اثبات شدن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰٬۵۵۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ دسامبر ۲۰۲۴
 
خط ۲۴: خط ۲۴:


=== «حقّ» ===
=== «حقّ» ===
اصل‏ حَقّ‏ مطابقت و يكسانى و هماهنگى و درستى است، مثل مطابقت پايه درب در حالى كه در پاشنه خود با استوارى و درستى مى‏چرخد. و مى‏گردد.
گفته‏اند: «حقّ» وجوهى دارد:
اوّل- بمعنى ايجاد كننده‏اى چيزى را كه به سبب حكمتى كه مقتضى آن است ايجاد نموده است و لذا در باره خداى تعالى كه ايجاد كننده پديده‏هاى عالم بمقتضاى حكمت است- حقّ- گويند.
در آيه (ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ‏ الْحَقِ‏- 30/ يونس).
يعنى: (سپس ايشان را به اللّه كه مولاى هميشگى و بحقّشان است باز برند).
كمى دورتر در آيه (32/ يونس) مى‏فرمايد: (فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُ‏- 32/ يونس).
و در آيه (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ‏- 32/ يونس) يعنى: (براستى بعد از حقّ جز گمراهى چيست كه شما را بآن بر مى‏گردانند).
دوّم- حقّ در معنى خود موجود، كه آنهم بمقتضاى حكمت ايجاد شده، از اين روى تمام فعل خداى تعالى را حقّ گويند، در آيات:
(هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً- 5/ يونس) تا آنجا كه مى‏فرمايد: (ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِ‏- 5/ يونس).
و در باره قيامت فرمايد: (يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ، قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌ‏ 53/ يونس).
يعنى: (خبر قيامت را از تو مى‏پرسند كه آيا راست است بگو سوگند به‏ پروردگارم كه قيامت بر حقّ است).و آيه (لَيَكْتُمُونَ الْحَقَ‏- 146/ بقره).
و خداى عزّ و جلّ گويد: (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ‏- 147/ بقره).
(وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ‏- 149/ بقره).
سوّم- حقّ، بمعنى اعتقاد داشتن و باور داشتن در چيزى است كه يا آن باور يا واقعيّت آنچيز و در ذات او مطابقت با حقّ دارد، چنانكه مى‏گوئيد اعتقاد او در بعث و پاداش و مكافات و بهشت و دوزخ حقّ است.
خداى تعالى فرمايد: (فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَق‏ 213/ بقره).
چهارم- حقّ يعنى هر كار و سخنى كه بر حسب واقع آنطور كه واجبست، و باندازه‏اى كه واجب است و در زمانى كه واجب است انجام مى‏شود، چنانكه مى‏گوئيم، كار تو حقّ است و سخن تو نيز حقّ.
خداى تعالى گويد: (كَذلِكَ‏ حَقَّتْ‏ كَلِمَةُ رَبِّكَ‏- 33/ يونس).
(حَقَ‏ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ‏- 13/ سجده).
سخن خداى عزّ و جلّ: (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ‏- 71/ مؤمنون).
صحيح است كه مراد از حقّ در اين آيه خداى تعالى باشد و همينطور ممكن است مراد از آن حكمى بنابر اقتضاى حكمت باشد كه همان حقّى است‏ كه در آيه آمده است.
أَحْقَقْتُ‏ كذا- يعنى آنرا از نظر حقّ بودن اثبات كردم يا حقّش را اداء كردم، و يا اينكه چون حقّ بود بحقّ بودنش حكم نمودم.
خداى تعالى گويد: (لِيُحِقَ‏ الْحَقَ‏- 8/ انفال) (براى اينكه حقّ را اثبات كند).
پس اثبات حقّ دو گونه است:
اوّل- با اظهار كردن دلائل و آيات (يعنى آثار حقّ در آفرينش، و پديده‏ها).
چنانكه خداى تعالى گويد: (وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً- 91/ نساء) يعنى دليل قوى و روشن.
معنى- دوّم- اثبات حقّ با كامل نمودن شريعت و گسترش آن در عموم مردم است مثل آيات زير:
(وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ‏- 8/ صف).
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏ 33/ توبه).
