جن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۱۳٬۹۵۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی جن== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جن»، «شیطان»، «مارد»، «خنّاس»، «عفریت». ==مترادفات «جن» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |جن |ریشه جنن |جنن (واژگان)|...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[جنن (ریشه)|ریشه جنن]]
|[[جنن (ریشه)|ریشه جنن]]
|[[جنن (واژگان)|مشتقات جنن]]
|[[جنن (واژگان)|مشتقات جنن]]
|
|{{AFRAME|Surah=51|Ayah=56}}
|-
|-
|شیطان
|شیطان
|[[شطن (ریشه)|ریشه شطن]]
|[[شطن (ریشه)|ریشه شطن]]
|[[شطن (واژگان)|مشتقات شطن]]
|[[شطن (واژگان)|مشتقات شطن]]
|
|{{AFRAME|Surah=81|Ayah=25}}
|-
|-
|مارد
|مارد
|[[ردد (ریشه)|ریشه ردد]]
|[[مرد (ریشه)|ریشه مرد]]
|[[ردد (واژگان)|مشتقات ردد]]
|[[مرد (واژگان)|مشتقات مرد]]
|
|{{AFRAME|Surah=37|Ayah=7}}
|-
|-
|خنّاس
|خنّاس
|[[خنس (ریشه)|ریشه خنس]]
|[[خنس (ریشه)|ریشه خنس]]
|[[خنس (واژگان)|مشتقات خنس]]
|[[خنس (واژگان)|مشتقات خنس]]
|
|{{AFRAME|Surah=114|Ayah=4}}
|-
|-
|عفریت
|عفریت
|[[عفر (ریشه)|ریشه عفر]]
|[[عفر (ریشه)|ریشه عفر]]
|[[عفر (واژگان)|مشتقات عفر]]
|[[عفر (واژگان)|مشتقات عفر]]
|
|{{AFRAME|Surah=27|Ayah=39}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی جن==
==معانی مترادفات قرآنی جن==


=== «جن» ===
===«جن»===
اصل‏ جِنّ‏، پوشيده و پنهان بودن چيزى از دسترس حسّ است، جَنَّهُ‏ اللّيل و أَجَنَّهُ‏ و جَنَ‏ عليه‏ فَجَنَّهُ‏- يعنى شب آن را پوشيده داشت و پنهان كرد.


=== «شیطان» ===
أَجَنَّهُ‏- چيزى بر رويش قرار داد تا پوشيده شود مثل:


=== «مارد» ===
قبرته أقبرته- در گورش گذاشتم و سقينه و أسقينه- آبش دادم.


=== «خنّاس» ===
جنّ عليه كذا- او را پوشاند، خداى عزّ و جلّ گويد: فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‏ كَوْكَبا76/ انعام).


=== «عفریت» ===
جَنَان‏- قلب است زيرا ظاهر نيست و از حواس ظاهر پوشيده و پنهان است.
 
مِجَنّ‏ و مِجَنَّة- سپرى است كه صاحب سپر و جنگجوى را پنهان مى‏دارد، خداى عزّ و جلّ فرمايد:
 
اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ‏ جُنَّةً- 16/ مجادله).
 
(سوگندهاى خود را سپرى براى پوشاندن چهره‏هاى غير ايمانى، و اسلامى خود قرار دادند).
 
حديث‏
 
«الصّوم جنّة».
 
يعنى روزه نگاهدارنده و سپرى است براى ايمان و مؤمنين.
 
جَنَّة- هر باغ و بستانى كه داراى درختان انبوه است و زمين را مى‏پوشاند، خداى عزّ و جلّ فرمايد:
 
لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ‏ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ‏- 15/ سبا) و وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ‏- 16/ سباء) و وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ‏- 39/ كهف) درختانى هم كه پر شاخ و برگند- جنّة- ناميده‏اند، و سخن شاعر بر اين معنى حمل شده است كه:من النّواضح تسقى جنّة سحقا(از شتران آبكشى كه باغ دور افتاده و تشنه و پژمرده را آب مى‏دهد).
 
جَنَّة- يعنى بهشت يا بصورت تشبيه به باغى كه در زمين هست چنان ناميده شده هر چند كه ميانشان فرقى و تفاوتى است و يا بخاطر پوشيده بودن نعمتهايش از ماست، و در سخن خداى تعالى در آيه زير بآن اشاره شده است كه: (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن‏17/ سجده) ابن عبّاس (رض) گفته است: جَنَّات‏ كه در قرآن به لفظ جمع آمده است از اين رواست كه هفت جنّت هست:
 
1- جنّة الفردوس 2- عدن 3- جنّة النّعيم. 4- دار الخلد 5- جنّة المأوى 6- دار السّلام. 7- علّيّين.
 
