ریشه (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰٬۹۸۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی ریشه== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اصل»، «أعجاز»، «دابر». ==مترادفات «ریشه» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |اصل |ریشه اصل |مشتقات اصل...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[اصل (ریشه)|ریشه اصل]]
|[[اصل (ریشه)|ریشه اصل]]
|[[اصل (واژگان)|مشتقات اصل]]
|[[اصل (واژگان)|مشتقات اصل]]
|
|{{AFRAME|Surah=14|Ayah=24}}
|-
|-
|أعجاز
|أعجاز
|[[عجز (ریشه)|ریشه عجز]]
|[[عجز (ریشه)|ریشه عجز]]
|[[عجز (واژگان)|مشتقات عجز]]
|[[عجز (واژگان)|مشتقات عجز]]
|
|{{AFRAME|Surah=54|Ayah=20}}
|-
|-
|دابر
|دابر
|[[دبر (پشت)|ریشه دبر]]
|[[دبر (پشت)|ریشه دبر]]
|[[دبر (واژگان)|مشتقات دبر]]
|[[دبر (واژگان)|مشتقات دبر]]
|
|{{AFRAME|Surah=8|Ayah=7}}
|}
|}


==معانی مترادفات قرآنی ریشه==
==معانی مترادفات قرآنی ریشه==


=== «اصل» ===
===«اصل»===
أصيل‏ جمعش‏ آصال‏، شامگاه و در آيه (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ‏- 205/ اعراف) يعنى در بامداد و شامگاه، شب را نيز، أصيل و أصيلة گويند، جمع أصيل- أُصُل‏ و آصال‏ است و جمع أصيلة- أصايل‏.


=== «أعجاز» ===
در آيه (بُكْرَةً وَ أَصِيلا42/ احزاب) اشاره به اوّل وقت نماز صبح و نماز مغرب است. و أصل‏ الشّي‏ء- ريشه و پايه هر چيزى است كه اگر آن پايه و ستون در حال بلندشدن و بلندى توهم شود نيروى خيال نمى‏تواند آنرا تصوّر كند، از اين روى خداى تعالى فرموده (أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ- 24/ ابراهيم) كه تصوّر كرانه با عظمت و بلندى آسمان هرگز به انديشه، و تصوّر و تخيّل در نيايد.


=== «دابر» ===
و عبارت- و قد تَأَصَّلَ‏ كذا ريشه‏دار شد و- مجد أصيل- بزرگى واقعى و- لا أصل له و لا فصل- هم از اين معنى است، يعنى اصالت، و نسبى ندارد (يا حسب و نسبى).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 177</ref>
 
===«أعجاز»===
عَجُزُ الإنسان: پشت انسان، كه پشت هر چيزى غير انسان هم به آن تشبيه شده است، در آيه گفت: (كَأَنَّهُمْ‏ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ- 20/ قمر) (گويى كه تنه نخلهائى هستند كه از بيخ و بن بركنده شده، اشاره به تمدّن اقوامى است كه در اثر فساد، نابود شده و بهلاكت رسيده‏اند).
 
عَجْز- اصلش درنگ كردن و تأخير از چيزى است كه حصول و دركش در ذيل واژه- دبر- يادآورى شد. واژه عجز- در سخن معمولى اسمى است براى كوتاهى كردن از انجام كار و نقطه مقابل قدرت و توانايى است گفت: (أَ عَجَزْتُ‏ أَنْ أَكُونَ‏- 31/ مائده) (سخن يكى از پسران آدم است پس از اينكه ديد كلاغ زمين را گود مى‏كند، مى‏گويد: آيا من از اين كلاغ ناتوانترم؟!).
 