و آيه (الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ- 2 و 1/ حاقّه) كه اشاره بقيامت است چنانكه آن را چنين تفسير كرد و گفت (يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ‏- 6/ مطفّفين) زيرا در قيامت پاداش و جزاء بحقيقت مى‏پيوندد و اثبات مى‏شود.
گفته مى‏شود: حَاقَقْتُهُ‏ فَحَقَّقْتُهُ‏- يعنى در حقّ با او مخاصمه و استدلال كردم و بر او چيره شدم.
عمر (رض) گفته است‏
(إذا النّساء بلغن نصّ‏ الحِقَاق‏، فالعصبة اولى فى ذلك) (اگر دوشيزگان بحدّى از رشد و بلوغ عقلانى رسيدند كه در امور كوچك هم راه استدلال و جدال در پيش گرفتند پدر و برادران و عموهايشان سزاوارترند كه در امور همسر گزينى و در حقوق ديگر همراهى و نظارتشان كنند).
فلان نَزِقُ‏ الحِقَاقِ‏ يعنى او در امور كوچك هم مجادله مى‏كند.
حقّ در واجب و لازم و جايز بكار برده مى‏شود مثل آيات زير:
(وَ كانَ‏ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ‏- 47/ روم).
(كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ‏- 103/ يونس).
و در سخن خداى تعالى كه: (حَقِيقٌ‏ عَلى‏ أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ‏- 105/ اعراف).
گفته‏اند:- حَقِيق‏- معنايش سزاوار و شايسته است كه بصورت حقيق عليّ- نيز خوانده شده است، يعنى بر من سزاوار است، كه گفته‏اند يعنى: بر من واجب است.
و آيه (وَ بُعُولَتُهُنَ‏ أَحَقُ‏ بِرَدِّهِنَ‏- 228/ بقره).
يعنى: (اگر خواهان اصلاح بودند شوهرانشان برجوع و بازگرداندن ايشان سزاوارترند).
واژه- حَقِيقَة- گاهى در مورد چيزيكه داراى وجودى و ثباتى است بكار مى‏رود مثل سخن پيامبر (ص) بحارث كه فرمود:
(لكلّ حقّ حقيقة فما حقيقة إيمانك-»
يعنى: هر حقّى داراى حقيقتى است چه چيزى از حقّ بودن دعوى تو بر ايمان خبر مى‏دهد؟
فلان يحمى حقيقة- يعنى او حقيقتش را و آنچه كه شايسته حمايت است‏ پشتيبانى مى‏كند و حامى حقيقت است و گاهى حقيقت در باره اعتقاد، و ايمان چنانكه قبلا گفته شد بكار مى‏رود و گاهى نيز در گفتار و كردار، چنانكه مى‏گويند: فلان لفعله حقيقة- او در كارش با حقيقت است وقتى كه در آن كار رياء و خود نمائى نباشد.
امّا در باره گفتار با حقيقت مثل- لقومه حقيقة- در وقتى كه كسى گفتارش با كم‏گوئى و زياد گوئى يا آسان گفتن و سخت گفتن و افزونى همراه نباشد.
نقطه مقابل حقيقت در سخن و ضدّش مجاز گوئى و گشاده گوئى است مى‏گويند:
الدّنيا باطل و الآخرة حقيقة- كه آگاهى و اشاره‏اى است بر فانى بودن و زوال پذيرى دنيا و بقا و پايدارى آخرت.
امّا در عرف و اصطلاحات فقهاء و متكلّمين مى‏گويند: حقيقت لفظى است كه در ما وضع له- بكار مى‏رود يعنى آنچه را كه در اصل لغت و زبان براى آن واژه وضع شده و در نظر گرفته شده.
الحِقّ‏ من الإبل- نوزاد شترى كه بسنّ سوارى و برداشتن بار رسيده است مؤنّثش‏ حِقَّة و جمعش‏ حِقَاق‏ است. أتت النّاقة على‏ حِقِّهَا- يعنى مدّت وضع حملش كه از سال قبل آبستن شده رسيده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 524-518</ref>


=== «حصحص» ===
=== «حصحص» ===
خداى تعالى فرمايد: (حَصْحَصَ‏ الْحَقُ‏- 51/ يوسف) يعنى حقّ آشكار شد و اين معنى بخاطر بر طرف شدن چيزى است كه حقّ را پوشانده و بر او چيره بوده، مثل واژه‏هاى- كفّ- و كفكف (نگهداشت، باز ايستاد) و- كبّ- كبكب (او را انداخت و بروى در افتاد).
حصّه- آن را بريد و قطع كرد، كه اين قطع كردن و بريدن يا مستقيم است يا در اثر چيز ديگر.
در معنى اوّل، شاعر گويد:قد حَصَّتِ‏ البيضة رأسى‏  رجل‏ أَحَصُ‏- مردى كه قسمتى از موى سرش ريخته است.
إمرأة حَصَّاءُ- زنى كه مويش ريخته، گفته‏اند: رجل‏ أَحَصّ‏- كسيكه از شومى و بد يمنى او نيكيها و خيرات از مردم قطع شده.
حِصَّة- بهره و نصيبى از كلّ چيزى كه مثل خود نصيب و بهره بكار مى‏رود.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 496-495</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
ویراستار
۸٬۵۹۹

ویرایش