جنين‏- هم طفلى است تا زمانى كه در رحم مادر هست جمعش- أَجِنَّة خداى تعالى گويد: (وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ‏- 32/ نجم) كه واژه- جنين- بر وزن فعيل در معنى مفعول است و نيز جَنِين‏- قبر است كه در اين صورت- فعيل- در معنى فاعل است.
 
در باره اطلاق واژه‏ جِنّ‏- بموجودات نامرئى دو وجه گفته شده:
 
اوّل- براى موجودات نامرئى روحانى كه از تمام حواسّ ظاهرى ما پنهانند، و نقطه مقابلش- إنس است و بر اين وجه فرشتگان و شياطين نيز جزء آنها خواهند بود پس هر فرشته‏اى پرى يا جنّى است و هر پرى و جنّى فرشته نيست،ابو صالح ‏گفته است كه همه فرشتگان نامرئى‏اند.
 
دوّم- گفته‏اند بلكه جنّها بعضى از نامرئيان و روحانيان هستند زيرا چنان موجوداتى روحى سه گونه‏اند:
 
1- گروه اخيار كه همان فرشتگانند.
 
2- گروه اشرار يا شياطين.
 
3- گروه اوساط كه از دو دسته اخيار و اشرار در ميانشان وجود دارد و اين دسته‏هاى پريان هستند كه آيه قرآن بر اين معنى دلالت دارد كه (قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ ... وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ‏- 1- 14/ جنّ) (كه اشاره به دو دسته بد و خوب پريان است.
 
الجِنَّة- يعنى جماعت و گروه پريان، خداى تعالى گويد:
 
(مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ‏- 6/ النّاس) و (وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً- 1158/ صافّات)- الجِنَّة- همان‏ جُنُون‏ و ديوانگى است، خداى تعالى گويد: (ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّة
46/ سباء) يعنى جنون، و جنون حائل و مانع ارتباط عقلانى ميان نفس و عقل است.
جُنَ‏ فلان- جن زده شد، كه فعلش بر وزن- فعل- است مثل وزن و بناى بيماريها و دردها مانند- زكم، لقى، حمّ- يعنى (زكام شد، لقوه گرفت، تب‏دار شد).
 
اصيب جنانه- به بيمارى قلبى دچار شد و گفته‏اند وقتى كه رابطه ميان‏ كارهاى بدنى و عقلى بريده شود مى‏گويند- جُنَ‏ عقله- عقل و خردش بيمار است (بيمارى روانى).
 
و بر آن اساس سخن خداى تعالى است كه كفّار به پيامبر (ص) گفتند: (مُعَلَّمٌ‏ مَجْنُونٌ‏- 14/ دخان) يعنى از پريانى كه او را مى‏آموزند، با او هستند، و همچنين آيه (أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ‏- 36/ صافات).
 
جُنَ‏ التّلاع و الآفاق- گياه بهاره و بيابانى بمقدارى آنجا زياد شد كه گويى زمينى مجنون و جنّ زده است، و آيه (وَ الْجَانَ‏ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ‏،- 27/ حجر) اشاره به خلقت و آفرينش نوعى از پريان است.
 
و آيه (كَأَنَّها جَانٌ‏- 10/ نمل) گفته شده اشاره به نوعى از مارهاست.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 417-414</ref>
 
===«شیطان»===
در- الشَّيْطَان، حرف (ن) اصلى است و از- شَطَنَ‏- يعنى دور شدن است.
 
(الشَّيْطَان‏: دور شده از رحمت حقّ) و از اين معنى است عبارت:
 
بئرٌ شَطُون‏: چاه ژرفناك و بسيار عميق.
 
شَطَنَتِ‏ الدّارُ: خانه دور شد.
 
غُرْبَةٌ شَطُون‏: غربتى بس دور.
 
و نيز گفته‏اند حرف (ن) در شيطان زيادى است و ريشه آن- شاط يشيط-يعنى از خشم سوخت، گرفته شده، پس شيطان- مخلوطى است از آتش.
 
آيه (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ- 15/ الرّحمن) بر اين معنى دلالت دارد و از اين معنى و ريشه واژه شيطان همانست كه از شدّت نيروى غضب و حميت‏ غلط و ناپسندش به آن اختصاص يافت و از سجده به آدم بازماند و خوددارى كرد.
 
ابو عبيدة گفته است شيطان اسمى است براى هر فرد پليد و بدخوى از جنّ و انس و حيوانات.
 
كه در آيات: (شَياطِينَ‏ الْإِنْسِ وَ الْجِنِ‏- 112/ انعام) (إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ‏- 121/ انعام) (وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطِينِهِمْ‏- 14/ بقره) يعنى: با يارانشان از جنّ و انس ذكر شده است.
 
و در آيه: (كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطِينِ‏- 65/ صافّات) گفته شده يعنى گويى كه مارى سبك اندام است و يا مقصود پليدان از پريان است كه بخاطر زشتى تصوّرش، به آن تشبيه شده است.
 
