: راغب گويد: وحدة بمعنى انفراد است، واحد در اصل چيزى است كه مطلقا جزئى ندارد، سپس آن در هر موجود بكار ميرود.
وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ بقره: 61. آنگاه كه گفتيد: اى موسى هرگز بيك نوع طعام (منّ و سلوى) صبر نخواهيم كرد.
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً بقره: 213. مردم همه يك امّت بودند.
در آياتيكه «واحد» وصف خدا آمده مثل وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ بقره: 163، مراد از واحد در اين آيات بىهمتا نيست چنانكه «أَحَدٌ» در قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بدان معنى است.
وَحْد: (بر وزن فلس) مصدر است بمعنى انفراد و تنهائى. ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ ... غافر: 12. آن در آيه بمعنى «منفردا» است يعنى اين براى آنست كه چون خدا در حال انفراد و تنهائى و بىشريك خوانده ميشد كافر ميشديد.
ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً. وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً ... مدثر: 11 و 12. وحيد بمعنى واحد است (قاموس قرآن، ج7، ص187-188).
ساختهای صرفی در قرآن
وَحید (صفت فعیل): 1 بار
وَحد (اسم): 6 بار
واحِد (شمار): 61 بار
ریشهشناسی
زبان | لفظ | لفظ با آوانویسی عربی | معنای انگلیسی | معنای فارسی | توضیح | منبع |
قرآن | وَحید | وَحید | وَحید | وحد: راغب گويد: وحدة بمعنى انفراد است، واحد در اصل چيزى است كه مطلقا جزئى ندارد، سپس آن در هر موجود بكار ميرود | قاموس قرآن، ج7، ص: 187 | |
آفروآسیایی | ||||||
سامی | *ʔ/waḥad- 1, *wḥd 2 | ءحد | one, alone 1, unite 2 | یک، تنها 1، اتحاد 2 | ||
اکدی | wēd- | وِد- | 'only, alone, single' | "به تنهایی، تنها، یگانه" | ||
اگاریتی | ʔaḥd, ʔaḥādu | ءَحد\ ءَحَدُ | ||||
فنیقی | ʔḥd | ءحد | ||||
عبری | ʔǟḥad (yḥd | ءَحَد (یحد | 'bec. united') | متحد | ||
آرامی | Pal ḥad_ | حَذ | ||||
آرامی بایبل | ḥad | حَد | ||||
سریانی | ḥad- | حَد- | ||||
آرامی جدید | Urm ḥad- | حَد- | ||||
مندایی | had | هَد | ||||
عربی جنوبی | ʔḥd | ءحد | ||||
گعز | ʔaḥadu (wḥd | ءَحَدُ (وحد | 'unite one thing to another, add') | "یک چیز را به چیز دیگر متحد کردن، اضافه کردن" | ||
مهری | wǝḥáyd | وحَید | 'alone, solitary, liking to be on o's own' | «تنها، تنها بودن، با خود بودن را دوست داشتن» | JM 425 | |
جبالی | šēḥad | شِحَد | 'unite' | 'متحد کردن' | ||
عربی | ʔaḥad-, wāḥid- (wḥd | ءَحَد-\ وَحِد- (وحد | 'be alone, unique') | تنها بودن، بی نظیر بودن | ||
عربی جدید | Leb wǝḥad | وحَد |
نیز رجوع کنید: احد (ریشه)