(أَعْجَزْتُ‏ فلاناً و عَجَّزْتُهُ‏ و عَاجَزْتُهُ‏: او را ناتوان ساختم، در آيات:
 
(وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي‏ اللَّهِ‏- 2/ توبه) (وَ ما أَنْتُمْ‏ بِمُعْجِزِينَ‏ فِي الْأَرْضِ‏- 22/ عنكبوت) (وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ‏- 51/ حجّ) كه- مُعَجِّزِينَ‏- هم خوانده شده، پس- مُعاجِزِينَ‏- يعنى كسانى كه مى‏پندارند و مى‏انديشند كه ما را ناتوان مى‏كنند، زيرا چنين حساب كرده‏اند كه بعث و نشورى براى آنها، كه پاداش و مجازاتشان دهد نيست و اين معنى: در آيه:
 
(أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا- 4/ عنكبوت) هست ولى- اگر- مُعَجِّزِينَ- خوانده شود، يعنى كسانى را كه پيرو پيامبر (ص) هستند به عجز نسبت مى‏دهند، مثل واژه‏هاى- جهّلته و فسّقته: يعنى به نادانى و فسق نسبتش دادم.
 
و نيز گفته شده معنى- مُعاجِزِينَ‏- مثبّطين است يعنى مردم را از پيامبر (ص) مانع مى‏شوند و باز مى‏دارند، چنانكه در آيه: (الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏- 45/ اعراف) اشاره شده است.
 
عَجُوز: پير و ناتوان، بخاطر عجز و ناتوانيش در بيشتر كارها در آيات:(إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ‏- 171/ شعراء) (أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ- 135/ صافّات)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 553-552</ref>
 
===«دابر»===
دُبُرُ الشّي‏ء- يعنى پشت هر چيز، نقطه مقابلش- قبل- است يعنى پيش و پيشاورى و بطور استعاره بدو عضو مخصوص گفته مى‏شود، مى‏گويند- دُبْر- و- دُبُر- و جمع آن‏ أَدْبَار- است.
 
خداى تعالى گويد:
 
وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ‏- 16/ انفال) (و كسيكه پشت بدشمن گرداند).
 
يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ‏- 50/ انفال) يعنى: پيش و پشت سرشان.
 
فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ- 15/ انفال) (بدشمن پشت نگردانيد) كه دستور نهى از گريز از دشمنان است.
 
أَدْبارَ السُّجُودِ- 40/ ق) پايان نمازها، كه أدبار النّجوم و إِدْبارَ النُّجُومِ‏- نيز خوانده شده!.
 
پس- إدبار- مصدرى است بصورت ظرف زمان (كه حرف آخرش مفتوح است) مثل:
 
مقدم الحاجّ- يعنى ورود حاجى‏
خفوق النّجم- پنهان شدن و افول ستاره.
و كسيكه- أدبار- را با فتحه حرف اوّل بخواند جمع است و گاهى به اعتبار- دبر- در معنى فعل لازم، فاعل از آن مشتّق مى‏شود و گاهى به اعتبار- دبر- در معنى فعل متعدّى، مفعول از آن مشتقّ مى‏شود.
 
در وجه اوّل- يعنى فاعل، مثل اينكه مى‏گويند: دَبَرَ فلان و أمس- الدَّابِرُ (ديروز كه گذشت) و آيه‏ وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ- 33/ مدثّر) (كه در اين دو عبارت و آيه اخير معنى فعل لازم دارد كه معنى آن با فاعل آنها يعنى فلان- امس- و اللّيل- تمام مى‏شود، فلانى پشت كرد- ديروز گذشت شب وقتى كه برود).
 
و باعتبار مفعول چنانكه مى‏گويند:
 
دَبَرَ السّهم الهدف- يعنى تير به پشت هدف افتاد.
 
دَبَرَ فلان القوم- او پشت سر آن مردم جاى گرفت.
 
خداى تعالى گويد: أَنَ‏ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ‏- 66/ حجر) (چون صبح كنند، بنيادشان بريده شده است).
 
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا- 45/ انعام) (كسانى كه ستم كردند ريشه‏شان بريده شده است).
 