و آيه: (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ‏- 102/ بقره) (و آنچه را كه شيطان تلاوت كرد پيروى نمودند كه منظور شيطان‏سيرتان است)كه همان مريدان جنّ هستند و همچنين صحيح است كه منظور مريدان و پيروان انسانهاى شيطان سيرت باشد.
 
شاعر گويد:لو انّ شيطان الذّئاب العسّل‏
 
عسّل:- جمع- عاسل- كسى است كه در دويدنش هيجان زده و مضطرب است كه اين حالت ويژه گرگان گرسنه است، ديگرى گويد:ما ليلة الفقير الّا شيطان‏ (شب فقير و بينوا چيزى نيست مگر شبى با اضطراب) و هر خوى زشت و ناپسندى هم در انسان خوى‏ شَيْطَانِي‏ ناميده شده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
 
«الحسد شيطان و الغضب شيطان».
 
يعنى: (رشك و خشم هر كدام شيطانى هستند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 327-325</ref>
 
===«مارد»===
در آيه گفت:
 
وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ‏ مارِدٍ- الصافات/ 7.
 
مَارِد و مَرِيد از انسان‏ها يا شياطين آنهائى هستند كه از خيرات و نيكى‏ها بى‏بهره و دورند. شجر أَمْرَد- درخت بدون برگ و بار و- رملة مَرْدَاء- زمين ريگزارى كه گياهى در آن نميرويد- أَمْرَد- به كسى ميگويند كه موى بر چهره ندارد و نوجوان است در حديثى هست كه بهشتيان نوجوانند- كه اگر بظاهر واژه حمل شود اما گفته‏اند معنايش اينست كه آنها از شائبه‏ها و زشتى‏ها عارى هستند. چنانكه ميگويند «مَرَدَ فلان عن القبائح» او از زشتى‏ها دورى كرد.
 
در آيه گفت:
 
وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ‏- التوبه/ 101.
 
اهل مدينه بر نفاق گرويدند و از خير رو گردان شدند. و آيه:
 
مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ- النمل/ 44.
 
سخن بلقيس است زمانى كه بدرگاه حضرت سليمان قرار ميگيرد، كه ميگويد اين قصرى است از آينه صاف و چون زنى حق جو بود ايمان ميآورد و ميگويد- أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ‏-.
 
شجرة مَرْدَاء- درختى كه عريان است واژه-في مجدل شيد بنيانه-/يزل عنه ظفير الظافر.(شعر از اعشى است قصرى را توصيف ميكند ميگويد در قصرى سخت محكم و استوار كه دست و چنگال در ديوارهاى آن ميلغزد و فرو نميرود) مَارِد- قلعه‏ى‏ معروفست در ضرب المثل‏ها گفته‏اند- مرد مارد و عز الابلق‏ اين را قدرتمندى ميگويد كه نتوانسته به اين دو دژ محكم دست يابد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 217</ref>
 
===«خنّاس»===
خداى تعالى گويد: مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ‏ الْخَنَّاسِ‏- 4/ ناس).
 
يعنى: شيطانى كه بهنگام ياد آورى و ذكر خدا پنهان مى‏شود، يا مى‏گريزد و منقبض مى‏شود.
 
خداى تعالى گويد: فَلا أُقْسِمُ‏ بِالْخُنَّسِ‏- 15/ تكوير) يعنى به ستارگانى كه در روز ناپيدايند و گفته‏اند زحل و مشترى و مريخ‏اند زيرا براهشان باز مى‏گردند (اشاره بحركت دورانى آنهاست).
 
أَخْنَسْتُ‏ عنه حقّه- يعنى حقّش را بتأخير انداختم.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 641</ref>
 
===«عفریت»===
در آيه: (قالَ‏ عِفْرِيتٌ‏ مِنَ الْجِنِ‏- 39/ نمل)العِفْرِيت‏ من الجنّ: همان موجود پليد و خبيث است كه براى انسان مثل واژه‏ شيطان، استعاره شده. عفريت نفريت: ظالم و ستمكار ابن قتيبه گفته است: عِفْرِيت‏: كسى است كه تمام اندام و استوار خلقت است و اصلش از- عَفَر- يعنى خاك است.
 
عَافَرَهُ‏: با او كشتى گرفت و به خاك انداختش.
 
رجلٌ‏ عِفْر: مثل- شرّ و شمر- يعنى پليد و ناپاك.
 
ليثُ‏ عِفِرِّينَ‏: حيوانى است شبيه آفتاب پرست كه مزاحم سواره‏ها مى‏شود. عِفْرِيَةُ الدّيكِ: پرهاى سر خروس (كاكل).
 
عِفْرِيَةُ الحبارى: پرهاى سر اردك وحشى.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 619</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۹۹

ویرایش