شاخه (مترادف)
مترادفات قرآنی شاخه
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «فرع»، «شُعب»، «افنان».
مترادفات «شاخه» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
فرع | ریشه فرع | مشتقات فرع | أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى ٱلسَّمَآءِ
|
شعب | ریشه شعب | مشتقات شعب | ٱنطَلِقُوٓا۟ إِلَىٰ ظِلٍّ ذِى ثَلَٰثِ شُعَبٍ
|
افنان | ریشه فنن | مشتقات فنن | ذَوَاتَآ أَفْنَانٍ
|
معانی مترادفات قرآنی شاخه
«فرع»
فرع الشجر: شاخه درخت، جمعش- فروع.
در آيه: و فرعها في السماء (24/ ابراهيم) كه بر دو وجه در نظر گرفته شده:
اول- با طول و درازا، گفته ميشود- فرع كذا- وقتى كه چيزى طولانى شده.
رجل أفرع و امرأة فرعاء: زن و مرد بلند بالا.
فرعت الجبل: از كوه بالا رفتم:فرعت راسه بالسيف: سرش را با شمشير برداشتم.
تفرعت فى بنى فلان: با بزرگان و اشرافشان ازدواج كردم.
دوم- اينكه فرع به اعتبار پهنا در نظر گرفته شود.
تفرع كذا: پهنش كرد.
فروع المسألة: شاخه و برگها و حواشى موضوع:
فروع الرجل: فرزندانش.
فرعون: اسمى غير عربى است كه به اعتبار گستاخى و گردنكشى او اينچنين ناميده شده، گفتهاند:
تفرعن فلان: بزرگنمايى و تفرعن نمود در وقتى كه كسى كارهاى فرعون منشانه و گستاخانه انجام دهد و قصدش همانها باشد، چنانكه مىگويند: ابلس و تبلس- شيطان صفتى نمود و از اين روى به طاغيان و گردنكشان گفته شده:
الفراعنة و الابالسة: فرعونها و شيطان منشان.[۱]
«شُعب»
الشعب: قبيلهاى كه از طايفهاى بزرگ و واحد يا (حى واحد) جدا و منشعب مىشود جمعش- شعوب- است، در آيه: (شعوبا و قبائل- 13 حجرات) الشعب من الوادى: حد فاصل ميان دو كوه يا درهاى كه از يك طرف مرتفع و جانب ديگر كوههايى پراكنده و كم ارتفاع باشد پس زمانى كه از جانبى كه ارتفاعات متفرق هست به شعب نگاه كنى در پندارت يك كوه ولى پراكنده مىبينى و زمانى كه از سوى نقطه مقابل بنگرى به پندارت دو كوه است كه با هم جمع شده است و لذا گفته شده:
شعبت- وقتى است كه جمع كنى و همچنين- شعبت- وقتى است كه جدا كنى.
شعيب كه يا تصغير- شعب است. يعنى قبيله كوچك و يا تصغير- شعب- به معنى دره كوچك است.
و- شعيب- توشهدان كهنه و هميان غذا كه دوخته شده باشد.
و آيه: (إلى ظل ذي ثلاث شعب- 30/ مرسلات) (سايهاى كه سه شاخه است). كه معنى و تفسير آن به بعد از اين كتاب اختصاص مىيابد.[۲]
«افنان»
الفنن: شاخهاى كه برگهايش تازه است، جمعش- أفنان.
اين واژه در مورد نوع هر چيزى هم گفته ميشود كه در آن صورت جمعش- فنون- است.
در آيه: ذواتا أفنان (48/ رحمن) يعنى دارى شاخههاى تازه و يا شاخههاى مختلف و گوناگون.[۳]