دَابِر- به كسى كه دنباله و يا عقب مانده است اطلاق مى‏شود يا به اعتبار عقب ماندگى مكانى يا زمانى و يا از جهت مرتبت و ارزش، أَدْبَرَ- يعنى روى گرداند.
 
ولىّ دبره- پشتش را گرداند و پشت نمود.
 
در آيات: ثُمَ‏ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ- 23/ مدّثر) (روى بر گرداند و گردن فرازى كرد).
 
تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى‏- 17/ معارج) (دوزخ هر كه از ايمان روى گرداند و پشت كرده، مى‏خواند).
 
پيامبر عليه السّلام فرمود:
 
(لا تقاطعوا و لا تَدَابَرُوا و كونوا عباد اللّه إخوانا).يعنى: (از يكديگر نبريد و روى از هم بر نگردانيد بلكه پرستندگان خدا و برادر يكديگر باشيد).
گفته شده- و لا تدابروا- يعنى نبايستى از پشت سر دوستتان او را ببدى نام ببريد (كنايه از غيبت و عيب جوئى نكردن است كه مبادا دوستتان تحقير شود).
اسْتِدْبَار- پايان چيزى را خواستن (عاقبت انديشى).
 
تَدَابَرَ القوم- به يكديگر پشت كردند و روى از هم گرداندند.
 
دِبَار- مصدر- دَابَرْتُهُ‏- است يعنى در نبودش با او دشمنى ورزيدم (دبار- مصدر دوّم- مُدَابَرَة- است، مثل- قتال- كه مصدر دوّم مقاتلة است).
 
التَّدْبِير- انديشيدن و عاقبت بينى در كارها.
 
خداى تعالى گويد: فَالْمُدَبِّراتِ‏ أَمْراً- 5/ نازعات) يعنى: فرشتگانى كه متصدّى تدبير امورند و نيز، تَدْبِير- آزاد شدن برده پس از مرگ صاحبش است.
 
إِدْبَار- هلاكت و مرگى كه باعث گسيختگى خويشاوندى است.
 
دِبَار: قبل از اسلام چهار شنبه را نيز- دبار- مى‏گفتند چون آن روز را شوم مى‏دانستند.
 
دَبِير- رشته‏اى و طنابى كه در موقع تافتن آن به عقب برده و كشيده مى‏شود نقطه مقابلش- قبيل- است.
 
قبيل- يعنى جلو بردن ريسمان موقع تاباندن.
 
رجل مقابل و مُدَابَر- يعنى مرد اصيل و شريف از طرف پدر و مادر و هر دو.
 
شاة مقابلة مُدَابَرَة- گوسفندى كه جلو و عقب گوشش بريده شده.
 
دَابِرَةُ الطّائر- انگشت عقب پنجه پرنده.
 
دَابِرَةُ الحافر- فاصله پنجه و ساق ستور.
 
دَبُور- بادى كه از نقطه مقابل باد صبا مى‏وزد.
 
دَبْرَة- كَرْدْ و پشته‏هاى زراعت براى آبيارى، جمعش- دَبَار است.
 
شاعر گويد:على جرية تعلوا الدّبار غروبها
 
دَبْر- زنبور عسل و زنبور بى‏عسل و هر گزنده‏اى كه نيشش بر پشتش قرار دارد مفردش- دبرة- است.
 
و نيز- دَبْر- يعنى مال فراوانى كه پس از مرگ صاحبش باقى مى‏ماند، دبر- در اين معنى تثنيه ندارد و جمع بسته نمى‏شود.
 
دَبَرَ البعير دَبَراً- كه اسم فاعلش- أَدْبَرُ- و دَبِرٌ- است يعنى به خاطر جراحت پشتش عقب افتاد و تأخير كرد.
 
دَبْرَة- يعنى إدبار و تيره روزى.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 658-655</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۹۹

ویرایش